عوامل مؤثر بر شادکامی
شناخت
شخصیت انسان دارای ابعاد شناختی یا به اصطلاح سبکهای فکری است، که با شادی ارتباط دارد. برخی از شناخت ها یا سبکهای فکری، پولینا یا نگاهکردن به طرف روشن قضایا را تشکیل میدهدند. این سبکهای فکری به شرح ذیل میباشند:
الف)خوشبینی و تفکر مثبت : خوشبینی به معنای آن است که فرد اعتقاد قوی داشته باشد؛ اعتقاد به این که علیرغم وجود موانع و دلسردیها همه چیز درست خواهدشد. بسیاری از محققان دریافتند که خوشبختی شامل دو عامل مستقل یعنی خوشبینی و بدبینی میباشد. این دو عامل با جنبههای دیگر خوشبختی همبستگی دارد و البته بدبینی همبستگی منفی و قویتری دارد.
افرادی که خوشبینترند، نسبت به افراد بدبین و واقعبین شادی بیشتری دارند و یکی از راههای افزایش شادی خوشبینی است. لوکاس، داینر و ساح، دریافتند که خوشبینی با مقیاسهای شادمانی مانند رضایت از زندگی، عاطفه مثبت و منفی رابطه دارد. هیلز و آرجایل، در تحقیق خود همبستگی بین خوشبینی و شادی را 75/0 نشان دادند. شوارتز و استراک، معتقدند افراد شادکام اطلاعات را به گونهای پردازش و تفسیر میکنند که به شادمانی و شادکامی آنها منجر شوند.
ب)هدفمند بودن زندگی: فریدمن،دریافت که اگر افراد احساس کنند که زندگیشان معنادار و جهتدار است و ارزشهایی که به زندگیشان جهت میبخشد، اطمینان داشتهباشند، شادتر خواهند بود.
به عقیده شلدون و الیوت، اهداف هماهنگ با خود مهم هستند؛ بدین معنا که اعتقاد به اهمیت اهداف و انتخاب آنها برای لذت و تفریح مهم است، نه این که اهداف از بیرون به فرد تحمیل و یا به منظور اجتناب از احساس گناه و اضطراب پیگیری شوند. آنها یک الگوی عالی را تأیید کردهاند که براساس آن اهداف هماهنگ با خود منجر به تلاش بیشتر، نیل به اهداف و افزایش خوشبختی میشود. به اعتقاد آرجایل، نمرات مقیاس هدف زندگی، به طور قوی با نمرات شادی همبستگی دارد.
شخصیت
الف)برونگرایی: پژوهش طولی کاستا و مککری و نوریس، نتیجهی قابل توجهی به دست میدهد که برونگرایی بهترین پیشبینی کنندهی شادمانی و درونگرایی بهترین پیشبینی کنندهی عاطفهی منفی و ناشادی است. آنها دریافتند که برونگرایی میتواند شادکامی هفده سال بعد افراد را پیشبینی کند. همبستگی برونگرایی با شادی آنقدر مسلم و قوی است که برخی صاحبنظران تعریف شادی را بدون در نظر گرفتن برونگرایی صحیح نمیدانند، یافتههای 5 پرسش که به وسیلهی آرجایل و لو، دونالدسون، برینی و وارد ، فرانسیس، براون، لستر و فلیپ کالک، انجام گرفته نشان دادهاست که شادی به طرز مثبت با برونگرایی و به طرز منفی با روانرنجوری همبسته است. دنیو و کوپرو آرجایل، مارتین و لو، با انجام مطالعات مختلف همبستگی برونگرایی و شادی را به ترتیب 22/0 و 45/0 گزارش کردهاند.
ب)ثبات عاطفی یا هیجانی: ثبات هیجانی تعبیری است که هیلز و آرجایل،هنگامی که در موارد پیشبینی کنندههای شادی تحقیق میکردند، ارائه دادند. به عقیدهی آنها ثبات هیجانی مهمترین عامل مؤثر بر شادی میباشند. آنان در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که افراد با ثبات دارای خصوصیاتی از قبیل آرامش، خونسردی و پرهیز از شکایت دربارهی نگرانیها یا اضطرابهای شخصی میباشند. همچنین گزارش میکنند که ثبات عاطفی پیشبینی کنندهی قوی رضایت از زندگی میباشد. سالیوان، نیز معتقد است ثبات عاطفی همراه با عزتنفس حقایق کلیدی بهداشت رواناند که هر کدام لازمه احساس عمومی رضایت و خشنودی از زندگی میباشند.
ج)توافق اجتماعی و وظیفهشناسی: این دو متغیر دارای همبستگی مثبت با شادمانی هستند. ولی سطح معناداری آنها کمتر از سطح معناداری دو عامل برونگرایی و روانرنجوری است. فارنهام و چنگ، در تحقیق خود دریافتند که همبستگی شادی با وظیفهشناسی 31/0 میباشد و چنین فرض میشود که ارتباط بین این دو متغیر با شادمانی به این افراد دارای این صفات در محیطهای خاص با پاداش مواجه میشوند یا نمیشوند بستگی دارد.
عزتنفس
عزتنفس یکی از عواملی است که بر میزان شادی افراد تأثیر زیادی دارد. وارت،عزتنفس را از اساسیترین عوامل شادی میداند و ویلسون، گزارش کردهاست که عزتنفس یکی از مهمترین پیشبینی کنندههای شادی است. اهمیت عزتنفس در شادمانی به حدی است که برخی از صاحبنظران از جمله آرجایل، آن را جزء جداییناپذیر شادی میدانند. به اعتقاد برخی از کارشناسان هنگام وجود احساس ناراحتی و فقدان شادکامی عزتنفس افراد کاهش مییابد. به عبارت دیگر بین شادمانی و عزتنفس رابطه علی متقابل وجود دارد. اما آرجایل و لو،ضمن مخالفت با این نظر، معتقدند که شادمانی عزتنفس را افزایش میدهد، اما فقدان آن موجب کاهش عزتنفس نمیشود.
اعتقادات مذهبی
مایرز، معتقد است ایمان مذهبی تأثیر زیادی بر میزان شادمانی دارد. ایمان مورد نظر مایرز، ایمانی است که حمایت اجتماعی، هدفمندی، احساس پذیرفتهشدن و امیدواری را برای فرد به ارمغان میآورد. هیلز و آرجایل در این زمینه به مواردی از جمله احساس اتصال به معبودی بسیار قدرتمند و مقدس، عشق، برابری و احساس در جمع بودن اشاره میکنند. کالدور،معتقد است که افراد مذهبی نزدیکترین دوستان خود را از میان افراد مذهبی انتخاب میکنند و علاوه بر داشتن احساس نزدیکی به خداوند، نسبت به مردم دید مثبتی دارند که همه اینها بر شادی آنها میافزاید.
سرمایه اجتماعی
یکی از مفاهیمی که در سالهای اخیر وارد حوزهی علوم اجتماعی و اقتصادی شدهاست مفهوم سرمایهی اجتماعی است. ریچاردز، سرمایهی اجتماعی یا همبستگی اجتماعی را چگونگی شبکهی روابط اجتماعی، دوستیها، احساس کنترل شخصی و اعتقاد اجتماعی میداند. به عقیدهی او سرمایهی اجتماعی بیش از سرمایهی انسانی: سطح تحصیلات، درآمد، موقعیت اجتماعی فرد و … بر میزان شادمانی افراد جامعه اثر میگذارد. پونتام و همکاران، در پژوهش خود دریافتند که افردای که از نظر روابط اجتماعی مهارت بیشتری دارند و بهتر میتوانند با مردم رابطه برقرار کنند، نسبت به افرادی که از نظر مالی غنیتر، ولی روابط اجتماعی مطلوبی ندارند، شادمانتر هستند. آنها معتقدند سرمایهی اجتماعی در واقع یک پیشبینی کنندهی قوی برای تعیین میزان شادکامی افراد و کیفیت زندگی در اجتماع است، لذا برای افزایش سطح شادمانی مردم سرمایهگذاری در سرمایهی اجتماعی بسیار ارزشمندتر از سرمایهگذاریهای اقتصادی است.
فعالیتهای اوقات فراغت
شادیآفرینی فعالیتهای اوقات فراغت را با دو تئوری میتوان توضیح داد. تئوری اول مربوط به انتخابگر بودن انسان است. از آنجا که فعالیتهای اوقات فراغت، فعالیتهایی هستند که فرد با علاقه خود و با آزادی عمل دربارهی آنها تصمیمگیری میکند؛ اینگونه فعالیتها حتی وقتی که فرد را از لحاظ جسمانی آزار میدهند نیز موجب شادمانی او میشوند. به عنوان مثال میتوان به ورزش بوکس یا دوی ماراتن اشاره کرد. تئوری دیگر که نشاطانگیزی فعالیتهای اوقات فراغت را تبیین میکند، تئوری انگیزش اجتماعی است، زیرا تمام فعالیتهای اوقات فراغت با وجود تنوع و تفاوتهایی که با هم دارند، به نحوی نیازهای اجتماعی را برآورده میسازند.
به عنوان مثال شرکت در مسابقات ورزشی حمایت اعضای تیم و طرفداران آنها را به همراه دارد. بندورا،علاوه بر حمایت اجتماعی، شادیبخش بودن اوقات فراغت را اینگونه تفسیر میکند که وقتی افراد، به این فعالیتها میپردازند، در حال انجام کاری هستند که میتوانند آن را به خوبی انجام دهند یا لااقل تصور میکنند که توانایی انجام آن را دارند، بنابراین سعی میکنند هرچه بیشتر به این فعالیتها بپردازند و نهایتاً بر میزان شادمانی آنها افزوده میشود. یکی از فعالیتهای اوقات فراغت ورزش است. به نظر بیدل و موتریه،ورزش علاوه بر کاهش افسردگی و اضطراب، عزتنفس فرد را تقویت میکند و نهایتاً موجب افزایش شادی میشود.
وضعیت اقتصادی
بنظر میرسد شادمانی انسان با افزایش ثروت افزایش مییابد و کاهش ثروت، شادی را کاهش میدهد. برخی از دانشمندان نیز همین عقیده را دارند. برخی دانشمندان از جمله داینر، ساح، لوکاس و اسمیت، چنین گزارش کردهاند که مردم کشورهای ثروتمند از مردم کشورهای فقیر بسیار شادترند. اما مایرز، چنین بیان میکند که بین سطح درآمد و شادی، در میان مردم آمریکا، کانادا و اروپا همبستگی ضعیفی وجود دارد. آرجایل،معتقد است بین درآمد و شادمانی ارتباط مثبت وجود دارد، اما پژوهشهای وی نشان میدهد که این ارتباط در بین اقشار کمدرآمد بیشتر است؛ یعنی درآمد تا اندازهای که نیازهای مادی افراد را برآورده میسازد بر شادمانی تأثیر دارد ولی درآمد بیش از حد نیز شادمانی را افزایش نمیدهد، سیکزنت میهالی، در این رابطه معتقد است که اولاً افراد خیلی زود به سطح درآمد خود عادت میکنند. ثانیاً افراد درآمد و دارایی خود را با درآمد و دارایی دیگران مقایسه میکنند و سوماً این که ثروت شاید برای زندگی مفید باشد، اما انسان نیازهای دیگری دارد که با پول قابل مقایسه و خریداری نیست و بنابر این دلایل ثروت شرط لازم برای شادمانی است اما هرگز کافی نیست.
رضایت از زندگی
رضایت از زندگی به عنوان سطحی از آگاهی فردی و یا به عبارت بهتر، ارزیابی شناختی از کیفیت زندگی تعریف شده که ممکن است یک ارزیابی کلی وجامع را به همان خوبی یک ارزیابی در حوزههای اختصاصی زندگی:خانواده- خود ….منعکس نماید. نتایج مطالعات متنوعی حاکی از ارتباط گسترده رضایت از زندگی با تعدادی از رفتارها و حالات روانشناختی مهم از جمله افسردگی,لوینسون، عزتنفس و امید,جانگ،مرتبط است. لوکاس،اشاره میکند که هرچه محیط زندگی لذتبخشتر باشد به طور قابل ملاحظهای با شادکامی و رضایت از زندگی بیشتری نیز همراه است.
سلامت
سلامت و شادمانی با یکدیگر ارتباط دارند. دولرو استوارد، معتقدند که عواطف مثبت به خصوص شادی، فعالیتهای قلبیعروقی و سیستم ایمنی را بهبود میبخشد. وینهوون،ارتباط شادمانی با سلامت را چنین بیان میکند که اولاً فقدان شادمانی استرسزا است و استرس میتواند بیماریهای خطرناکی تولید کند. ثانیاً فرد شادمان در صورت مواجهه با یک بیماری سخت بهتر میتواند از پس آن برآید و ثالثاً شادمانی برای رشد روانی فرد سالم و مفید است، زیرا شادمانی به فرد کمک میکند تا با فشارهای روحی مقابله کند. برخی دیگر از صاحبنظران از جمله مایرز، معتقدند که وجود سلامت شرط اول شادمانی است.
جنسیت
داینر و همکاران، معتقدند میزان شادمانی زنان و مردان برابر است، اما هنگامی که افسردگی را در نظر میگیریم، موضوع تا حدی پیچیده میشود. به این صورت که با وجود شادی یکسان زنان و مردان، افسردگی در زنان بیشتر از مردان است. توضیح این امر توسط داینر و همکاران این است که زنان نسبت به مردان هم عاطفه منفی بیشتر و هم عاطفه مثبت بیشتری را تجربه میکنند و برآیند این دو عاطفه شادی زنان و مردان را یکسان میسازد. فوجیتا، دایز و ساندویک، نیز بر همین اعتقاد هستند.
شادکامی چندین مفهوم متفاوت دارد برای مثال: شادی، خشنودی، لذت، خوشایندی و از اینرو تعدادی از روانشناسان به اصطلاح بهزیستی اشاره میکند و در بر گیرنده انواع ارزشیابیهایی است که فرد از خود و زندگیاش به عمل میآورد. این ارزشیابیها شامل مواردی از قبیل رضایت از زندگی- هیجان- خلق مثبت و فقدان افسردگی و اضطراب را شامل میشود و جنبههای آن نیز به شکل شناخت و عواطف است. در صورتی که افراد از شرایط زندگی راضی بوده و عواطف مثبت بیشتری و عواطف منفی کمتری را تجربه کنند گفته میشود که از بهزیستی ذهنی بالایی برخوردارند. اصطلاح بهزیستی، اصطلاح روانشناختی است و معادل شادی میباشد که بدلیل مفاهیم بسیاری که در خود نهفته دارد ارجحیت دارد.
ونهون، شادمانی را میزانی که یک فرد در مورد کیفیت کلی مطلوب زندگیاش قضاوت میکند تعریف میکند. آیزیک،با اقتباس از تعریف برادبرن، شادی را حداکثر عاطفه مثبت و حداقل عاطفهی منفی تعریف کرده که احتمالاً کاربردی تعریف شادمانی است. کانت، شادی را ارضای تمامی امیال میداند، به اعتقاد آرگایل،شادمانی سه جزء اساسی دارد که عبارتند از: هیجانات مثبت رضایت از زندگی و فقدان عواطف منفی همچنین روابط مثبت با دیگران- هدفمند بودن زندگی- خشم- اضطراب- افسردگی.
اما در حقیقت فقط یک خلق مثبت وجود دارد که با عنوان شادی از آن یاد میشود. آیزیک، بیان میکند که شادی با مجموعهای از کلمات مثبت از قبیل نشاط- خرسندی- خوشی- مسرت- وجد- سرخوشی- لذت- دلخوشی و خوشبینی هممعناست. شوارز و استراک،معتقدند که افراد شادکام، کسانی هستند که در پردازش اطلاعات در جهت خوشبینی حالی سوءگیری دارند. یعنی اطلاعات را طوری پردازش و تفسیر میکنند که به شادمانی آنها منجر شود از طرفی بیشتر پژوهشها از جمله «آرگایل» معتقد است که شادکامی یک ویژگی شخصیتی است و در بسیاری از پژوهشها شادی را معادل برونگرایی باثبات در نظریهی آیزیک، دانستهاند.
شادی صرفنظر از چگونگی کسب آن میتواند سلامت جسمانی را بهبود بخشد افراد شاد امنیت بیشتری دارند، آسانتر تصمیم میگیرند، روحیهی مشارکتی بیشتری دارند و نسبت به کسانی که با آنها زندگی میکنند بیشتر احساس رضایت میکنند.بنظرکارسون،عادیترین حالت ذهنی،حالت خشنودی و شادی است موانعی که ما را ازدستیابی و تجزیهکردن احساسات شادی بازمیدارد و یا درفاصله قرار میدهد.
فرآیندهای منفی، اکتسابی هستند، وقتی که احساس مثبت ذاتی را کشف میکنیم و موانعی که ما را از رسیدن به آن باز میدارد از سر راه برمیداریم و به تجربههای بسیار معنیدارتر و زیباتر زندگی دست مییابیم. این احساسات مثبت عواطف گذرایی نیستند که صرفاً با تغییر اوضاع بیایند و بروند. بلکه در زندگی نا نفوذ میکنند وجزئی از ما میشوند. یافتن این حالت ذهنی به ما اجازه میدهد سرزنده و بیتکلیفتر باشیم، چه این دیدگاه اوضاع این دیدگاه مثبت را توجیه کند چه نکند…
عواطف مثبت و منفی
حدود 550 تا 600 کلمه مختلف در زبان انگلیسی تجربیات هیجانی را بیان میکند که یک شاهد خوب برای رویکرد بعدنگر در تجربیات هیجانی به حساب میآید. تحقیقهای بسیاری در فرهنگهای مختلف روی تجزیه و تحلیل فاکتور خودسنجی هیجانهای گوناگون مطابقت نشان دادهاند. دامنه گستردهای از تجربیات هیجانی بوسیلهی دو بعد اصلی توضیح داده شدهاست. به هر حال در چگونگی مفهومسازی این دو بعد یک تضاد به چشم میخورد. بعضی از محققان مثل: لارنس، این ابعاد را مطلوبیت برانگیختگی یا تحول نامیده است، دامنهی سطح برانگیختگی از خیلی زیاد تا کم وجود دارد.
عواطف مثبت دارای ابعاد خوشی مثل :شادی و سرزندگی اعتماد بخود مثل :شجاعت- قوی بودن- رازداری و هوشیاری مثل :تمرکز داشتن و مصمم بودن میباشد. عواطف مثبت بعد از 30 سالگی به طور موقت ثابت باقی میماند. نقطهی اوج در عواطف مثبت و منفی در اواخر نوجوانی است و بعد از آن با افزایش سن تا اواخربزرگسالی کاهش مییابد. عاطفهی مثبت میتواند در طول فعالیت فیزیکی منظم- در الگوی خواب مناسب داشتن و داشتن روابط دوستانه و داشتن اهداف باارزش افزایش یابد.
عاطفه مثبت یک دیدگاه از شادکامی است. ویرنیگ،در طول 6 سال در 31 درصد از آزمودنیهایشان افزایش عواطف مثبت را مشاهده کرد. عواطف مثبت در رابطه با شادکامی راضیبودن از شغل- ازدواج و زندگی ارتباط دارد. و عواطف منفی در صورت نبودن شادکامی راضینبودن از زندگی را به دنبال دارد و عواطف منفی همچنین رابطهی نزدیکی را بیماریهای روانی پس بین این دو متغیر رابطه وجود دارد و ارتباط آنها پیچیده و دوبعدی است.
برخی از یافتههای مهم، عواطف مثبت و منفی را نشان میدهند. عواطف مثبت با خصیصه شخصیتی برونگرایی و عواطف منفی با خصیصهی روان نژندی، ارتباط دارند. همبستگی بین عواطف و خصایص شخصیتی بسیار مهم بوده و دامنهای بین 9/0-4/0 دارد. عواطف مثبت و منفی با همبستگی 5/0 تا حدودی جزء خصوصیات ارثی هستند با این وجود محیط میتواند باعث بهبود عواطف مثبت شود. به طور مثال: هدی و ویرینگ، در طول 6 سال 31% آزمودنیهایشان افزایش عواطف مثبت را مشاهده کردند. عواطف مثبت را با راضی بودن از شغل و ازدواج ارتباط دارد. ارتباط بین این متغیرها پیچیده و دوبعدی است.
عاطفه مثبت باعث میشود که مردم از شغل و ارتباطشان لذت برده و بر کار و عشق شاد باشند. با عاطفهی مثبت کم با دامنهی گستردهای عاطفه منفی مثل: خصیصهی رواننژندی یک جنبه از سیستم بازدارنده رفتار اجتنابی آگاهانه میباشند یا عملکرد این سیستم، تحریک رفتار بازدارنده و فرونشاندن رویکرد رفتاری برای دور نگه داشتن ارگانیسم از موقعیتهای خطرناک و دردناک است ولی عاطفه مثبت سنجشی از سیستم تحصیلکنندهی رفتارمثل : خصیصهی شخصیتی برونگرایی میباشد. عملکرد این سیستم به ارگانیسم برای نگهداری منابع لازم و مهم ادامهی زندگی مثل غذا خوردن- داشتن خانه و همسر کمک میکند. عاطفهی مثبت با فعالیت فیزیکی مداوم، خواب کافی، ارتباط اجتماعی با دوستان نزدیک و تلاش برای اهداف باارزش ارتباط دارد. بنابراین عاطفه مثبت ممکن است در طول فعالیت فیزیکی منظم، داشتن الگوی خواب مناسب، داشتن روابط دوستانه و داشتن اهداف باارزش افزایش یابد،عاطفهی مثبت یک دیدگاه از شادکامی است.
شادکامی و مثبتاندیشی: شکی نیست که همگی ما به طور فطری، در جستجوی حالات مطلوب و خوشایند هستیم. صفاتی چون شادی و غم، شجاعت و ترس، اعتماد به نفس و خود کمبینی و … اینها ریشه در احساسات انسان دارند. احساسات نیز در جای خود شخصیت افراد را شکل میدهند؛ چرا که این احساسات محرکی برای تعامل ما با محیط پیرامونمان هستند، که اگر از تعادل مناسبی برخوردار باشند، سبب تصمیمگیریهای درست و منطقی در مشکلات زندگی میشوند و موفقیت را در انجامشدن کارها به دنبال خواهند داشت.
شاکامی تأثیر مهمی در موفقیت افراد دارد. افراد شادکام نگرش خوشبینانهای نسبت به وقایع و رویدادهای اطراف خود دارند و به جای جبههگیری منفی نسبت به رویدادهای پیرامون خود سعی در استفادهی بهینه از این رویدادها دارند. همچنین انسانهای دارای شخصیت سالم، انسانهایی مسئولیتپذیر و شهروندانی خوب خواهند بود.
شادکامی و موفقیت: تحقیقات نشان دادهاند که انسانهای شاد و سالم در جامعهی متمدن انسانهایی مسئولیتپذیر و شهروندانی خوب خواهند بود. هرچه هوش هیجانی،مهارتهای اکتسابی در ما بالاتر باشد، هیجانات و احساسات به ما بیشتر کمک میکنند تا اطلاعات مربوط به پایه و اساس سلامتی،یعنی شادی را جمعآوری و اولویتبندی و پردازش کنیم تا بتوانیم به بهترین شکل از آنها استفاده کنیم. کسانی که هوش هیجانی بالاتری دارند با توسل به مهارت خودشناسی بیشتر میتوانند به ریشههای پنهان شادی و غم خود، آگاه شوند و آن را مدیریت کنند و طبعاً چنین کسانی به موفقیت نزدیکترند.
منبع
کریمی،الهام(1391)،تأثيرشادكامي برروي پيشرفت تحصيلي دانشجويان، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید