تقسیم بندی مطالعات حافظه

 در روانشناسی، فرآیندهای شناختی از یک طرف شبکه‌ای به هم پیوسته و مرتبط از فرآیندها است که اطلاعات را به صورت نظام دار پردازش می‌کنند و از طرف دیگر دارای زیر مجموعه‌های مستقلی است که اطلاعات را به شیوه‌های خاص و در قالب ساختارهای مشخص پردازش می‌کنند و هر یک دارای ویژگی‌های روانشناختی و فیزیولوژیکی خاصی است.

به همین جهت نظریه‌های حافظه عموماً هم ساختار نظام حافظه را مورد مطالعه قرار داده اند و هم فرایند‌هایی را که در آن ساختارها عمل می‌کنند. در حالی که ساختار و فرایند هر دو اهمیت دارند، برخی از نظریه پردازان در صورت بندی نظریه‌های خود تنها بر فرایند و برخی تنها بر ساختار تاکید داشته اند. در ادامه ابتدا به بررسی نظریات ساختاری و سپس به نظریه‌های فرایندی پرداخته می‌شود.

ساختار حافظه

از زمان‌های دور حافظه به انواع گوناگون تقسیم شده است. ويليام جيمز، اگرچه يک فيلسوف و نظريه پرداز بود و هيچ گونه آزمايشي در رابطه با حافظه انسان انجام نداد، ولي تأثير و نقش او در مطالعات حافظه و توجه، تا يک قرن بعد از او نيز ادامه داشت. او حافظه را به دو نوع حافظه اولیه و حافظه ثانویه تقسیم کرده است.

حافظه اوليه خودآگاه، قابل دسترس و به زمان و مکان حاضر مربوط مي‌شود و فرد به آن هوشياري و دسترسي دارد؛ در حالي که حافظه ثانويه به اطلاعات گذشته مربوط مي‌شود و در هوشياري و دسترس فرد قرار ندارد. از ديدگاه جيمز تداعي و ارتباط بين اطلاعات بسيار مهم است و به اين اعتبار او يک تداعي گرا به شمار مي‌رود. به نظر او هرچه اطلاعات با يکديگر ارتباط بیشتری داشته باشند و هرچه سرنخ‌هاي بيشتري به فرد داده شود اطلاعات بيشتري به ياد آورده مي‌شوند. همچنین تمرين و تکرار اطلاعات، لزوماً دليلي براي يادآوري خوب نيست، بلکه هرچه بين اطلاعات تداعي بيشتري برقرار شود، اطلاعات بهتر بازیابی مي‌شوند.

اثر گذارترين مدل ساختاری دو جزئي متعلّق به اتکينسون و شيفرين،  است. بر اساس مدل آنها اطلاعات از محيط وارد سيستم ذخيره کوتاه مدت موقتي مي‌شود که مانند يک اتاق ورودي براي حافظه بلند مدت عمل مي‌کند. محکم ترين شواهد در حمايت از اين سيستم دو جزئي از مطالعه بيماران عصب روان شناختي بدست آمده است.

براي مثال برخي مطالعات نشان داد که آسيب لوب تمپورال مياني مي‌تواند منجر به آسيب ظرفيت يادگيري کلمات جديد شود، در حالي که عملکرد در تکاليف حافظه کوتاه مدت را تحت تأثير قرار ندهد. براي چنين شواهدي، اين مدل دو جزئي مناسب به نظر مي‌رسيد چون آسيب سيسيتم حافظه بلند مدت و سالم بودن حافظه کوتاه مدت را تبیین مي‌کرد.

اتکینسون و شیفرین، حافظه به سه سیستم: حافظه حسی، حافظه کوتاه مدت و حافظه بلند مدت تقسیم شد که در این مدل به صورت سلسله مراتبی، اطلاعات از یک سیستم به سیستم دیگر عبور می‌کنند. این استعاره‌ها بیشتر مبنای ساختاری و انباره‌ای دارند. به این صورت که حافظه، مکانی در مغز است که اطلاعات در آنجا انبار می‌شوند.

حافظه حسی: احساس نخستين مرحله از پردازش در حافظه بوده و مهم‏ترين دليل فراموشي اطلاعات از حافظه حسي بي‏توجهي است، لذا عبور اطلاعات از حافظه حسی به کوتاه مدت، نیازمند توجه ودقت است. در واقع در حافظه حسّي، محرك­های بيروني مثل، حرارت، نور، صوت، و مانند آن به وسيله اندام‏هاي حس بينايي، شنوايي، و مانند آن، دريافت مي‌شوند و زمانی از چند ميلي ثانيه تا چند ثانيه در حافظه حسی نگهداری می‌شوند. اين حافظه، براي هریک از كانال­های حسي به صورت مستقل وجود دارد. حافظه حسی براي محرك­های ديداري ، حافظه حسی براي محركات شنيداري و حافظه حسی براي حس لامسه . حافظه حسي بخشي از فرآيند ادراك است که گنجايش آن بسيار زياد مي‌باشد اما مانند حافظه بلند مدت نامحدود نيست.

 بر اساس الگوی اتکینسون و شیفرین، اطلاعات برای رسیدن به حافظه بلند مدت لزوماً می‌بایست از حافظه حسی و حافظه کوتاه مدت عبور نماید. مطالعات جدید تقسیم بندی‌های دیگری را مخصوصاً در رابطه با حافظه بلند مدت مطرح می‌کنند و به ویژه بر این نکته تاکید می‌ورزند که ارتباط بین انواع مختلف حافظه لزوماً از نوع زنجیره‌ای و سلسله مراتبی نیست و سیستم‌های حافظه می‌توانند به صورت موازی و هم ردیف نیز با هم ارتباط داشته باشند. دلیل این ادعا نیز آن است که مطالعات نشان داده است که بیمارانی که مبتلا به اختلالات حافظه‌ای هستند مثل آلزایمر و پارکینسون ، در برخی از تکالیف حافظه دچار اشکال هستند در حالی که در برخی از تکالیف دیگر مثل افراد عادی عمل می‌کنند.

حافظه كوتاه مدت: با توجه و دقت كردن، اطلاعات از حافظه حسي به حافظه كوتاه مدت انتقال مي‌يابد. مدت زمان نگه داري اطلاعات در حافظه كوتاه مدت از چند ثانيه تا چند دقيقه متغير است. تغيير در اتصالات و پيوندهاي نوروني بطور موقت و گذرا حافظه كوتاه مدت را پديد مي‌آورد. ظرفيت حافظه كوتاه مدت كه به فراخناي حافظه  موسوم است در افراد مختلف، متفاوت است. در صورت عدم مرور ذهني و تكرارنکردنِ محتواي حافظه كوتاه مدت، اطلاعات محو شده و زوال مي‌يابند. اطلاعات در حافظه کوتاه مدت به صورت رمزهاي صوتي، ديداري يا معنايي هستند؛ بدين معنا كه رمز صوتي يا شنيداري به صدا و رمز ديداري به تصوير ذهني و رمز معنايي به معناي پدیده‌ها، وابسته هستند. رمز شنيداري به این صورت که مطالب به صورت رمز شنیداری تكرار و مرور ذهني شوند از رمزهاي ديگر غالب‏تر است. اگر فرد بخواهد از فراموشي در حافظه كوتاه مدت جلوگيري کند بايد اطلاعات را مرتب تكرار کند؛ زيرا گنجايش حافظه كوتاه مدت محدود است و همين امر علت فراموشي است؛ چرا که اطلاعات جديد جاي مطالب قبلي را مي‏گيرند. گنجايش حافظه كوتاه مدت را 2±7 مي‏دانند؛ يعني دست‏كم 5 حرف يا عدد و حداكثر 9حرف، با ميانگين 7حرف. گرچه مهم‏ترين علت فراموشي در حافظه كوتاه مدت اين است كه با ورود اطلاعات جديد و به دليل گنجايش كم آن، اطلاعات قبلي فراموش مي‏شود، اما عده‏اي از محققان معتقدند گذشت زمان هم خود به خود موجب ‏از بين ‏رفتن ‏اطلاعات ‏مي‏گردد. بنا بر این خصوصیت اصلی حافظه کوتاه مدت از طرفی ظرفیت بسیار محدود(حدود هفت مورد) و از طرفی شکنندگی و آسیب پذیری در ذخیره سازی است، چنانکه به هر دلیلی ممکن است مطالب حافظه کوتاه مدت فراموش شوند.روشي كه موجب افزايش ظرفيت حافظه كوتاه مدت مي‏گردد روش تقطيع  نام دارد. تقطيع به معناي قطعه قطعه كردن اطلاعات و دسته‏بندي آنهاست؛ مثلاً، اگر بخواهيم حروف زیادی را به حافظه بسپاريم به دليل زياد بودن آن با مشكل مواجه هستيم. به فرض، حروف «ر، و، ن، م، ا، ی، پ، ه، ا، گ، ش، ن، ا، د». حال اگر تمام اين حروف را به طور معكوس به سه قطعه دسته‏بندي كنيم كلمات دانشگاه پیام نور به دست مي‏آيد؛ در حالي كه اگر اين كار را انجام نمي‏داديم قادر به خواندن آنها نبوديم. بنابراين، ظرفيت حافظه كوتاه مدت را به مقدار بالايي افزايش داده‏ايم.

در انتقال اطلاعات از حافظه کوتاه مدت به حافطه بلند مدت، قبل از هر چیزی باید مشخص شود که اطلاعات مورد نظر اخباری است یا غیر اخباری. در برخی از اطلاعات غیراخباری مثل آماده سازی و خوگیری، این فرایند بسیار ناپایدار است، ولی در برخی دیگر مثل یادگیری رویه‌ای و شرطی سازی این امر آسان تر است. این در حالی است که در حافظه اخباری توجه ارادی برای درک اطلاعات باعث بهبود انتقال از حافظه کوتاه مدت به حافظه بلند مدت است. همچنین برقراری پیوند بین مطالبی که قبلاً یادگرفته شده و چیزهایی که تازه یاد گرفته می‌شوند، این انتقال را تسهیل می‌کند. فرایند یکپارچه سازی اطلاعات جدید با اطلاعات قدیم، تحکیم خوانده می‌شود که در مورد حافظه اخباری ممکن است تا سالها ادامه داشته باشد.

در جریان تحکیم ممکن است از راهبرد‌های گوناگون استفاده شود و از جمله این راهبرد‌ها می‌توان به راهبرد‌های فراحافظه  یعنی تفکر در مورد فرایند‌های حافظه خویش با هدف بهبود آن اشاره نمود. این راهبرد‌ها در تحکیم و انتقال اطلاعات به حافظه درازمدت نقش مهمی دارند.

حافظه بلند مدت : با تكرار و مرور ذهني، اطلاعات از حافظه كوتاه مدت به حافظه بلند مدت انتقال مي‌يابند، و در غیر این صورت در مدت زمان كمي فراموش مي‏شوند. البته تنها تكرار مدّنظر نيست، بلكه منظور از تكرار، ایجاد نوعي ارتباط مفهومی و بسط مطالب جديد با مطالب از قبل آموخته شده است. بنابراين، رمزگرداني در حافظه بلند مدت به صورت رمز معنايي است، برخلاف حافظه كوتاه مدت كه رمزگرداني به صورت رمز ديداري و شنيداري است.

 ظرفيت حافظه بلند مدت بر خلاف حافظه كوتاه مدت نامحدود است. مدت نگه داري اطلاعات نيز از چند روز تا چند سال و بعضاً تا آخر عمر مي‌باشد. تحقيقات انجام شده نشان مي‏دهند كه اطلاعات موجود در حافظه درازمدت هرگز فراموش نمي‏شوند؛ زيرا افرادي كه به خواب مصنوعي رفته‏اند خاطرات دوران كودكي فراموش شده خود را به ياد آورده‏اند. بنابراين، فراموشي به اين دليل است كه وقتي فرد مي‏خواهد مطلبي را به ياد آورد نشانه‏ها يا سرنخ‏هاي بازيابي لازم در اختيار فرد نيست.

دانشمندان معتقدند:  فراموشي در حافظه بلند مدت وجود ندارد، بلكه بايد علل به ياد نيامدن را جست‏وجو كرد. لوفتاس، در رابطه با حافظه بلند مدت مي‏گويد: ما آگاهيم كه انسان‏ مي‏توانند مقادير هنگفتي اطلاعات، كلمات، نام‏ها، صورت‏ها و مكان‏ها را به طور دايمی يا نيمه دايم در مخزن حافظه درازمدت خود ذخيره كند. بدون حافظه درازمدت، چيزي وجود نخواهد داشت؛ نه كتاب، نه تلويزيون، نه يادگيري و نه ارتباط؛ زيرا توانايي يادآوري گذشته است كه به ما امكان مي‏دهد تا به شكلي پويا با محيط خود كنش متقابل داشته باشيم.

در مقابل برخي از مطالب به دليل داشتن ارزش زياد، بدون تكرار و تمرين کافی، رمزگذاري شده و در حافظه بلندمدت نگه‏داري مي‏شوند؛ مثلاً، وقتي انسان خبر ارزشمند یا بسیار مهمی را يكباره مي‏شنود، هرگز احتياج به تكرار اين خبر براي جايگزين شدن آن در حافظه بلندمدت ندارد، بلكه صرف شنيدن خبر، خود عامل جاي گرفتن آن در حافظه بلندمدت است. بيشتر رويدادهاي مهم، كه در زندگي تكرار مي‏شوند، به حافظه درازمدت انتقال مي‏يابند و بنابراين، مي‏توان از اين حافظه براي تفسير، طبقه‏بندي و پاسخ دادن به تجارب روزانه سود برد.

از نظر بیولوژیک نیز، چنانچه قبلا اشاره شد، حافظه بلند مدت زماني شكل مي‌گيرد كه اتصالات نوروني خاصي بطور دايمي و پايا تقويت شده باشند. این فرایند با افزايش انشعابات دندريتها و شكل گيري سيناپسهاي جديد، اتصالات بين سلولهاي عصبي (نورونها) را افزايش و تقويت مي‌كند.

در آزمايشي اتكينسون  و همكاران، از آزمودني‏ها خواستند تا فهرستي طولاني از كلمات گوناگون را حفظ كنند. بعضي از اين كلمات نام حيوانات بودند؛ مانند سگ و گربه، و بعضي نام ميوه‏ها بودند؛ مانند سيب و پرتقال. در زمان يادآوري، آزمودني‏ها به دو گروه تقسيم شدند. به يك گروه از آنها (گروه آزمايشي) نشانه‏هاي بازيابي از قبيل حيوان و ميوه داده شد و به گروه كنترل (گواه) اين نشانه‏ها داده نشد. گروه آزمايشي بيش از گروه كنترل كلمات را به ياد آوردند.

در آزمون بعدي، وقتي به هر دو گروه نشانه‏هاي بازيابي را دادند، تعداد كلمات به ياد آمده در اين دو گروه يكسان بود. بنابراين، اختلاف اوليه بين دو گروه، در يادآوري كلمات، به ناتواني گروه گواه در بازيابي اطلاعات نسبت داده شد، چرا که یکی دارای سرنخ بود و دیگری نه. بنا بر این به نظر می‌رسد که برخی از تفاوت‌های موجود در بین حافظه کوتاه مدت و بلند مدت بیشتر از آنکه از ساختارهای متفاوت مغزی ناشی شود، مربوط به فرایند‌های ذخیره و بازیابی باشد. مثلاً در مثال فوق، ارائه یک سرنخ نتایج به دست آمده را دگرگون می‌کند.

الگوی ارائه شده توسط اتکینسون و شیفرین، با وجود این که تبیین‌هایی از ساختار حافظه ارائه می‌داد و برخی از سوال‌های مطرح شده در مورد حافظه را پاسخ می‌داد، الگوی خوبی بود ولی تحقیقات بعدی مثلاً شالیس و وارینگتون، نشان داد که انباره کوتاه مدت یک مجموعه واحد نیست. همچنین در مورد حافظه بلند مدت نیز نمی‌توان این ادعا را داشت که با یک ساختار یکپارچه و واحد روبرو هستیم، چرا که گنجینه شگفت آوری از اطلاعات و خاطرات که در ذهن انسان‌ها ذخیره می‌شود و با سرعت بازیابی می‌شود که با این مدل ساده امکان پذیر نیست.

از انتقادات دیگری که به استعاره فضایی وارد شد این که تصور بر این بود که حافظه کوتاه مدت واسطه بین حافظه حسی و حافظه بلند مدت است. یعنی اطلاعات باید از حافظه حسی به حافظه کوتاه مدت و از آن هم به حافظه بلند مدت منتقل شود، در حالی که شواهدی برای دسترسی به حافظه بلند مدت، قبل از آنکه اطلاعات حسی وارد سیستم پردازشی بشوند وجود دارد. مثل تلفظ لغات نوشته شده با توجه به اطلاعاتی که فرد در ذهن خود دارد. همین نکات باعث شد که بدلی و هیچ، مفهوم حافظه کاری را وارد اصطلاحات حافظه نموده و جایگزین حافظه کوتاه مدت نمایند.

يكی دیگر از تفاوتهاي حافظه كوتاه مدت و حافظه فعال اين است كه حافظه كوتاه مدت معمولاً به مثابه انباره غير فعال در نظر گرفته مي‌شود، درحالي كه حافظه فعال هر دو جنبه انباره و فرايندهاي جاري مداوم را در برمي گيرد.

حافظه فعال : آلن بدلي براي حافظه‌ي کوتاه مدت تعريف دقيق تر و جامع تري پيشنهاد کرد و آن را حافظه فعال ناميد. او پيشنهاد اتکينسون و شيفرين را که نقش يک نظام اجرايي کنترل کننده را براي حافظه کوتاه مدت قائل شدند، مطالعه و آزمايش کرد و اهميت پردازش حافظه کوتاه مدت را به عنوان حافظه فعال وعمل کننده در تکاليف شناختي نظير يادگيري، استدلال و درک معاني نشان داد.

در مدل پيشنهادي او مفهوم يکپارچه و متحد الشکل حافظه کوتاه مدت با مفهوم پيچيده تري از حافظه فعال چند مؤلفه اي، جابه جا شد. نتايج مطالعات او نشان داد که نظام حافظه فعال يک نظام واحد و يکپارچه نيست که براي مثال هم ارقام و هم اعمال در يک نظام واحد نگاه داشته شوند. او يک نظام اجرايي مرکزي کنترل کننده را براي حافظه فعال پيشنهاد کرد که زير مجموعه‌هاي ديگري دارد.

حافظه فعال در واقع تلفيقي از حافظه كوتاه مدت و توجه براي انجام تكاليف ذهني خاص است که توسط قسمت‌های مختلف مغزی و نیز بخش‌هایی از حافظه بلند مدت پشتیبانی می‌شود. بنابراين حافظه فعال، سيستم فعال وپويايي است كه براي اندوزش و دستكاري موقتي اطلاعات و به منظور انجام تكاليف شناختي پيچيده نظير يادگيري، استدلال، ادراك و تفكر كردن بكار مي‌رود.

 هنگامي كه اطلاعاتي مرور ذهني، بازيابي و يادآوري مي‌شود، در واقع آن اطلاعات از حافظه بلند مدت به حافظه فعال انتقال مي‌يابند. همچنين حافظه فعال بطور فعال در ارتباط با اطلاعاتي است كه قرار است به حافظه بلند مدت منتقل گردند. همچنین گفته می‌شود که از نظر سطوح پردازش، تفاوت‌هایی بین حافظه بلند مدت و حافظه کاری وجود دارد.

حافظه فعال یا حافظه کاری فقط جدید ترین بخش تحریک شده حافظه را در خود نگهداری می‌کند و این عناصر فعال شده را به داخل و خارج از انباره موقت می‌فرستد. در این مفهوم، انباره کوتاه مدت خود بخشی از حافظه کاری است. مولفه اصلی حافظه فعال، عامل اجرایی مرکزی است که ظرفیت محدودی دارد. حلقه واج شناختی و صفحه دیداری- فضایی از مولفه‌های دیگر حافظه کاری هستند که در خدمت عامل اجرایی مرکزی می‌باشند. حلقه واج شناختی در ارتباط با واژه‌ها و معانی، ترتیب ارائه آنها را حفظ می‌کند و صفحه دیداری- فضایی برای ذخیره سازی و دستکاری اطلاعات فضایی و دیداری مورد استفاده قرار می‌گیرد.

بدلی پیشنهاد کرد که حافظه کاری شامل چهار عنصر است: ابتدا لوح دیداری- فضایی که برای مدت کوتاهی برخی از تصویر‌ها را ذخیره می‌کند. دومین عنصر حلقه واج شناختی است که گفتار درونی را برای درک کلامی و تمرین صوت شناختی نگهداری می‌کند. انباره واج شناختی از بخش‌های حلقه واج شناختی است که اطلاعات را در حافظه نگهداری می‌کند و بخش دیگر حلقه واج شناختی، تمرین ذهنی گفتار ناملفوظ است که از آن برای اولین مرحله قرار دادن اطلاعات در حافظه استفاده می‌شود.

بدلی، نشان داد که با توجه به این که ارائه شنیداری کلمات دسترسی مستقیم به حلقه واج شناختی را فراهم می‌سازد، و ارائه دیداری، تنها دسترسی غیر مستقیم به حلقه واج شناختی را فراهم می‌سازد، بنا بر این عملکرد حافظه کوتاه مدت برای متون معنایی و اطلاعاتی با ارائه شنیداری بهتر از ارائه نوشتاری اطلاعات است.

سومین بخش مهم حافظه کاری، سازوکار اجرایی مرکزی است که هم فعالیت‌های مربوط به توجه را هماهنگ می‌سازد و هم بر پاسخ‌ها حاکم است. این بخش تصمیم می‌گیرد که کدام اطلاعات بیشتر پردازش شود و این پردازش چگونه انجام گیرد. چهارمین عنصر تعدادی از سامانه‌های فرعی در اختیار هستند که سایر تکالیف شناختی یا ادراکی را انجام می‌دهند.

در حالی که در دیدگاه سه انباری بر ظروف ساختاری اطلاعات ذخیره شده تاکید شد، الگوی حافظه کاری بر کارکرد حافظه کاری در اداره فرایند‌های حافظه تاکید می‌کند که شامل رمزگردانی و تلفیق اطلاعات است. الگوی حافظه کاری با این نظر که ممکن است سامانه‌های چندگانه‌ای در ذخیره سازی و بازیابی اطلاعات درگیر باشند سازگار است. بر طبق سامانه چندگانه حافظه، حداقل دو سامانه برای ساماندهی و ذخیره اطلاعات وجود دارد، یکی برای اطلاعاتی که دارای مرجع زمانی و مکانی مشخصی است مانند این که دیروز ناهار چه غذایی خوردید؟ و دیگری برای اطلاعاتی که مرجع زمانی مشخصی ندارند مثل تعریف حافظه چیست؟

به نظر می‌رسد بر طبق دیدگاه سه فرایندی توجه و تکرار بسط دهنده موجب انتقال اطلاعات به حافظه بلند مدت است. اگرچه این دیدگاه اطلاعات دقیقی از مراحل حافظه ارائه نکرده است، ولی در تبیین چگونگی ثبت و ماندگاری اطلاعات در حافظه ناتوان بوده و نیز در مورد نقش هیجان‌ها و عواطف تبیین مشخصی ندارد. شاید مهمترین نقش این نظریه این بود که بر اساس آن، رویکرد خبردپردازی در آموزش شکل گرفت که از رویکردهای موفق بوده و اثرات رضایت بخشی بر فرایند آموزش در مدارس داشته است.

منبع

برقی ایرانی،زیبا(1392)، اثر بخشی شناخت_رفتار درمانگری سالمندی(CBTO)بربهبود نشانه­های مرضی، همبسته­های شناختی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0