مهارتهای معنوی و استرس

يكي از اجزاي زندگي سالم توجه به نيازهاي معنوي است. به دليل آنكه انسان موجودي زيستي، رواني، اجتماعي و معنوي است . معنويت مبتني بر جهان‌بيني توحيدي مي‌تواند سبك زندگي انسان را اعتلا بخشد. در اين سبك زندگي، رفتارهاي آسيب‌زا به تدريج، كاهش يافته، رفتارهاي سالم افزايش مي‌يابد. عدم توجه به بعد معنوي و خودشناسي در زندگي، مانع رشد و شكوفايي است و سلامت روان را به خطر مي‌اندازد. اژدري فرد و همكاران، در يكي از راه‌هاي پيشرفت انسان را شناخت و آشنايي با خطاهاي شناختي مي‌دانند و چون مهم‌ترين وسيلة شناخت ذهن است٬ پس وقتي ذهن از جزئيات خارج شود توجه به راه‌هاي گوناگون شناخت و در نتيجه، راه‌هاي گوناگون كشف حقيقت توجه پيدا خواهد كرد.اهميت معنويت و رشد معنوي انسان در چند دهة گذشته به صورتي روزافزون توجه روان‌شناسان و متخصصان بهداشت رواني را به خود جلب كرده است. پيشرفت علم روان‌شناسي از يك سو، و ماهيت پويا و پيچيدة جوامع نوين از سوي ديگر، موجب شده است نيازهاي معنوي بشر در برابر خواست‌ها و نيازهاي مادي قد علم كند و معنويت اهميت بيشتري يابد. چنين به نظر مي‌رسد كه مردم جهان امروز بيش از پيش، به معنويت و مسائل معنوي گرايش دارند .

تعاريف گوناگون از ،معنويت و رشد معنوی  ارائه شده است. گروهي از پژوهشگران، تعريف ذيل را دربارة مفهوم ،معنويت ارائه داده اند:  معنويت در لاتين از واژة اسپريتوس ، به معناي ؛ زندگي يا  روشي براي بودن  و تجربه كردن  است كه با آگاهي يافتن از يك بعد غير مادي به وجود مي‌آيد و ارزش‌هاي قابل تشخيص آن را معيّن مي‌سازد. اين ارزش‌ها به ديگران، خود، طبيعت و زندگي مربوط است. مقايسة اين تعريف از ،معنويت با آنچه آليستر هاردي، ارائه كرده، قابل توجه است. هاردي معتقد است: ويژگي‌هاي عمدة تجربه‌هاي معنوي و مذهبي انسان در اشتياق او نسبت به يك واقعيت فرامادي نمايان مي‌شود و اين اشتياق غالباً در اوايل كودكي خود را نشان مي‌دهد؛ اين احساس كه چيزي ،حضوري سواي خودم قابل دريافت و ادراك است و علاقه به شخصي‌سازي اين حضور در قالب نوعي الوهيت و نوعي رابطة من ـ توبا آنچه از طريق نماز و نيايش برقرار مي‌شود.

معنويت سالم، از نظر وون، خاص آزادي فرد، استقلال، عزّت نفس و نيز مسئوليت اجتماعي اوست. معنويت سالم انسانيت را انكار نمي‌كند و به منع يا انكار احساسات نمي‌پردازد. به نظر وي، معنويت سالم بالقوّه در هر كس وجود دارد. معنويت سالم در تجارب ريشه دارد و مي‌تواند شامل ويژگي‌هاي ذيل باشد: اصالت، رها كردن گذشته، مواجه شدن با هراس‌ها، بينش‌ها، بخشش‌ها، عشق و همدردي، جامعه‌پذيري، آگاه بودن، صلح، و آزادی.ايمونز،  بيان مي‌كند كه  معنويت، جست‌وجويي براي يافتن عناصر مقدّس، معنايابي، هشياري بالا و تعالي است .آبرهام مازلو نيز معنويت را از مهم‌ترين عناصر نگرش انسان‌گرايانه دانسته است. مازلو معتقد بود: معنويت مسئوليتي عمومي است كه بر دوش همة افراد بشر است. وياعتقاد داشت: تجارب معنوي، ما را از ساحت آگاهي متعارف به ساحت برتري از هستي منتقل مي‌كند و به ما امكان مي‌دهد تا ارزش‌هاي متعالي خود، مانند حقيقت، زيبايي، هنر و عشق را، كه مازلو ، ارزش‌هاي وجودي مي‌نامد، معنا كند.

برخي از روان‌شناسان معنويت، را به عنوان تلاش دايم بشر براي پاسخ دادن به چراهاي زندگي تعريف كرده اند. به عبارت واضح تر، استفادة بهينه از قوّة خلّاقيت و كنجكاوي براي يافتن دلايل موجود مرتبط با زنده ماندن و زندگي كردن و در نتيجه، رشد و تكامل، بخش مهمي از معنويت است. در نتيجه، مي‌توان گفت: رشد معنوي از زماني آغاز مي‌شود كه كودك به دنبال دليل مي‌گردد و دربارة پديده‌هاي موجود در اطراف خود، سؤال مي‌كند.معنويت، از ديدگاه غباري بناب و همكاران او عبارت است از: ارتباط با وجود متعالي، باور به غيب، باور به رشد و بالندگي انسان در زمينة گذشتن از پيچ و خم‌هاي زندگي و تنظيم زندگي شخصي بر مبناي ارتباط با وجود متعالي و درك حضور دايمي وجود متعالي در هستي معنادار، سازمان‌يافته و جهت‌دار الوهي.

از ديدگاه قرآن و اسلام نيز معنويت، تعريف ويژه و بخصوصي دارد: نگاه دين اسلام به انسان آن است كه او براي تأمين هدفي خاص، به اين عالم پا نهاده است كه آن هدف با رفتار و ارادة خود او حاصل مي‌شود. هر فكر، اعتقاد و رفتاري، حتي تصور ذهني، اثر خارجي و واقعي دارد كه آدمي را به سويي مي‌برد. به طور كلي، در اسلام معنويت عبارت است از: درك ارتباط با وجودي متعالي كه به كمك عمل به برنامه اي ويژه در مدت زندگي بركرة زمين، حاصل شده و روز به روز شدت يافته، از او وجودي خاص مي‌سازد كه در عالم هستي، مطلوبيت ذاتي دارد و با ياد خدا تجلّي مي‌يابد. جامي ، با مروري جامع بر متون اسلامي، مؤلّفه‌هاي ايمان و معنويت را تشريح كرده است. مهم‌ترين اين مؤلّفه عبارت است از: توانايي در تشخيص معناي زندگي؛ مرگ و حوادث مربوط به حيات، نشور و مرگ؛ تشخيص قوام هستي و روابط بين فردي بر فضيلت عدالت انساني؛ تشخيص فرايند رشد معنوي و تنظيم عوامل دروني و بيروني در جهت رشد بهينة اين فرايند معنوي؛ تشخيص الگوهاي معنوي و تنظيم رفتار بر مبناي الگوي معنوي؛ همچنين توانايي درك حضور خداوند در زندگي روزمرّه و درك زيبايي‌هاي هنري و طبيعي و ايجاد حس قدرداني و تشكر.

عوامل مؤثر در معنويت، كه در متون اسلامي تقوا و پرهيزگاري، قلمداد شده است، به همراه تمرينات روزمرّه از قبيل تفكر در خلقت، انديشه در آفاق و انفس، روزه‌داري، عبادات، خواندن قرآن، تدبّر صادقانه در آيات آن مي‌تواند نقش اساسي در تقويت معنويت داشته باشد.با در نظر گرفتن تعاريف مطرح شده، مي‌توان به وجوه اشتراك بسياري در بين تمامي تعاريف دست يافت كه از آن جمله، مي‌توان به نكات كليدي ذيل اشاره كرد:

  •  اعتقاد به وجودي متعالي و درك حضور او و برقراري ارتباط با او؛
  •  تلاش براي پاسخ به چراها و يافتن معنا و هدف در زندگي؛
  •  توجه و درك پديده‌هاي فرا مادي؛
  •   هشياري بالا وآگاهي نسبت به خود و محيط اطراف و تلاش براي رسيدن به خودشناسي؛
  •  قرارگرفتن در يك فرايند رشد و تكامل كه احتمالاً از اوايل كودكي آغاز مي‌شود.

در نهايت، ديدگاهي كه از همه جامع‌تر است و تمامي وجوه اشتراك با ديدگاه‌هاي ديگر را دربر مي‌گيرد و در كنار آن بهترين شيوه‌هاي عملي براي قرار گرفتن در مسير رشد معنوي و رسيدن به تعالي را مطرح مي‌كند، ديدگاه ارائه شده توسط قرآن و دين مبين اسلام است بر اساس آياتي از قرآن، كه در زمينة آفرينش خاص انسان است ؛ براي مثال، آيات 30ـ33 سورة «بقره» و آية 30 سورة «روم»: پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خداوند، انسان‌ها را بر آن آفريده و رواياتي از ائمّة اطهار(ع) كه مي‌فرمايند: خدا انسان‌ها را چنين آفريد كه او را بشناسند و بدانند جز او پروردگارى نيست، و يا خداى متعال همة انسان‌ها را بر اساس توحيد آفريده است،  مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه همة انسان‌ها داراي گرايش‌هاي معنوي بالقوّه‌اي هستند كه خاص نوع انسان و ملاك برتري او بر ديگر موجودات است .

وجود گرايش‌هاي معنوي به وجود قوّة تعقل در انسان برمي‌گردد؛ اينكه انسان با قوّة تعقّل خويش مي‌تواند به تفكر و تفحّص در خود و محيط اطراف خويش بپردازد و به علت و معناي امور پي ببرد. در واقع، توجه به گرايش‌هاي معنوي با پشتوانة تعقّل، موجب به وجود آمدن نگرش معنوي در انسان مي‌شود. در نتيجه، نگرش معنوي را مي‌توان ناشي از عمق آگاهي انسان و شناخت او دانست كه ازسطح و ظاهر اشيا و امور عبور مي‌كند و به درون و ذات و ماهيت آنها و روابط و وابستگي‌هاي آنها با هدف جست‌وجوي علت و معنا نفوذ مي‌نمايد؛ همچنان كه در قرآن كريم، آيات متعددي به تفكر و تعقّل در مخلوقات و پديده‌هاي طبيعي براي رسيدن به شناخت نسبت به خداوند و درك حضور او دعوت مي‌كند. از آن جمله، مي‌توان به آيات 190 و 191 سورة آل عمران اشاره كرد كه خداوند مي‌فرمايد: مسلماً در آفرينش آسمان‌ها و زمين، و آمد و شد شب و روز، نشانه‌هاي روشني براي خردمندان است؛ همان‌ها كه خدا را ياد مي‌كنند و در اسرار آفرينش آسمان‌ها و زمين مي‌انديشند و مي‌گويند: بار الها! اين‌ها را بيهوده نيافريده‌اي.

بنابراين، هر قدر گرايش‌ها و نگرش‌هاي معنوي انسان پايه و زيربناي اعتقادي : اعتقاد به وجود و حضور خداوند و فكري : تفكر و دانش دربارة آفرينش و معناي آن پيدا كند، او بيشتر و عميق‌تر در جريان فرايند رشد معنوي قرار مي‌گيرد. اين قرار گرفتن در فرايند رشد معنوي و توجه و ايمان به خداوند و درك حضور او در زندگي تأثير عميقي بر ديدگاه و رفتار وي دربارة خودش و روابطش با انسان‌هاي ديگر مي‌گذارد و راه پيدا كردن هدف و معناي صحيح براي زندگي را به او نشان مي‌دهد، و اين همان دست يافتن به توانايي معنوي و نتيجة نگرش معنوي سالم است .

به بيان ديگر، نگرش از سه بعد ؛ شناختى ،  عاطفى و  رفتارى تشكيل مى‌شود. بعد شناختى؛ به اطلاعات و دانسته‌هاى فرد دربارة يك موضوع، رويداد يا عمل مربوط مى‌گردد. بعد عاطفى؛ به احساس خوب يا بد، مثبت يا منفى، مفيد يا غيرمفيد بودن اشاره دارد. و بعد رفتارى؛ نگرش، به آمادگى شخصي براى عمل نظر دارد. اين سه عنصر مؤلّفه‌هاى تشكيل‌دهندة حالتى به نام ،نگرش است. اين حالت نه تنها از تركيب اين سه عامل ناشى مى‌شود، بلكه تعامل آنها با يكديگر نيز در اين زمينه نقش دارد؛ به اين صورت كه شناخت فرد و اطلاعات او در امور گوناگون، احساسات و عواطف او را تحت تأثير قرار داده، حالت خوشايند يا ناخوشايندي در او پديد مى‌آورد. از سوى ديگر، احساسات مثبت يا منفى و عواطف خوشايند يا ناخوشايند بر شناخت فرد اثر گذاشته، برداشت‌هاى متفاوتى در او پديد مى‌آورد. هر يك از اين شناخت‌ها و احساس‌ها آمادگى انسان را براى عمل متأثر مى‌سازد، بنابراين، با توجه به تعاريفي كه ارائه شد، مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه نگرش معنوي در حيطة شناختي و عاطفي، و توانايي معنوي در حيطة رفتاري نگرش قرار مي‌گيرد.

با توجه به نكات مطرح شده، توجه به معنويت و رشد معنوي در هر فرد از اهميت بالايي برخوردار است؛ زيرا قرار گرفتن در مسير رشد معنوي همان مسير رسيدن به كمال و سعادتي است كه مورد رضايت و خواست خداوند براي تك تك انسان‌ها و آرزوي انسان‌هاي متعالي است. از اين‌رو، چالش عمدة پيش روي روان‌شناسي معاصر سنجش پديدة پيچيدة ، معنويت است؛ چرا كه بسياري از مؤلّفه‌هاي معنويت ماهيت كيفي دروني و ذهني دارد. از جمله ابزارهاي ساخته شده در اين زمينه، مي‌توان به موارد ذيل اشاره كرد:

  • پرسش‌نامة : ماتريس ـ رواني معنويت  ساخته شده توسط ولمن: اين پرسش‌نامه بيشتر جهت‌گيري معنوي را مي‌سنجد و داراي هشتادگزينه به روش پاسخ دهي ، ليكرت  است.
  • مقياس هوش معنوي؛ ساخته شده توسط نزل كه دارای  هفده گزينه به روش پاسخ‌دهي  ليكرت،  است.
  • مقياس هوش معنوي يكپارچه، ساخته شده توسط آمرام و دراير: نوع بلند اين پرسش‌نامه داراي 83 گزينه و نوع كوتاه آن داراي 45 گزينه است و از 4 مؤلّفة هشياري ، فيض الهي ، معنايابي و حقيقت،  تشكيل شده است.
  • مقياس معنويت و مراقبت معنوي ، ساخته شده توسط مك شري و همكاران او: اين مقياس داراي 17 ماده است كه داراي ابعاد اميدواري،معنايابي درزندگي،توانمندي گذشت از خطاي ديگران، باورها و ارزش‌هاي اخلاقي، مراقبت‌هاي معنوي، داشتن رابطة خوب با ديگران، باور به خدا، اخلاقي بودن، خلّاقيت و اظهار وجود است.
  • مقياس باورهاي معنوي،ساخته شده توسط هاچ و همكاران او: اين مقياس داراي 35 ماده و چهار خرده مقياس مراسم عبادي بيروني، سيّالي دروني، مراقبه و هستي‌نگري، و تواضع و فروتني است.
  • مقياس خودگزارشي معنوي، كينگ: اين مقياس داراي 24 گزينه به روش پاسخ‌دهي ليكرت، است و از 4 مؤلّفة تفكر نقّادانه، معناسازي شخصي، آگاهي متعالي و گسترش خودآگاهي تشكيل شده است.
  • پرسشنامة تجربة معنوي دانشجويان، ساخته شده توسط غباري بناب، لواساني و محمّدي: اين پرسش‌نامه شامل 75 ماده به روش پاسخ‌دهي ليكرت، است و داراي 6 مؤلّفة «معنايابي در زندگي»، «تأثير ارتباط با خداوند»، «شكوفايي و فعاليت معنوي»، «تجربيات متعالي و عرفاني»، «تجربيات سلبي»، و «فعاليت‌هاي اجتماعي و مذهبي» است.
  • پرسشنامة  هوش معنوي، ساخته شده توسط عبدالله‌زاده: اين پرسش‌نامه شامل 29 ماده به روش پاسخ‌دهي ليكرت، است.
  • پرسش‌نامة  گرايش‌هاي معنوي، ساخته شده توسط شريفي و همكاران او: اين پرسش‌نامه شامل 33 سؤال به روش پاسخ‌دهي ليكرت، است و داراي چهار مؤلّفة «باورهاي معنوي در زندگي»، «تجربة معنويت در زندگي»، «خودشكوفايي معنوي»، و «فعاليت‌هاي اجتماعي و مذهبي» است.

نكتة قابل توجه در بيشتر پرسش‌نامه هايي كه در زمينة معنويت و رشد معنوي ساخته شده، ابهام موجود در تعريف‌ها و سؤالات مطرح شده است. به عبارت ديگر، بسياري از سؤالات پرسش‌نامه‌ها به دليل در نظر نگرفتن تعريف دقيق و روشني از معنويت و فرايند رشد معنوي، به صورت كلي و در هاله‌اي از ابهام بيان شده كه در نتيجه، توانايي كافي در تفكيك افراد معنوي از غيرمعنوي را دارا نيست. برخي از محققان پديدة  معنويت، را تحت عنوان يكي از انواع هوش مطرح كرده اند. اين دسته از محققان معتقدند: احساسات و ابعاد متعالي يا روحاني در انسان، در انواع متعارف هوش ناديده گرفته شده است.

با وجود اين، به كار گيري واژة هوش،  براي معنويت همچنان مبهم است؛ زيرا هوش مستلزم وجود مجموعه اي از توانايي‌هاي ذهني است كه در طول عمر رشد مي‌كند و بايد قابل انداره گيري باشد. پس بايد جنبه‌هاي پديدارشناختي معنويت ؛ مانند حالات روحاني و متعالي , را از جنبه‌هاي عقلاني حل مسئله و پردازش اطلاعات جدا كرد يا دست كم ابزاري طرّاحي نمود كه بتواند اين توانايي‌ها را به درستي و به طور علمي بسنجد.از اين‌رو، توانايي پرسش‌نامه‌هايي كه با عنوان هوش معنوي، ساخته شده است، در رابطه با سنجش مقولة پيچيدة  هوش معنوي، زير سؤال خواهد رفت. با اين تفاصيل، بيشتر محققان معنويت، را به عنوان يك نگرش يا تمايل بررسي كرده‌اند كه با استفاده از ابزار متداول روان‌شناسي قابل سنجش و اندازه گيري باشد .

اعتقاد به معنويت دو اثر جالب در زندگي انسان دارد :

  • اول اينكه :رهنموني دروني به سوي هدف هاي انساني و خدا پسندانه است ودر نتيجه آدمي را ازاسارت خود نگري نجات مي دهد واز يك عنصر خود نگرو احياناً ستمگر ، انسانی فرانگر ، عدالت خواه و حق طلب مي سازد .
  • دوم اينكه : از نظر انتخاب وسيله هرگز به انسان اجازه نمي دهد حقي را ضايع سازد و آن را ناچيز بشمارد .

معنويت در كار بيشتر به جنبه هاي فردي اشاره دارد و معنويت در محيط كار بيشتر به جنبه هاي سازماني اشاره دارد .

ضرورت معنويت در زندگي فردي ، كاري ، سازماني :

مفهوم معنويت براي درك تغيير و تحول سازماني و به علاوه تشريح سيستم هاي ارزشي و توسعه مديريت و رهبري و توانمندي به كار برده مي شود. معنويت در كار و سازمان به عنوان احساس كاري خاص براي انرژي دادن به افراد جهت انجام دقيق كارها در نظر گرفته مي شود . بين معنويت در سازمان و عملكرد سازماني ارتباطات مستقيمي وجود دارد . معنويت باعث بهبود عملكرد مي شود . امروزه افراد زيادي در كارشان احساس نارضايتي و عدم امنيت مي كنند موريس عقيده دارد رضايت شغلي ، اعتماد و اخلاق كاري در اكثر محيط هاي كاري ناياب شده است . بسياري از اقدامات سازمانها براي تغيير و بهبود در دو دهه اخير از قبيل كوچك سازي ، مهندسي مجدد ، تعليق ، اخراج از كار و … موجب تضعيف روحيه و نوعي سردر گمي معنوي كاركنان شده است .

در واقع اين اقدامات كه مبتني بر پارادايم مكانيستي و عقلايي مدرن بوده اند نتوانسته اند خواسته هاي كاركنان را بر آورده سازند . جهاني شدن ، حركت به سمت سازمان هاي دانشي ، رشد تقاضاي كاركنان براي محيط هاي كاري غني و پرورش دهنده و نيز كار معنادار ، اين فشارها را بيشتر كرده است. در حقيقت به نظر مي رسد كاركنان در مشاغل خود به دنبال چيزي بيش از تنها پاداش هاي اقتصادي هستند .خود شكوفايي و بروز خود تمام عيار در زمينه هاي قابليت ها و توانمنديهاي فردي با ورود معنويت به سازمان مفيدتر خواهد بود . جوديت اهميت و نياز به معنويت در كار را در علت هاي زير خلاصه مي كند :

  • اولاً : مردم در بخشي از زندگي خود دچار بحران هايي مي شوند كه معمولاً در دوره ميانسالي اتفاق مي افتد ، در اين دوران بسياري از افراد كه در سازمان مشغولند ، به زندگي كاري و زندگي خانوادگي خود مي نگرند و آينده و زماني را كه پيش روي دارند را محاسبه مي كنند ، از خود مي پرسند مي خواهم بقيه عمرم را چه كاري انجام دهم ؟ هدفم چيست؟ كاري كه انجام مي دهم همان است كه مي خواهم ؟
  • ثانياً : نوسانات و تقاضاي كار فرمايان براي ساعات اضافي در محيط كار بازتاب هايي در برداشته است افراد ديگر مشاغل بي خطر و ايمني ندارند اين موضوع نگران كننده است و نوعي خود بازبيني و خودكاويدن در افراد ايجاد كرده است .

مفهوم سازي معنويت در محيط كار در سه سطح فردي ، گروهي ، سازماني .

  • كار با معنا ؛ در سطح خودي :

يك حس عميق معنا و مقصود در كار است . اين بعد معنويت در محيط كار مشخص مي كند كه چگونه كاركنان در كار روزمره شان در سطح خودي تعامل دارند . هر فردي انگيزش دروني ، تمايل و علايقي براي مبادرت به انجام فعاليت هايي دارد كه معناي بيشتري به زندگي خود و ديگران مي بخشند .

  •  احساس همبستگي ؛ در سطح گروهي :

بعد ديگر معنويت در محيط كار ، احساس نوعي پيوند و احساس همبستگي عميق با ديگران است تعاملات بين كاركنان ، ارتباطات ذهني ، احساس معنوي بين كاركنان در گروههاي كاري مي باشد .

  •   همسوئي ارزشها ؛ در سطح سازماني :

بعد ديگر معنويت در محيط كار ، تجربه يك حس قوي از هم سوئي بين ارزشهاي فردي كاركنان با رسالت مأموريت و ارزشهاي سازمان است به اين معني كه افراد باور دارند مديران و كاركنان در سازمان داراي ارزشهاي مرتبط و يك نوع وجدان كاري قوي هستند و سازمان نسبت به رفاه كاركنان و همبستگي آنان توجه دارد .

 منبع

پشنگ زاده،فرنوش(1393)، آموزش مهارتهای معنوی بر ویژگی های استرس زای مادر- کودک  در پرستاران،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه خوارزمی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0