رویکردهای نظری رضایت از زندگی

تعدادی از رویکردهای نظری بررسی می‌شود که در فهم بهتر رضایت از زندگی بما کمک خواهد کرد:

رویکرد لذت‌گرا و فضیلت گرا

نظر روان شناسان لذت‌گرا این است که بهزیستی شامل شادمانی ذهنی است. به نظر رایان و دسی ، دو رویکرد اصلی در تعریف بهزیستی و به طبع آن رضایت از زندگی وجود دارد: لذت‌گرایی و فضیلت گرایی. یکی دانستن بهزیستی با کامیابی لذت‌گرایانه و یا شادی، پیشینه‌ای طولانی دارد. آریستیپوس  ،  فیلسوف یونانی در قرن چهارم قبل از میلاد آموزش می‌داد که هدف از زندگی تجربه حداکثر میزان لذت است. لذت‌گرایی فلسفی اولیه وی، به‌وسیله افراد دیگری دنبال شده است. دیساد ،   عقیده داشت که پیگیری هیجان و لذت، هدف نهایی زندگی است. لذت‌گرایی، به شکل‌های مختلفی بیان‌شده است و از تمرکز نسبتاً محدود بر لذت‌های جسمانی تا تمرکز وسیع بر گرایش‌هاو علاقه به خود تغییر کرده است .

همان‌طور که بحث‌های فلسفی درباره معادل دانستن کامیابی لذت‌گرا با بهزیستی ذهنی وجود دارد، مباحث قابل‌توجهی نیز درباره میزانی که اندازه‌های بهزیستی ذهنی، سرحال بودن را توصیف می‌کند نیز وجود دارد . ریف ، به تفاوت‌های بهزیستی ذهنی که روان شناسان لذت‌گرا از آن طرفداری می‌کنند و بهزیستی روان‌شناختی که نظریه‌پردازان فضیلت گرا طرفداران آن می‌باشند، اشاره نموده است. وی استدلال می‌کندکه بعضی از جنبه‌های عملکرد بهینه مانند محقق ساختن اهداف فردی، نیازمند قانون‌مندی و تلاش فراوان است و این امر حتی ممکن است در تعارض کامل با شادکامی کوتاه‌مدت باشد. او معتقد است که بهزیستی نباید به شکل ساده‌انگارانه، معادل باتجربه بیشتر لذت در مقابل درد در نظر گرفته شود در عوض بهزیستی دربرگیرنده تلاش برای کمال وتحقق پتانسیل‌های واقعی فردست.نظریه‌پردازان فضیلتگرا بهزیستی را بافضیلت برابر می‌دانند. نظریات فضیلت گرا بر آن‌اند که ارضای میل علی‌رغم این‌که در ما لذت ایجاد می‌کند اما همیشه منتهی به بهزیستی نمی‌شود.

نظریه‌ی  بافتی یا موقعیتی

نظریه‌های بافتی یا موقعیتی بر این موضوع تأکیددارندکه عواملی که روی رضایتمندی از زندگی تأثیر می‌گذارد در بین افراد و در طول زمان متغیر است. این‌که حوادث زندگی چه قدر خوب یا بد تفسیر شوند به شرایطی که فرد در آن زندگی می‌کندیا موقعیتی که در آن قرار دارد بستگی دارد. موقعیت یا بافت مطرح‌شده در نظریه‌های مختلف متفاوت است. برای مثال در نظریه سازگاری، زندگی گذشته فرد موردنظر است. درحالی‌که در مدل‌های مقایسه اجتماعی ارزیابی فرد از زندگی‌اش از طریق مقایسه‌ای که بین زندگی خود و اطرافیان انجام می‌دهد موردتوجه است . در نظریه‌های بافتی، به نظر می‌رسد رویدادها ارزش ذاتی نداشته باشند و در کنار زمینه‌ای از سایر عوامل مورد ارزیابی قرار گیرند .

نظریه سازگاری

با توجه به این دیدگاه، افراد در ابتدا به وقایع زندگی واتفاقات جدید به‌شدت واکنش نشان می‌دهند اما با مرور زمان به شرایط عادتمی‌کنند و واکنش‌ها تعدیل می‌شود. درواقع هنگام مواجهه با حوادث به بالا یا پایین خط مبنا سوق پیدا می‌کنیم؛ اما دوباره به مبدأ پایدار همیشگی بازمی‌گردیم که احتمالاً این خط مبنا تحت تأثر شخصیت فرد است. البته این‌یک قانون ثابت نیست چراکه برخی از رویدادهای زندگی به دلیل قدرت تأثیرگذاری باعث می‌شوند که فرد حتی پس سال‌ها به خط پایه بازنگردد مانند بیوه شدن .

نظریه‌ی  هدف

مفهوم کلی در نظریه‌ی  هدف این است که: پیشرفت به‌سوی هدف موجب واکنش مثبت فرد می‌شود وشکست در راه رسیدن به هدف واکنش منفی را تولید می‌کند .ویلسون ، معتقد است که آرزوها و اهداف بزرگ تهدید جدیدی برای رضایتمندی هستند و ناهمخوانی بین اهداف فرد و زندگی واقعی‌اش سطح رضایتمندی وی از زندگی را کاهش می‌دهد.درواقع این دیدگاه معتقد است که هرگاه اهداف و نیازها تحقق یابند رضایت از زندگی را افزایش می‌یابد. در این دیدگاه تفاوت‌های فردی و تغییرات رشدی از جمله شاخص‌های بهزیستی به شمار می‌آیند.

اساساً هدف به عنوان یک مدل تعدیل کننده‌ی  بهزیستی ، فرض می‌کند که شاخص‌های بهزیستی در بین افراد تغییر می‌کند و به اهداف و ارزش‌های آنان وابسته است.  مثلاً این مدل فرض می‌کند که فردی که هدفش رفتن به دانشکده‌ی  پزشکی است تا میزانی که در  دانشگاه خوب عمل می‌کند از زندگی‌اش راضی است؛ از سوی دیگر کسی که هدفش داشتن یک زندگی عاشقانه است، تا زمانی که چنین شرایطی داشته باشد، از زندگی‌اش راضی است. اگر فرض کنیم که هدف یک مدل تعیین کننده است، افراد به اندازه‌ی  اهمیت خاصی که برای این هدف‌ها قائل‌اند، بهزیستی‌شان را به دست می‌آورند و حفظ می‌کنند، به اندازه ای که افراد در هدف‌ها و ارزش‌هایشان متفاوت‌اند، در منابع رضایتمندی‌شان نیز متفاوت خواهند بود.

نظریه خودمختاری بهزیستی روانی

دیدگاه دیگر درباره رضایت از زندگی، نظریه خودمختاری دسی و رایاناست. این نظریه ادعا می‌کند که سه نیاز اساسی روان‌شناختی وجود دارد: نیاز به استقلال، نیاز به شایستگی و نیاز به تعلق و وابستگی و ارضای این نیازها برای بهزیستی ضروری است. شایستگی، تمایل افراد به تعامل مؤثر با محیط و رخ دادن نتایج دلخواه فرد است. استقلال، به‌عنوان تمایل برای خود ابتکاری در تنظیم رفتار افراد توصیف می‌شود. وابستگی، نیاز به احساس ارتباط و پذیرش از طرف نزدیکان است .

بر اساس این دیدگاه، شلدون و کاسر ، در یافتند که پیش رفتن به سوی این هدف‌های ذاتی، نیازهای روانی به صورت مثبتی با افزایش رضایتمندی در زندگی همراه است؛ درحالی که پیش رفتن به سوی هدف‌های بیرونی با تغییرات مثبت در رضایتمندی پیوندی ندارد. به عبارت دیگر برطبق نظریه‌ی  خودمختاری، “زندگی خوب” زندگی است که فرد در آن برای رشد شخصی، استقلال، روابط هدفمند با دیگران و خدمات اجتماعی، تلاش کند.

رویکرد روان‌شناسی اجتماعی ناآشکار

در این دیدگاه روابط اجتماعی عامل مهمی است که با عملکرد تکامل‌یافته افراد مرتبط است، به این معنا که روابط اجتماعی نزدیک برای داشتن تجربه رضایتمندی لازم است نه این‌که فقط سودمند باشد. علاوه بر این شواهد تجربی نشان می‌دهد که: مردم از این‌که در گروه طرد شوند یا روابط ضعیفی داشته باشند، رنج می‌برند، وقتی به بررسی حالات و خصوصیات افراد رضایتمند و شاد می‌پردازیم درمی‌یابیم که آن‌ها بدون استثنا روابط اجتماعی نزدیک و خوشایندی را گزارش کرده‌اند . بنابراین می‌توان گفت داشتن روابط اجتماعی برای ارتقای رضایتمندی از زندگی لازم است و بدون آن دستیابی به سطوح بالای رضایتمندی، دشوار به نظر می‌رسد.

منبع

جوانی،لیلا(1393)، رابطه‌‌ی  تعارض  والد- فرزند و خودپنداره‌‌ی  تحصیلی دانش‌آموزان با رضایت از  زندگی،پایان نامه کارشناسی ارشد،مشاوره مدرسه، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی علامه طباطبایی

ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0