تأثير نگرش حرفه اي بر عملكرد دبيران

امروزه ديگر نمي توان اهميت و تناسب آموزش و پرورش را براي آينده جوامع،کم ارزش شمردوآنرا فعاليتي در رديف و موازي سايرفعاليت هادانست.به تعبير ميتچل،اگر تنها يک عرصه از عرصه هاي حيات بشري نيازمند توجه به آينده باشد، آن عرصه، عرصه آموزش و پرورش است. براي رويارويي مؤثر با چالش هاي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، علمي و اخلاقي، بستري مناسب تروکارسازتراز نظام تعليم وتربيت نمي توان يافت. بنا بدلايل فراوان،درعصرمتحول امروز،ديگرازاهميت تربيت چندان سخن نمي رود بلکه فوريت آن و در بياني فراتر، معجزه تربيت، بيشتر مورد نظر است. اگر چه تربيت در تغيير زمينه هاي نامساعد اجتماعي نمي تواند يگانه راه حل تلقي شود، امّا بايد باور کرد که معجزه تربيت مانند معجزه آفرينش انسان، مي تواند آفريننده شگفتي هاي باور نکردني باشد. ازاين رو، اهميت، فوريت و قدرت اعجاز تربيت، براي تمام کساني که در انديشه بهبودبخشي دنياي امروز و تدارک آينده بهتر خويش هستند، گستره اي جهاني دارد. چنانچه تحول جوامع به درستي تحليل شود، مي توان به رابطه ديالکتيک تعليم و تربيت و جامعه پي برد و بر اين باور و اعتقاد راستين صحّه گذاشت که هيچ جامعه اي نمي تواند بدون يک تعليم و تربيت منظم، مدون، مترقي و پويا به اهداف متعالي دست يابد. اين رهيافت، با هر بينش و نگرشي که ما نسبت به آينده داشته باشيم، مي تواند واجد معني و مصداق باشد. بر مبناي چنين مفروضي است که چارلز هندي،مي گويد: تعليم و تربيت است که مي تواند کليد و رمز اصلي ثروت آينده شود.سلبي، گلد اسميت بيان مي کند که: براي از بين بردن يک جامعه، هيچ راهي بهتر از تحليل و تضعيف نظام آموزشي آن کشور نيست.

چنين شواهدي، مي تواند ناظر بر اهميت فرايند خطير تعليم وتربيت باشد.ليکن اکنون بايد به اين پرسش پاسخ داده شود که کفايت و کارايي نظام آموزشي، مستلزم عطف توجه و تمرکز فکري و مادي بيشتر، روي کدام عنصر يا مؤلفه نظام آموزشي است. به بياني ديگر، با پذيرش نقش تأثيرگذار نهاد آموزش و پرورش، کدام مؤلفه آن در درجه نخست اهميت و اولويت قرار مي گيرد،پاسخ بدين پرسش،مستلزم نگرش نظام مند بموضوع است، بگونه اي که ازهيچ عنصريامؤلفه اي غفلت نشودوبه کليت نظام وعناصر آن دريک رابطه تعاملي توجه شود.اما بدون غفلت ازهمه جانبه نگري، ميتوان نقش برخي عناصراز جمله نقش عنصر معلم، راشاخص و برجسته کردوبه آن وزن بيشتري داد.

معلم از آن جهت کارگزار و عامل اصلي تعليم و تربيت به شمار مي آيد که اهداف اجرايي و نيز متعالي نظام آموزشي، در نهايت توسط وي محقق مي شود و به منصه ظهور مي رسد. در نتيجه، معلم به واسطه نقش برتري که دارد، بايد به بازنماي تمام و کمال خصوصيات و کيفيت هاي مطلوب هر نظام آموزشي تبديل شود. تعامل مستمر و چهره به چهره معلم و دانش آموزان به عنوان دو قطب اصلي نظام تربيتي، معلم را در موقعيت ممتاز و منحصر به فردي قرار مي دهد که هيچ يک از ديگر عناصر نظام آموزشي از آن برخوردار نيستند. به همين سبب، ضعف و فتور وي مي تواند موجب گسست اين زنجيره و شکست در دستيابي به اهداف آموزشي و پرورشي شود. اين نکته، يادآور بيان حکمت آميزي است که مي گويد: قوت يک زنجير، چيزي بيش از قوت ضعيف ترين حلقه آن نيست، در نتيجه، بايد از تبديل شدن عناصر اجرايي و مهم ترين آن يعني معلم به ضعيف ترين حلقه نظام تربيتي، بطورجدي جلوگيري کرد.

برونر، در مقدمه اي  بر کتاب مشهور خود فرايند تعليم و تربيت نگاشت، بر اهميت معلم به عنوان عنصر کليدي در اجراي برنامه ها تأکيد ورزيد. وي مي گويد: يک برنامه درسي، بيش از آن که براي دانش آموزان طراحي شده باشد، بايد براي معلمان طراحي شود.اگر يک برنامه درسي نتواند معلمان را تغيير دهد، تعادل آنها رابر هم بزند، بر آگاهي آنها بيفزايد وآنها رابه حرکت درآورد،قطعا هيچ گونه تأثيري بر کساني که توسط آنها تعليم داده مي شوند،نخواهد داشت ، حال اگر معلم را در کانون فرايند تحول آموزشي و پرورشي قرار دهيم، پرسش قابل طرح ديگر اين است که چنين توجهي بايد از چه زاويه و منظري باشد تا بتواند بر کيفيت، کفايت و کارايي معلم در نظام آموزشي بيفزايد. شايد اين امر بيش از هر چيز مستلزم توجه و اعتبار بخشي به نقش حرفه اي معلم باشد. اصولاً حرفه اي تلقي کردن و کسب تخصص حرفه اي به وسيله دست اندر کاران آموزش پرورش اساسي ترين راه تضمين کارايي وکيفيت نظام آموزشي است.ازاينرو،بايد بين حرفه و شغل،تفاوت قائل شد.يک حرفه،داراي ويژگيهاي ذيل است:

  • انگيزه خدمت به مردم در افرادي که شغل آنان جنبه حرفه اي دارد، قوي است.
  • حرفه،خدمات اساسي به جامعه ارائه مي دهد.
  • هر حرفه،داراي مجموعه دانش ها،اطلاعات وتئوري هاي منظم وسازمان يافته است.
  • اعضاي هرحرفه،تنها به ذيصلاح ترين وشايسته ترين افراد، اجازه ورود، عضويت واشتغال مي دهند.
  • افراد در حيطه کار خود داراي اختيار و نفوذ خاصي هستند،اختيار تخصصي که بوسيله جامعه به رسميت شناخته شده است.
  • اعضاي هر حرفه، بطور مستمر مطالعه وتحقيق مي کنند تا مرزهاي دانش واطلاعات رادررشته خود توسعه دهند.
  • قضاوت،تصميمات واقدامات اعضاي هر حرفه،برزندگي ورفاه مراجعان آنان اثر مي گذارد.
  • اشتغال در حرفه، مادام العمر است.

همر،نيز در توصيف کار حرفه اي مي گويد: کار حرفه اي، آن فعاليت هايي نيستند که تنها در ساعت و روزهاي معين به آن پرداخته شود، بلکه فعاليت هايي هستند که با وجود انسان ها در مي آميزند، انسان ها را در بر مي گيرند و تشويق مي کنند که به يادگيري و گسترش توانايي هاي خود بپردازند. آنان؛افراد حرفه اي در پي انجام مستمر کارهستند، به سمت هاي سازماني بي توجه اند و رويکرد آنان به افزايش دانش، توانمندي و قدرت نفوذ معطوف است. خودانگيزي و انضباط دروني از ويژگي هاي فرد حرفه اي است. اين افراد، نه به دليل ترس از سرپرستان و ناظران، بلکه به خاطر اهميتي که براي کار خود قائل اند، کار را به درستي انجام مي دهند. دانش، شيوه تفکر و نگرش ويژه، سه خصيصه اساسي در موفقيت حرفه اي است. بدليل ويژگيهاي منحصر بفرد موقعيت هاي تربيتي، تفاوت هاي فردي و تنوع آن، توجه به پويايي و بالندگي نظام آموزشي، بويژه معلم، مضاعف مي شود، لذا بايد بر خصلت حرفه اي بودن عمل معلم به جد تأکيد شود. به دليل چنين اهميتي است که دونالد،مفهوم کارگزار فکور را مطرح کرده ودردوکتاب مستقل خود بشرح ويژگيها وخصوصيات چنين کارگزار و عنصر حرفه اي پرداخته است. شون، کارگزاري را واجد ويژگي خاصي مي داند.او معتقد است که کارگزاران در برخورد با مسائل عيني ودرموقعيت هاي خاص، خود را به کاربرد مجموعه ممارست ها يا راهکارهاي آموخته شده در دوره هاي تربيت حرفه اي وآموزش دانشگاهي،مقيد نمي دانند،بلکه چون مسئله يا موقعيت عملي رادر نوع خود منحصر بفرد و در باطن بي بديل ارزيابي مي کنند، مي کوشند تمامي قابليت فکري و وجودي،از جمله دانش علمي خود،رابکار گيرند تاموفق به کشف راه حل خاصي شوند. چنين معلمي، جسارت عدول از قواعد يا رويه هاي شناخته شده حرفه معلمي را دارا بوده يا دست کم از توان و قابليت تعديل آنها به تناسب شرايط و موقعيت خاص و ويژه کلاس درس خود برخوردار است ،معلم فکور يا انديشه ورز، داراي خصوصياتي است که تفکر در حين عمل را بعنوان يک هنجار حرفه اي پذيرفته است. چنين معلمي همواره رفتارش را بر اساس مشاهده و درک موقعيت ها و واکنش هاي يادگيرندگان تنظيم مي کند. دانش خود را توسعه مي دهد و يادگيري هاي او، محور اصلي عملکردهاي فکورانه اوست او فردي آزادانديش، بازانديش و عاري از تعصب است؛ پويا و انعطاف پذير، نوآور و خلاق و پرسشگر است؛ احترام به ديدگاه هاي ديگران، اعتماد به توانمندي خود، حساس نسبت به رويدادهاي کلاس و جامعه خود، قدرت تشخيص نقاط ضعف و قوت دانش آموزان،از جمله ويژگيهاي وي است؛اوطَرَف مشورت معلمان، علاقمندبه تشريک مساعي،مروج يادگيري فعال وداراي نظري روشن درباره ياددهي ـ يادگيري است.توجه به چنين ويژگي هايي، بگونه اي آشکار بر معلم بعنوان نقطه اتکاي هر تغيير و تحولي دلالت مي کند.بهمين منظور،برخي ازرويکردهاي جديد، مبين حرفه گرايي وياحرفه اي گري معلم،توانمندسازي معلم و پژوهنده بودن معلم است.براي ايجاد،تقويت و گسترش ويژگيهاي حرفه اي معلم، نظام آموزشي بايد تمهيدات خاصي را تدارک ببيند.زمان ساده انديشي و برخورد ساده لوحانه و معمول با امر خطير معلمي به سر آمده است.درغيراين صورت، جامعه بايد عواقب و پيامدهاي سوءِ آن را به طور اجباري بپذيرد. اين نکته را بايد موکّد نمود که هيچ تعليم و تربيتي نمي تواند فراتر از سطح توان معلمان خود پيشرفت کند.در نتيجه، شاغلان و متقاضيان ورود به اين حوزه و به عبارتي حرفه؛نه شغل بايد از کشش ذهني و گرايش هاي عاطفي و انگيزشي لازم بهره مند باشند. البته اگر چه ابتکارات و خلاقيت هاي فردي را در اين فرايند نمي توان ناديده گرفت، ليکن نظام آموزشي بايد نظام مند و در پي گسترش صلاحيت ها و توانمندي هاي معلمان از طريق بازنگري در معيارها، برنامه ها و شيوه هاي تربيت معلم، آموزش، انگيزش،رفاه،جايگاه،استخدام،نگهداري وارتقاي وي باشد.

به بيان سرجيواني؛شرايط آنگونه ست که بهبودوپيشرفت آموزش و پرورش،بستگي به بهبود و پيشرفت حرفه اي نيروهاي موجود در آن واستفاده از توان آنان دارد تاوارد کردن نيروهاي جديد؛بخصوص اگر نيروهاي جديد از توان و صلاحيت حرفه اي برخوردار نباشند،راهبردهاي ذيل مي تواند در توسعه توانايي هاوعمل حرفه اي افرادي که با نظام آموزشي سروکار دارند، به ويژه معلم، موثر باشد:

  • فرهنگ سازي نسبت به اهميت تعليم و تربيت در توسعه همه جانبه جامعه با تأکيد بر نقش معلم.
  • حرفه اي تلقي کردن عمل معلم.
  • استخدام منطقي اصولي معلمان،مبتني نمودن بربه گزيني.
  • نگهداشت معلم در نظام آموزشي، و بهبود و ارتقاي موقعيت شخصي، حرفه اي و اجتماعي وي.
  • ايجاد و توسعه نظام شايسته سالاري در پرتو تثبيت نظام ارزشيابي صحيح.
  • توسعه و تعميق روابط انساني در سازمان، به منظور ايجاد و تعميق حس اعتماد و احترام متقابل.
  • آزادي عملي،آکادميک معلم,افزايش حس استقلال عمل دروي.
  • استفاده از توانمندي ها و مشارکت وي در ابعاد گوناگون نظام آموزشي.
  • تلقي از تدريس نه به عنوان رابطه اي يکسويه و کليشه اي بلکه به منزله مؤلفه اي هنري.
  • تقويت ويژگي تحقيق و پژوهندگي در معلم.
  • اصلاح نظام تربيت و بهسازي معلم از طريق توجه کيفي به مراکز تربيت معلم، کميت و کيفيت آموزش ها و باز آموزي معلم در نظام آموزشي.

هر يک ازمواردفوق دريک رابطه تعاملي مي تواندبگونه اي ترتيب و انتظام يابد تا معلمان فرصت يابند در حرفه خود ماهرتر شوند و در نتيجه، تأثير نافذ و کارايي را بر عملکرد نظام آموزشي برجاي گذارند. در ادامه، سه مورد از ويژگي هاي مذکور که به نوبه خود در تقويت حرفه اي عمل معلم تأثير گذار و تعيين کننده اند، عنوان مي شود و مورد بررسي قرار مي گيرد.اگر چه ساير راهبردها نيز مستلزم بررسي است و نگارنده خود را نسبت به بررسي آن متعهد و خواننده را ملزم به پي جويي آن مي داند.

منبع

یزدان پناه،کیا(1393)،ارتباط سنجی ارگونومی،فرسودگی شغلی ونگرش حرفه ای معلمان،پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی مدیریت آموزشی،دانشکده ادبیات وعلوم انسانی شهیدباهنرکرمان

ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0