مفاهیم ومدل های کیفیت زندگی
نخستین پژوهشها در زمینه کیفیت زندگی به کمپل، کانورس و راجرز ، و اندروز و وایتی، بر میگردد. کمپل و همکاران ، کیفیت زندگی را رضایت از زندگی در حیطههای خاصی میدانستند. از نظر آنها، مولفه های کیفیت زندگی عبارت بودند از حیطه های کار، مسکن، سلامتی، دوستی، ازدواج، زندگی خانوادگی، سطح تحصیلات و پس انداز . اندروز و وایتی ، نیز هفت حیطه را در کیفیت زندگی مطرح کردند:
- عوامل شخصی: شامل خودکارآمدی، میزان اوقات فراغت، سلامتی و فعالیت های جسمانی
- خانواده: شامل ازدواج، فعالیت های مربوط به خانه و اقوام نزدیک
- ارتباطات با دیگران: شامل رفتار های عادلانه وپذیرش تحسین،صداقت وصمیمیت در ارتباط با دیگران
- اقتصاد: شامل درآمد، مسکن، آپارتمان، شغل و هزینه های زندگی
- منطقه زندگی: شامل امنیت و ایمنی در برابر سرقت، ارتباطات، همسایگان و آب و هوا و……
- جامعه بزرگتر: شامل هنجارهای جامعه، رسانه ها و …..
- سایر موارد: شامل اعتقادات مذهبی، فضایل و روش های زندگی.
از دهه 1970 به بعد اغلب پژوهشها، کیفیت زندگی را بر اساس نیازهای انسان طبقهبندی کردهاند، از جمله کار، اوقات فراغت، سلامتی، وضعیت مالی، ارتباط با اعضای خانواده و دوستان، محیط فیزیکی و اجتماعی و خودشکوفایی. نیر، اسمیت، رایس و هانت و هارت ، کیفیت زندگی را به دو طبقه کاری و غیرکاری تقسیم کردهاند. کیفیت زندگی کاری، به مسائل شغلی و کیفیت زندگی غیرکاری، به دامنهای از مواردی چون ازدواج، روابط فامیلی، سلامتی، زندگی خانوادگی، همسایگی، زندگی جنسی، سکونت، دوستیها، تحصیلات و فعالیتهای اوقات فراغت مربوط میشود.
تعاریف کیفیت زندگی
نظریهپردازان مختلف، تعاریف متفاوتی از کیفیت زندگی را ارائه کردهاند. مثلا، تستا و سیمونسون، معتقدند کیفیت زندگی به زمینههای جسمی، روانشناختی و اجتماعی ارتباط دارد و تحت تاثیر تجارب، اعتقادات، انتظارات و ادراکات فرد است. هر یک از این زمینه ها را در دو بعد عینی و ذهنی میتوان ارزیابی کرد. از نظر گروه کيفيت زندگي سازمان بهداشت جهاني ، كيفيت زندگي عبارت است از ادراک فردي از وضعيت زندگي در متن نظامهاي فرهنگي و ارزشي جامعه و در ارتباط با اهداف، انتظارات، استانداردها، علايق، و نگرانيهاي فرد. به عبارت دیگر، کیفیت زندگی یعنی رضایت ذهنی فرد از وضعیت زندگیاش در یک بافت فرهنگی و ارزشی جامعه، که با اهداف، انتظارات، استانداردها، علایق او در ارتباطاند. مکگرگور، بیان میکند کیفیت زندگی بیانگر ميزان برخورداري فرد ؛ البته نه فقط برخورداری از چيزهايي که به دست آورده بلکه از تمام گزينههايي که فرصت انتخاب آنها را دارد به معناي كيفيت زندگي است. به بيان ديگر، کيفيت زندگي به آزادي براي رسيدن و نرسيدن به موفقيت و آگاهي از فرصتهايي واقعي وابسته است که فرد در مقايسه با ديگران در اختيار دارد. بورثویک ـ دافی ، با جمع بندی تعاریف گذشته سه منظر به کیفیت زندگی ارائه داده است:
- کیفیت زندگی بعنوان شرایط زندگی فرد
- کیفیت زندگی بعنوان رضایت فرد از شرایط زندگی خود
- کیفیت زندگی بعنوان ترکیب شرایط و رضایت فرد از زندگی
مدل های کیفیت زندگی
- فلس و پری :
آنها دیدگاهی را مطرح کردند که علاوه بر شرایط زندگی و رضایت از آنها، ارزشها، آرزوها و انتظارات شخص را نیز مد نظر قرار می دهد. در این مدل کیفیت زندگی به عنوان نوعی بهزیستی کلی تعریف می شود که توصیفات عینی و ارزیابی های ذهنی از بهزیستی، مادی، جسمی، اجتماعی و هیجانی همراه با میزانی از رشد و اقدامات هدف گرایانه فرد در جهت ارزشهای شخص، ترکیب شده باشند. هر سه مولفه شرایط عینی زندگی، احساس ذهنی رضایتمندی از زندگی و ارزشها و آرزوهای شخصی با هم در تعاملاند . فلس و پری ، بعد از بررسی 15 مدل مفهوم کیفیت زندگی، مدل کلی مطرح کردند که در برگیرنده سایر مدلها بود. در مدل آنها، پنج طبقه اصلی , بعد به این شرح وجود دارد:
1. بهزیستی جسمی: که شامل سلامت، تناسب، تحرک و ایمنی شخصی است.
2. بهزیستی مادی: که شامل درآمد، کیفیت محل زندگی، حریم شخصی، ثروت، وضعیت حمل و نقل، همسایگی، ایمنی، سکونت دائم و یا اجاره نشینی است.
3. بهزیستی اجتماعی: که در برگیرنده ارتباطات درون خانواده، ارتباطات با اقوام، ارتباط با دوستان، فعالیتهای ارتباطی و سطح حمایت اجتماعی است.
4. بهزیستی هیجانی: دربرگیرنده عاطفه یا خلق و خو، رضایتمندی، عزت نفس، شان و احترام و اعتقادات مذهبی است.
5. رشد و فعالیت: که شامل مهارتهای مربوط به خودتعیینی، شایستگی یا استقلال، جبر یا اختیار، اشتغال، اوقات فراغت، کارهای خانه، تحصیلات، تولید یا مشارکت است.
در مدل فلس و پری، کیفیت زندگی به عنوان نوعی بهزیستی کلی تعریف میشود که توصیفات عینی و ارزیابی ذهنی از بهزیستی مادی، جسمی، اجتماعی، هیجانی همراه با میزانی از رشد و اقدامات هدفگرایانه فرد در جهت ارزشهای شخص، ترکیب شده باشند. هر سه مولفه شرایط عینی زندگی، احساس ذهنی رضایتمندی از زندگی و ارزشها و آرزوهای شخصی با هم در تعاملاند. البته در عین تعامل این سه مولفه با یکدیگر، همگی تحت تاثیر عوامل بیرونی نیز قرار دارند. این تاثیرات میتوانند پیامد ژنتیک، اجتماع، سن، رسش، تاریخچه تکاملی، اشتغال و دیگر متغیرهای اجتماعی، اقتصادی و یا سیاسی باشد .
- مدل لی و همکاران :
لی و همکاران ، با توجه به عوامل شخصیتی و فرهنگی، مدلی در ارتباط با کیفیت زندگی ارائه دادند. آنها معتقد بودند که ساختار مفهومی کیفیت زندگی باید حداقل شامل چهار بعد یا زمینه گسترده زندگی و دو محور عینی و ذهنی باشد. رضایت ذهنی زندگی فرد، توسط شرایط عینی زندگی، نظام سلسله مراتبی نیازهای زندگی و استانداردهای مقایسه شده با زندگی کنونی فرد، تعیین میشود. این ارزیابیها نیز بر اساس شخصیت، تجارب زندگی و منابع شخصی در بافتهای فرهنگی، اجتماعی و محیطی قرار دارند.
- مدل سیستمی:
هاگرتی ، مدل کیفیت زندگی را بر اساس نظریهی سیستمها ارائه داد که درون دادهای سیاست عمومی را با پیامدهای کیفیت زندگی ربط میدهد. در این مدل کیفیت زندگی به صورت کلانتر و به صورت سیستمی بررسی شده است .
- مدل ونتگوت و همکاران:
ونتگوت، مریک و اندرسن ، کیفیت زندگی را هدفمندتر از مدلهای قبلی میدانند. این مدل، دیدی هستیگرایانه دارد و فقط داشتن شرایط مناسب و رضایت از شرایط را ملاک نمیداند، بلکه معتقد است که کیفیت زندگی فرد، باید در جهت رشد و خودشکوفایی وی باشد. این مدل دارای طیفهای عینی، ذهنی و اصالت وجود است . کیفیت عینی زندگی: بدین معنی که شرایط زندگی فرد : شرایط مادی، جسمانی، اجتماعی، هیجانی ، در حد مطلوب بوده و دیگران زندگی وی را با کیفیت بدانند. این دیدگاه تحت تاثیر فرهنگی قرار میگیرد که مردم در آن زندگی میکنند.
کیفیت ذهنی زندگی: عبارت است از احساسی که فرد از لذت بخش بودن زندگی خود دارد. هر فرد شرایط، احساسات و عقایدش را شخصا ارزیابی میکند. رضایت از زندگی،این جنبه ازکیفیت زندگی را منعکس میکند.
کیفیت اصالت وجودی زندگی: به معنای لذت بخش بودن زندگی فرد در سطح عمیقتری است که شایسته احترام بوده، فرد میتواند منطبق با ماهیت خود زندگی کند. بعنوان مثال نیازهای بیولوژیکی فرد برطرف شود، رشد بحد کمال خود برسد و اینکه جریان زندگی منطبق با شاخصهای معنوی و باورهای دینی فرد است.
این نظریه جامع و یکپارچه از کیفیت زندگی حاوی انواع نظرات از ذهنی تا عینی است که هرکدام دربرگیرنده جنبههایی از زندگی هستند. بهزیستی و عوامل عینی، جنبه سطحیتر کیفیت زندگیاند که مرتبط با توانایی سازگاری فرد با فرهنگی است که در آن زندگی میکند. رضایتمندی از زندگی و تحقق نیازها، تا اندازهای با جنبههای عمیقتر در ارتباط هستند. یعنی آیا بین چیزی که از زندگی میخواهیم و چیزی که زندگی به ما میدهد هماهنگی وجود دارد؟
خوشبختی و درک پتانسیلهای زندگی، شامل وجود و اصالتمان به عنوان یک فرد است. این عامل هستیگرایانه است که عوامل ذهنی و عینی را به هم پیوند میدهد.همچون دیگر مسائل روانشناسی، مفهوم کیفیت زندگی نیز همواره بین نظریات رفتاری و شناختی در نوسان بوده است. گاهی کاملا رفتاری بوده و بر عوامل عینی تاکید داشته است و در برههای از زمان نیز کاملا شناختی بوده و فقط بر رضایت از شرایط موجود متمرکز بوده است . در نهایت، نظریات جدیدتر که نمونهی آنها بیان شد، با دیدی تعاملی و جامع که حاوی هر دو منظر رفتاری و شناختی است، بوجود آمد.
قابل ذکر است که کیفیت زندگی در پژوهش حاضر با استفاده از مقیاس کوتاه کیفیت زندگی که توسط سازمان بهداشت جهانی ، ساخته شد، مورد سنجش قرار گرفته است.این مقیاس به مطالعه چهاربعد از کیفیت زندگی افراد میپردازد که عبارتند از: سلامت جسمی، روانی، روابط اجتماعی و محیط زندگی . ابعاد این مقیاس به مدل فلس و پری بسیار شبیه است. بهزیستی جسمانی در مدل فلس و پری شبیه به بعد سلامت جسمانی در مقیاس سازمان بهداشت جهانی است. ابعاد بهزیستی هیجانی به سلامت روان، بهزیستی مادی به محیط زندگی و بهزیستی اجتماعی به روابط اجتماعی مقیاس سازمان بهداشت جهانی شبیه است .
- هوش عاطفی
ثرندایک، از اولین افرادی بود که اعتقاد داشت هوش فقط جنبه مکانیکی ندارد، بلکه میتواند صورتهای مختلفی مانند عاطفی و اجتماعی داشته باشد. وکسلر، هوش را بعنوان مجموعه یا کل قابلیت فرد برای فعالیت هدفمند، تفکر منطقی و ارتباط موثر و کارآمد با محیط تعریف میکند . با اینکه ثرندایک و وکسلر، از نظریهپردازان مشهور در حوزه هوش هستند، اما اهمیت کار آنها تا قبل از اینکه گاردنر، نظریه خود را در مورد هوشهای چندگانه مطرح نکرد، درک نشد. گاردنر ، بجای هوشهای کلی، هوشهای چندگانه را مطرح کرد. از نظر وی افراد مجموعهای از هوشها را به جای یک هوش پرورش میدهند. وی نه هوش مستقل را مطرح کرد. اگرچه گاردنر از اصطلاح هوش عاطفی استفاده نکرد اما مفهوم هوش درون فردی و بین فردی او، پایهای برای کار در زمینه هوش عاطفی بود. واژه هوش عاطفی نخستین بار توسط پیتر سالووی و جان مایر، بکار برده شد. آنها با ارائه مدلی سعی نمودند هوش عاطفی را به عنوان یک هوش جدید تعریف کنند. از نظر آنها، هوش عاطفی، مجموعهای از تواناییهای ذهنی عمده در قلمرو پردازش فعال اطلاعات هیجانی است و شامل چهار بعد ادراک عواطف، ابراز عواطف، تسهیل عاطفی تفکر، درک و تحلیلی اطلاعات عاطفی و بکارگیری دانش عاطفی و درنهایت مدیریت عواطف است .
از دیگر افراد تاثیرگذار در حوزه هوش عاطفی، بار- آن است. وی در مدل خود هوش عاطفی را به 5 مولفه تقسیم میکند. هوش بینفردی، هوش درونفردی، انعطافپذیری، مدیریت استرس و وضعیت عمومی . در سال 1995، دانیل گلمن با انتشار کتابی تحت عنوان هوش عاطفی، این هوش را به جهانیان معرفی کرد.گلمن، عناصر هوش عاطفی را به دو طبقه عناصر بینفردی و عناصر اجتماعی تقسیم میکند. امروزه به طور کلی دو رویکرد بر هوش عاطفی حاکم است: رویکرد توانایی که توسط سالووی و مایر ، ارائه شده و بر اساس توانایی پردازش اطلاعات هیجانی است. رویکرد دوم که مدل شخصیتی ، یا ترکیبی نیز نامیده میشود، بوسیله بار ـ آن و گلمن ، تعریف شده و هوش هیجانی را با مهارتها و ویژگیهای دیگری همچون بهزیستی روانی و انگیزش درهم میآمیزد و بر ترکیبی از آنها تاکید دارد .
الف)رویکرد ترکیبی
این رویکرد توسط نظریهپردازانی همچون بار- آن و گلمن ، مطرح شد. این رویکرد در تلاش است تا دیدگاههای توانایی و شخصیتی را ترکیب کرده و یک مفهوم پویا بسازد. این رویکرد، هوش عاطفی را با مجموعهای از مهارتها و ویژگیهایی، مانند انگیزه و توان برقراری ارتباط با دیگران، میآمیزد و بر ایجاد انگیزه در خود، مهار خود و مدیریت روابط اجتماعی تاکید دارد .
- مدل گلمن از هوش عاطفی
گلمن ، با استفاده از تعریف اولیه سالووی و مایر، هوش عاطفی را به صورت ترکیبی از 5 مهارت فردی و اجتماعی میداند که عبارتند از:
- شناخت احساسات خود: تشخیص احساسات در زمانی که در حال وقوعاند .
- کنترل احساسات خود یا خود تنظیمی :کنترل و مدیریت احساسات،مناسب وصحیح بودن درموقعیت.
- برانگیختن و به هیجانآوردن خود یا خود انگیزی : برانگیختن احساسات خود جهت حرکت به سمت هدفی خاص.
- شناخت احساسات دیگران: احساس یگانگی با دیگران.
- تنظیم روابط با دیگران یا مهارتهای اجتماعی : مهارت کنترل و مدیریت احساسات دیگران.
گلمن ، معتقد است که رشد هوش عاطفی از آغاز زندگی شروع شده و تا بزرگسالی ادامه مییابد و قابل آموختن است. وی با ترکیب دیدگاه شناختی و عاطفی هوش، نشان داد که برای موفق بودن در زندگی باید چیزی بیش از ذکاوت داشت. وی هوش عاطفی را ملاکی مناسب برای پیشبینی موفقیت میداند و معتقد است افرادی که هوش عاطفی بالاتری دارند، در زندگی موفقیتهای بیشتری، به ویژه در آموزشگاه به دست میآورند .
الگوی بار- آن از هوش عاطفی
بارـ آن ، تعریفی ترکیبی از هوش عاطفي ارائه میدهد. وی هوش عاطفی را مجموعهای از توانایی و مهارت های غیرشناختی میداند که سبب رویارویی موفقیتآمیز فرد با مقتضیات و رفتارهای محیطی میگردد. این مهارت ها عبارتند از:
- توانایی فهم احساسات دیگران و برقراری ارتباط با آنها
- توانایی مدیرت و کنترل احساسات
- اداره کردن تغییرات و حل مسائل درون فردی و بین فردی
- بوجود آوردن حالات مثبت در خود یاخود انگیزشی .
بار- آن برای سنجش هوش عاطفی مقیاسی را که شامل 5 مولفه و 15 عامل است، ارائه کرد. این مولفهها عبارتند از:
- مهارتهای درون فردی: این مولفه توانایی فرد را در آگاهی از هیجانات و کنترل آنها میسنجد.
- مهارتهای میان فردی: این مولفه،مهارتهای اجتماعی وتوانایی فردرابرای سازگاری بادیگران میسنجد.
- مهارت سازگاری : شامل واقع گرایی، انعطاف پذیری و حل مسئله.
- مدیریت فشار روانی: شامل تحمل فشارهای روانی، مهار خواستههای آنی.
- حالت کلی ؛ خلق و خوی عمومی: شامل احساس رضایت، خوش بینی و نشاط.
تاکید بار- آن ، بر عوامل غیرشناختی تشکیل دهنده هوش عاطفی، نشان دهنده آن است که وی هوش عاطفی را در بافت نظریه شخصیت و به طور خاص، در الگویی برای بهزیستی افراد قرار داده است .علاوه بر گلمن و بار-آن صاحب نظرانی همچون کوپر، پارکر، پترایدز و فارنهام نیز جهت سنجش هوش عاطفی از رویکرد ترکیبی استفاده کردهاند.
رویکرد توانایی
این رویکرد مبتنی بر توانایی پردازش اطلاعات عاطفی است و توسط سالووی و مایر ، مطرح شده است. آنها هوش عاطفی را توانایی دریافت، ابراز، شناخت، کاربرد و مدیریت هیجانات تعریف کردند . آنها در سال 2000، تعریف جدیدی ارائه دادند و هوش عاطفی را در برگیرنده ادراک، درونسازی، فهم، ارائه و مدیریت هیجان میدانند . از نظر آنها هوش عاطفی دارای چهار سطح از توانایی است که به صورت سلسله مراتبی و بر حسب فرایندهای اساسی و زیربنایی تا فرایندهای پیچیدهتر و منسجمتر روانشناختی تنظیم شدهاند .
این مجموعه تواناییها که هوش عاطفی فرد را تعیین میکنند، عبارتند از:
توانایی ادراک حسی عواطف یا ارزیابی و ابراز هیجانات : به معنی توانایی افراد در درک و شناسایی جنبههای عاطفی محرکها و در رابطه با این مسئله است که افراد چقدر میتوانند هیجانات و محتوای آنها را به درستی تشخیص دهند. ادراک هیجانی، به توانایی بنیادی فرد برای ثبت حالات هیجانی در خود و دیگران گفته میشود. افراد علاوه بر توانایی ارزیابی هیجانات خود باید بتوانند به منظور داشتن ارتباط اجتماعی مناسب، هیجانات دیگران را از رفتارهای کلامی و غیرکلامی آنها تشخیص داده و مورد ارزیابی قرار دهند .
توانایی درونیسازی تجارب عاطفی، یا تسهیل هیجانی تفکر : به معنای توانایی ترکیب عواطف و فرآیندهای شناختی و نیز بدین معنی است که هیجانات میتوانند حافظه را شکل داده، زوایای دید متفاوتی در حل مسئله ایجاد کنند و خلاقیت را تسهیل سازند .
افرادی که از هیجانات مثبت در هوش عاطفی خود استفاده میکنند، میدانند که وقتی شاد هستند، خوشبینی بیشتری دارند و وقنی ناراحت هستند، بدبین و زمانی که اضطراب و ترس را در خود احساس میکنند، جهتگیری دفاعی دارند . علاوه بر این، یکی از اساسیترین تاثیرات تسهیل هیجاتی تفکر، اثر آن بر یادآوری خاطرات است. افراد در وضعیت خلقی خوشایند، بیشتر خاطرات مثبت و دلنشین را به یاد میآورند و برعکس، در وضعیت خلقی نامطلوب، تمایل به افکار منفی وجود دارد.
توانایی درک عواطف: فرایند درک عواطف و استدلال از طریق آنها یا شناخت و تحلیل اطلاعات هیجانی : اساسیترین توانایی در این سطح از هوش عاطفی، در رابطه با نامگذاری و ارائه عناوین به هیجانات و تشخیص رابطه بین این عناوین است . شناخت هیجانی تعیین میکند که چگونه فرد معانی، علل، عواقب و موقعیتهای هیجانی را شناسایی میکند . فرد باید بتواند با بکاربردن اصطلاحاتی همچون وحشت، ترس، بیم و نیز اصطلاحاتی از قبیل غصه، اندوه و افسردگی، شباهت و تفاوتهای میان احساسات مختلف را از هم تشخیص بدهد.فرد دارای هوش هیجانی، ضمن درک معانی مختلف هیجانات باید بداندکه آنها چگونه ترکیب میشوند .
توانایی مدیریت عواطف و هیجانات: توانایی اداره کردن و تنظیم عواطف در خود و دیگران : مدیریت هیجانی به توانایی تنظیم هیجانات در خود و دیگران، به منظور بالندگی هیجانی و عقلی گفته میشود این سطح از هوش عاطفی با پذیرش احساسات از سوی افراد آغاز میشود. بعد از پذیرش، افراد باید از راهبردهای کنترل هیجانی استفاده کنند و همواره خود را در حالت خلقی مطلوب قرار دهند. استفاده از راهبردهای موثر در کمک به دیگران به منظور تنظیم و کنترل هیجانی آنها نیز مهارت با ارزشی است که در تعاملات اجتماعی با دیگران باید به آن توجه کرد. این مهارت باعث ایجاد احساس کارایی و ارزشمند بودن میشود . پژوهش حاضر بر مبنای الگوی ترکیبی و بر اساس مقیاس هوش عاطفی پترایدز و فارنهام انجام خواهد شد. از نظر آنها ابعاد هوش عاطفی عبارتند از درک عواطف، کنترل عواطف، مهارتهای اجتماعی و خوشبینی .
منبع
سعیدنیا،سهیلا(1393)،هوش عاطفی و هوش اخلاقی با کیفیت زندگی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی شیراز
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید