تعریف استدلال اخلاقی
قواعد اجتماعی شامل دونوع اصلی هستند . نوع اول قواعد اخلاقی است که مشوق افراد برای انجام اعمال خیر و ضامن درستکاری و مشخص کنندة اعمال خوب از بد می باشد . به عنوان مثال ، مردم مجاز نیستند که یکدیگر را بکشند یا اموال دیگری را به غارت ببرند. علاوه بر این یک سری قوانین رسمی که به قوانین اجتماعی معروف هستند در هر جامعه برای کنترل رفتارهای نادرست و هدایت آنها به راه راست وجود دارد. به علاوه کودکان باید هم قواعد اخلاقی و هم قوانین اجتماعی را که شاید در موقعیت های مختلف تفاوت های بسیاری بین آنها وجود داشته باشد یاد بگیرند. به عنوان مثال : بین قواعد خانوادگیمان و قواعد کلاس درس یا رفتارهای مورد انتظار والدین و رفتارهای دوست داشتنی همسالان تفاوتهایی وجود دارد و گفتن این مطلب ضرورتی ندارد که اکتساب قواعد اجتماعی جزء انکارناپذیر و بسیار مهم رشد کودکان است.
رشد اخلاقی در قوانین اجتماعی اصولاً برای راهنمایی و تشخیص رفتارهای درست و غلط برای کودکان طراحی شده است. به همین دلیل مطالعه این که کودکان چگونه این قوانین را بفهمند و اجرا کنند به طور سنتی تحت عنوان اخلاقی بودن یا رشد اخلاقی مطرح شده است. تا دهههای اخیر، رشد اخلاقی یکی از حوزههای موردمطالعة فقط فلاسفه و اندیشمندان مذهبی بود. امروزه روانشناسی رشد، بحث ها و مطالب بسیار زیاد و جالبی را عنوان کرده است. تحقیقات معاصر در زمینة رشد اخلاقی به دو سطح اصلی تقسیم بندی شده اند. کانون توجه برخی از محققان کردار اخلاقی، توصیف علل رفتاری کودکان است. برای مثال، علل دزدی درکودکان، علل دعوا کردن آنها و عواملی که باعث می شود آنها به گروه های خلاف بپیوندند از جمله حوزههای مطالعاتی این گروه محققان است. عدة دیگری از محققان استدلال اخلاقی که در آن به چگونگی فکرکردن کودکان دربارة آنچه که دیگران انجام می دهند را مورد مطالعه قرار می دهند. در این نوع مطالعه یک موقعیت اخلاقی را برای کودکان توصیف می کنند و از آنها درباره قضاوت آن موقعیت سؤالاتی می پرسند: آیا رفتار انجام گرفته درست بود یا نه؟ آیا شخص برای انجام رفتارش باید تنبیه شود؟ اگر باید تنبیه شود به چه اندازه؟.
استدلال اخلاقی نوعی اندیشیدن اخلاقی، برای دستیافتن به احکام اخلاقی رفتارها و اثبات نادرستی اخلاقی برخی رفتارها است. هنگامی که میخواهیم دربارهی بگوييم كاري درست یا نادرست، الزامی یا غیر الزامی است؛ از فرايندي به نام استدلال اخلاقی بهره میگیریم. یک نکته مهم در این زمینه این است که آیا با استدلال واقعاً می توان به احکام اخلاقی دست یافت؟ اینجا استدلال به معنای کاوشهای عقلانی است. کسانی مانند هاچسن که معتقد به حس اخلاقی هستند. یا برخی دیگر که درباره معیار تشخیص احکام اخلاقی به شهود عقلانی معتقدند. در واقع معتقدند احکام اخلاقی نوعی درک اخلاقی است و باید ادراک و احساس شود. در این رویکردها سخن از استدلال اخلاقی بی معناست. زیرا درک و احساس اساساً متفاوت از اندیشه است. بنابر این نظریه وقتی میگوییم چیزی خوب یا رفتاری درست است مانند این است که بگوییم این سیب قرمز یا این پارچه نرم است. اما در استدلال با مفاهیم و اندیشه سر و کار داریم. غیر از این رویکردها دیگر نظریهپردازان معتقدند همه احکام اخلاقی نیازمند استدلال اخلاقی است(طالب زاده، 1381). اما چه چیزی باعث میشود یک نوع استدلال، اخلاقی دانسته شود؟ اینجا دو مطلب باید از هم تفکیک شود یکی اینکه چه چیزی باعث اخلاقی شدن استدلال میشود و دیگر آنکه چه چیزی باعث اخلاقی شدن حکم میشود. در مورد مطلب اول میتوان گفت اگر نتیجه یک استدلال، حکمی اخلاقی باشد آن استدلال اخلاقی است. اما در مورد معیار اخلاقی شدن حکم اختلافاتی به چشم میخورد. دیدگاهی معتقد است اگر محمول قضیهای «خوب » «صواب » درست و امثال اینها باشد این قضیه یک قضیه اخلاقی است. این دیدگاه به تبع «مور » معتقد است به کاربردن اصطلاحات اخلاقی باعث اخلاقی شدن حکم است. عدهای ديگر معتقدند چيزي كه باعث اخلاقي شدن يك حكم ميشود هدف خاصي است كه به طور كلي نهاد اخلاقی در خدمت آن است.
مسأله دیگر این است که آیا اگرتمام مقدمات یک استدلال از واقعیات باشند میتوانند نتیجهای از سنخ بایدها بدهند؟ مثلاً اگر گفتیم خدا هست میتوان گفت پس باید به دستورات او گوش فرا داد. دیدگاهی معتقد است در یک استدلال اخلاقی حداقل یکی از مقدمات لزوماً باید هنجاری یا ارزشی باشد. « دیوید هیوم» معتقد است نمیتوان از هستها بایدها را بهدست آورد. اما برخی گفتهاند چنین استدلالهایی قیاسی نیستند بلکه استدلالهایی خاص هستند در عین اینکه کاملاً درست ومنتج اند. در مقابل عدهای میگویند این نوع استدلالها استدلالهایی قیاسی هستند و بر این ادعا شواهدی ارائه میکنند. نکته دیگر در استدلال اخلاقی این است که آیا این استدلالها، استدلالهایی حقیقیاند یا نه؟ مراد از این بحث این است که همانگونه که در استدلالهای حقیقی بر امری استدلال میشود و چه استدلال کننده به نتیجه استدلال میل داشته باشد چه نداشته باشد؛ باید ملزم به پذیرش نتیجه باشد. آیا استدلالهای اخلاقی هم اینگونهاند. مثلاً فرض کنید شخصی قاضی است و ادله و شواهد فراوانی مبنی بر گناهکار بودن فرزند خود مییابد او با استدلال گناهکاری فرزند خود را اثبات می کند و باید تبعات این استدلال را بپذیرد. اما قلباً هیچ میلی به پذیرش و باور این حقیقت ندارد. این یک استدلال حقیقی است. حال آیا استدلالهای اخلاقی نیز از این نوعاند یا نه همیشه وقتی استدلال اخلاقی صورت میگیرد به نوعی دلالت بر این دارد که میلی از سوی استدلال کننده بر تحقق نتیجه استدلال وجود دارد. برخی به تبع نظریه سیجویک معتقدند استدلالهای اخلاقی استدلالهایی عملیاند نه حقیقی. به این معنا که در استدلالهای اخلاقی «شخص درصورت پیش بینی دقیق و تصور شایستهی همه نتایج مختلف رفتار به آن میل پیدا می کند».
منبع:
مرادی، مزربان(1395)، تاثیر آموزش به شیوه چند رسانه ای بر میزان رشد استدلال اخلاقی و هوش اجتماعی درس مطالعات اجتماعی در میان دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهرستان سرپل ذهاب در سال تحصیلی 95-1394، پایان نامه کارشناسی ارشد تکنولوژی آموزشی، دانشگاه آزاد اسلامی کرمانشاه.
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید