شناخت درمانی، هیجان و معنویت
شناخت درمانی
شناختدرمانی ، یک روش علمی برای درمان افسردگی و سایر اختلالات روانی بوده و مبتنی بر نظریهای ساده است که میگوید: این افکار و طرز تلقی شما از محیط پیرامون است که روحیه شما را شکل میدهد. شناختدرمانی، برای درمان نشانهها و رفتارهای غیرطبیعی مورد استفاده قرار میگیرد که به علت شیوه تفکر بیمار در مورد آنها، باقی ماندهاند. اعمالی که به باقی نگهداشتن یک اختلال در یک دوره طولانی کمک میکند، در اکثر موارد باعث رفع موقت پریشانی و ناراحتی بیمار شده و این یکی از دلایلی است که باعث میشود این طرق ناسازگار تفکر و رفتار غالبا به سختی تغییر یابند.
در شناختدرمانی، درمانگر سعی میکند یک یا چند طریق تفکر مختل را که مشخص کننده اختلال است تغییر دهد، مثلا ترسهای غیرمنطقی بیمار فوبیک یا افکار بدبینانه و بیدلیل یک بیمار افسرده. هدف از شناخت درمانی، تغییر دادن مستقیم این طرز تفکرها به امید پدید آمدن بعدی سایر تغییرات است. همچنین، شناختدرمانی بر این نظریه مبتنی است که، رفتار ثانوی، وابسته به نحوه تفکر افراد در مورد خودشان و نقششان در دنیاست و رفتارهای غیرانطباقی میتواند ناشی از دگرگونیهای شناختی یا اشتباهات تفکر باشد و شناختدرمانی، این دگرگونیهای شناختی و رفتارهای خودشکنانه ناشی از آنها را اصلاح مینماید.
شناختدرمانی، توسط آرون بک، ابداع شد و بر نقش نظامهای اعتقادی و تفکر، در رفتار و احساس تاکید دارد. کانون شناختدرمانی، شناخت عقاید تحریف شده و تغییر تفکر ناسازگارانه به کمک برخی فنون است که شامل فنون رفتاری و عاطفی نیز میشود. در جریان این نوع درمان به افکاری که انسانها از آن بیخبرند و نظامهای اعتقادی یا طرحوارههای شناختی توجه میشود. طرحوارههای شناختی، متشکل از طرز فکر افراد در مورد نیازها و عقاید و مفروضاتشان درباره مردم، رویدادها و محیط است. به طور کلی دو نوع طرحواره شناختی وجود دارد: مثبت؛ سازگارانه و منفی؛ناسازگارانه . طرحوارهای که در یک وضعیت سازگارانه است، در وضعیت دیگر میتواند ناسازگارانه باشد. امروزه، شناختدرمانی در زمره یکی از مرسومترین شیوههای درمانی در سطح جهان قرار گرفته است.
پژوهشهای گستردهای به کمک موسسه ملی سلامت فکر، در دانشگاهها و مراکز درمانی سرتاسر آمریکا صورت گرفته، ثابت کرده است که شناختدرمانی به همان اندازه و سرعت استفاده داروهای ضدافسردگی، به درمان افسردگی کمک میکند. شناختدرمانی نه تنها تاثیر فوری دارد و افسردگی را به سرعت برطرف میکند، بلکه با کاستن از فشارهای عصبی و ایجاد امیدواری به آینده فرد را در موقعیتی قرار میدهد تا باقیمانده سالهای عمر خود را بهتر بگذراند. یکی از اصول مهم شناختدرمانی قضیهای به ظاهر مهمل است و آن اینکه نقطه ضعفهای شما میتواند به نقاط قوت شما تبدیل گردد. نواقص شما میتواند، اگر آنها را بپذیرید و بر آنها گردن نهید، تبدیل به بزرگترین سرمایههای شما شود. به عبارت دیگر این نواقص و اشکالات است که به ما فرصت توجه و مراقبت میدهد. به همین دلیل است که گفته میشود اشکالات و نواقص ما میتواند منبع قدرت و قوت باشد.
هیجان:
یک نظریه هیجان در درجه اول و پیش از هر چیز باید به سوالاتی از قبیل هیجان چیست؟ هیجان از کجا ناشی میشود؟ تاثیر هیجانها چیست؟ آیا هیجان علت یک حالت جسمانی است؟ چه نوع تغییرات فیزیولوژیک با هیجان همراه است؟ تغییرات واضح و آشکار در هیجان کدامها هستند؟ چه نوع تغییرات ذهنی در ارتباط با هیجانات هستند؟ آیا هیجانات ناخودآگاه میتوانند وجود داشته باشند؟ رابطه احساسات و حالات جسمانی در هیجانات چیست؟ انسان چگونه میتواند هیجانات خود را تحت کنترل در آورد؟ تاثیر بلوغ و یادگیری بر هیجانات تا چه میزان است؟ هیجانات چند نوع هستند، آیا اکتسابیاند یا ذاتی؟ آیا در ایجاد هیجانات عامل ژنتیکی ثابتی موثر است؟ آیا هیجانات سامان بخش هستند، یا اختلال آور؟ آیا تفاوتهایی بین انواع هیجانها وجود دارد؟ چه رابطهای بین هیجان و انگیزش وجود دارد؟ این سوالات نمونهای از انواع سوالاتی است که غالبا درباره هیجانات مطرح میشود و هر نظریه جامع یا باید به هر یک از این سوالات ، هرچند به صورت آزمایشی ، پاسخ دهد و یا مدارک و شواهدی را نشان دهد که برای پاسخ به این سوالات باید در پی آن بود .
هیجانها همیشه مورد توجه کامل انسان بوده است، زیرا در هر تلاش و در هر اقدام مهم بشری ، هیجانات به طریقی دخالت دارند. تقریبا همه فیلسوفان بزرگ از ارسطو گرفته تا اسپینوزا ، از کانت تا دیوئی و از برگسون تا راسل همگی در مورد هیجانها اندیشیدهاند و در مورد ریشهها ، نمودها ، اثرات و جایگاه آنها در نظام طبیعی زندگی انسان تفکر کردهاند و نظریههایی ارائه دادهاند. حکمای الهی به اهمیت بعضی از هیجانات خاص مرتبط با تجربه مذهبی افرادپی بردهاندوپرورش این هیجانات رابطور غیرمستقیم درراس برنامه تربیت مذهبی قرار دادهاند.
پیشرفت روانشناسی بالینی ، روانکاوی ، روان شناسی تطبیقی و رفتارگرایی تاثیرات قابل ملاحظهای در مطالعه رفتار هیجانی و ارائه نظریات هیجانی داشتهاند. درباره این موضوع بدون اغراق میتوان گفت که هزاران مقاله و گزارش نوشته شده است. با وجود این هنوز هم تئوری کامل ، جامع و واحدی درباره هیجانات وجود ندارد که با تمامی این زمینهها مناسبت و ارتباط داشته باشد. چهار ویژگی اساسی نظریات هیجان عبارتند از: هماهنگ کنندگی ، پیش بینی کنندگی ، عامل انگیزش برای تحقیق ، تلفیق کنندگی. یک نظریه هیجان نه تنها باید به مسائل مختلفی که مطرح شده است، پاسخی نسبتا منطقی بدهد، بلکه باید بسیاری از موضوعاتی را که تاکنون به عنوان حقیقت پذیرفتهایم، هماهنگ و سپس آنها را تبیین آنها را کند. این ویژگی نظریه را به عنوان عامل هماهنگ کننده حقایق قبلی نامگذاری کردهاند.
چنانچه یک نظریه هیجان بتواند دادهها و حقایق قبلی را به شیوهای هماهنگ وحدت بخشد، پیش بینی روابط جدید را میتوان به منزله ویژگی فوقالعادهای برای آن به حساب آورد. از سوی دیگر هر نظریه جامعی نارسائیهای علمی را نشان میدهد که ناگزیر از برطرف کردن آنها هستیم و این خود میتواند انگیزهای برای برخی از مطالعات جدید باشد. این ویژگی نظریه هیجان را عامل انگیزش برای تحقیق مینامند و بالاخره یک نظریه هیجان به عنوان یک عامل تلفیق کننده باید بتواند روابط بین زمینههای ظاهرا گوناگون را مشخص کند. نقش تلفیق به گونهای با نقش هماهنگ سازنده نظریه تفاوت دارد، زیرا که نقش تلفیق ارتباط دادن زمینههای مختلف دانش با یکدیگر است و نه ارتباط دادن حقائق مربوط به یک زمینه دانش.
معنویت:
معنویت بخش مهمی از زندگی مردم را تشکیل می دهد و تاثیر مهمی بر سلامت و بهزیستی آنان دارد. در نتیجه باید انتظار داشت که معنویت بخش مهمی از مشاوره و روان درمانی نیز به شمار آید، زیرا در حقیقت مشاوره و روان درمانی رشته های مفهومی دارند.یونگ ، یکی از روانشناسان مطرحی است که به وجود نیاز معنوی یا مذهبی در انسان تاکید دارد و علت ران رنجوری بیماران را می توان در داشتن مشکل مذهبی و روحی آنان جستجو کرد و در این زمینه به تجربیات ماوراء الطبیعه نیز اعتقاد دارد و آنها را یک تجربه عمدتا درمانی تلقی می کند.
و اما تمامی آنچه که بعنوان یک پدیده یا تجربه معنوی در چاچوب روابط درمانی قرار می گیرد، توسط الیزابت مینتز مورد بررسی قرار گرفته است. این محقق معتقد است که نیروهای فرافردی تنها توصیه مناسب برای رویداد هایی هستند که در دوران درمانی اتفاق می افتند. علاوه بر این، او معتقد است که استفاده ی وی از کلمه ی فرافردی، نشان دهنده ی شناخت نیرو های انرژی زای جهان هستی است که ممکن است در دیدگاه معنوی یا مذهبی دیده شود.
امروزه در درمان بسیاری از مشکلات روان شناختی و جسمی همه روزه به شمار افرادی که اعتقاد دارند معنویت راه درمان روان رنجوری ها و درماندگی های روحی آنها می باشد، همچنین متخصصینی که برای درمان بیماری های روانی و بهداشت روان بر باور ها و رفتار های معنوی متمرکز می شوند افزوده می شود. همین امر نیز باعث شده است که سازمان بهداشت جهانی انسان را موجودی زیستی روانی اجتماعی و معنوی تعریف کند.
منبع
آرمنده،امیر(1394)، اثربخشی درمان شناختی –هیجانی معنوی SCET))بر روی بحران هویت زندانیان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید