مفاهیم ومبانی کنترل عواطف

 کنترل عواطف

عواطف بخش مهمی از زندگی انسان را تشکیل می دهند به گونه ای که تصویر زندگی بدون آن پنداری دشوار است. ویژگی ها و تغییرات عواطف، چگونگی ارتباط گیری عاطفی و درک و تفسیر عواطف دیگران نقش مهم در رشد و سازمان شخصیت، تحول اخلاقی و روابط اجتماعی، شکل گیری هویت و مفهوم خود دارد .

عواطف اهميت زيادي دارند؛ نه فقط به واسطه ايجاد احساسات خوشايند يا ناخوشايند، بلكه همين احساسات هستند كه چگونگي رفتار ما را مشخص مي‌كنند. عواطف بر خلاف رفتار، در معرض كنترل سايرين نيستند؛ نه ما قادر به كنترل عواطف ديگران هستيم و نه ديگران مي‌توانند عواطف ما را كنترل كنند و به بياني ديگر، احساسات ما فقط متعلق به ماست. البته ديگران هم مي‌توانند حداكثر كوشش خود را براي تأثير روي احساسات ما انجام دهند اما فقط و فقط ما مي‌توانيم انتخاب كنيم كه اين تأثيرات اعمال شود يا نه! در يك طبقه‌بندي كلي، احساسات را مي‌توان به  دوگروه تقسيم كرد: احساساتي كه به ما كمك مي‌كنند، عملكرد مؤثرتري داشته باشيم.

داشتن سطح مناسبي از اضطراب است كه عملكرد را ارتقاء مي‌بخشد و در نتيجه، بهتر از زماني كه به‌صورت معمول و عادي به مسائل نظر داريم، اقدام مي‌كنيم. و احساساتي كه موجب مي‌شوند عملكرد مؤثر ما پايين‌تر از سطح توانمندي های ما باشد، احساساتي مانند خشم، دلواپسي و احساس گناه هستند كه غالباً مانع عملكرد مؤثر مي‌شوند. در ضمن مادامي كه‌ اين حالات در ما وجود دارد، احساس ناخوشايندي خواهيم داشت. واضح است احساساتي كه موجب ارتقاي عملكرد مي‌شوند، مطلوب و لذت‌بخش هستند، در مقابل احساساتي كه باعث افت عملكرد مي‌شوند، هم ناخواسته و هم ناخوشايند هستند .

همه انسان ها هیجان ها و عواطف را در زندگی خود تجربه می کنند و این کاملاً طبیعی است که در رویارویی با موقعیت های گوناگون هیجان ها و عواطفی متفاوت از خود نشان دهند، اما هیجان ها و عواطف منفی شدید غیر عادی است و نه تنها سازنده نیست بلکه آثار مخرب و زیان باری نیز دارد .افراط و تفریط در هیجان ها افراد را منجر به ناسازگاری، پرخاشگری، خشم، نفرت، و اضطراب می کند که به صورت کنترل نشده، بهداشت روانی و عاطفی افراد را به گونه ای جدی تهدید می کند

در واقع ما هرگز نمی توانیم از احساسات منفی بگریزیم زیرا احساسات بخشی جدا ناپذیر از زندگی هستند و باعث رشد و بالندگی ما می شوند.

بهتر است به جای آن که از بروز هیجان ها جلو گیری کنیم، آثار واکنشی آن ها را کاهش داده تا فرصت کافی برای تصمیم های بهتر، آینده نگری و خلاقیت داشته باشیم .

به گفته گروس ، منظور از مهارت کنترل عواطف عبارت است از این که فرد بیاموزد که چگونه عواطف خود را در موقعیت های گوناگون تشخیص دهد و آن را ابراز و کنترل نماید. از طرفی دان هام ، از قول کوردوا بیان می دارد که این مهارت اثرات گوناگون در جنبه های مختلف زندگی فرد، تعاملات بین فردی، بهداشت روانی و سلامت فیزیکی و جسمی فرد دارد.

در واقع مدیریت هیجان موجب می شود افراد، واقع بین، نیک انیش و درست کردار شوند و فردی مفید و کارآمد در پیشرفت جامعه به شمار آیند .

یکی از اقشار جامعه ی ما نوجوانان هستند که به دلیل داشتن نبرد برای استقلال، فشارهای تحصیلی، فشار دوستان، روابط جدید و مسئولیت های محوله زندگی پر دغدغه ای دارند؛ آنها با مشکلات و تصمیم گیری های فراوانی در جاده بزرگسالی روبرو هستند که این امر می تواند در نوجوان احساس دستپاچگی ایجاد نماید و احساس کند که همه چیز خارج از کنترل اوست و توانایی مدیریت کنترل عواطف خود را در موقعیت های اجتماعی و خانوادگی ندارد، بنابراین دچار مشکلاتی می شود که افزون بر آسیب رساندن به خود باعث آسیب رساندنی به جامعه نیز می گردد که می توان به افسردگی، خشم، اضطراب و … اشاره کرد . همچنین می توانیم بگوییم که نوجوانان در این عصر نسبت به نسل گذشته از نظر هیجانی با مشکلات بیشتری رویارو هستند که این امر اهمیت کنترل عواطف در نوجوانان را دوچندان می کند .

عوامل عاطفى و همبستگى اجتماعى

عواطف، گرایش ها و احساساتی است که توجّه انسان را از خود به نفع غیر معطوف می دارد. عواطف، استعدادی است فطری و از سرمایه های مهم آدمی است که در تربیت و کسب فضایل، نقشی اساسی ایفا می کند. زندگی انسان از حرارت عواطف گرم می گردد. احساسات و عواطف انسانی، زندگی را غنی و پربار ساخته، آن را قابل تحمّل نموده، از یک نواختی بیرون می آورد. بسیاری از جنبش های مهم اجتماعی و حتّی صلح و جنگ از عواطف و احساسات نشأت می گیرد. عواطف و احساسات مجموعه ای از انفعالات، انجذابات و حالات ظاهراً متضاد با منافع شخصی است که اگر بر اساس منطق و روی میزان صحیح از آنها استقبال و پیروی گردد، نقش تعیین کننده ای در رشد و تعالی انسان خواهد داشت.

عواطف به دو دسته تقسيم مى شوند:

الف) عواطفى كه تابع عوامل طبيعى هستند و به دنبال تأثير عوامل طبيعى، شكوفا شده و جهت خاص خود را پيدا مى كنند؛ مثل عواطف خانوادگى، كه در نتيجه ازدواج مرد و زن و تشكيل خانواده، بر اساس عامل طبيعى يا غريزى، ميان آن دو و فرزندانشان برقرار مى شود و حتى عواطف متقابل مرد و زن، كه سبب ازدواج آن دو و تشكيل خانواده مى شود، تابعى از همان عامل طبيعى و غريزى خواهد بود.

ب)عواطفى كه تابع عوامل طبيعى نيستند، بلكه پس از شكل گيرىِ اجتماع به وجود آمده و مى توانند در بقاى جامعه و تحكيم روابط اجتماعى تأثير داشته باشند؛ يعنى، پس از اين كه انسان ها به حكم عقلشان، براى تأمين نيازهاى مادى و معنوىِ خود، همزيستىِ اجتماعى و زندگىِ مشترك خود را در جامعه آغاز كردند، در سايه اين همزيستىِ متقابل، عواطف متقابلى نيز ميان آنان پديد مى آيد؛ زيرا وقتى شخصى احساس كند كه انسان هاى ديگر، خدماتى را به نفع او انجام مى دهند و نيازهاى وى را در زندگىِ اجتماعى برطرف مى كنند، عواطف و محبت وى نسبت به آنان برانگيخته مى شود.

عواطف، در تشكيل زندگىِ اجتماعى و در تحقق جامعه بزرگ يا جامعه مدنى، نقش اساسى و احداثى ندارند، بلكه نقش آن ها تنها در تقويت و استحكام روابط اجتماعى ـ كه بر اساس عوامل ديگرى كه قبلا تحقّق يافته است و بقا و تداوم آن ها خلاصه مى شود. در اين جا شايد اين مسأله به ذهن برسد كه: از آن جا كه همه انسان ها از يك پدر و مادر متولد شده اند، پس همگىِ آن ها در حقيقت، اعضاى يك خانواده به حساب مى آيند و در اين صورت، روابط عاطفىِ ميان اعضاى خانواده، بايد عامل وحدت و همبستگىِ همه آن ها، نه تنها در جوامع منطقه اى و ملت ها و حكومت ها، بلكه در جامعه واحد انسانى و جهانى باشد، ارتباط كل جامعه انسانى را در پى داشته و مانع از متلاشى شدن جامعه گردد.

همه افراد انسان، اعضاى يك خانواده بزرگ و داراى يك پدر و مادرند، نتيجه مى گيريم كه در ميان آن ها عواطف خانوادگى وجود دارد و اين عواطف، بايد عامل وحدت و همبستگىِ انسان ها در جامعه انسانى و جهانى شوند، در حالى كه چنين نيست. گستره عواطف خانوادگى، نامحدود نيست، بلكه محدود به خويشاوندان نزديك است. روابط عاطفىِ خويشاوندى و خانوادگى، در محيط خانواده، نيروى فوق العاده اى دارند؛ ولى هر چه واسطه، بيش تر و خويشاوندى دورتر شود، اين عواطف، ضعيف تر و كم رنگ تر خواهند شد و در بعضى شرايط تاريخى و زمانى، تأثير خود را در عشيره و قبيله، تا حدودى حفظ مى كنند؛ اما با افزوده شدن واسطه ها كار به جايى مى رسد كه اين رابطه نَسَبى و خويشاوندى، به كلى فراموش مى شود.

بگذريم از اين كه برخى از زيست شناسان، اساساً وجود چنين ارتباط كلى و همگانى را مورد شك و ترديد قرار داده و يا حتى آن را انكار كرده اند. بسيارى از پيروان نظريه داروين معتقدند كه انسان ها از پدر و مادرهاى مختلف به وجود آمده اند. سفيدپوستان از يك حيوان خاص و سياه پوستان و سرخ پوستان و ديگر نژادهاى انسانى، هر كدام منشأ و ريشه اى جداگانه دارند و از پدر و مادرى خاص متولد شده اند.

البته اين نظريه، مورد قبول ما نيست؛ اما همان طور كه گفتيم، روابط خويشاوندى و نَسَبى، در سطح جامعه بزرگ نمى تواند عاطفه نيرومندى در ميان اعضاى آن ايجاد كند و تنها اين حقيقت كه همه انسان ها به يك پدر و مادر منتهى مى شوند، كافى نيست تا روابط اجتماعىِ نيرومندى در ميان آن ها به وجود آيد و پيوند و وحدت آنان را تضمين كند؛ در بسيارى موارد، انسان ها در جنگ هايى گسترده، يكديگر را به خاك و خون مى كشند و با بى رحمى، همه متعلقات يكديگر را نابود مى كنند. بنابراين، نتيجه مى گيريم كه عواطف در تشكيل و تأسيس جامعه بزرگ، چندان نقشى ندارند.

خداوند عواطف اجتماعى را بر محور ايمان و تقوا و بر اساس دين الهى، كنترل و محدود كرده و اجازه تجاوز از اين حدود را نمى دهد. مخالفت قرآن با عواطف و دوستى هايى كه از چارچوب ملاك نامبرده تجاوز كرده باشد، شديد است و با تعابير تند، در آيه هاى بسيارى، مسلمانان را از آن منع مى كند.

پرورش عواطف

عاطفه از ماده «عطف» به معناي گرايش و انعطافي است كه از رهگذر ارتباط فرد با موجود مورد توجه خارج از وي برقرار مي گردد و از آن به احساس نيز تعبير مي شود. از نظر روان شناسان، پرورش عاطفي همواره امري مهم تلقي شده است. هم چنان كه آيات، روايات و مباحث تربيتي اسلام نيز آن را مورد توجه كامل و دقيق قرار داده و رهنمودهاي ارزشمندي در اين باره ارائه داده اند. تربيت عاطفي، به معناي هدايت و كنترل عواطف و احساسات و شكوفاسازي و بهره گيري به موقع از آن ها براي رسيدن به امر مطلوب؛ يعني خير و سعادت انسان است. نقش عاطفه در عمل از عوامل و انگيزه هاي ديگر نيرومندتر است و بايد همواره تحت كنترل و پرورش ويژه قرار گيرد.

با پرورش درست عواطف، از تربيت عاطفي مي توان به عنوان يك عامل بسيار قوي و انگيزه اي نيرومند، براي ايجاد ارتباط عاطفي بهره جست. با استفاده از حس عاطفي مي توان نگرشي مثبت پديد آورد. وقتي نگرش ايجاد شد، در پي آن حتماً تغيير رفتار خواهد بود؛ به ويژه در نوجوانان و جواناني كه در مرحله شكوفايي احساسات و شكل گيري شخصيت هستند. براي اين كار بايد متوليان تعليم و تربيت با راهكارهاي شكوفايي عواطف و احساسات و هم چنين راه هاي تربيت عاطفي و چگونگي كنترل و هدايت آن آشنا باشند تا بتوانند از اين انگيزه بسيار مهم و قوي براي تعلیم و تربيت بهره برداري كنند. البته اين مسئله مهارت و دقت افزوني را طلب مي كند .

از جمله راهكارها و راهبردهايي كه مي توانيم براي پرورش حس عواطف نوجوانان و كنترل و جهت دهي آن به كار گيريم عبارتند از:

  • احترام به شخصيت جوان؛
  • مسالمت و مدارا
  • اغماض و چشم پوشي؛
  • برخورد مهرآميز؛
  • تشويق و ترغيب جوانان به پاكي؛
  • بها دادن به اظهارنظر آنان؛
  • دادن مسئوليت هاي مناسب ؛
  • ارزش گذاري به شخصيت معنوي جوان.

 اين راهكارها اگر مورد توجه مربيان و معلمان قرار گيرد، در مجموع موجب پرورش حس عاطفي آنان مي شود و نهايتاً زمينه و بستر لازم شخصيتي را براي بهبود عملکرد تحصیلی در فرد ايجاد مي كند .

منبع

اسماعیلی نژاد،حسن(1393)، رابطه کنترل عواطف و سلامت روانی با عملکرد تحصیلی دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی هرمزگان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0