سبک دلبستگی
بالبی ، دلبستگی را در قالب نظریهای بزرگ مفهوم سازی کرد. وی معتقد است که رفتار دلبستگی به عنوان ابزاری در جهت حمایت و حفاظت از بقاء نوع همه جانداران و از جمله انسانها کارکرد دارد. کودک برای بقاء نیازمند مراقبت از جانب بزرگسالان میباشد و تلاش میکند توجه والد و مراقب خود را جذب کند. رفتارهایی مانند خیره شدن، نگاه کردن به والد، غان و غون کردن، تمایل به در آغوش گرفته شدن از جمله رفتارهای کودک است که باعث میشود والدین را به سوی خود بکشاند. هر کودکی در فرایند رشد نرمالی که پیش رو دارد روابط دلبستگی را با مراقب خود، ایجاد میکند و گسترش میدهد. شروع دلبستگی را میتوان در همان هفتههای اولیه رشد کودک بعد از تولد مشاهده کرد اما فرایند اصلی دلبستگی بین سنین 4 تا 6 ماهگی کودک مشاهده میشود.
آرمسدن و گرینبرگ، مفهوم دلبستگی به والدین و همسالان را، وجود احساس اعتماد و ارتباط و عدم وجود احساسات بیگانگی میدانند. به عبارت دیگر، دلبستگی به کیفیت ارتباط اولیه با والدین و همسالان، مربوط میشود. هنگامی که کودک رابطه مثبت و مطلوبی با مادر یا مراقب اولیه خود برقرار کرد، به تدریج به سمت گسترش و پرورش انتظارات مثبت و پایدار گام بر میدارد.
مین، کاپلان و کسیدی ، بیان میدارند که: دلبستگی فرایندی است که بین مادر (یا مراقب اولیه) و کودک در ماههای اولیه تولد با ایجاد یک ارتباط عاطفی و هیجانی، متقابل، به وجود میآید. این دلبستگی اولیه، اساس روابط بعدی کودک با دیگران را شکل میدهد و منجر به ایجاد الگوی رفتاری مؤثر و مجموعهای از انتظارات میشود که نحوه شکلگیری روابط بعدی کودک با دیگران را تعیین مینماید.
وست و شلدون- کلر ، عقیده دارند، دانستن اینکه فردی وجود دارد که نگران شماست و شما را در ذهن خود دارد، در هر سن و هر شرایطی، منبع و پایگاهی ایمنی بخش برای فرد است. آنها دلبستگی در جوانی و بزرگسالی را به عنوان روابط دوبهدویی تعریف میکنند که در آن، همجواری با یک شخص ویژه و ترجیح داده شده، به دست یافتن به احساس ایمنی یا حفظ آن منجر میشود.
دلبستگی پایه شکلگیری سیستم تنظیم ایمنی زیستی است. به این معنی که یک محیط امن، به فرد کمک میکند تا حتی در شرایط آشفته، با اطمینان عمل کند. همچنین در موقعیتهای ناخوشایند، شخص با اطمینان از حمایت دیگران از عهده آن موقعیتها بر میآید.
سبک دلبستگی در سالهای ابتدایی زندگی کودک با توجه به برآورده شدن نیازهای وی توسط والدین و سایرین شکل میگیرد. شکلگیری دلبستگی تدریجی است و کودک تمایل دارد با کسی که در رفع اضطرابها و نیازهای او توانمندتر است، زندگی کند. از این رو میتوان بیان داشت که دلبستگی و مکانیزمهای رفتاری مرتبط با آن از کودک نابالغ حمایت کرده و شانس بقای اوراافزایش میدهدواحساس امنیت رابرای وی فراهم مینماید.
فرایند شکل گیری دلبستگی
دلبستگی در طول یک دوره حساس که سه سال نخستین زندگی کودک را شامل میشود، شکل میگیرد. این دلبستگی به خودی خود صورت نمیگیرد بلکه توسط واکنشهای موجود بین کودک و مراقبین و بهوسیله توانایی هر دوی آنها در پاسخگویی به این واکنشها به وجود میآید.
هم مادر و هم کودک در ایجاد رابطه دلبستگی نقش اساسی دارند. کودک تلاش می کند که مجاورت با مادر خود (مراقب اولیه) را از طریق گریه کردن، چسبیدن، نزدیک شدن، دنبال کردن و انجام هر کاری که این همبستگی و مجاورت را حفظ میکند، به دست آورد. کودک، مادر خود (مراقب اولیه) را بر افراد دیگر ترجیح میدهد. به نظر کودک، مادرش جایگزین ناپذیر است و هنگامی که متوجه میشود مادر یا مراقبش نیازهای او را برآورده میکنند به خودش و کشفیاتش از محیط اعتماد پیدا میکند .
کودک زمانی که نیازمند است نشانههایی از طریق رفتارهای ظاهری خود مانند گریه کردن نشان میدهد، مادر (یا مراقب اولیه) با آرام کردن و برطرف کردن نیازهای کودک به او توجه میکند. اگر این چرخه به طور مداوم تکرار شود و نیازهای بچه به طور مستمر و مناسب برطرف شود کودک به دنیای بیرونی خود اعتماد میکند، شناخت از خود و دیگران در او بوجود میآید، توقعات در مورد روابط و دیگر فرایندهای اجتماعی در وی شکل میگیرد، به دیگران برای مراقبت و پاسخگو بودن نسبت به نیازهای خودش اعتماد میکند و توانایی طی مراحل رشدی خود را به شیوه مثبت و مطلوب خواهد داشت .
کودکان جهت محافظت از خود در برابر تهدیدهای محیط بیرون، از موضوع دلبستگی (مادر یا مراقب اولیه) به عنوان منبعی ایمن برای کاوش و یادگیری در محیط اطرافشان استفاده میکنند .
انواع سبک های دلبستگی
کودکان در برابر جدایی و پیوستگی مجدد با منبع دلبستگی واکنش متفاوتی نشان میدهند که این تفاوتها منجر به شکلگیری سبکهای مختلف دلبستگی در آنها میگردد. بالبی و اینثورث به دنبال پژوهشهای خود، سبکهای دلبستگی را در قالب سه سبک، ایمن و سبک های ناایمن اجتنابی، ناایمن دوسوگرا طبقه بندی نمودند . اين سبكها بعدها در مورد بزرگسالان نيز تأييد شدند.
دلبستگی ایمن
کودکان شاد و سالم غالباً بیانگر دلبستگی ایمن هستند. اینگونه کودکان میدانند که برای داشتن یک زندگی راحت و پایدار میتوانند روی بزرگترها حساب کنند .
بیشتر این کودکان زمانی که مادر آنها بر میگردد تلاش میکنند به سوی مادرشان رفته و با مادر خود تماس بدنی و چشمی داشته باشند. این کودکان توانایی تحمل کردن و کنار آمدن با استرس و اضطرابی را که در مدت کوتاهی که مادر از آنها جدا هست را دارند، چرا که اطمینان دارند مراقب آنها در دسترس خواهد بود و به نیازهای آنها پاسخگو خواهد بود. نتایج مطالعات نشان میدهد که الگوی دلبستگی ایمن رابطه مثبتی با رشد بعدی کودک دارد. کودکان دارای سبک دلبستگی ایمن بیشتر به دنیای بیرونی و اطراف خود اعتماد دارند و در محیط خود بیشتر به جستجو میپردازند و فرصت های بیشتری برای یادگیری دارند .
بر مبنای یافتههای پژوهشی موجود، کولوا و ریپ ، معتقدند که، کودکانی که از دلبستگی ایمن برخوردارند، تمایل دارند که در حضور مادر یا شخص مراقب، محیط اطرافشان را مورد کاوش قرار دهند. در بزرگسالی نیز، افرادی که سبک دلبستگی ایمن دارند، هنگام صمیمی شدن با دیگران و نزدیک شدن به آنها، احساس راحتی میکنند و نگران طرد شدن از سوی دیگران نیستند .
در مجموع سبک دلبستگی ایمن یک عامل بسیار مهم برای حفاظت و حمایت از کودک در جهت افزایش توان سازگاری رشدی کودک در دورههای بعدی کودکی، نوجوانی و حتی بزرگسالی میباشد.
دلبستگی ناایمن اجتنابی
کودکان دارای سبک دلبستگی اجتنابی هنگام حضور منبع دلبستگی، نسبت به او بیاعتنا هستند و رفتارهای دلبستگی کمی در موقعیت ناآشنا از خود نشان میدهند. وقتی که مادر، آنها را ترک میکند به ظاهر ناراحت نمیشوند و به افراد ناآشنا بسیار شبیه به والد خود واکنش نشان میدهند. هنگام بازگشت مادر، آنها نسبت به او دوری میجویند و عواطف و هیجان کمی نسبت به وی از خود نشان میدهند.
این کودکان، گرایش کمتری به جستجو و کاوش در محیط خود دارند و بیشتر تمایل به نادیده گرفتن مراقبین اولیه و افراد ناآشنا دارند. بزرگسالانی نیز که با خصیصه دلبستگی اجتنابی شناخته میشوند، از برقراری روابط نزدیک با دیگران، اعتماد نمودن به آنها و وابستگی به آنها، احساس ناراحتی میکنند. اغلب احساس میکنند که دیگران بیش از حدی که آنها تمایل دارند، با آنها صمیمی میشوند. در مورد روابط نزدیک با دیگران دچار دوگانگی هستند، بدینسان که هم تمایل به برقراری ارتباط نزدیک با بقیه دارند و هم از شکلگیری چنین ارتباطی ناراحت میشوند.
دلبستگی ناایمن دوسوگرا
این کودکان قبل از جدایی از منبع دلبستگی، به وی میچسبند، در موقعیت ناآشنا فقدان اعتماد به در دسترس بودن والدین و مراقبان خود دارند و واکنش بسیار شدیدی نسبت بجدایی از والد خود نشان میدهند. وقتی که مادرمجدداً پیش آنها برمیگردد،خشم و رفتارخصمانه ازخودنشان میدهند .
در بزرگسالی، افرادی که سبک دلبستگی دوسوگرا دارند، نسبت به روابط خود با دیگران بسیار نگرانند و احساس میکنند که به همان اندازه که خودشان میلی به برقراری ارتباط نزدیک ندارند دیگران نیز تمایلی به ارتباط با آنها ندارند. این افراد از ترس طرد شدن از سوی دیگران، از برقراری ارتباطات نزدیک کنارهگیری میکنند. افراد دارای سبک ناایمن دوسوگرا، هنگام برقراری رابطه با دیگران بیشتر نگران این هستند که آیا طرف مقابل، آنها را واقعاً دوست دارد و میخواهد با آنها بماند .
دلبستگی ناایمن آشفته و سردرگم
کودکان دارای این سبک رفتارهایی که از سازمان یافتگی و ثبات کمتر برخوردارند را بیشتر نشان میدهند. این کودکان هنگامی که مراقب آنها بر میگردد رفتارهای متناقضی از خود نشان میدهند. برای مثال کودک از دیدن مادر خوشحال میشود و بازوهایش را به طرف مادر میبرد و تمایل به بغل شدن دارد ولی بعد از مدت کوتاهی به طرف دیگر میرود یا سرش را از مادر خود برمیگرداند و بیحرکت مینشیند و خیره میشود و یا اینکه یک سری رفتارهای دیگری از خود نشان میدهد، میخندد در حالی که بسیار هراسان به نظر میآید. در این الگو رفتارهای کودکان بسیار گیج کننده و آشفته به نظر میآید و تلاش کودک در ایجاد دوباره رفتار دلبستگی با ایجاد رفتارهای متعارض به شکست میانجامد. کودکان این گروه دارای فقدان استراتژیهای سازمان یافته برای کاهش استرس و اضطراب خود میباشند، آنها دارای عدم توانایی ایجاد ثبات با مراقب خود در اراثه علاثم و نشانههایی در هنگام نیاز هستند. این فقدان توانایی باعث میشود خود را دوستداشتنی و قابل تحمل از جانب دیگران ندانند.
منبع
بیروتی، سارا(1393) ،ترس از صمیمیت براساس سبکهای دلبستگی و سبکهای پردازش هویت در دانشجویان ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی، دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی شیراز
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید