مفاهیم پیچیدگی کار، مسئولیت شغلی و خوداتکائی

پيچيدگي كار

پيچيدگي كار؛  به درجه‌اي از دانش، مهارت‌ها و توانایی‌های مورد نياز يك شغل اطلاق مي‌شود كه فراتر از ظرفيت افراد براي انجام آن كار مي‌باشد. به‌عنوان مثال، ماهيت آموزش‌هايي كه سازمان‌ها براي تربيت مديران آينده و رهبران سازمان خود استفاده مي‌نمايند، به خوبي گوياي مفهوم پيچيدگي كار مي‌باشد. در اغلب موارد، اين آموزش‌ها درگير كردن افراد در كارهايي است كه آن‌ها اطلاعات و مهارت‌هاي لازم و تجربه كافي براي انجام آنرا ندارند. مثلاً يك مدير بازاريابي موفق كه براي بر عهده گرفتن مسئوليت‌هاي مديريتي در سطح عالي تربيت مي‌شود، براي اداره كارخانه‌اي در آنسوي جهان كه فاقد تجهيزات پيشرفته و روابط كارگري مطلوب مي‌باشد، فرستاده مي‌شود. اگرچه چنين شيوه‌هايي براي كسب تجربه مي‌تواند استرس‌زا باشد، اما از ديدگاه مديران، كسب مهارت‌هاي جديد ارزش تحمل استرس و اضطراب را دارد.

مسئوليت شغلي

مسئوليت شغلي ، تعهدات و مسئوليت‌هايي مي‌باشند كه فرد در مقابل ديگران بر عهده دارد. به طور كلي هر چقدر تعداد، قلمرو و اهميت تعهدات در كاري بالاتر باشد، به همان ميزان سطح مسئوليت‌ نيز افزايش مي‌يابد. به‌عنوان مثال مسئوليت‌ مدير يك فروشگاه خواروبار فروشي در مقايسه با مسئوليت‌ كارگر پاكت پركن بسيار سنگين‌تر مي‌باشد. هر چند وظيفه كارگر پاكت پركن نيز به نوبه خود داراي اهميت و ارزش مي‌باشد ؛ اين فرد بايد اجناس را در جعبه طوري با دقت بچيند كه آسيبي به آن‌ها وارد نشود ،  اما مدير فروشگاه وظايف بزرگ‌تري از جمله نظارت و توجه به سودده بودن فروشگاه، رضايت مشتريان، ايمني و سلامت كاركنان را بر عهده دارد. در اين جا نيز درست مانند واكنش افراد در مقابل موضوعات مطرح شده قبلي يعني فشار زمان و پيچيدگي كار، مسئوليت‌ شغلي نيز به نوبه خود هم استرس‌زا بوده و هم داراي اثرات مثبت فراواني مي‌باشد.

خوداتکائی

بر اساس مطالعات انجام شده یکی از مشهورترین تئوریها، که در مورد چگونگی پیش بینی و شرح رفتار کاربرد دارد ، تئوری یادگیری ؛ شناخت ، اجتماعی بندورا است ، که یکی از گسترده ترین تئوری های مورد استفاده در تغییر رفتار بوده و یک فرایند شناختی است که بر نقش اعتماد بنفس افراد نسبت به توانائیهایشان ، در انجام رفتاری که از آنها خواسته شده ، اشاره دارد ، یکی از سازهای مهم آن خودکارآمدی است ، که بندورا آن را قضاوت فرد در مورد توانائیهاش در مورد انجام یک عمل مشخص می داند و بر این اساس ، مطرح می شود که مردم احتمال بیشتری دارد رفتار بخصوصی را انجام دهند ، وقتی اعتماد داشته باشند که توانایی انجام آن عمل را به طور موثر دارند.

تئوری خودکارآمدی که اولین بار توسط بندورا در سال 1977 طراحی شده، مورد توجه روز افزون مطالعات علوم اجتماعی قرار گرفته است. خودکارآمدی در لغت به معنای توانایی برای ایجاد یک اثر یا نتیجه مطلوب آمده است. به عبارت دیگر درک یا قضاوت فرد در مورد توانایی انجام یک عمل خاص بطور موفقیت آمیز با کنترل عوامل پیرامون خود، تعریف شده است. بندورا بر اساس مطالعاتش عنوان نموده که خودکارآمدی درک شده توسط فرد ، یک مولفه مهم در عمکرد فرد قلمداد می شود ، چرا که به این عنوان بخش مستقلی از مهارتهای اساسی فرد عمل می نماید.خودکارآمدی یک متغیر کلیدی در روانشناسی بالینی ، آموزشی ، اجتماعی ، توسعه ای ، بهداشتی شخصیتی، ویکی ازگسترده ترین تئوریهای مورد استفاده در تغییر رفتار است .

خودکارآمدی درک شده عبارت از اعتقادات مردم در مورد توانائیهایشان برای عمل کردن در زمینه هایی است که به آنها قدرت کنترل وقایعی که زندگی شان را متاثر می سازد ، می دهد. عقاید کارآمدی زیر بنای عمل انسان را شکل می دهد . مردم محرکهای ناچیزی برای عمل دارند ، مگر اینکه اعتقاد داسته باشند که نتایج مطلوب و مورد نظر به وسیله اعمالشان بدست می آید .

خودکارامدي یکی ازسازه هاي مهم روانشناختی است که به دلیل نقشی که در رفتار مناسب افراد ایفا میکند، اغلب مورد توجه حوزه هاي متعدد در روانشناختی قرار گرفته است. درحقیقت افزایش خودکارامدي وشناسایی عوامل تاثیرگذار در آن میتوانند در پیشرفت یادگیرندگان و یاري آنان دردستیابی به اهداف نقش تعیین کننده اي ایفا کند. خودکارامدي احساسهاي شایستگی،کفایت وقابلیت کنارآمدن باچالشهاي زندگی است. این سازه به توانایی ادراك شده فرد در ایجاد وانجام یک کنش مطلوب اشاره میکند. خودکارامدي عبارت است از ارزیابی خود شخص از تواناییهاي خود در ارتباط بافعالیتی خاص، خودکارآمدي منعکس کننده توانایی یادگیرندگان در برخورد باتکالیف جدیداست .

  مفهوم خودکارامدي را به عنوان یک توانایی قابل ادراك فردي وقضاوت درمورداینکه آیاافرادمی توانندباموفقیت  وظیفه شان دریک زمینه محدودعمل کنند یا نه،تعریف می کند. خودکارآمدي،یک مفهوم بسیارمهم دریادگیري اجتماعی و تئوري شناختی اجتماعی است. افرادي که خودکارآمدي بالایی دارند،موانع رابه وسیله بهبود واصلاح مهارتهاي خود مدیریت پشتکارخود،برمی دارندودربرابرمشکلات ایستادگی می کنند اما افرادي که خودکارآمدي پایینی دارند به آسانی درروبه روشدن با مشکلات متقاعد  می شوند که رفتارشان بی فایده است ودست ازتلاش بر می دارند. باورهاي خودکارامدي به عنوان قضاوتهاي فرد درباره قابلیتهاي خودبراي سازماندهی واجراي جریان عمل مورد نیاز براي نیل به انواع عملکردهاي خاص نیزتعریف شده است.

تئوری خودکارآمدی به نقش داشتن اعتماد بنفس در انجام رفتارهای خواسته شده ، اهمیت می دهد. فردی با خودکارآمدی پایین کمتر احتمال دارد که سعی در انجام رفتار بهداشتی جدید یا تغییر رفتاری که برایش عادت شده است.

خودكارآمدي  از نظريه شناخت اجتماعي آلبرت بندورا؛ روان‌شناس مشهور، مشتق شده است كه به باورها يا قضاوتهاي فرد به توانائيهاي خود در انجام وظايف و مسئوليتها اشاره دارد. نظريه شناخت اجتماعي مبتني بر الگوي علّي سه جانبه رفتار، محيط و فرد است. اين الگو به ارتباط متقابل بين رفتار، اثرات محيطي و عوامل فردي ؛ عوامل شناختي، عاطفي و بيولوژيك  كه به ادراك فرد براي توصيف كاركردهاي روان شناختي اشاره دارد، تأكيد مي كند. بر اساس اين نظريه، افراد در يك نظام علّيت سه جانبه بر انگيزش و رفتار خود اثر مي گذارند. بندورا؛ ااثرات يك بعدي محيط بر رفتار فرد كه يكي از فرضيه هاي مهم روان شناسان رفتار گرا بوده است، را رد كرد. انسانها داراي نوعي نظام خود كنترلي و نيروي خود تنظيمي هستند و توسط آن نظام برافكار، احساسات و رفتار هاي خود كنترل دارند و بر سرنوشت خود نقش تعيين كننده‌اي ايفا مي كنند.در سیستم بندورا خودکارامدی به احساس های کفایت، شایستگی، وقابلیت کنار آمدن با زندگی اشاره دارد. برآورده ساختن وحفظ کردن معیارهای عملکرد، خودکارامدی را بالا می برد و ناکامی در برآورده ساختن و حفظ کردن آنها، آن را پایین می آورد .

 ادراک خودکارآمدی، یک فرآیند شناختی است که توانایی کنترل موارد ترسناک را درشخص ایجاد می کند و او را قادر به رویارویی با مشکلات می سازد. درک توانایی باعث می شود که شخص رفتارهایی را از خود دور کند . به  نظر بندورا افرادی که دارای احساس خود کارامدی واضح،خوب تعریف شده، هماهنگ وبا ثبات هستند ازسلامت روانی بیشتری برخوردارند. این اشخاص در مورد خود به دیدگاه روشنی رسیده اند وکمتر تحت تاثیر وقایع روزانه ارزیابی های این وقایع قرار می گیرند. اهمیت خودکارامدی تا بدان جاست که آنرا احساس عمل انسان نامید بدین گونه که انسانهای خودگردان، مبتکر، ژرف اندیش و خود سامان بخش هستند. بدين ترتيب رفتار انسان تنها در كنترل محيط نيست بلكه فرايندهاي شناختي نقش مهمي در رفتار آدمي دارند. عملكرد و يادگيري انسان متاثر از گرايشهاي شناختي، عاطفي و احساسات، انتظارات، باورها و ارزش هاست.

انسان موجودي فعال است و بر رويدادهاي زندگي خود اثر مي گذارد. انسان تحت تاثير عوامل روان شناختي است و به‌طور فعال در انگيزه ها و رفتار خود اثر دارد. براساس نظر «بندورا»، افراد نه توسط نيروهاي دروني رانده مي شوند، نه محركهاي محيطي آنها را به عمل سوق مي دهند، بلكه كاركردهاي روان شناختي، عملكرد، رفتار، محيط و محركات آن را تعيين مي كند. بندورا ؛ مطرح مي كند كه خود كارآمدي، توان سازنده اي است كه بدان وسيله، مهارتهاي شناختي، اجتماعي، عاطفي و رفتاري انسان براي تحقق اهداف مختلف، به گونه اي اثربخش ساماندهي مي شود. به نظر وي داشتن دانش، مهارتها و دستاوردهاي قبلي افراد پيش بيني كننده هاي مناسبي براي عملكرد آينده افراد نيستند، بلكه باور انسان در باره توانائيهاي خود در انجام آنها بر چگونگي عملكرد خويش مؤثر است. بين داشتن مهارتهاي مختلف با توان تركيب آنها به روشهاي مناسب براي انجام وظايف در شرايط گوناگون، تفاوت آشكار وجود دارد.   افراد كاملاً مي دانند كه بايد چه وظايفي را انجام دهند و مهارتهاي لازم براي انجام وظايف دارند، اما اغلب در اجراي مناسب مهارتها موفق نيستند .

افرادی که خودکارآمدی بالایی دارند، برای به رسیدن به هدفهای متعالی با احساسی که در جهت موفق شدن و دستیابی به اهدافشان دارند ، بیشتر خود را درگیر فعالیتهای موثر در جهت رسیدن به موفقیت می نمایند و زمانی که با شکست مواجه می شوند ، سریعاٌ موقعیت خود را حفظ کرده و مسیرشان را برای رسیدن به هدف انتخاب می کنند. بطور کلی تمام تجارت یادگیری ، انتخاب و انگیزه های آگاهانه ، به وسیله درکی که فرد از توانایی دستیابی به موقعیت دارد ، تحت تاثیر قرار می گیرد و به همین جهت این عامل ، باید به میزان وسیعی در علوم رفتاری مورد ملاحظه قرار گیرد. ساختار خودکارآمدی یک عقیده است که اثر نفوذی ، بر تلاش و کوشش بشر دارد. بندورا معتقد است که عقاید افراد در مورد کارآمدی شان یک نقش اصلی و مهم در چگونگی سازماندهی ، ایجاد و اداره وقایع اثر گذار ، بر جریان زندگیشان ایفا می کند .

وی همچنین خودکارآمدی درک شده را به عنوان یک پیش بینی کننده مهم در قصد و توانایی قبول الگوهای بهداشتی رفتارهای جنسی و باروری می داند و معتقد است می توان از طریق ایجاد زمینه مناسب در جهت کسب مهارتها و دانش مورد نیاز و حصول موفقیت در آن ، خودکارآمدی و توانمندی شخص را افزایش داد.در واقع یک حس قوی از خودکارآمدی با ارتقاء سلامت و کسب موفقیت های بزرگ اجتماعی در ارتباط است و بر این اساس می توان از خودکارآمدی ، به عنوان یک کلید با اهمیت در روانشناسی فردی و اجتماعی یاد کرد .  شمیدر، شواهد تجربی حاصل از مطالعات نیز ارتباط بین خودکارآمدی و ایجاد و ابقاء رفتارهای بهداشتی را مورد حمایت قرار می دهد و به همین جهت می توان ابزاری برای استفاده در ارتقاء سلامت ، آموزش به مددجو و تبعیت از رژیمهای درمانی مختلف باشد .از سال 1990 بسیاری از برنامه های آموزشی بر اساس تمرکز بر افزایش درک از خودکارآمدی در مراجعین به منظور تشویق آنان به مشارکت و ارتقاء رفتارهای بهداشتی طرح ریزی شده است .

خودشناسي از طريق پردازش مهارتهاي شناختي، انگيزشي و عاطفي كه عهده دار انتقال دانش و توانائيها به رفتار ماهرانه هستند، فعال مي شود. به‌طور خلاصه، خودكارآمدي به داشتن مهارت يا مهارتها مربوط نمي شود،بلكه داشتن باور به توانايي انجام كار در موقعيتهاي مختلف شغلي، اشاره دارد.باور كارآمدي عاملي مهم در نظام سازنده شايستگي انسان است. انجام وظايف توسط افراد مختلف با مهارتهاي مشابه در موقعيتهاي متفاوت به‌صورت ضعيف، متوسط و يا قوي و يا توسط يك فرد در شرايط متفاوت به تغييرات باورهاي كارآمدي آنان وابسته است. مهارتها مي توانند به آساني تحت تأثير خودشكي يا خود ترديدي قرار گيرند، درنتيجه حتي افراد خيلي مستعد در شرايطي كه باور ضعيفي نسبت به خود داشته باشند، از توانائيهاي خود استفاده كمتري ميكنند.

به همين دليل، احساس خودكارآمدي، افراد را قادر مي سازد تا با استفاده از مهارتها در برخورد با موانع، كارهاي فوق العاده اي انجام دهند. بنابراين، خودكارآمدي درك شده عاملي مهم براي انجام موفقيت آميز عملكرد و مهارتهاي اساسي لازم براي انجام آن است. عملكرد مؤثر هم به داشتن مهارتها و هم به باور در توانايي انجام آن مهارتها نيازمند است. اداره كردن موقعيتهاي دايم التغيير، مبهم، غيرقابل پيش بيني و استرس زا مستلزم داشتن مهارتهاي چندگانه است. مهارتهاي قبلي براي پاسخ به تقاضاي گوناگون موقعيتهاي مختلف بايد غالباً به شيوه هاي جديد، ساماندهي شوند. بنابراين، مبادلات با محيط تا حدودي تحت تأثير قضاوتهاي فرد در مورد توانائيهاي خويش است. بدين معني كه افراد باور داشته باشند كه در شرايط خاص، مي توانند وظايف را انجام دهند. خودكارآمدي درك شده معيار داشتن مهارتهاي شخصي نيست، بلكه بدين معني است كه فرد به اين باور رسيده باشد كه مي تواند در شرايط مختلف با هر نوع مهارتي كه داشته باشد، وظايف را به نحو احسن انجام دهد .

منبع

قربانی، داریوش(1393)، اهمیت نسبی عوامل استرس زای چالشی در خوداتکایی با تأکید بر تیپ شخصیتی،پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت اجرائی، دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0