ريشههاى فرزندسالارى
نابرابرى سطح تحصيلات والدين با فرزندان
در بين مردم كشورهاى در حال رشد ، معمولا پدران و مادران يا بى سواد و يا كم سواداند ، در حالى كه به اقتضاى توسعه و به روز اوضاع جديد ، فرزندان آنها با شتاب ، روى كرد به تحصيلات عالى و ارتقاى معلومات و اطلاعات خود دارند ، در نتيجه فرزندان با تكيه بر دانش بيشترشان ، پدر و مادرها و نظرات آنان را چيزى به حساب نمىآورند و آنها نيز با توجه به معلومات اندكشان ، تاب و مقاومت در برابر فرزندان تحصيل كرده خويش را رفته رفته از دست مىدهند و يا اينكه اساساً خود آنها چون فرزندانشان را آگاهتر و زمان شناستر از خود مىدانند در برابر خواست و اميال آنان تسليم خواهند بود و برآمد هر يك از اين دو، چيزى جز فرزندسالارى نيست.
توجه بيش از حد به خواسته ها و مطالبات اولاد
اين كار نيز به طور شايع و رايج آن، پديدهاى نوظهور است كه والدين نسبت به برآوردن مطالبات و اميال فرزندان خود زياده روى و افراط كنند، گرچه اين گونه خواستهها غير منطقى ، بلندپروازانه و فراتر از توانايى و بنيه مالى خانواده و يا حتى بيرون از مرزها و حدود قانونى و دينى باشد. بديهى است در پيش گرفتن چنين شيوهاى به تدريج به فرزندسالارى و تحكم اولاد بر والدين خواهد انجاميد.
ضعف اخلاقى در درون خانواده
نزاعها و مشاجرههاى خانوادگى و بى توجهى زن و شوهر نسبت به جهات و مسايل اخلاقى بين يكديگر و بىاحترامى آنان به يكديگر، به ويژه در حضور فرزندان، به شدت حرمت و شخصيت آن دو را در نظر آنان خوار و بىمقدار خواهد كرد و به جايگاه و اعتبار هر يك از آن دو آسيب و لطمه جدى وارد مىكند، وقتى چنين اتفاقى بيفتد اولين ثمره تلخى كه از آن به بار مىنشيند بى توجهى فرزندان نسبت به نظرات و مديريت والدين و شانه خالى كردن از اجراى دستورات آنها است.برخى فكر مىكنند براى حفظ موقعيت خود نزد فرزندان بايد طرف ديگر را از نظر آنان بيندازند و او را تحقير كنند ، غافل از اينكه در چنين فضايى هيچ يك سودى نخواهد برد.
چون او نيز به نوبه خود سعى خواهد كرد از خويش واكنش نشان داده و به مقابله به مثل بپردازد ، گذشته از اينكه چون فرزندان به هر يك از پدر و مادر خود علاقه دارند اگر ببينند كه از سوى هر يك از آن دو نسبت به ديگرى در حضورشان آزار و اهانتى وارد مىشود ، بر خلاف تصور فرد توهين كننده كه به خاطر حفظ موقعيت خود نزد فرزندان دست به اين كار مىزند ، كينه او را ناخودآگاه به دل مى گيرند و پيداست در اين صورت متضرر واقعى مجموعه خانواده خواهد بود و فرزندان پس از اين اعتنايى به نظرات و سخنان والدين خود نخواهند داشت زيرا مديريت كسى نزد ديگرى وقتى پذيرفته مىشود كه در نظر او داراى اعتبار و شخصيت قابل احترامى باشد.
كم رنگ بودن آموزه ها و اعتقادات دينى خانواده
از آموزههاى مهم دين اين است كه بايد در هر حال ، احترام والدين را پاس داشت و از آزار و اذيت آنان پرهيز كرد و در حدود دين از دستورات و خواستههاى آنان پيروى كرد. اگر فضاى حاكم بر محيط خانواده از سلامت دينى و اعتقادى برخوردار نباشد و بى بند و بارى و گناه در آن رايج باشد، نه چنين انگيزهاى در فرزندان وجود دارد و نه والدين توانايى كنترل اخلاقى و تربيتى آنان را خواهند داشت و بدترين نوع فرزندسالارى در چنين زندگيهايى حاكم است كه پدر و مادر بى هيچ واهمهاى ، با ميل و رغبت ، عنان اختيار خود را به دست فرزندان فاسد خويش سپرده كه به هر سو آنان را بكشانند تسليم آنها هستند و چون تربيت دينى نديدهاند ، پاس حرمت والدين را نيز نخواهند داشت ، به ويژه اگر زمانى آنها بخواهند در برابر خواستهاى از فرزندان خود بايستند ، با بدترين نوع برخورد و توهين و حتى ضرب و شتم ، از سوى آنان مواجه خواهند شد.
منبع
بهمن پور،زینب(1389)، بررسی موردی عوامل اجتماعی، فرهنگی فرزندسالاری در جوانان، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور نجف آباد
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید