روش‌هاي تصميم‌گيري مشارکتي

  • تكنيك توفان مغزي

الگوي تراوش‌های فكري يا توفان مغزي كه توسط الكس اسبورن  ابداع شد، روشي براي خلاقيت در ارائه راه­هاي مختلف براي حل يك مسئله است. سيماي تكنيك توفان مغزي، جدايي عقايد از ارزش‌يابي است. در اين تكنيك، مسئله­اي به يك گروه كوچك ارائه مي‌شود و از آن‌ها خواسته مي­شود في­البداهه و به‌سرعت نسبت به آن واكنش نشان داده و براي آن پاسخي بيابند. پاسخ­ها بر روي تابلويي نوشته مي­شود، طوري كه همه اعضاي جلسه مي‌توانند آن­ها را ببينند. اين امر باعث مي­شود كه ذهن اعضا به فعاليت بيشتري پرداخته و جرقه­اي از يك ذهن باعث روشني ذهن ديگري شود. مسئله مهم در اين تكنيك اين است كه در زمان جمع­آوري ايده­ها نبايد هيچ‌کدام مورد ارزيابي و قضاوت قرار گيرند.  انتقاد عمده بر اين روش، اين است كه در اين جلسات ممكن است ايده­هاي صوري و ظاهري توليد شود و از سوي ديگر، براي حل مسائل پيچيده يا توسعه راهبردها نامناسب است.

  • تكنيك گروه اسمي

تكنيك گروه اسمي زماني به كار مي‌رود كه تيم يا گروه خيلي بزرگ و بحث آزاد دشوار است يا زماني كه اتفاق نظر ميان اعضاي جلسه دشوار است. به اعتقاد ويز در اين تكنيك، اعضا با پيروي از توالي زير اتفاق­نظر به دست می‌آورند:

  1. شركت­كنندگان در گروه­هاي پنج تا هفت نفري گماشته مي­شوند، يك مسئله براي آن­ها طرح مي­شود و سپس شركت­كنندگان جداگانه نظر خود را يادداشت مي‌کنند.
  2. سپس با كمك يك منشي پاسخ هر يك از شركت­كنندگان بدون هيچ قضاوت و انتقادي ثبت مي­شود.
  3. شركت­كنندگان در اين مرحله ايده­هاي طرح‌شده را طبقه­بندي مي­كنند.
  4. با استفاده از رأي مخفي، از شركت­كنندگان خواسته مي­شود تا چند پاسخ عالي را برگزينند.
  5. پاسخ­هاي طرح شده دوباره به بحث گذاشته مي­شوند تا بهترين آن­ها انتخاب شود.
  • تكنيك دلفي

پژوهشگران كمپاني رند در دهه  1960، روش دلفي را ارائه دادند. در اين روش، شركت­كنندگان در بحث رو‌در‌رو قرار نمي­گيرند، بلكه اظهارنظرها به‌صورت غير­مستقيم و از طريق درخواست و تقاضا به ­وسيله پست انجام مي­گيرد اين روش بهترين فن است: زماني كه افراد از نظر جغرافيايي متفرق هستند و بايد تصميمي اتخاذ شود و امكان ملاقات مستقيم هم وجود ندارد يا زماني كه اطلاعات تخصصي مورد نياز بايد از منابع خارج از سازمان كسب شود. جوول و ريتز مراحل روش دلفي را به شرح زیر ارائه مي­نمايند:

  1. سازمان، صاحب­نظرهای داخل و خارج خود را شناسايي کرده و از آن­ها تقاضاي همكاري مي­کنند.
  2. هر يك از اعضاي متخصص، مسئله اصلي را دريافت مي‌کند.
  3. هر فرد متخصص و كارشناس پيشنهادها و نيز راه­حل­هاي مسئله را مي­نويسد.
  4. پيشنهادهاي كارشناسان در يك ­جا جمع­آوري، رونويسي و بازنويسي شود.
  5. هر يك از افراد يك رونوشت از همه پيشنهادها و راه­حل­ها را دريافت مي‌کند.
  6. هر كارشناس و متخصص بازخوردي از نظريه ديگران ارائه مي­دهد، عقايد جديدي را بر اساس ساير نظريه­ها ابراز مي­دارد و آن را به بخش مركزي ارائه مي­دهد.
  7. سازمان مرحله‌های پنج و شش را دوباره تا آنجا كه لازم باشد، تكرار مي­كند تا همه نظريه­ها دريافت شده يا زماني كه برخي از آرا به تصميم­گيري منتج شود.

موفقيت روش دلفي به كارشناسان و متخصصان، مهارت­هاي ارتباطي، وجود انگيزه شركت­كنندگان و نيز مدت زمان سازمان براي تصميم‌گيري بستگي دارد.

مشارکت در تصميم‌گيري

منظور از مشارکت در تصمیم‌گیری، فرايند سهيم شدن مديران و کارکنان در کارها و امور سازمان است. مديراني که سياست مشارکت در تصميم‌گيري را اتخاذ نموده‌اند، مديراني هستند که با دخالت دادن کارکنان در تصميم‌گيري، زمينه را براي همکاري و همياري همه‌ اعضا فراهم مي‌کنند. مشارکت در تصميم‌گيري به دخالت عملي، ذهني و عاطفي افراد در نحوه‌ انجام امور اشاره کرده و از تمرکز تصميم‌گيري‌ها جلوگيري مي‌کند. با توجه به اينکه ميزان نفوذ کارکنان يک سازمان در تصميم‌‌گيري‌ها متغير است، مشارکت در تصميم‌گيري‌ها هم مي‌تواند درجات مختلفي داشته باشد که از حداقل ميزان مشارکت شروع و به مشارکت کامل ختم مي‌شود؛ مشارکت از ارائه يک عقيده شروع و به عضويت در يک تيم پایان مي‌يابد.

درجه‌های مشاركت در تصميم­گيري

 ديويس معتقد است كه مشاركت داراي سه درجه عمده است كه شامل موارد زیر است:

درك متقابل بين افراد: اين درجه از مشاركت به افراد كمك مي­كند تا به شناختی از وظايف و     گرايش­هاي يكديگر برسند و نسبت به نگرش­ها، انگيزه­ها و تصميم‌های احتمالي همديگر تفاهم و درك متقابل داشته باشند.

مشورتي: در اين سطح فرد مي­تواند پيشنهادهاي سازنده را براي تصميم­گيري ارائه نمايد، اما در زمينه اجرا و پي‌گيري مسئوليتي متوجه او نیست.

تصميم­گيري مشاركتي­: در اين مرحله، گروهي كه اختيارهای تصميم­گيري به آنان تفويض شده است، براي تصميم‌گیری‌های مطابق نظر اعضاي گروه قدرت واختیار دارند.

سطوح مشاركت در تصميم­گيري

پانسفورد و كارپنتر سطوح عمده مشاركت را در پنج سطح زير قرار داده­اند:

مشاركت در سطح فردي: مشاركت در اين سطح به ارتباطات و برقراري روابط بين فرد و سازمان اشاره مي­كند.

مشاركت در سطح عملياتي: به تصميم­گيري­هاي گروه­هاي رسمي كوچك در ارتباط با كار و محيط كاري آنان اشاره مي­كند.

مشاركت در سطح جمعي­: در اين سطح روابط و مناسبات بين همه كاركنان در سطح گسترده­اي برقرار است.

مشاركت در سطح سازماني: در اين سطح سياست­گذاري­ها، خط­مشي­گذاري­ها، طرح­ريزي­ها و عمليات لازم در جهت رسيدن به اهداف سازمان اتخاذ مي­شوند.

مشاركت در سطح استراتژيك­: به تعيين اهداف استراتژيك و سياست­گذاري­هاي كلي سازمان اشاره دارد.

آثار مشاركت در تصميم­گيري

اولين مطالعه مهم درباره مشاركت در تصميم­گيري توسط كاچ و فرنچ انجام شد. اين پژوهشگران به عواملي علاقه‌مند بودند كه تعهد كارمند به تصميم‌های سازماني را بالا مي­برد و براي اين فرضيه خود که مشاركت در تصميم­گيري باعث مي­شود كه كارمندان در مقابل تغيير كمتر مقاوم باشند، تأييدهايي يافتند. از زمان اين مطالعه اوليه تا­ كنون، پژوهشگران مجموعه وسيعي از آثار نگرشي شناختيو رفتاري مشاركت را مورد توجه قرار داده­اند.

گسترده­ترين اثر مورد مطالعه نگرش مشاركت، رضايت شغلي است. ديگر آثار نگرشي كه تصور مي‌شود در نتيجه مشاركت در تصميم­گيري باشد، شامل درگير بودن در شغل و تعهد سازماني است. آثار شناختي پيشنهاد‌شده براي مشاركت در تصميم­گيري، شامل استفاده توسعه‌يافته اطلاعات از دامنه وسيعي از اعضاي سازماني و درك بيشتر كاركنان از تصميم‌ها و به طور‌كلي از سازمان است. در نهايت، تاثيرهای رفتاري پيشنهادشده مشاركت شامل كارآمدي افزايش‌يافته تصميم و بهروري بيشتر است.

مدل­هاي فرايند مشاركت

علاوه بر بررسي آثار احتمالي مشاركت در تصميم‌گيري، بررسي فرايندهايي مهم است كه از طريق آن‌ها مشاركت در تصميم­گيري روي نتايج تأثير­گذار هستند. ميلر و مانج ، سه مدل را شرح داده‌اند كه ارتباط ميان مشاركت، رضايت شغلي و بهره­وري را نشان مي‌دهد. اين مدل­ در مرتبط كردن مشاركت در تصميم­گيري با متغير­هاي مهم نتايج، از چارچوب­هاي توضيحي كاملاً متفاوت استفاده مي­كنند.

مدل عاطفي : مدل عاطفي مشاركت بر پايه تلاش نظريه­پردازان روابط انساني بنا نهاده شده است. اين مدل نشان مي­دهد كه مشاركت در تصميم­گيري ممارستی سازماني است كه بايد نيازهاي رده‌بالاي كاركنان (مانند نيازهاي احترام و نيازهاي خوديابي) را برآورده سازد. وقتي اين نيازها برآورده مي­شود، نتيجه قاعدتاً رضايت شغلي است. ريتچي و مايلز بیان می‌کنند كه طرفداران اين مدل «فقط به درگير بودن به‌خاطر درگير بودن» اعتقاد دارند و بيان مي‌دارند «تا زماني كه افراد از احساس پیروی مي­كنند، در حال مشاركت هستند و با آن‌ها مشورت مي­شود، نيازهاي شخصيتي آن‌ها ارضا شده و داراي حس همكاري بيشتر مي­شوند.» بنابر­اين حاميان اين مدل معتقدند كه كاركنان راضي باانگيزه­تر و در نتيجه ثمربخش­تر هستند.

مدل شناختي: مدل شناختي بر پايه اصول رويكرد منابع انساني بنا نهاده شده است. در اين مدل مشاركت در تصميم­گيري پيشنهاد شده است تا جريان اطلاعات رو به بالا و رو به پايين را از طريق سازمان بهبود بخشد. بهبود جريان اطلاعات رو به بالا بر اين ايده استوار است كه افراد نزديك به كار (يعني در “انتهاي” سلسله‌مراتب سازماني) بيشترين اطلاعات را در مورد چگونگي به انجام رساندن كار دارا هستند. بنابراين هنگامي كه اين افراد در فرايند تصميم­گيري مشاركت دارند، تصميمی با اطلاعاتي با كيفيت بالاتر اتخاذ مي‌شود. بهبود جريان اطلاعات رو به پايين بر اين نظر استوار است كه افرادي كه در تصميم‌ها مشاركت دارند، بهتر می‌توانند تصميم‌های رو به پايين را اجرا كنند. هنگامي كه تصميم‌ها با محدوده وسيع­تري از اطلاعات اتخاذ شده و بهتر اجرا مي‌شوند، بهره‌وري بايد بهبود يابد. بنابراين رضايت بيشتر كاركنان «به‌عنوان يك محصول جانبي مشاركت آن‌ها در تصميم‌های مهم سازماني» تلقي مي‌شود.

مدل­هاي وابستگي: در نهايت برخي نظريه­پردازان ابراز داشته­اند كه مشاركت فقط در موقعيت­هاي خاص سازماني براي انواعي خاص از كاركنان موثر خواهد بود. به‌عنوان مثال، وروم بیان مي­دارد كه مشاركت فقط براي كاركناني با نياز مبرم به استقلال مؤثر خواهد بود. ديگر نظريه­پردازان بيان داشته­اند كه همه كاركنان به‌طور يكسان به مشاركت اهميت نمي­دهند. احتمالاً مؤثرترين مدل وابستگي مشاركت توسط وروم و يتون پيشنهاد شد كه ابراز داشتند “موقعيت تصميم”، مناسب بودن تصميم مشاركتي را در مقايسه با تصميم‌های مشاوره­اي و مستبدانه تعيين مي­كند.

فرهنگ سازمانی

فرهنگ سازمانی موضوعی است كه به‌تازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. به دنبال نظریات و تحقیقات جدید در مدیریت، فرهنگ سازمانی دارای اهمیت روزافزونی شده و یكی از مباحث اصلی و كانونی مدیریت را تشكیل داده است. جمعیت‌شناسان، جامعه‌شناسان و به‌تازگی روان‌شناسان و حتی اقتصاددانان توجه خاصی به این مبحث نو و مهم در مدیریت دارند و در شناسایی نقش و اهمیت آن نظریه‌ها و تحقیقات زیادی را صورت داده و در حل مسائل و مشكلات مدیریت به كار گرفته‌اند.

با بررسی گروهی از اندیشمندان علم مدیریت، فرهنگ سازمانی به‌عنوان یكی از مؤثرترین عوامل پیشرفت و توسعه كشورها شناخته شده است، ‌طوری‌كه بسیاری از پژوهشگران معتقدند كه موفقیت ژاپن در صنعت و مدیریت یكی از نتایج مهم توجه آن‌ها به فرهنگ سازمانی است.فرهنگ سازماني مجموعه‌اي از معاني و ارزش‌هاي مشترك است كه اعضاي سازمان را به يكديگر داده، نظام ارزشي حاكم بر سازمان را تشكيل مي‌دهد و باعث تمايز يك سازمان از سازماني ديگر مي‌شود. در واقع، همان عاملي است كه شيوه انجام امور را تعيين كرده، حال و هوايي است كه هر تازه‌واردي در سازمان آن را حس مي‌كند و آن‌قدر قوي است كه ناخودآگاه در وجودش رخنه مي‌كند و تفكر و رفتار سازماني او را شكل مي‌دهد.

مطالعات سات بيان مي‌دارد كه فرهنگ مي‌تواند يك دارايي، سرمايه يا بدهي باشد. فرهنگ يك دارايي است، زيرا باورهاي مشترك به سهولت و صرفه‌جويي ارتباطات منجر می‌شود و تصميم‌گيري را آسان مي‌كند. همچنين به ايجاد نگرشی هماهنگ و تعهد منجر مي‌شود و در اين صورت، عملكرد بهتر و اثربخشي در سازمان را در پي دارد. با وجود اين، فرهنگ قوي ممكن است به افزايش كارايي در زمينه بهره‌برداري از منابع منجر شود و در عين حال غيراثربخش باشد، زيرا اعتقادات و ارزش­ها با نيازهاي سازمان، اعضا و ساير مؤسسان انطباق ندارد، در نتيجه، به يك بدهي تبديل مي‌شود. بنابراين ماهيت و محتواي ارزش­ها عامل اصلي در تأثير فرهنگ بر اثربخشي سازمان است.

اگر ارزش­هاي غالب، هدف و استراتژي‌هاي سازماني را حمايت كند، فرهنگ يك سرمايه مهم است و برعكس، ارزش­هاي غلط فرهنگ را به بدهي اصلي تبديل مي‌كند. يكي از مسائل اساسي كه پژوهشگران مديريت تطبيقي از جمله هافستيد به آن توجه کرده­اند، چگونگي اثرگذاري فرهنگ سازماني بر رفتار كاركنان است. يافته اصلي بررسي هافستيد آن است كه سازمان­ها به‌شدت تحت تأثير فرهنگ هستند. اين امر نه‌تنها بر رفتار افراد درون سازمان تأثير مي‌گذارد، بلكه احتمال انتقال موفقيت­آميز نظريه‌هاي سازماني و سبك مديريت از يك فرهنگ به فرهنگ ديگر را نيز تحت تأثير قرار مي‌دهد.

در سازمان­هايی با فرهنگ توانمند، كاركنان نسبت به ارزش­ها و اهداف سازماني احساس تعلق مي‌كنند. تعلق سازماني را مي‌توان به پيوند و وابستگي افراد به سازمان تعريف کرد كه در آن، احساس درگير بودن شغلي، وفاداري و باور به ارزش­هاي سازماني جاي دارد. در تعلق سازماني سه مرحله وجود دارد: پذيرفتن، همانند شدن و دروني كردن. در ابتدا يك عنصر سازمان از راه پذيرفتن نفوذ ديگران، خود به يك رابطه خشنودي‌بخش دست مي‌يابد و خويشتن را برجسته مي‌سازد. در اين مرحله، فرد از تعلق به سازمان احساس سربلندي مي‌كند. در مراحل بعد، عضو سازمان درمي‌‌يابد كه ارزش­هاي سازمان به گونه‌اي دروني و ذاتي او را خشنود و راضي مي‌سازد و با ارزش­هايش سازگار و همانند است. هر گاه تعلق سازماني به گونه‌اي كه گفته شد، به مرحله نهايي برسد، آن‌گاه عضو سازماني در شمار كساني قرار مي‌گيرد كه به آنان اعتماد فراوان مي‌شود؛ به کسانی که در راه پاسداري و محافظت از سازمان تعلل نخواهند كرد.

فرهنگ سازماني بايد به گونه‌اي طراحي و برنامه‌ريزي شود كه موجب تعلق كاركنان نسبت به سازمان را افزایش دهد. هر چه فرهنگ قوي­تر باشد، در نتيجه بيشتر كاركنان از هدف­هاي سازماني آشنايي بيشتري پیدا می‌کنند، ارزش­هاي فرهنگي سازمان را می‌پذیرند و نسبت به آن‌ها احساس مسئوليت و تعهد مي‌كنند. در چنين وضعيتي رضايت كاركنان با وجود مديريت قوي به بهبود روحيه، انگيزش و علاقه كاركنان منجر شده و در عملكرد سازماني و اثربخشي آن تأثير مي‌گذارد. بنابراين از طريق فرهنگ سازماني مي‌توان تعلق و دلبستگي سازماني كاركنان يك سازمان را تقويت و در نتيجه زمينه بهبود عملكرد سازماني و اثربخشي كاركنان را فراهم آورد.

 به نظر مي‌رسد شناخت فرهنگ سازماني و تعيين رابطه آن با تعلق سازماني در سازمان آبفاي لرستان از اهميت و ضرورت بالايي برخوردار باشد؛ چون كه در صورت شناخت دقيق فرهنگ سازماني حاكم بر سازمان آبفا و تعيين ويژگي‌هاي آن و مشخص نمودن رابطه آن با تعلق سازماني كاركنان اين سازمان، مسئولان و برنامه‌ريزان سازمان مي‌توانند در امر برنامه‌ريزي به اين نكات توجه نموده و با شناسايي عوامل تأثيرگذار در فرهنگ سازماني و تقويت عناصر مثبت و به حداقل رساندن اثر عوامل منفي، تعلق و وابستگي سازماني كاركنان را افزايش داده و موجب بهبود رفتار و عملكرد سازماني آن‌ها شوند.

منبع

صادق‌نیا، محسن (1394)، تأثیر فرهنگ و جوّ سازمانی بر تصمیم‌گیری مشارکتی، پایان نامه کارشناسى ارشد ، مدیریت دولتی، دانشگاه هرمزگان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید

0