نظریه های مرتبط با فرزندپروری

رفتارگرایی

معیارها، اهداف و روشهای پرورش اجتماعی میان جوامع مختلف بین گروه های فرعی یک جامعه و در میان جامعه در طول زمان با هم تفاوت دارند. رفتاری که در یک جامعه پسندیده و مورد تشویق است در جامعه ی دیگر ناپسند و حتی نوعی بیماری به شمار می رود. حتی درچارچوب یک فرهنگ واحد، در اهداف پرورش اجتماعی و روش های مورد استفاده برای شکل دادن به ارزشها و رفتارهای کودکان در طول زمان تغییرات بارزی رخ می دهد، در طی سالهای 1910 تا 1930 که اوج رفتارگرایی در آمریکا به رهبری جان بی واتسون بود متخصصان تربیت کودک، نوزاد را شیء فرض می کردند که می توان آن را به صورت نظام مندی شکل دادو شرطی کرد. و به احساسات و احتیاجات طفل یا والدین یا تغییرات احتمال در استعدادهای ژنتیکی یا ویژگی های موقتی کودک چندان توجهی نمی شد. رفتارگرایان این دوره معتقد بودند که رفتارهای پسندیده اجتماعی زمانی حاصل می شود که کودک در یک نظام تربیتی به شدت تحت کنترل قرار می گرفت و رفتارهای جامعه ستیزانه او همیشه مورد تنبیه واقع می شد.

واتسون توصیه می کرد که والدین با در آغوش گرفتن و بوسیدن خود را ارضا نکنند بلکه به روشی معقول با کودکان همچون نوجوانان رفتار کنند. در سالهای بعد، از اوایل 1930 تا 1960 نگرش های آسان گیرانه تری به وجود آمد. بر اساس این نگرش ها به والدین توصیه می شود به احساسات و استعدادهای کودک توجه بیشتری نشان دهند. این تغییر جهت تا حدودی به دلیل تأثیر روان شناسی فروید و تأکید آن بر نقش محرومیتها و محدودیتهای سنین پایین در ایجاد بازدارنده های روانی در امیال کودک است که می تواند اساس بسیاری از مشکلات روانی باشد. روانشناسان کودک معتقد به رشد داخلی، مانند آرنولد گزل گروه دیگری بودند که بر این تغییر جهت تأثیر گذاشتند. گزل معتقد بود که اگر رابطه مثبتی بین کودکان و والدینشان وجود داشته باشد، و کودکی که آمادگی زیستی لازم را داشته باشد، با کمی تشویق از جانب والدین تقریباً خود وی خودش را تربیت می کند. از اواسط 1967 بر نقشی که علاقه ی پدر و مادر در مورد پرورش اجتماعی کودک ایفا می کند، تأکید مداومی شده است .

روان تحلیل گری

  • زیگموند فروید

در مکتب روان تحلیل گری کودک هنگام تولد فقط یکی از بنیادهای شخصیت خود را به نام به همراه دارد. سپس در تعامل با محیط که مادر، پدر و همشیران که بخشی از آن ها به حساب  می آیند دیگر اجزای بنیادی شخصیت یعنی من و فرامن شکل می گیرند و ظهور می کنند. طی مراحل تحول، بحرانهای گوناگونی برای کودکان پیش می آیند که والدین واکنشهای متفاوتی برای آن اتخاذ می کنند که تأثیری قطعی بر سلامت روان شناختی کودک دارد. مثلاً در حل تعارض مرحله دهانی کودک در حالتی از وابستگی به مادر یا مراقبتی که هدف لیبدویی او می شود قرار دارد. اینکه مادر چگونه به درخواستهای کودک که در این زمان تنها تحت تأثیر خواسته های بن است پاسخ دهد ماهیت دنیای او را تعیین می کند، کودک از مادر یاد می گیرد که دنیا را خوب یا بد ارضاء کننده یا ناکام کننده، امن یا پر مخاطره ببیند .فروید معتقد بود که همه ی انسانها به وسیله ی تکان های بن به صورت یکسانی برانگیخته می شوند زیرا بن منشا ارثی دارد اما در ماهیت من و فرامن عمومیت یکسانی وجود ندارد و محتوای آن از فردی به فرد دیگر فرق دارد زیرا از طریق تجربه شکل می گیرند. به عقیده او تیپ منش منحصر به فرد شخص در کودکی و عمدتاً از تعامل های والد-کودک پرورش می یابد. کودک با ارضا کردن خواسته های بن می کوشد لذت را به حداکثر برساند در حالی که والدین به عنوان نمایندگان جامعه سعی دارند واقعیت و اخلاقیات را بر او تحمیل کنند. به طور خلاصه فروید معتقد بود که دو بخش مهم از ساختهای شخصیت یعنی من و فرامن در اوان کودکی از تعامل والد-کودک شکل می گیرد.

  • ملانی کلاین

به نظر کلاین ابتدایی ترین شکل ارتباط موضوعی زمانی اتفاق می افتد که کودک می تواند اشیاء را طبقه بندی کند. در این زمان به نظر کودک مادر به صورت یک فرد کامل درمی آید اما همین فرد کامل هم دارای جنبه های مثبت و هم دارای جنبه های منفی است. در نتیجه کودک نسبت به مادر دارای دو احساس مثبت و منفی می شود و این گونه احساسهای دوسوگرا باید از طرف کودک تجزیه و تحلیل شود. این تجزیه و تحلیل کودک را قادر می سازد که مادرش را یک فرد جدا و مستقل از خودش بداند گرچه او شدیداً به مادر وابسته است. به عقیده وی کلاین پایه های اصلی یک ارتباط اجتماعی بارور و سودمند زمانی گذاشته می شود که ارتباط مادر و کودک به صورت دوست داشتنی، گرم و حفاظتی باشد. ولی اگر رابطه ی مادر و کودک مبتنی بر عدم قبول یکدیگر باشد پایه های حسادت، دشمنی و پرخاشگری بنا خواهد شد.

  • کارن هورنای

هورنای در کل درباره اهمیت سالهای اولیه کودکی در شکل دهی شخصیت بزرگسال، با فروید، موافق بود. با این حال آنها درباره جزئیات مربوط به اینکه چگونه شخصیت شکل می گیرد با هم اختلاف داشتند. هورنای معتقد بود که نیروهای اجتماعی در کودکی بر تحول شخصیت تأثیر دارند. او رابطه ی اجتماعی موجود بین کودک و والدین را عامل اصلی رشد شخصیت می دانست .هورنای تصور می کرد که نیاز ایمنی بر کودکی حاکم است که منظور وی نیاز به امنیت و رهایی از ترس بود و امنیت کودک کاملاً بستگی دارد به اینکه والدین چگونه با او برخورد کنند. نشان ندادن گرمی و محبت به کودک شیوه ای است که والدین به وسیله ی آن امنیت را تضعیف نموده یا از آن جلوگیری می کنند. وی معتقد بود که خصومتی که از انواع رفتارهای والدین ناشی می شود نیاز کودک به ایمنی را به تحلیل می برد و حالت اضطراب بنیادی را در فرد ظاهر می سازد.

  • اریک اریکسون

گروه دیگری از روانشناسان که در زمره تحلیل گران به حساب می آیند همچون اریکسون، تعامل والدین, فرزند را بیشتر در بعد روانی,  اجتماعی مطالعه می کنند. اریکسون ، با دیدگاه فروید در مورد اینکه خواستگاه اصلی رفتار، مبتنی بر غریزه ی جنسی است و مراحل تحول روان شناسی محدود است، مخالفت می کند اگرچه وی مانند فروید بر دوران کودکی تأکید به زعم او انسان تا آخرین لحظه زندگی دارای تحول روانی- اجتماعی است. از نظر او تحول روانی,  اجتماعی انسان از همان روز نخست شروع می شود. او تولد تا یک سالگی را مرحله اعتماد در مقابل عدم اعتماد نام می نهد. اگر کودک به محیط ؛ به خصوص مادر خود تکیه کند محیطی اساساً ایمن و رضایت آمیز برای او شکل می گیرد در این محیط مادر پاسخگویی مطمئن و امن برای نیازهای کودک است و به او کمک می کند تا به دنیا و زندگی اعتماد داشته باشد. امید، مایه و انگیزه اصلی زندگی در این مرحله شکل می گیرد.

  •  آلفرد آدلر

روان شناسی فردی بیش از هر مطلب در زمینه تربیت به دو روش ناقص می پردازد که هر دو جنبه تربیت سنتی داشته و منشأ اختلالات روانی است . یکی حاصل عدم اطلاع کافی پدر و مادر درباره ی طبیعت کودک و وضع واکنش ها در برابر اوست و آن دیگری پیش داوریها قدیمی درباره ی ساخت و شناخت انسان که برخاسته از جامعه است .آدلر ؛معتقد بود که نازپروردگی مهمترین عامل انسداد تکامل روانی است و شیوه تربیت نازپرورده به گرمای گلخانه ای می ماند که جو یک محیط پرورشی غیر طبیعی را پدید می آورد و فاقد توانایی، جرأت زندگی بخشیدن، و توسعه دادن به احساس همبستگی کودک است. مهربانی های مبالغه آمیز مادر غالباً آمیزه ای است از حکومت طلبی ترس از زندگی و ناخشنودی که تأثیر فلج کننده ای بر شور و شوق کودک در جهت فراهم آمدن شرایط رشد و استقلال او دارد. شوربختی کودکان نازپرورده در آن است که دوره با اهمیت و نسبتاً طولانی اول زندگی را بدون برخورد با سدهای مقاوم متعدد می گذرانند و در نتیجه آمادگی پیدا نمی کنند تا با نیرو و توانایی خویش تمرین کرده و یا حتی این نیرو را بشناسند. آنها در مواجهه با زندگی واقعی از نیروی تجهیز عاری اند و طبعاً تحمل شکست مختصری را هم ندارند.

به همین دلیل دیر یا زود تمایلات انزواجویانه در آنها پدیدار می شود. آدلر در تجربیات آسیب شناسی روانی به خصوص روی این جمله تأکید می کند که هیچ گناهی و لغزشی بزرگتر از نازپروردن کودکان و عواقب آن نیست. آدلر معتقد است که عقده حقارت در کودک می تواند از سه طریق به وجود بیاید: حقارت عضوی، لوس کردن و بی توجهی به او. به عقیده ی او لوس کردن یا نازنازی بار آرودن کودک یکی از موجبات عقده حقارت است. کودکان نازپرورده در خانه کانون توجه هستند، هر نیاز یا هوس آنها برآورده می شود و تعداد کمی از درخواستهای آنها نادیده گرفته می شود. در این صورت کودکان گمان می کنند که همه باید تسلیم آنها شوند. اولین بار در مدرسه جایی که این کودکان دیگر کانون توجه نیستند، ضربه ای می خورند که آمادگی آن را ندارند .در همین زمینه شولتز و شولتز ، معتقد است که کودکان نازپرورده هنگامی که با موانعی بر سر راه ارضاء مواجه می شوند، به این باور می رسند که حتماً باید در آنها نارسایی های شخصی وجود داشته باشد، از این رو عقده ی حقارت پرورش می یابد. اما همانطور که شیوه نازپرورده بر افراد تأثیر نامطلوبی می گذارد، عکس آن نیز خشونت و سخت گیری است که اثری شگرف بر تربیت کودکان دارد.

معمولاً پایه روش تربیتی سخت و آمیخته به خشونت طوری استوار می شود که فاصله بین کودک و پدر و مادر را پیوسته زیاد می کند و از آنجا که کودک در قدم اول محتاج به احساس محبت و امنیت جستن در محیط خانواده است، وقتی دریابد که پدر و مادر هدفی جز مطیع بار آوردن او ندارد، دیگر مأمنی برای اتکاء و برآوردن نیاز مهرورزی خویش نزد آنان نمی یابد و به تدریج می آموزد که از قدرت مهرورزی خویش کمتر استفاده کند. این روش نیز کودک را به احساس عمیق کناره جویی از محیط می کشاند. روان شناسی فردی پیرو شیوه ضد خشونت در امر تربیت است و به مربی تربیتی به عنوان یک رفیق و عامل رشد می نگرد. انجام تکالیف تربیتی از سوی والدین زمانی به حد کمال می رسد که در محتوای آن رفتاری ملایم، آموزش دهنده و خیرخواهانه باشد .

منبع

محمد زاده،زینب،(1393)، رابطه شیوه های فرزندپروری با پرخاشگری و اضطراب کودکان پيش دبستاني،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0