مهمترين تصميمات مديران
مديران مالي بايد اهداف كلي شركت براي بيشينهسازي ثروت را در تدوين سياستهای مالي، ارزيابي فرصتهاى سرمايهگذارى و تعيين سياستهاي عملياتي بكار بندند. بدين منظور اهداف خاص مديريت مالي به شرح زير مطرح میشود:
- تعيين اندازه شركت و اينكه با چه سرعتي رشد كند.
- تعيين بهترين تركيب دارايیهاى شركت (مصارف مالى).
- تعيين بهترين تركيب بدهیها و حقوق صاحبان سهام (منابع مالى).
در واقع اهداف سه گانه فوق در واژههاي هنجاري بيان ميشوند و مدير تعيين مىكند كه اندازه و نرخ رشد شركت چقدر باشد، شركت در چه دارايیهايي سرمايهگذاري كند و چه تركيبي از سرمايه در راستاي دستيابي به بهترين نرخ بازدهي براي سهامداران استفاده شود.
نقش مدیران ارشد در شرکتها
از منظر جوامع پژوهشی و تجاری مدیران ارشد فوق ستاره محسوب میشوند. محبوبیت مدیران ارشد به ویژه زمانی بیشتر میشود که آنها شرکتی را با عملکرد ضعیف در دست بگیرند و با نوآوری خود باعث موفقیت شرکت شوند. ماهیت در حال رکورد اقتصادهای جهان و کم رونقی اکثر شرکتها، مدیران ارشد را برای ایجاد تحول در دوران بحران مالی تحت فشار قرار میدهد. امروزه مدیران ارشد دیگر نگران مسائلی همچون هزینه، استراتژی و بستن قراردادههای وسوسهانگیز نیستند. بحرانهای مالی نقشهای سنتی مدیران را تغییر دادهاند. از این رو مدیران ارشد زمان بیشتری را برای ساماندهی عملیاتها، طراحی خطوط تولید، بهبود روشهای بازیابی بدهی و انجام اموری که قبلا تصور آن را نداشتند صرف میکنند.
به گفته همبریک از دیدگاه منطقی نمیتوان شکست یا موفقیت یک شرکت را به تنهایی به مدیر ارشد نسبت داد. “این سخن برای ما کاملا قابل فهم است که شرکتها تنها کارهایی را که آنها (مدیران ارشد) میخواهند انجام میدهند و یا روش آنها را به کار میگیرند، پس باید درک ارزشها، گرایشها، آگاهی و شخصیت بالاترین مقام اجرایی شرکت مورد توجه قرار گیرد”. مدیر ارشد ممکن است در انتخاب ترکیب گروه مدیریتی یک شرکت دخالت کند، گاهی مدیر با سابقه عملکرد خود میتواند وفاداری اعضای تیم را جلب کند و بدین ترتیب روشی را که او خواستار انجام آن است اجرا شود. این شیوه در واقع تاثیر غیرمستقیم مدیر ارشد بر عملکرد شرکت از طریق فعالیتهای تیم هیات مدیره است .سیترن نقش امروزی مدیران ارشد را این گونه معرفی میکند: “مدیران ارشد مانند خلبانانی هستند که هدایت هواپیما را در هوای طوفانی در دست دارند. آنها حتی اگر بدانند که سفر سختی را در پیش دارند و به خدمه اعتماد داشته باشد اما همانند مسافران در لبه صندلیشان منتظر صدای آرامش بخشی از بلندگو هستند”.
هالبلیان به واقعیتی در محیط اشاره میکند که جریان اطلاعات در آن کند است. نقش یک مدیر ارشد مقتدر در کاهش زمان تلف شده برای پردازش اطلاعات بسیار حیاتی باشد. در محیط نامطمئن که با چالشها و فرصتهای جدید همراه است برای بهبود عملکرد شرکت، اشتراکگذاری اطلاعات بین اعضای تیمها برای اتخاذ تصمیمهای استراتژیک ضروری است که در این موقعیت یک مدیر ارشد مقتدر حتی میتواند مانعی برای عملکرد شرکت باشد . کارپنتر و فردریکسن به جای استفاده از مشخصههای مدیریتی مدیر ارشد که همواره با سوگیری و تعریف ناقص عملکرد شرکت همراه است، تعریف بهتری با تمرکز بر مشخصههای مدیریتی تیمهای مدیریت عالی ارائه میدهد. روند تصمیمگیری در محیط نامطمئن با وجود چالشهای فراوان دشوار است. در این حالت، وجود تیمهای مدیریت عالی با همکاری دیگر اعضا در بهبود عملکرد شرکت سودمند هستند. زیرا مهارتهای یک تیم بزرگ ظرفیتهای تصمیمگیری را افزایش میدهد و توسعه استراتژیهایی که شرکت را با محیط تجاری هماهنگ میسازد تسهیل میکند. به گفته همبریک هماهنگی و رهبری یک شرکت فعالیتی جمعی است و مسئولیت تیمهای مدیریت در قالب آگاهیهای جمعی، تعامل نزدیک و تواناییها آنها شکل میگیرد. بدین ترتیب مسیر استراتژیک و آینده شرکت با موفقیت روبرو خواهد شد.
ارزیابی عملکرد مدیر ارشد
معمولا هدف اصلی ارزیابی عملکرد مدیر ارشد، یافتن ارتباط بین عملکرد مدیران ارشد و مجموعه پاداشهایی است که آنها دریافت میکنند. لانگنکر و همکاران با طرح ایدهای اصطلاح تناقض ارزیابی مدیر را برای آن بر میگزینند. به گفته آنها وقتی یک کارمند با نفوذ در رده مدیران، در مراتب بالای سازمانی قرار میگیرد شانس کمتری برای دریافت بازخورد از کیفیت عملکرد خود دارد. آنها برای اثبات این تناقض، عواملی را معرفی کردند مانند اینکه: مدیران ارشد به ارزیابی رسمی تمایلی ندارند، آنها ترجیح میدهند براساس نتایجی که ارائه میکنند مورد ارزیابی قرار گیرند و در نهایت مدیران ارشد در نبود بازخورد منظم از حس خودمختاری لذت میبرند .
عوامل مزبور ارزیابی عملکرد مدیران ارشد را پیش از اجرای هرگونه روندی در این زمینه دشوار میکند زیرا متغیرهای بسیاری باید در نظر گرفته شوند. نیومن و همکاران استدلال میکنند که سنجش عملکرد بنا به دلایلی حیاتی است. پیش از هر چیز با ارزیابی عملکرد، مدیر ارشد میتواند به نقاط قوت و ضعف خود پی ببرد و آنها را بهبود دهد. این ارزیابی، گردش جریان اطلاعات را تسهیل میکند و باعث ایجاد ارتباط بین هیات مدیره و مدیر ارشد در مواجهه با مشکلات در مراحل اولیه ظهور آن میشود. همچنین فضای کار گروهی را بین هیاتمدیره و مدیر ارشد شکل میدهد. ارزیابی عملکرد به طور یکنواخت میتواند تصویری روشن از عملکرد مدیر ارشد و آنچه را که او انجام داده فراهم کند. به اختصار آنها پیشنهاد میکنند که شیوهای نظامند براساس اهداف استراتژیک و اهداف کلان شرکت پایهگذاری شود. یکی از این اقدامات که مورد استقبال هم قرار گرفته است كارت امتيازدهي متعادل است. با این کار علاوه بر عملکرد مالی و عملکرد غیرمالی نیز ارزیابی میشود.
جنبه های نظری سابقه عملکرد مدیر ارشد
پژوهشهای پیشین درباره مدیریت عالی، مدیرعامل و عملکرد شرکت را از دو دیدگاه مجزا در نظر میگرفت. در اکثر این مدلها چارچوب نظری محققان با زمینه مدیریت، جامعهشناسی و جنبههای مالی رفتاری مطرح میشد. دیدگاه اول به بررسی مشخصههای مدیر ارشد و عملکرد شرکت به عنوان محصول عوامل سازمانی و محیطی میپرداخت. یکی از بزرگترین طرفداران این دیدگاه کانلا و لوباتکین بودند. این مکتب فکری در تحقیقات واسرمن و همکارانش مکتب محدودیتها خوانده شده است.مکتب فکری دیگر که توسط نویسندگان برجستهای همچون همبریک و فینکناشتاین، همبریک و بنتل و همکارانش مطرح شده بر این اعتقاد است که عملکرد شرکت و بازده سازمانی محصول فعالیتهای مدیریتی و سابقه عملکرد مدیران است. این مکتب فکری را اغلب مکتب رهبری مینامند که معتقد است رهبران تاثیر قابل توجهای بر عملکرد شرکت دارد.
منبع
حسن زاده، مریم(1394)، بررسي تاثیر اهرم و مهارت های مدیریتی بر بازده سهام، پایان نامه کارشناسی ارشد، مديريت بازرگاني، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید