نقش خود کارآمدی در عملکرد
مفهوم خودکارآمدی شخصی با عوامل شخصی مترادف است و اعتقاد فرد به توانایی خود درانجام کارها و ایفای نقش را شامل می شود . این اعتقاد عامل مهم درعملکرد است . افراد مختلف با توانایی های یکسان و یا شخصی درشرایط متفاوت ممکن است عملکرد ضعیف، خوب ، یا فوق العاده ای داشته باشند که این به خودکارآمدی شخصی بستگی دارد .افراد دارای خودکارآمدی بالا از فرصتهای محیطی به خوبی استفاده می نمایند وسعی دارند برمحدودیتها چیره شوند، ولی افراد ناکارآمد در قبال موانع ومحدودیتها نا امید ودلسرد می شوند .
خودکارآمدی هم می تواند بر عملکرد تأثیرگذاشته و هم ازآن تأثیر بپذیرد . بدین صورت که خودکارآمدی بالا باعث پیشرفت بهترشده و پیشرفت بالا نیز باعث شکل گیری خودکارآمدی بالا خواهد شد .
مهارتها براحتی تحت نفوذ شک و تردید فرد نسبت به خود قرار می گیرد . یک فرد توانمند ممکن است به دلیل عدم اعتماد به توانایی و شایستگی خود ، از توانایی اش آنچنان که شایسته است ، استفاده ننماید. بنابراین یک عملکرد مؤثرهم نیازمند مهارت است وهم نیازمند عقاید خودکارآمدی . اگر افراد باور نداشته باشند که اعمال آنها نتایج مورد نظررا به ثمر می رساند دیگرانگیزه چندانی به پرداختن به آن فعالیتها را ندارند .علاقۀ به معماری تا چا اندازه می تواند دانش آموزی را به پیش ببرد که در هندسه احساس ناتوانی می کند. هرنوع عواملی که رفتار را تحت تأثیر قراردهند ریشه دراصل این باور دارند که یک فرد توانایی انجام آن رفتاررا دارد . باورهای خودکارآمدی هم کمک می کنند به مشخص کردن مقدار تلاشی که افراد در آن فعالیت از خود نشان می دهند . چه مدت آنها به استقامت کردن ادامه می دهند وقتی که با موانع مواجه می شوند و تا چه اندازه انعطاف پذیر هستند وقتی که با موقعیت های دشوارروبرو می شوند. هر چه حس کارآمدی بالاتر باشد تلاش ، مقاومت و انعطاف پذیری بیشتر است ، افراد علاقۀ درونی بیشتر وعشق عمیق تری به فعالیتها دارند.
تحلیل تحولی باورهای خودکارآمدی درگستره زندگی
تأثیر بافت خانواده برباورهای خودکارآمدی
از ابتدای کودکی ، والدین یا مراقبان کودک تجاربی را فراهم می کنند که اثرات متفاوتی بر خودکارآمدی کودکان دارد . وقتی خانواده به کودک کمک می کند تا به طوراثر بخش با محیط برخورد کند تأثیر مثبتی بر تحول باورهای خودکارآمدی آنها می گذارد .
والدینی که تجارب در حد تسلط و فرصتهای مختلف را برای کودکان خود ترتیب می دهند ، نوجوانان و جوانان کارآمدتری دارند . در تحلیل کنش وری های خانواده ، نشان داده شده است که بین ابعاد ساختاری خانواده و تحول باورهای خودکارآمدی رابطه وجود دارد، جایگاه خواهر و برادر ؛ ترتیب تولد کامل بودن خانواده ؛ آیا کودک با پدر و مادر زندگی می کند یا با هر دو ؟ و تعداد افراد خانواده در چگونگی شکل گیری باورهای خودکارآمدی کودکان تأثیر می گذارد .
تأثیر دوستان و همسالان
تأثیر دوستان برخودکارآمدی از چندین طریق صورت می گیرد ، یکی از طریق سرمشق گیری از کودکانی است که شبیه او هستند ، مشاهده موفقیت افرادی که کودک خود را شبیه آنها می داند ، انگیزه و خودکارآمدی مشاهده کننده را بالا می برد و آنها را به این باور می رساند که می توانند عملکرد موفقیت آمیز داشته باشند .
این موضوع بخصوص در دانش آموزانی که درباره قابلیتهای عملکردشان اطمینان ندارند بسیار تأثیر گذار است . تأثیر دوستان همچنین از طریق شبکه دوستان و همسالان یا گروه های بزرگ دوستان که دانش آموزان با آنها در ارتباط هستند برجسته می گردد.
نقش مدرسه
مدرسه محل تحول صلاحیت های شناختی و کسب دانش و مهارتهای ضروری حل مسأله برای مواجهه اثر بخش با اجتماع بزرگتر می باشد . مدرسه محلی است که دانش آموزان مهارتها ، دانش و تفکر خود را به بوته آزمایش می گذارند ، ارزیابی می کنند و بار دیگر با دیگر افراد جامعه مقایسه می کنند . وقتی کودکان به مهارتهای شناخت مسلط می شوند احساس کارآمدی شناختی شان افزایش می یابد و این دریک نظام که شامل ابزارهای آموزشی، عملکرد معلمان وهمکلاسی ها، بافت اجتماعی مدرسه وساختارو ابزارهای کلاسی می باشد ، بنا می شود .نظام مدرسه و بافت تعاملی بین اعضاء مدرسه باید بشکلی باشد که احساس باورهای خود کارآمدی در دانش آموزان نیرومند گردد و به دانش آموزان این باورراتحمیل کند قابلیت و توانایی انجام کارها را دارند .
ساختارهای کلاسی نیز بر رشد خود کارآمدی مؤثر است. اگرساختار کلاسی به جای مقایسه اجتماعی برخود- ارزیابی متکی باشد ، دانش آموزان بجای اینکه خود را با دیگران مقایسه کنند،خود را با استانداردهای شخصی خود ،ارزیابی می کنند وخودکارآمدی تصوری آنها بالا می رود . خود ارزیابی قابلیتهای تصوری فرد را بالا می برد . درساختارهای یادگیری مشارکتی که درآن دانش آموزان با هم کارمی کنند ، به جای سنجش فردی یا مقایسه ای ازخودارزیابی استفاده می شود .
رشد خودکارآمدی بواسطه تجارب مرحله گذار نوجوانی
اگر چه هیچ دوره ای از تحول خالی از مشکلات و بحران نیست ، از نوجوانی به عنوان دوره سرشار از اضطراب و آشوب روانی – اجتماعی نامبرده می شود . تجارب مرحله گذارنوجوانی شامل کنار آمدن با خواست ها ، تنش ها ، چالش های ناشی از بلوغ ، سرمایه گذاری جنسی و هیجانی برای شریک زندگی ، انتخاب رشته دانشگاهی و شغل در هر موقعیتی که مستلزم سازمان یافتگی است نوجوانان باید صلاحیتهای جدید و مهارتهای تازه را بیاموزند و ارزیابی های مجدد از قابلیت ها و توانمندی هایشان را بپرورانند . موفقیت در مرحله گذار بین کودکی و بزرگسالی به سطح کارآمدی ایجاد شده در خلال سالهای کودکی بستگی دارد.
خودکارآمدی مرتبط با بزرگسالی
بندورا، بزرگسالی را به اوان بزرگسالی و سالهای میانی بزرگسالی تقسیم بندی کرده است . اوان بزرگسالی مستلزم یادگیری سازش یافتگی و کنار آمدن با ابعاد جدیدی از زندگی مانند ازدواج ، پدر و مادری کردن ، و ارتقاء شغلی می باشد . خود کارآمدی بالا برای عملکرد موفقیت آمیز دراین تکالیف ضروریست سالهای میانی نیز تنش زا هستند.طوری که افراد زندگی خود را مورد ارزیابی مجدد قرار می دهند وبا محدودیت ها مواجه می شوند و باورهای خودکارآمدی خود را مجدداً تصحیح می کنند.والدینی که فاقد احساس کارآمدی برای مدیریت وسیع خواسته های خانواده هستند ، دوره پرزحمتی را می گذرانند و درمقابل افسردگی آسیب پذیر می شوند . نقش میانجیگرانه ای که قضاوتهای خودکارآمدی در رفتار انسانی بازی می کند ، تحت تأثیر عواملی چند است ممکن است تنگناهای عملکردی و عوامل بازدارنده وجود داشته باشد . یعنی اینکه افراد دارای خودکارآمدی بالا وخیلی ماهرممکن است تصمیم بگیرند که به اتفاق باورها و توانائی شان رفتار نکنند ، چرا که آنها منابع لازم را ندارند ، چونکه آنها موانع اجتماعی را در مسیر مورد نظرشان یا نتیجه مورد نظرشان ادراک می کنند در چنین حالتهایی کارآمدی از پیشگویی کردن عملکرد باز می ماند.
منبع
کریمی،سرگل(1388)، اثربخشی مشاوره شغلی براساس رویکرد شناختی- اجتماعی بندورا برافزایش باورها،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشکده روانشناسی وعلوم تربیتی علامه طباطبایی
ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید