تصویر ذهنی از خدا

تفاوت در ادراک افراد از معنویت و ادراک آنها از خدا، تصویر ذهنی از خدا ریشه های تاریخی داردودر قضاوتهای افراد خیلی نمایان نیست. به این دلیل که اعتقادات معنوی افرادبا اعتقاد آنها راجع به تصویر ذهنی ازخدا،درهم تنیده است .

تعریف مفهومی ازتصویر ذهنی ازخدا

تصویر ذهنی از خدا، برداشتی شهودی از خدا است که از طریق مجموعه ای از یادآوریها، تداعی های مرتبط با آن و تجربه ها مشخص می شود .تصویر ذهنی از خدا عبارت است از ادراک یا باز نمایی های خدا. عده ای خدا را دوست داشتنی، مهربان و بخشنده ادراک می کنند در حالی که سایرین خداوند را قهار، کینه جو و فاقد شخصیت تصور می کنند .

عوامل زیادی تصور و ادراک افراد از خدا را تحت تاثیر قرار می دهند، از جمله روابط والدین، روابط با افراد و گروههای مهم، عزت نفس، آموزشهای مذهبی و اعمال مذهبی. افرادی که روابط محبت آمیز و حمایت گرانه والدین را تجربه کرده اند و کسانی که دارای عزت نفس مثبت هستند، تمایل دارند خدا را مهربان، حمایت کننده و بخشاینده ببینند.

لارنس ، مفهوم خدا را به مثابه تعریفی ذهنی- عقلانی از خدا که بر مبنای فرهنگ و آموزه های دینی است، تعریف می کند. او همچنین تصویر ذهنی از خدا را چنین توصیف می کند: فرد مشابه روش درون کاوی روان شناختی که به تصویر ذهنی از الگوهای فردی دست می یابد به همان شکل نیز از خدا تصویر ذهنی ایجاد می کند .

مفهوم تصویر ذهنی ازخدا

اولین بار تصویر ذهنی از خدا توسط آنا ماری رایزتو، مورد بررسی روان شناختی قرار گرفت. از نظر رایزتو تصویر ذهنی از خدا در بر گیرنده ی برداشت احساسی و تجربه فرد از خدا می باشد که بر گرفته از نظریه روان تحلیل گری است. تصویر ذهنی از خدا از طریق تجربیات افراد شکل می گیرد و به صورت احساس معنوی از خدا در می آید ، تصویر ذهنی  افراد از خدا ظاهرا با چگونگی تفسیر آنها از رویدادهای مبهم و نحوه معنا بخشیدن به رویدادها، در ارتباط است. پژوهشهای اخیر به سمت بررسی پیچیدگی رابطه بین تصویر ذهنی از خدا با بهزیستی و جهان بینی رفته اند.

تصویرذهنی ازخدا دربافت ارتباطی

کانکل و همکاران، یک طرح مفهومی  فراگیر و مفصل را راجع به تصویر ذهنی از خدا و دلیل آنکه تصاویر ذهنی از خدا اینقدر متفاوت و چند بعدی هستند ارائه کرده اند. آنها از برخی پژوهشهای قبلی که در مورد ادراک تصویر ذهنی از خدا مبتنی بر روشهای اثبات گرایی و کاهش گرایی بوده، حمایت نکرده اند. به این معنی که صرفا رویکردهای همبستگی برای تبیین سازه تصویر ذهنی از خدا کفایت نمی کند. بلکه روشهای کیفی راهی برای چگونگی توصیف و تصویر ذهنی از خدا با سایر متغیرهای مهم مثل معنویت، هستند.

دیگران بحث کرده اند که تصویر ذهنی از خدا و ارتباطش با تجربیات معنوی باید عناصری از عالم قدسی را در بر گیرد که به وسیله آن از شکل صرفا ایدئولوژیک خارج شود. یعنی اینکه آنها تصریح کرده اند که واقعیتهای معنوی باید در نظر گرفته شوند و تصویر ذهنی از خدا باید در مفهوم ارتباطی آن فهمیده شود.بیان اینکه ادراک افراد از معنویت درون یک بافت ارتباطی قرار دارد، امر مهمی است . انسانها موجودات اجتماعی ای هستند و حتی مفاهیم انتزاعی همچون معنویت نیز اغلب در فرآیند معناسازی، درونی می شوند .درون ادبیات علوم اجتماعی، ادراک افراد از خدا بطور گسترده ای به تصویر ذهنی از خدا ارجاع داده می شود .

ریشه های سنت روان تحلیل گری در مفهوم سازی تصویر ذهنی از خدا

مفهوم تصویر ذهنی از خدا ریشه در سنت روان تحلیل گری و تئوری روابط شئ دارد. فروید، معتقد بود که خدا مانند پدر با هدف غایی کاهش تنش و دست یابی به لذت، درون­فکنی می شود. نظریه پردازان روابط شئ بعد از فروید از جمله فایربایرن و کلین، به جای تاکید بر انگیزه های جنسی بر انگیزه های هیجانی – اجتماعی بویژه نیاز به ایجاد و حفظ ارتباط با دیگران تاکید کرده اند .

سورنسون  و آرون،  معتقدند که روان تحلیل گران جدید لازم است با دید بازتری به شکل گیری تصویر ذهنی از خدا نگاه کنند. تصویر ذهنی از عوامل مختلفی تاثیر می پذیرد، از جمله تحت تاثیر تجربیات معنوی و مذهبی فرد قرار می گیرد و به صورت سیال و پویا همراه با تجربیات جدید فرد پیاپی دچار تغییر می گردد. اگر واقعا تصویر ذهنی افراد از خداوند سیال است در طول زندگی این تصویر ذهنی مرتبا دچار تغییرات می گردد و لازم است یک الگوی پیچیده تری برای تبیین آن در نظر گرفته شود. در هر حال لازم است بین عوامل تعیین کننده و عوامل تاثیر گذار در کیفیت تصویر ذهنی از خدا فرق گذاشت. مثلا تحقیقات اولیه توسط چستون، پیدمونت، اینز و لاوین، اظهار می دارند که در روند درمان گری تصویر ذهنی فرد از خدا دچار تغییر و تحول می گردد. هافمن و همکاران، به این نتیجه رسیدند که برداشت معنوی از خدا  در کیفیت تصویر ذهنی از خدا تاثیر می گذارد.

نظریه دلبستگی وتصویر ذهنی ازخدا

تصویر ذهنی از خدا با کارهای رایزتو ، شروع شد که دنباله گیر کارهای فروید در مورد رابطه ی موضوعی بود. در پژوهشهای خود رایزتو ارتباط بین تصویر ذهنی از والدین و تصویر ذهنی از خدا را در ارتباط با همدیگر می دانست. داشتن دلبستگی ایمن و پنداشتن والدین به عنوان موضوع در دسترس و کمک کننده بعدا در زندگی بزرگ سالی در برداشت آنان از خدا تاثیر می­گذارد. مطالعات متعددی ارتباط بین دلبستگی و ارتباط با والدین را با کیفیت تصویر ذهنی از خدا مورد بررسی قرار داده اند و به این نتیجه رسیده اند که بین کیفیت دلبستگی کودک با والدین و تصویر ذهنی از خدا ارتباط وجود دارد.

نظریه ی دلبستگی جان بالبی،  به چگونگی ادراک افراد از معنویت و نحوه ارتباط آن با تصویر ذهنی افراد از خدا، اشاره می کند. فرض اساسی نظریه دلبستگی این است که وقتی شکلی از دلبستگی که متضمن در دسترس بودن و کمک کننده بودن (مادر) است، در فرد ادراک شود موجب این می شود که فرد یقینا در محیط عملکرد کارآمدی نشان دهد. برعکس زمانی که شکل دلبستگی ادراک شده، متضمن در دسترس نبودن یا بی علاقگی یا دمدمی مزاجی (مادر)، باشد فرد دچار بی اعتمادی و تردید می شود.

تیزدل و همکاران ، همبستگی معنا داری را بین پذیرش خود، پذیرش دیگران و داشتن تصویر ذهنی پذیرنده از خدا پیدا نموده اند. علاوه بر این همدلی و توانمندی مراقبت از دیگران با نوع تصویر ذهنی افراد از خدا و تجربیات مذهبی شان در ارتباط بوده است. تجربیات ناخوش آیند دوران اولیه زندگی مثل سو استفاده های جنسی و فیزیکی با تصویر ذهنی منفی از خدا توام بوده است. احساس تنهایی نیز در افرادی که تصویر ذهنی منفی از خدا دارند بیشتر است. رابطه ایمن داشتن با خدا و مذهبی بودن و باور به خداوند در دسترس و اجابت کننده ی دعا باعث می شود که احساس تنهایی در افراد کاهش پیدا کند. افرادی که خداوند را پذیرنده، خیر خواه و حاضر می دانند کمتر احساس تنهایی می کنند.

کرکپاتریک و شیور، در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که دلبستگی ایمن و داشتن تصویر ذهنی مثبت از خداوند، با رضایت بالا از زندگی، کاهش سطح اضطراب و افسردگی افراد و کاهش بیماریهای فیزیکی توام بوده است. تصویر ذهنی افراد از خداوند می تواند با ویژگیهای سلامت روانی آنها در ارتباط باشد. فردی که خداوند را عصبانی تصور کند و آمادگی داشته باشد که گناهان بندگان را به رخشان کشیده و آنان را عذاب دهد، ممکن است شاخصهای منفی سلامت روانی از قبیل اضطراب و افسردگی را از خود نشان دهد. بر عکس فردی که خداوند را مهربان و دوست دارنده، که همیشه مواظب بندگان خود است تصور کند، کمتر دچار اضطراب و افسردگی می گردد.

داشتن تصویر ذهنی تنبیه کننده از خداوند مانع ایجاد رابطه صمیمی با خدا می شود و همین امر به صورت سیکل معیوب داشتن تصویر ذهنی درست از خداوند را خدشه دار می کند. به نظر می­رسد برخی از افراد در ایجاد رابطه با خدا مشکل دارند. چون نتوانسته اند بر تصویر ذهنی تداعی شده در مورد خدا که حاصل تربیت دوران کودکی آنان است غلبه پیدا کنند. این امر باعث می شود که نتوانند به خدا اعتماد نموده و با او رابطه صمیمی برقرار کنند. و به علاوه هنگامیکه افراد گناه می­کنند و توبه نمی کنند و یا فکر می کنند که خداوند آنان را نمی بخشد ارتباط آنان با خدا دچار اختلال می گردد. گناه باعث می شود که ارتباط افراد با خدا دچار مشکل شود چون موجب تصویر ذهنی منفی از خود می گردد و موجب می شود که فرد فکر کند که خدا او را دوست ندارد .

پژوهشهای زیادی به بارز بودن رابطه بین سبکهای دلبستگی افراد با تصویر ذهنی از خدا پرداخته اند. برای مثال مقیاس دلبستگی به خدا توسط کرکپاتریک و شیور، ایجاد شد. در این پژوهش مشخص شد که پارادایم هایی که عموما مثبت و هماهنگ با سبکهای دلبستگی ایمن هستند، متغیرهای سلامت روان تلقی می شوند. از سوی دیگر پارادایم های هماهنگ با سبکهای دلبستگی نا ایمن اجتماعی ونا ایمن دو سوگرا- اجتنابی با عدم سلامت روان همسو می باشند .

ادراک خدا و تصویر ذهنی از خدا به عنوان سازه های فرهنگ وابسته

سازه تصویر ذهنی از خدا پارادایمی است که مفاهیم روان شناختی و الهیات را با یکدیگر مرتبط می سازد. تعامل این دو حوزه از همان ابتدا آبستن مشکلات و تعارضات مختلفی بوده است. سازه ی روان شناختی تصویر ذهنی از خدا برای اولین بار توسط آناماریا رایزتو  و بر اساس مفهوم فرویدی دین و خدا پایه گذاری شد.پژوهشگران دیگری تلاش نمودند تا ایده رایزتو را در بافت یهودیت و نظریه ی روابط موضوعی بسط دهد. در رویکرد روان تحلیل گری، تصویر ذهنی از خدا یک تجربه ی عاطفی فرد از مفهوم خدا تلقی می شود. به بیان دیگر می توان گفت که تجربه های عاطفی فرد با نحوه تلقی فرد از خدا ارتباط پیدا می کند .

اساسا سازه  ادراک خدا به  درک شناختی یا فهم الهییاتی فرد از خداوند بر می گردد. شکل گیری این دو مفهوم ادراک خدا و تصویر ذهنی از خدا، به طور همزمان در دو فرآیند روان شناختی و بین فردی متفاوت رخ می دهد. به عبارت دیگر مفهومی که فرد از خدا می سازد و تصویر ذهنی ای که او از خداوند دارد ممکن است کاملا متفاوت باشد. به نحوی که منجر به ایجاد اضطراب، احساس گناه و خشم در فرد گردد. شکل گیری و توسعه ادراک خدا هر چند بالقوه یک مفهوم پیچیده است اما توسعه ی ادراک خدا با سهولت بیشتری صورت پذیرفته است. ادراک خدا نیز مانند فهم شناختی ما از خداوند تا حد زیادی متاثر از یادگیری ها و آموزه هایی است که پیرامون ادراک خداوند کسب می کنیم. اما دشواری و پیچیدگی بحث از زمانی آغاز می شود که بین آنچه به ما آموخته شده است و آنچه که شخصا یادگرفته ایم نوعی ناهماهنگی درونی پیدا می شود. این تمایز زمانی ایجاد می شود که به فرد یاد داده می شود و به او مطالبی در خصوص خدا گفته می شود که باید در مورد خدا به آن ها باور پیدا کند، این در حالی است که آن چیزی که فرد شخصا درباره ی خداوند یاد می گیرد از  طریق درک شخصی و معنای تجربه ای، برای او حاصل می شود.

در تجربه ی عاطفی یک فرد از خداوند، محتوای تصویر ذهنی فرد از خدا در وهله ی اول مبتنی بر عواطف و هیجانات او است. این عواطف و هیجانات به مثابه ی یک فرآیند ناهشیار در فرد دست نخورده باقی می ماند، یعنی اینکه یک فرد ممکن است تا حد زیادی از تصویر ذهنی خودش از خداوند ناآگاه باشد. در اولین دسته از نظریات روان تحلیلگری و روابط موضوعی، تصویر ذهنی از خدا از دل رابطه ی کودک با والدین یا مراقب اولیه اش شکل می گیرد.

بر اساس نظریه­ی رایزتو کودک الگوهای متفاوتی از مادر یا پدر را به عنوان الگوی والد اولیه تجربه می کند. نظریه های معاصر کوشیده اند تا درک ما از عوامل تاثیر گذار بر شکل گیری تصویر ذهنی از خدا را گسترده تر سازند. امروزه اینگونه اندیشیده می شود که نه تنها روابط اولیه ی کودک با والد بلکه سایر روابط و تجربه های ما نیز برچگونگی شکل گیری تصور ذهنی از خدا تاثیر می گذارند.می توان گفت شکل گیری تصویر ذهنی از خدا از تجربه های فرهنگی افراد نیز تاثیر می پذیرد. ادراک خدا بر جسته ترین عاملی است که در افکار هشیارانه ی ما جاری است.

زمانی که از یک فرد درباره خدا پرسیده می شود، آن فرد به احتمال زیاد از ادراک ذهنی اش از خدا صحبت می کند و یا از چیزی صحبت می کند که به آن باور دارد.با نگاه به سازه های ادراک خدا و تصویر ذهنی از خدا می توانیم درک پیچیده ای از شکل گیری ادراک خدا را تجربه کنیم. در حالی که تمامی این سازه ها می کوشند تا یک وجود یا تجربه ی متعالی را برای ما ادراک پذیر نمایند اما هیچ یک از این مفاهیم لزوما از وجودواقعی خداوند صحبت نمی کنند. از منظر معنویت می توان گفت که این مفاهیم درک درست ما از خداوند را دچار تحریف می سازد.

به لحاظ تحولی می توان استدال کرد که تصویر ذهنی از خدا و ادراک خدا هر دو تا حد زیادی مستقلا شکل گرفته و توسعه پیدا کرده اند. با این وجود نوع نگاه به این سازه ها بیش از حد ساده انگارانه می نماید. فرآیندهای شناختی و هیجانی و هشیار و ناهشیار، دارای تاثیرات مستقیم و غیر مستقیمی بر یکدیگر هستند. این فرآیندها تا حد زیادی از سطوح پردازش متفاوتی منشا می گیرند. این مطلب به معنای آن است که اگرچه سازه های ادراک خدا و تصویر ذهنی از خدا تا حد زیادی مستقل از یکدیگر هستند، اما این دو سازه کاملا جدا از یکدیگر نیستند .

رابطه ی سلامت روانی با تصویرذهنی از خدا و کیفیت دلبستگی

پژوهشگران کیفیت دلبستگی کودک به پدر و مادر و بزرگسالان نسبت به همدیگر را با نوع دلبستگی به خدا و درنهایت تصویر ذهنی از خدا موثر می دانند. تا آنجایی که خداوند به عنوان موضوع دلبستگی به حساب آورده می شود و مامن و پناهگاه محکمی برای بندگان در شرایط دشوار زندگی به حساب آورده شود، تکیه به او می تواند منشا اثر در کاهش اضطراب و افسردگی و احساس تنهایی باشد. در اندازه گیری تصویر ذهنی از خدا و دلبستگی و رابطه ی آنها با رضایت از زندگی، تنهایی، افسردگی و نشانگان فیزیولوژیکی به این نتیجه رسیدند که تصویر ذهنی از خدا و دلبستگی ایمن پیوسته با متغیرهای سلامت فیزیکی و روانی توام بوده است. بر عکس افرادی که دلبستگی اجتنابی  داشتند، در بسیاری از شاخص های سلامت روانی پایین تر و تصویر ذهنی منفی از خدا داشتند، دچار احساس تنهایی، افسردگی و بیمارهای روان – تنی بودند و علاوه بر این رضایت آنان از زندگی در سطح پایین تری قرار داشت. این پژوهش نشانگر ارتباط سلامت روان با کیفیت دلبستگی و تصویر ذهنی از خدا می باشد.

برام وهمکاران، در تحقیقی که در آن افراد سالخورده شرکت نموده بودند به این نتیجه رسیدند که احساس نارضایتی از خدا با ناامیدی، احساس افسردگی ، احساس گناه و همچنین با نشانگان افسردگی ارتباط معناداری داشته است. در این پژوهش تصویر ذهنی منفی از خدا  باور به خداوند تنبیه کننده، با احساس گناه افراد شرکت کننده در پژوهش توام بوده است. علاوه بر این پژوهش ها نشان داده اند که نوروزگرایی با احساس ترس از خدا، اضطراب و نارضایتی از او همراه بوده است، در حالی که همسازی با تصویر ذهنی حمایتگر از خدا توام بوده است. فلانلی و همکاران، ارتباط بین اختلالات روانی و نوع تصویر ذهنی از خدا را مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیده اند که افراد با تصویر ذهنی مثبت از خدا خداوند نزدیک، دوست دارند و بخشاینده  نشانگان اختلالاتشان پایین تر از دیگران بوده است. در این پژوهش افراد با تصویر ذهنی مثبت به خدا در شکایت جستمانی، وسواس- بی اختیاری ، حساسیت در روابط بین فردی، افسردگی، اضطراب، خصومت، ترس مرضی، افکار پارانوئیدی و روان پریشی، پایین تر از دیگران بودند.

شاپ- جانکر و همکاران، در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که بین تصویر ذهنی از خدا و اضطراب و افسردگی همبستگی معنا داری وجود دارد. در این پژوهش بین تصویر ذهنی از خدا و نمره کلی درچک لیست نشانگان رفتاری همبستگی معنا  داری وجود داشته است. بدین معنی که تصویر ذهنی مثبت از خدا با نشانگان رفتاری رابطه ی منفی داشته است. پژوهشگران همچنین به این نتیجه رسیدند که تصویر ذهنی بیماران روانی در مقایسه با تصویر ذهنی افراد عادی منفی بوده است.

بین کیفیت دلبستگی به والدین و تصویر ذهنی از خدا نیز رابطه ای پیدا شده است. این پژوهش ها بر مبنای فرضیه ی انطباقی پایه ریزی شده اند. در نمونه ای از دانش آموزان کلاس های پنجم و نهم، تامینن،  نشان داد که رابطه ی نزدیک و دوست  داشتنی با والدین، با مفهوم ذهنی از خدا به عنوان وجودی بخشایشگر، نزدیک، حمایت کننده و بخشنده و بزرگوار در ارتباط است. علاوه بر این، دانش آموزان متعهد ؛ مخصوصا در بین  دختران خانواده ی خود را به عنوان محل امن، حمایت کننده و خوشایند تلقی می کردند. راس، در پژوهشی که با دانش آموزان پیش دبستانی به عمل آورد به این نتیجه رسید که بین کیفیت دلبستگی این دانش آموزان و نوع تصویر ذهنی ایشان درمورد خدا همبستگی و ارتباط معنا داری وجود داشته اند. به علاوه پژوهش ها نشان داده اند که بین تصویر ذهنی از خدا (پذیرش خدا) با کیفیت دلبستگی به خدا و کیفیت دلبستگی در روابط صمیمی افراد همبستگی معنا داری وجود داشته است .

نیوتن و مکین تاش،  در پژوهشی که در ارتباط با تصویر ذهنی والدین از خداوند و میزان مقابله ای آن ها انجام داده اند به این تیجه رسیده اند که افرادی با تصویر ذهنی مثبت از مقابله های روان شناختی بالایی برخوردارند و موقعیت ها را به صورت مثبت ارزیابی می کنند. بنسون و اسپیلکا،  همبستگی بین تصویر ذهنی از خدا و عزت نفس را در بین 128 دانش آموز که به مدارس کاتولیک می رفتند مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که عزت نفس بالا داشتن تصویر ذهنی دوست دارند از خدا توام بوده است. به علاوه، افرادی که تصویر ذهنی منفی از خدا داشتند و خداوند را طرد کننده و تنبیه کننده تصور می نمودند عزت نفس پایین تری داشتند.  ویژگی های شخصیتی منفی توام با عدم شایستگی فرد و افسردگی با تصویر ذهنی منفی از خداوند در ارتباط می باشند. افرادی با اعتماد به نفس پایین و آنان شایستگی های خود را پایین می دیدند خداوند را تنبیه کننده تصور می نمودند .

زمانی که افراد از رشد معنوی خود غافل شده و ارتباط خود با خدا را فراموش کرده و پیوسته تاثیر خدا را در زندگی مورد غفلت قرار می دهند و به کارهای ناروا می پردازند احتمال بیشتری دارد که از سلامت روانی پایین و روابط اجتماعی نارضایت بخش رنج ببرند . داشتن تصویر ذهنی تنبیه کننده از خداوند مانع ایجاد رابطه ی صمیمی با خدا می شود و همین امر به صورت چرخه ی معیوب داشتن تصویر ذهنی درست از خداوند را خدشه دار می کند. به نظر می­رسد که برخی افراد در ایجاد رابطه با خدا مشکل دارند چون نتوانسته اند بر تصویر ذهنی تداعی شده در مورد خدا که حاصل تربیت دوران کودکی آنان است غلبه کنند. این امر باعث می شود که نتوانند به خدا اعتماد نمود و با او رابطه ی صمیمی برقرا کنند. به علاوه هنگامی که افراد گناه می­کنند و توبه نمی کنند و یا فکر می کنند که خداوند آنان را نمی بخشد ارتباط آنان با خدا دچار اختلال می گردد. گناه باعث می شود که ارتباط افراد با خدا دچار مشکل شود چون موجب تصویر ذهنی منفی از خود می گردد و موجب می شود که فرد فکر کند که خدا او را دوست ندارد.

زمانی که افراد ارتباط با بعد معنوی خود را از دست می دهند در این موقع است که فکر می­کنند شایسته ی دریافت محبت و مراقبت خدا نیستند. هنگامی که افراد خود را قابل بخشش و دوست داشتن می دانند وخداوند را نیز بخشنده و دوست دارنده می دانند، بهتر می توانند روابط رضایت بخش با او داشته باشند. ارتباط رضایت بخش با خدا به ارتباط رضایت بخش با افراد دیگر نیز منجر می شود. بدین سبب در متون مذهبی تاکید های فراوان بر اصلاح روابط بین فردی شده است. اینجاست که تاثیر کیفیت تصویر ذهنی از خدا در بهبود و سلامتی انسان معلوم می شود. خداوند دوست دارنده که رحمت او وسیع تر از تقصیرهای ماست، تصویر خداوندی مهربان و دوست دارنده است و انسانی که با صمیمیت رابطه ی محبت آمیز را با او ایجاد می کند، می تواند روابط خود انگیخته مبتنی بر دوستی و عشق صادقانه ایجاد کند و همین رابطه، فرد را از انجام بسیاری از گناهان باز می دارد و به فرد ارزش بالایی می دهد که توان مقابله ی او با استرس ها را افزون می کند .

رابطه ی تنگاتنگی بین عزت نفس افراد و تصویر ذهنی شان از خدا وجود دارد. افرادی که عزت نفس شان بالاست تصویر ذهنی مثبت تری از خدا دارند. تیزدل و همکاران ، همبستگی معنا داری را بین پذیرش خود، پذیرش دیگران و داشتن تصویر ذهنی پذیرنده از خدا پیدا نموده اند. علاوه بر این همدلی و توانمندی مراقبت از دیگران با نوع تصویر ذهنی افراد از خدا و تجربیات مذهبی شان در ارتباط بوده است. تجربیات نا خوشایند دوران اولیه زندگی مثل سوء استفاده های جنسی و فیزیکی با توصیف ذهنی منفی از خدا توام بوده است. همبستگی معنا داری بین تصویر ذهنی از خدا، افسردگی و سلامت روان وجود دارد. افرادی که خداوند را دوست دارنده تصور می­کردند میزان افسردگی شان در سطح پایین بوده و میزان سلامت روانی شان بالا بوده است. افرادی که خداوند را کنترل کننده می دانستند، افسردگی شان زیاد و سلامت روانی شان پایین تر بوده است.

همبستگی مثبت معنا داری بین تصویر ذهن کنترل کننده از خدا و افسردگی و همبستگی منفی بین تصیر ذهنی منفی از خدا وسلامت روان دال بر این موضوع هستند. علاوه بر این تحلیل داده ها نشان داد که افرادی که خداوند را دور تصور می کردند میزان افسردگی شان بالا بود. تصویر ذهنی منفی از خدا با دلبستگی نا ایمن و خلق و خوی افراد در ارتباط می باشد. علاوه بر این دلبستگی نا ایمن با آسیپ پذیری فرد و آسیب های روانی در ارتباط می باشد . گرین وی، میلین و کلارک،  رابطه ی معنا داری را بین تصویر ذهنی از خدا و کیفیت سلامت روان بین افراد بزرگسالی که به کلیسا می رفتند پیدا کردند. در گروه زنان دوست داشتن خود به صورت مثبت در هر سه متغیر نمرات افراد را پیش بینی می کرد. در مردان نمره ی افسردگی به صورت منفی با تصویر ذهنی مراقبت کننده از خدا ارتباط داشت. نمره ی افسردگی این افراد بطور معنا داری از میزان گزارش آنان در مورد مراقبت کنندگی خدا قابل پیش بینی بود. شورش گری به صورت منفی و دوست داشتن خود به طور مثبت حضور خدا در زندگی را پیش بینی می کرد. احساس خود شایستگی به طور منفی و افسردگی به طور مثبت با افزایش تصویر ذهنی منفی از خدا در ارتباط بودند.

افرادی که سبک فکری آن ها درمورد خودشان بدبینانه است و بیشتر به جنبه های منفی دنیا تمرکز می کنند احتمال دارد که دیدشان به خدا بدبینانه بوده و خداوند را بیشتر تنبیه کننده بدانند. این گونه تفکر در مورد خدا همچنین موجب احساساتی از قبیل بی ارزشی و افسردگی می گردد.

برخی پژوهشگران تاثیر خود حرمت گذاری را در نوع تصویر ذهنی از خدا مورد مطالعه قرار داده­اند و به این  نتیجه رسیده اند که خود حرمت گذاری پایین با تصویر ذهنی طرد کننده و دوست ندارنده توام بوده است. این پژوهشگران نتیجه گرفته اند که تجربه ی دوست داشته شدن توسط خدا، قابلیت دوست داشتنی بودن را در ذهن افراد زنده می کند. پارگامنت،  در مطالعات خود از پیشینه های تحقیقاتی در زمینه ی مقابله های مذهبی به این نتیجه رسید که افراد با تجربه ی طرد شدگی توسط محافل مذهبی خود، احساس ناامیدی و سرگردانی می کنند. این افراد نسبت به دیگران عصبانی بوده و در مقایسه با افراد دیگر از سلامت روان پایین تری برخوردارند. در این پژوهش پارگامنت نتیجه گرفت که چگونگی ادراک فرد از خودش در ادراک او از خدا تاثیر می گذارد که این امر نیز به نوبه­ی خود در انتخاب مقابله های روانی و و سازگاری اش در زندگ تاثیر می­گذارد .

منبع

احمدی،ناصر(1390)، رابطه بين تصويرذهني از خدا و خود شکوفايي با اضطراب مرگ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه علامه طباطبایی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0