درمان قطعی  احساس تنهایی انسان

احساس تنهایی را اغلب نباید زیاد مهم تلقی کرد. غم و غصه ما بیش از اینکه مربوط باشد به خود مسایل و مشکلات ارتباطی و روانی ، بیشتر ناشی از نگرانی بروز آنها و داشتن آنهاست. در واقع نگاه ارزشی ما گاهی اسباب زحمت و بهم ریختگی ذهنی ماست. در عارضه­های احساس تنهایی و خجالتی بودن ، نگرانی ما بیشتر از داشتن آنهاست تا خود احساس تنهایی و خجالتی بودن. بخاطر اینکه بسیاری از ما خیال می­کنیم که تنها بودن شکستی اجتماعی محسوب می­شود. خود را مقصر می­دانیم. احساس تقصیر ، ما را اندوهگین و نگران می­کند تنها بودن در ذات خود خجالت­آور و غیرطبیعی محسوب نمی­شود. و به معنای شکست اجتماعی نیست.

اشخاص تنها ویژگیهای خاصی دارند : منفی­باف هستند در پندارهای خویش غرقند ، خود را کوچک می­شمارند ضمن اینـکه نسبت به تحقیر از جانب دیگران بسیار حساس هستند ، منـفعلند. به راحتی  می­توان این خصوصیات را برگرداند در بسیاری مواقع با مختصری درمان در مهارتهای ارتباطی کلامی و غیرکلامی می­توان این عارضه را برطرف کرد.

گاهی اشخاص برای برقراری ارتباط با دیگران احساس ناتوانی می­کنند. کافی است یاد بگیرند که چگونه باید با دیگران ارتباط برقرار کرد. گاهی در حد یک سلام­علیک ساده و اینکه حال شما چطور است ، مشکل حل می­شود. این اشخاص در نوجوانی این رفتار و گفتار را یاد نگرفته­اند. کافی است در محیطی قرار بگیرند که یکی دو نفر اجتماعی و معاشرتی باشند. این عارضه بکلی برطرف می­شود و اگر بخواهیم به این عارضه قدری عمیق­تر نگاه کنیم. باید بگوییم درمان قطعی یعنی چه؟ جوامعی ساخته­ایم که در آن بذر احساس تنهایی و عسرت کاشته می­شوند مگر می­توان به طور فردی به رستگاری و رهایی رسید؟ یعنی حساب خود را از همه بشریت جدا کنیم؟

انسان تنهاست ولی می­تواند با این احساس برای همیشه خداحافظی کند. یک انسان بیننده وقتی این آسمان و این کهکشانها را می­بیند. احساسی از عظمت و ترس را با هم دارد. بدون شک از خودش  می­پرسد اینجا چه کار می­کند این پرسشی است که ذهن بسیاری از فلاسفه را به خود مشغول کرده است هر کدام هم به فراخور جوابی داده­اند. این جوابها کسی را قانع نکرده مهم هم نیست. ولی نکته مهم در ارتباط با دیگران است ما چه بخواهیم و چه نخواهیم برداشت­های ما نسبت به قضـایا و  واکنش­های احساسی و عاطفی ما در برابر اتفاقها تغییر می­کنند و واکنشهای رفتاری ما در برابر کنش و رفتار دیگران از گذشته شکل گرفته­اند. ما ناخودآگاه برای هر رابطه­ای تعریف و معنایی در ذهن داریم در ضمن می­خواهیم از حریم ارتباطهای خود دفاع کنیم. کسانی به دلایل و اغراضی وارد این ارتباطها می­شوند و ما احساس خطر می­کنیم. یا اینکه احساس می­کنیم که به منافع ما تعرض شده یا فکر می­کنیم که احساسات ما جریحـه­دار شده و یا فکـرهای دیگری می­کنـیم یا فـکرهای دیـگری در ذهن ما می­آیند و می­روند. در این آمد و شد فکرها ، احساسات و عواطف ما نیز تغییر می­کنند. برای مثال ما در اتاق خانه خود نشسته­ایم ولی فکر در جاهای دیگری و در محاسبات دیگری در حرکت است. در حقیقت یک حرکت از طرف آشنایی وضعیت روحی ما را کم و بیش بهم ریخته, چه کنیم؟ بحث تغییررارهامی­کنیم وحال چنین شخصی را مورد بررسی قرار می­دهیم.

شخصی که تا حدودی به روشن­بینی و آگاهی رسیده است. چنین شخصی با خود می­اندیشد که چرا ناراحت است؟ بعد که علت ناراحتی خود را بدون چون و چرا در سایه دانش روانشناسی و عرفان و آگاهی بدون توجیه و تحریف تا حد محدودیتهای یک انسان منصف با خود و آگاه دانست ، آنگاه تصمیـم می­گیرد که چه بکـند؟ اینجاسـت که دیگر واکنـش او ، ناشی از گرایش­های عصبی ، شکل گرفته در گذشته عجولانه ، شتابزده بهم­ریخته نخواهد بود.

یعنی شخص آگاه در چنین شرایطی خود را می­بیند و در این دیدن است که حال خوشی پیدا می­کند. نخست اینکه می­داند زیرکی را فروخته است. از زاویه منافع فرضی به قضیه نگاه نمی­کند. از زاویه منافع واقعی خود به قضیه نگاه می­کند. منافع واقعی چیست؟ حفظ سلامتی فیزیکی و روحی! هر چیز دیگری فرع بر این واقعیت است اکنون شخص آگاه ، در پناه این واقعیت به تصمیم­گیری می­پردازد. اینجا دیگر منافع مادی و ملاحظات روحی خود را دخالت نمی­دهد. آگاه است که شرطی­های گذشته در تصمیم­گیری­های وی اخلال نکنند واکنشهای شکلی گذشته در کار او دخالت نکنند. در صورتیکه قدری بهم ریخته – این بهم ریختگی اختیاری نیست. ارگانیزم واکنش خود را نشان می­دهد از این روست که وقتی ما در جمع بهم می­ریزیم ، نمی­توانیم برای مدتی خود را جمع کنیم – می­تواند در سایه شناختی که از خود و از واقعیت دارد مسئله را جمع کند. آرام بگیرد و در این آرامش کم و بیش بهترین انتخاب را بکند وقتی انسان غرضی در میان ندارد این تصمیم­گیری بسیار درست خواهد بود.وقتی آدمی تحت تأثیر گذشته خود باشد ، نتواند تصمیم درستی بگیرد ، یک درگیری عاطفی دیگر بر حافظه­اش سوار خواهد شد. احساس تنهایی­های ما ناشی از این خاطرات گذشته است. روابطی که منجر به درگیری شده و اثرش در ذهن و حافظه ما مانده است. نتوانسته­ایم این خاطرات را فراموش کنیم ، چرا که این خاطرات به شکل­های دیگر همچنان تجدید و تکرار شده­اند رفتار ما از یک سو ناشی از خلقیات ماست، از سوی دیگر ناشی از تجربه­های ماست به علاوه هر لحظه در هر شرایطی حال ما ممکن است تغییر کند.عواملی که در کنش­ها و واکنش­های ما هست یکی دو تا نیسـت. از این رو تنـها با خود بودن و ماندن می­تواند در تصمیم­گیریهای درست و نادرست ما تأثیر بگذارد.

توصیه اینست که قبل از تصمیم­گیری و انتخاب عمل و عکس­العمل ، ذهن خود را نگاه کنیم. نتیجه گیریهای ذهنی خود را ببینم ، در پناه این دیدن که باید از روی صداقت انجام بشود ، تصمیم خود را بگیریم. حتی این تصمیم می­تواند با توجه به عقده­ها و حساسیت­های ما گرفته شود ولی بدانیم که این تصمیم­گیری باصطلاح ناشی از ضعفها یا قوتهای ماست. در اینصورت آرامش ما حفظ می­شود مسئله کش پیدا نمی­کند. کم و بیش تمام می­شود و از ما رفتاری سر نمی­زند که باعث پشیمانی بیشتر و خستگی­های عصبی بیشتر بشود و احساس تنهایی و بی­کسی و گیرافتادگی ما را بیشتر و عمیق­تر کند. افسرده بشویم خود را ملامت کنیم از ساختکارهای دفاعی برای ندیدن آنچه گذشته و بیاد نیاوردن آن استفاده کنیم. اینگونه تمرکز ما فراهم است. درگیریهای کمتری یا هیچ درگیری با خود نخواهیم داشت فراموش نکنیم این باصـطلاح نسخه متعلق به کسـی است که آگاه شده ، بصیرت پیدا کرده می­خواهد تتمه عمر را کم و بیش راحت بدون تضاد و درگیری زندگی کند و اگر به خاطر فعالیتهایش ضریبی از درگیری ممکن الوقوع است آن را به حداقل برساند. یادمان نرود که زندگی سراسر چالش است از این چالش­ها نمی­توان گریخت ولی می­توان با ضریب کمتری از درگیری و تضاد آنها را حل کرد.

منبع

محرم زاده،بهراد(1390)، اثربخشی آموزش تاب­آوری برمیزان پرخاشگری و احساس تنهایی دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی تنکابن

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید

0