مهمترين تصميمات مديران

مديران مالي بايد اهداف كلي شركت براي بيشينه­سازي ثروت را در تدوين سياست­های مالي، ارزيابي فرصت­هاى سرمايه­گذارى و تعيين سياست­هاي عملياتي بكار بندند. بدين منظور اهداف خاص مديريت مالي به شرح زير مطرح می­شود:

  1. تعيين اندازه شركت و اينكه با چه سرعتي رشد كند.
  2. تعيين بهترين تركيب دارايی­هاى شركت (مصارف مالى).
  3. تعيين بهترين تركيب بدهی­ها و حقوق صاحبان سهام (منابع مالى).

در واقع اهداف سه گانه فوق در واژه­هاي هنجاري بيان مي­شوند و مدير تعيين مى­كند كه اندازه و نرخ رشد شركت چقدر باشد، شركت در چه دارايی­هايي سرمايه­گذاري كند و چه تركيبي از سرمايه در راستاي دستيابي به بهترين نرخ بازدهي براي سهامداران استفاده شود.

نقش مدیران ارشد در شرکت­ها

از منظر جوامع پژوهشی و تجاری مدیران ارشد فوق ستاره محسوب می­شوند. محبوبیت مدیران ارشد به ویژه زمانی بیشتر می­شود که آن­ها شرکتی را با عملکرد ضعیف در دست ­بگیرند و با نوآوری خود باعث موفقیت شرکت شوند. ماهیت در حال رکورد اقتصادهای جهان و کم رونقی اکثر شرکت­ها، مدیران ارشد را برای ایجاد تحول در دوران بحران مالی تحت فشار قرار می­دهد. امروزه مدیران ارشد دیگر نگران مسائلی همچون هزینه، استراتژی و بستن قرارداده­های وسوسه­انگیز نیستند. بحران­های مالی نقش­های سنتی مدیران را تغییر داده­اند. از این رو مدیران ارشد زمان بیشتری را برای ساماندهی عملیات­ها، طراحی خطوط تولید، بهبود روش­های بازیابی بدهی و انجام اموری که قبلا تصور آن را نداشتند صرف می­کنند.

به گفته همبریک از دیدگاه منطقی نمی­توان شکست یا موفقیت یک شرکت را به تنهایی به مدیر ارشد نسبت داد. “این سخن برای ما کاملا قابل فهم است که شرکت­ها تنها کارهایی را که آن­ها (مدیران ارشد) می­خواهند انجام می­دهند و یا روش آ­ن­ها را به کار می­گیرند، پس باید درک ارزش­ها، گرایش­ها، آگاهی و شخصیت بالاترین مقام اجرایی شرکت مورد توجه قرار گیرد”. مدیر ارشد ممکن است در انتخاب ترکیب گروه مدیریتی یک شرکت دخالت کند، گاهی مدیر با سابقه عملکرد خود می­تواند وفاداری اعضای تیم را جلب کند و بدین ترتیب روشی را که او خواستار انجام آن است اجرا شود. این شیوه در واقع تاثیر غیرمستقیم مدیر ارشد بر عملکرد شرکت از طریق فعالیت­های تیم هیات مدیره است .سیترن نقش امروزی مدیران ارشد را این گونه معرفی می­کند: “مدیران ارشد مانند خلبانانی هستند که هدایت هواپیما را در هوای طوفانی در دست دارند. آن­ها حتی اگر بدانند که سفر سختی را در پیش دارند و به خدمه اعتماد داشته باشد اما همانند مسافران در لبه صندلی­شان منتظر صدای آرامش ­بخشی از بلندگو هستند”.

هالبلیان به واقعیتی در محیط اشاره می­کند که جریان اطلاعات در آن کند است. نقش یک مدیر ارشد مقتدر در کاهش زمان تلف شده برای پردازش اطلاعات بسیار حیاتی باشد. در محیط نامطمئن که با چالش­ها و فرصت­های جدید همراه است برای بهبود عملکرد شرکت، اشتراک­گذاری اطلاعات بین اعضای تیم­ها برای اتخاذ تصمیم­های استراتژیک ضروری است که در این موقعیت یک مدیر ارشد مقتدر حتی می­تواند مانعی برای عملکرد شرکت باشد . کارپنتر و فردریکسن به جای استفاده از مشخصه­های مدیریتی مدیر ارشد که همواره با سوگیری و تعریف ناقص عملکرد شرکت همراه است، تعریف بهتری با تمرکز بر مشخصه­های مدیریتی تیم­های مدیریت عالی ارائه می­دهد. روند تصمیم­گیری در محیط نامطمئن با وجود چالش­های فراوان دشوار است. در این حالت، وجود تیم­های مدیریت عالی با همکاری دیگر اعضا در بهبود عملکرد شرکت سودمند هستند. زیرا مهارت­های یک تیم بزرگ ظرفیت­های تصمیم­گیری را افزایش می­دهد و توسعه استراتژی­هایی که شرکت را با محیط تجاری هماهنگ می­سازد تسهیل می­کند. به گفته همبریک هماهنگی و رهبری یک شرکت فعالیتی جمعی است و مسئولیت تیم­های مدیریت در قالب آگاهی­های جمعی، تعامل نزدیک و توانایی­ها آن­ها شکل می­گیرد. بدین ترتیب مسیر استراتژیک و آینده شرکت با موفقیت روبرو خواهد شد.

ارزیابی عملکرد مدیر ارشد

معمولا هدف اصلی ارزیابی عملکرد مدیر ارشد، یافتن ارتباط بین عملکرد مدیران ارشد و مجموعه پاداش­هایی است که آن­ها دریافت می­کنند. لانگنکر و همکاران با طرح ایده­ای اصطلاح تناقض ارزیابی مدیر را برای آن بر می­گزینند. به گفته آن­ها وقتی یک کارمند با نفوذ در رده مدیران، در مراتب بالای سازمانی قرار می­گیرد شانس کمتری برای دریافت بازخورد از کیفیت عملکرد خود دارد. آن­ها برای اثبات این تناقض، عواملی را معرفی کردند مانند این­که: مدیران ارشد به ارزیابی رسمی تمایلی ندارند، آن­ها ترجیح می­دهند براساس نتایجی که ارائه می­کنند مورد ارزیابی قرار گیرند و در نهایت مدیران ارشد در نبود بازخورد منظم از حس خودمختاری لذت می­برند .

عوامل مزبور ارزیابی عملکرد مدیران ارشد را پیش از اجرای هرگونه روندی در این زمینه دشوار می­کند زیرا متغیرهای بسیاری باید در نظر گرفته شوند. نیومن و همکاران استدلال می­کنند که سنجش عملکرد بنا به دلایلی حیاتی است. پیش از هر چیز با ارزیابی عملکرد، مدیر ارشد می­تواند به نقاط قوت و ضعف خود پی ببرد و آن­ها را بهبود دهد. این ارزیابی، گردش جریان اطلاعات را تسهیل می­کند و باعث ایجاد ارتباط بین هیات مدیره و مدیر ارشد در مواجهه با مشکلات در مراحل اولیه ظهور آن می­شود. همچنین فضای کار گروهی را بین هیات­مدیره و مدیر ارشد شکل می­دهد. ارزیابی عملکرد به طور یکنواخت می­تواند تصویری روشن از عملکرد مدیر ارشد و آن­چه را که او انجام داده فراهم کند. به اختصار آن­ها پیشنهاد می­کنند که شیوه­ای نظامند براساس اهداف استراتژیک و اهداف کلان شرکت پایه­گذاری شود. یکی از این اقدامات که مورد استقبال هم قرار گرفته است كارت امتيازدهي متعادل است. با این کار علاوه بر عملکرد مالی و عملکرد غیرمالی نیز ارزیابی می­شود.

جنبه ­های نظری سابقه عملکرد مدیر ارشد

پژوهش­های پیشین درباره مدیریت عالی، مدیرعامل و عملکرد شرکت را از دو دیدگاه مجزا در نظر می­گرفت. در اکثر این مدل­ها چارچوب نظری محققان با زمینه مدیریت، جامعه­شناسی و جنبه­های مالی رفتاری مطرح می­شد. دیدگاه اول به بررسی مشخصه­های مدیر ارشد و عملکرد شرکت به عنوان محصول عوامل سازمانی و محیطی می­پرداخت. یکی از بزرگترین طرفداران این دیدگاه کانلا و لوباتکین بودند. این مکتب فکری در تحقیقات واسرمن و همکارانش مکتب محدودیت­ها خوانده شده است.مکتب فکری دیگر که توسط نویسندگان برجسته­ای همچون همبریک و فینکناشتاین، همبریک و بنتل و همکارانش مطرح شده بر این اعتقاد است که عملکرد شرکت و بازده سازمانی محصول فعالیت­های مدیریتی و سابقه عملکرد مدیران است. این مکتب فکری را اغلب مکتب رهبری می­نامند که معتقد است رهبران تاثیر قابل توجه­ای بر عملکرد شرکت دارد.

منبع

 حسن زاده، مریم(1394)، بررسي تاثیر اهرم و مهارت های مدیریتی بر بازده سهام، پایان نامه کارشناسی ارشد، مديريت بازرگاني، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0