خود جرحی و طبقات تشخیصی آن

نشانه های آسیب به خود در طیفی از اختلالات خلقی، سوء مصرف مواد، اختلال استرس پس آسیبی، اختلال کنترل مشاهده می شود. با این حال برخی از محققین بر این عقیده اند که خودجرحی تکرار شونده یک نشانگان کاملاً مشخص است و نباید آن را صرفاً به عنوان نشانه سایر اختلالات طبقه­ بندی کرد.استدلال این گروه این است که انگیزش ها و کارکردهای خودجرحی در اختلال های مختلف یکسان و مشترک است و در نتیجه نمی تواند منحصر به یک اختلال خاص باشد و به صورت خود به خود یک طبقه جدای تشخیصی است. در سال­های اخیر با افزایش توجه به خودجرحی به عنوان یک پدیده جدید رو به افزایش در میان نوجوانان، پیشنهاداتی برای اضافه کردن طبقه تشخیصی نشانگان خودجرحی بدون خودکشی به نسخه جدید راهنمای تشخیصی و آماری بیماری های روانی ارائه شده است.

در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی در پنج طبقه تشخیصی خود جرحی به عنوان یک نشانه و ملاک تشخیصی گنجانده شده است:

موکنی وسواسی: در توصیف این طبقه این چنین آمده است : افزایش تنش بلافاصله پیش از عمل و ارضا یا رهایی فوری درحین یا پس از رفتار موی کنی.

اختلالات کنترل تکانه NOS:هر چند به صورت مستقیم اشاره نشده که رفتارهای خودجرحی جزو این طبقه هستند امّا اگر رفتارهای خودجرحی دارای دو ویژگی تجربه تنش قبل از عمل و حس رهایی پس از عمل باشند جزو این طبقه قرار می­گیرند.

اختلال شخصیت مرزی: خودجرحی یکی از نه دسته نشانه های این اختلال است  که تحت این عنوان ذکر شده است:” رفتارها و ژست­های خودکشی یا رفتار خود معیوب­سازی تکرار شونده”. در تمایز افراد با اختلال شخصیت مرزی با و بدون سابقه خود جرحی این نتیجه به دست آمده است که در گروه با اختلال شخصیت مرزی و خود جرحی فراونی نشانه های اختلال وسواسی – اجباری بیشتر است.

اختلال حرکتی کلیشه­ای که یکی از اختلالات دوران کودکی به حساب می آید. نمونه هایی رفتارهای مشخص کننده این طبقه تشخیصی عبارت است از کوبیدن سر، گاز گرفتن بدن،کندن پوست بدن یا کوبیدن بدن. برای این طبقه تشخیصی وجود اختلال عقب ماندگی ذهنی باید رد شود و علل این نشانه ها به خاطر وجود اختلال نافذ رشد مانند اوتیسم، اختلال وسواسی-اجباری یا موکنی وسواسی نباشد.

 اشکال غیر مستقیم خود آسیب رسانی در افراد مبتلا به اختلال ساختگی رایج است. اما یکی از تشخیص افتراقی های اختلال ساختگی رد خود آسیب رسانی آگاهانه است.

مطالعات زیادی برای بررسی رابطه خود جرحی با طبقات تشخیصی مختلف انجام شده است.  برای مثال در  مطالعه ای بر روی 131 نوجوان بستری در بخش های روانپزشکی، تشخیص های شایع بین گروه نوجوانان خود آسیب رسان به ترتیب عبارت بود از افسردگی تک قطبی(17%)، اختلال استرس پس ضربه ای (16%)، اختلال بیرونی سازی (10%)، اختلال سازگاری(8%) و اختلالات اضطرابی (3%) (فرا،تریونی و ویلیامز،2012). خودآسیب رسانی از نوع خودجرحی در نوجوانان 17-20 سال بیشتر با اختلال شخصیت مرزی، اختلال شخصیت افسرده و اختلال شخصیت منفی گرا رابطه دارد.بسته به شدت و فراونی خود جرحی ممکن است تشخیص­ها متفاوت باشد. در مطالعه­ای بر روی نوجوانان بستری در بخش های روانپزشکی با طبقه بندی  شرکت کنندگان کنندگان به سه دسته خودجرحی کننده آستانه ای (افرادی که سه یا بیش از سه بار سابقه خود جرحی داشتند و برای خودجرحی تحت مراقبت قرار گرفته بودند)، خود جرحی کننده تحت آستانه ای (افرادی که 1 یا 2 بار سابقه خود جرحی داشتند و تا کنون برای خودجرحی تحت درمان نبودند) و گروه بیماران بدون خودجرحی مشخص شد که احتمال تشخیص افسردگی اساسی در گروه آستانه ای و احتمال تشخیص اختلال استرس پس ضربه ای در گروه دوم بیشتر است .علت تفاوت نوع تشخیص بین دو گروه (خودجرحی کننده خفیف و شدید) ممکن است به دلیل تغییر انگیزش نوجوانان از انجام خودجرحی باشد؛ در ابتدا احتمالاً نوجوان با انگیزه کنار آمدن و مقابله با خاطرات آزار و بدرفتاری دوران کودکی این رفتار را انجام دهند؛ اما پس از اینکه فراوانی این رفتار زیاد شد انگیزه های دیگری مانند تنظیم هیجان های منفی، رهایی  از افسردگی و وابسته شدن و ایجاد حالت وابستگی ممکن است باعث شود نشانه های افسردگی در فرد تداوم و به صورت یک نشانگان کامل تشخیصی درآید.

اختلال افسردگی اساسی یکی از تشخیص های است که با خودجرحی رابطه دارد.  نتیجه یک مطالعه طولی نشان داده است مهم ترین پیش بینی کننده و عامل خطر در تداوم رفتارهای آسیب به خود در نوجوانی و اوایل بزرگسالی سابقه اختلال افسردگی اساسی به شکل مزمن است. شواهدی که از طبقه بندی خود جرحی به عنوان نوعی اختلال خُلقی حمایت می کنند عبارتند از:

-پیش درآمد اغلب وهله های خودجرحی مشکلات خُلقی به ویژه از نوع خلق ملال است.

-حداقل دربین بیماران روانپزشکی بستری، نسبت بالایی از بیماران مبتلا به خودجرحی سابقه اقدام خودکشی را گزارش می کنند.

-نرخ اقدام خودکشی در افراد دارای سابقه خودجرحی تقریباً مشابه و در برخی موارد بالاتر از این نسبت در جمعیت های نوجوان و جوان مبتلا به اختلال افسردگی اساسی است.

-تقریباً همانند اختلال افسردگی اساسی نسبت خودجرحی در دختران بیشتر از پسران است.

-خودجرحی به عنوان یکی از نشانه های اختلال کنترل تکانه نامشخص(NOS) نیز طبقه بندی شده و با دیگر اختلال طبقه اختلال های کنترل تکانه یعنی اختلال موکنی وسواسی شباهت های زیادی دارد. شواهد­ی که از طبقه بندی خودجرحی به عنوان یک نوع اختلال کنترل تکانه نامشخص حمایت می کند عبارتند :

-همانند سایر اختلالات کنترل تکانه، قبل از رفتارهای تکرار شونده، تکانه ها/تنش هایی شدیدی تجربه می شود

-به دنبال این رفتارها احساس رهایی حاصل می­شود.

-همبودی اختلال­های رفتاری که با اختلال های کنترل تکانه  رابطه دارند مانند رفتارهای ضداجتماعی در افراد خود جرحی کننده نیز بالا است.

 خود جرحی با نشانه های اختلال تجزیه­ای نیز  رابطه دارد. یکی از نشانه­های و همبسته ها و همین طور عوامل خطر رفتارهای خود آسیب رسانی حالت های تجزیه ای است و یکی از کارکردهای خود آسیب رسانی غلبه بر حالت های تجزیه ای است.معمولاً نشانه­های تجزیه ای، راه  حل غیرهشیارانه ای است که ذهن برای گریختن و یا جدا شدن از تصاویر و تکانه های متاثر از تجارب ضربه زننده گذشته یا اخیر به وجود می آورد؛ گویی با علائم تجزیه ای حالت های بی حسی یا کشتن خویشتن به صورت درونی به وجود می­آید  و در این وضعیت­ها، خودآسیب­رسانی راهی است برای بازگشت به وضعیت اولیه پیش از حالت­های تجزیه ای .

 خود جرحی  با نشانه­های اختلال وسواس فکری و عملی نیز رابطه دارد. برخی محققین براین عقیده اند که نوجوانانی که رفتارهای خودجرحی تکانشورانه مانند بریدن یا سوزاندن بدن  انجام می­دهند، بیشتر نشانه های اختلال کنترل تکانه و تکانشوری دارند ، در حالیکه نوجوانان با انواع خودآسیب رسانی از نوع کندن پوست، کندن مو بیشتر  نشانه های اختلال وسواس فکری عملی را دارند .خودجرحی تکانشی بیشتر در اختلال های شخصیت مرزی، اختلال ضد اجتماعی، اختلال استرس پس ضربه ای و اختلال خوردن مشاهده می شود؛ در حالیکه خودجرحی اجبارگونه بیشتر در اختلال وسواس فکری و عملی و اختلال وسواس موکنی وجود دارد.شواهد مختلفی از این فرضیه ها حمایت می کند. برای مثال در مطاله ای بر روی  150 زن با اختلال خوردن مشخص شد  هم نشانه های وسواس فکری و عملی و هم تکانشوری در گروهی که انگیزه خودجرحی داشتند بیشتر از گروه بدون انگیزه خود جرحی بود.دربیماران مرزی که سابقه خودجرحی دارند بیشتر از بیماران مرزی بدون سابقه خود جرحی نشانه­های اختلال وسواس فکری و عملی وجود دارد. همچنین، در ایران در مطالعه ای بر روی 243 زن و مرد با تشخیص اختلال شخصیت مرزی مشخص کرد که برمبنای مصاحبه بالینی ساختار یافته 94 بیمار (9/45٪) ملاک های اختلال وسواس فکری و عملی را هم داشتند و مقایسه بیمارانی که سابقه خودجرحی داشتند با افراد بدون سابقه خودجرحی نشان داد شدت نشانه­های وسواس فکری عملی در افرادی با سابقه خودجرحی بیشتر از افراد بدون سابقه خودجرحی است. برهمین اساس برخی محققین خودآسیب رسانی را به عنوان یکی از اختلال­های طیف وسواس فکری و عملی نیز دسته بندی می کنند.

خودجرحی ممکن است در اختلال های مرتبط با وابستگی به مواد نیز وجود داشته باشد. علاوه بر این شباهت های زیادی بین الگوی وابستگی به مواد و الگوی تکرار خودجرحی وجود دارد. افرادی که به صورت تکرارشونده خودجرحی انجام می دهند نوعی نقص راجعه در مقاومت کردن در برابر تکانه دارند و به تدریج نسبت به تاثیر تقویت کنندگی این رفتار در کاهش تنش عادت می کنند و ممکن است در طی زمان، فروانی خودجرحی و شدت خودجرحی برای رسیدن به تاثیر قبلی افزایش یابد و همه این نشانه ها در افراد مبتلا به سوء مصرف و وابستگی به مواد نیز وجود دارد.در مطالعه ای بر روی 42 نوجوان بستری با رفتارهای خودجرحی تکرارشونده، سنجش شاخص­های وابستگی به خودجرحی نشان داد در 41 نفر نشانه­ های وابستگی به این رفتار وجود داشت و افرادی که با انگیزه ابراز خشم درونی شده از خودجرحی استفاده می­کردند نشانه های اعتیادی خودجرحی شان بیشتر بود .

منبع

خانی پور،حمید(1393)، رفتارهای خود آسیب رسانی در نوجوانان:ماهیت،احتمال خودکشی و نقش عوامل روانشناختی و همسالان ،پایان نامه دکتری روانشناسی ،دانشگاه علامه طباطبایی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0