رویکردهای مختلف انگیزشی
رویکرد رفتاری
یکی از مکاتب روانشناسی یادگیری مکتب رفتارگرایی است، هیلگارد و باور،در کتاب نظریه یادگیری خود، مکتب رفتارگرایی را به جهانبینی تجربی به گرایی نسبت دادهاند. در مکتب تجربهگرایی، اعتقاد بر این است که تجربه تنها منبع اصلی دانش اندوزی است و یادگیری از راه کسب تجارب حسی صورت میپذیرد و از این رو گفته میشود که اندیشههای انسان مستقیماً از تجارب حسی مایه میگیرد. این اندیشهها با نتیجهی مستقیم تجارب حسی هستند ویا از ترکیب و تداعی میان آنها تشکیل مییابند.
برای روانشناسان رفتارگرا، موضوع مهم علم روانشناسی، رفتار آشکار موجودات زنده است و پدیدههای دیگر روانشناختی از جمله احساس، ادراک، اندیشه و سایر فرایندهای ذهنی را در پرتو رفتار آشکار مورد بحث و بررسی قرار میدهند. از این رو روانشناسان رفتارگرا، یادگیری را کسب رفتارهای مختلف میدانند و نحوه کسب رفتار را غالباً با فرایندهای شرطی سازی توصیه میکنند.
روانشناسان مکتب رفتاری از جمله پاولف و اسکینر، سعی داشتهاند که عناصر ساده و بنیادی یادگیری را مورد بررسی قرار دهند. به این امید که از طریق دستیابی به این اصول و عناصر ساده بتوانند یادگیریهای پیچیده را نیز تبیین کنند. فرض اساسی روانشناسان این مکتب آن است که یادگیریهای پیچیده مانند حل مسأله و خلاقیت، نیز قابل کاهش به عناصر ساده هستند.
در مکتب رفتارگرایی، مفهوم انگیزشی با این اصل ارتباط نزدیکی دارد: رفتارهایی که در گذشته تقویت شدهاند به احتمال بیشتری از رفتارهایی که تقویت نشده یا تنبیه شدهاند، تکرار میشوند. در واقع یک نظریهپرداز رفتاری، به جای اینکه از مفهوم انگیزش استفاده کند، روی این موضوع تاکید میکند که دانشآموزان تا چه اندازهای یاد گرفتهاند تکالیف مدرسه را برای به دست آوردن نتایج مطلوب انجام دهند.
رویکرد شناختی
یکی دیگر از مکاتب مهم روانشناسی یادگیری مکتب شناختی یا شناخت گرایی است.هلیگارد و باور ، این مکتب را به جهانبینی خردگرایی نسبت دادهاند. در این مکتب عقل یا خرد منبع اصلی دانش است و یادگیری اندیشهها از راه تعقل و استدلال صورت میگیرد. برای خردگرایان تجارب حسی دادههای نامنظم و درهم بر هم هستند که مواد خام استدلال و عقل به حساب میآیند. این دادههای خام را میتوان تفسیر کرد. به عبارت دقیقتر برحسب طبقات معینی از فرضهای ادراکی ذاتی که ذهن با آنها به کار تفسیبر میپرازد .
روانشناسان شناختگرا، رفتار را به صورت وسیله یا سرنخی برای استنباط و استنتاج پدیدههای شناختی یا آن چه درذهن انسان میگذرد مورد توجه قرار میدهند. علایق آنها بیشتر معطوف به فرآیندهای ذهنی است که به اعتقاد آنها رفتار ناشی از آنهاست.شناختگرایان راههایی را مورد بررسی و مطالعه قرار میدهند که در آن فرد به شناسایی امور میپردازد از این رو یادگیری برای شناختگرایان، تغییرات حاصل در فرایندهای درونی شخص است. شناخت به آن فرآیندهای ذهنی اشاره میکند که از طریق آنها، اطلاعاتی که از طریق حواس ما دریافت میشوند به راههای مختلف تغییر مییابند، به صورت رمز در میآیند،درحافظه ذخیره میگردند وبرای استفادههای بعدی ازحافظه بازیابی میشود.
ادراک، تخیل، حل مساله، یادآوری، بازشناسی و تفکر همه اصطلاحاتی هستند که به مراحل فرضی شناخت اشاره میکند.در رویکرد شناختی انگیزش، باور بر این است که اندیشههای فرد سرچشمه انگیزش او هستند. همچنین، شناختگرایان معتقدند که رفتارها توسط هدفها، نقشهها، انتظارات و نسبت دادنهای فرد ایجاد وهدایت میشوند و لذا انگیزش دورنی، بیشتر از انگیزش بیرونی مورد تاکید آنان است .
با آن که چشمانداز رفتارگراها به انگیزش دانشآموزان به عنوان پیامد مشوقهای بیرونی مینگرد، چشمانداز شناختی معتقد است که نباید بر فشارهای بیرونی تاکید شود. چشم انداز شناختی توصیه میکند که باید به دانشآموزان فرصتهای بیشتری داده شود تا مسئول کنترل پیامدهای شناختیشان باشند.
یکی از مفاهیم نزدیک به مفهوم انگیزش در رویکرد شناختی، انگیزشی شایستگی است. سانتروک، از قول وایت که این مفهوم را مطرح ساخته میگوید: منظور از انگیزش شایستگی آن است که «افراد برانگیخته میشوند تا با محیط خود به طور موثر برخورد کننده بر دنیای خود مسلط شوند و اطلاعات را به طور موثر پردازش نمایند.» مردم این کارها را از آن جهت انجام نمیدهند که نیازهای زیستیشان را ارضاء کنند بلکه به این سبب به این کارها دست میزنند که برای تعامل موثر با محیط دارای انگیزش درونی هستند روانشناسی شناختی بر نقش فعال و سازنده دانشآموز در موقعیت یادگیری تاکید دارد دانشآموزان به جای این که در برابر محیط خود فقط به صورت خودکار واکنش نشان دهند، معنا میآفرینند و واقعیت خود را میسازند.
زیربنای نظری روانشناسی شناختی این است که پردازش اطلاعات، حیاتیترین فعالیت انسان است. وظیفه اصلی ذهن انسان، جستجو، کسب، ذخیرهسازی و استفاده از اطلاعات درباره جهان است .اگر چه رفتارگرایی هنوز نفوذ خود را از دست نداده است اما بسیاری از روانشناسان و مربیان تعلیم و تربیت، روانشناسی شناختی را برای مطالعه فرآیندهای مهم ذهنی در تدریس و یادگیری، مفیدتر میدانند.
رویکرد انسانگرایی
در رویکرد انسانگرایی، به جای تاکید بر تقویت و تنبیه به عنوان منبع اصلی انگیزش، به توانایی دانشآموزان برای رشد شخصی، آزادی و انتخاب هدفهای زندگی، و ویژگیهای مثبت : مانند حساس بودن نسبت به دیگران تاکید میشود .از دیدگاه روانشناسان انسانگرا، برای ایجاد انگیزش باید احساس شایستگی، خودمختاری و عزت نفس را در افراد افزایش داد .یکی از مهمترین نظریه پردازان انسانگرا، آبراهام مازلو ، انگیزش را با توجه به نیازها توضیح داده است. نیازهای انسان را به صورت سلسله مراتبی مطابق به شکل طبقهبندی کرده است.
نیازهای اساسی مازلو نیازهای کاستی نیز نامیده شده است، زیرا وقتی انسان در رابطه با نیازی کمبود دارد ؛ برای مثال: فقدان غذا یا آب، برمیانگیزانند ؛ یعنی موجب رفتار میشوند نیازهای رده بالا، نیازهای رشد یا پیشرفت نیز نامیده شده است، زیرا رفتارهایی را برمیانگیزانند که نه از کمبودها، بلکه از گرایش ما به رشد ناشی میشود. همه این گونه نیازها فقط پس از برآورده شدن منطقی نیازهای اساسی مورد توجه قرار میگیرد.
رویکرد انسانگرا به انگیزش بر عوامل درونی یا ذاتی تاثیرگذار بر رفتار تاکید میکنند. مکتبهای انسانگرا کودک یا دانشآموز – محور هستند، نه معلم – محور یا متمرکز بر موضوع درسی. تاکید آنها بر رشد عاطفی و کمال یافتن خودانگاره است. اما در عین حال، تاکیدهای انسانگرایان، ضرورتاً به معنای نفی ارزشهای سنتیتر که بر محتوای برنامه درسی و آموزشی مهارتهای اساسی تاکید دارد، نیست یکی از هدفهای مهم آموزش انسانگرا، خوشکوفایی و رشد احساسهای مثبت درباره خود و اثربخشی است.
رویکرد اجتماعی – فرهنگی
رویکرد اجتماعی – فرهنگی، انگیزش بر مشارکت در جوامع عمل تاکید میورزد. افراد برای حفظ هویت و روابط بین فردیشان با اجتماع، در فعالیتها درگیر میشوند. در رویکرد اجتماعی و فرهنگی به انگیزش مفهوم؛ هویت؛ مفهومی اساسی است.
در این رویکرد، انگیزش زائیده هویت، هویت زائیده مشارکت افراد است و چالش عمده در این جا اطمینان یافتن از این مساله است که همه دانشآموزان، اعضای کاملاً مشارکت کننده اجتماع باشند .
رویکرد انتظار ضرب در ارزش
رویکرد انتظار ضرب در ارزش به وسیله اکلس، آدلر و میسی، و اکلس و ویگفیلد، ارائه شده است و انگیزش را حاصل باورهای فرد درباره پیامدهای احتمالی رفتار و نیز ارزش مشوقی آن پیامدها میداند این نظریه انگیزشی هم جنبه رفتاری دارد و هم جنبه شناختی.طبق این نظریه،افراد برای انجام تکلیفی برانگیخته میشوند که پیامدباارزشی داشته باشد وبرای انجام تکالیفی که پیامدهایش ارزشمند نباشد،انگیزه کمتری نشان میدهند.
رویکرد شناختی – اجتماعی
بنیانگذار نظریه شناختی – اجتماعی، آلبرت بندورا، است. در نظریه شناختی – اجتماعی فرض بر این است که عوامل محیطی و فرآیندهای درونی مشترکاً رفتار را کنترل میکنند. ظرفیت فوقالعاده انسان در استفاده از نماها او را قادر میسازد تا رویدادها را در ذهن خود بازنمایی کنند، تجارب هشیار خود را تحلیل کند، با دیگران و در هر فاصلهای از زمان و مکان ارتباط برقرار کند، به تخیل و طرحریزی و خلق آثار و امور بپردازد بندورا، میگوید: عوامل شخصی ؛ ازجمله باورها، انتظارات، نگرشها، دانش، راهبردها و مانند اینها, رویدادهای محیطی , فیزیکی و اجتماعی و رفتارهای ؛ عملی و کلامی فرد با یکدیگر تأثیر متقابل دارند و هیچ یک از این سه جزء را نمیتوان جدا از اجزای یک دیگر به عنوان تعیین کننده رفتار انسان به حساب آورد. بندورا این تعامل سه جانبه را به صورت موقعیت نشان داده و آن را تعیینگری متقابل ؛ جبر متقابل نامیده است.
رویدادهای محیطی بر رفتار تاثیر میگذارند. رفتار محیط را تحت تاثیر قرار میدهد، عوامل شخصی بر رفتار تاثیر میگذارد و بالعکسروانشناسان نظریه یادگیری اجتماعی میگویند مردم به محیط اطراف خود پاسخ میدهند، و اندیشههای آنها از انگیزش آنها سرچشمه میگیرد. اما در عین حال از طریق تفکر درباره آینده به تغییر محیط و رویدادهای محیطی میکوشند، آنها معتقدند که انسان عنصر فعال است، به حل مساله میپردازد، هوشمند است و دارای انتظارات و صاحب کنترل درونی است، اما درعین حال به موقعیتهای محیطی نیز حساس است و از آنها تاثیر میپذیرد .
منبع
جلالی، فاطمه(1392)، راهبردهای یادگیری خودتنظیمی وباورهای انگیزشی با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی بندرعباس
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید