تصميم گيري مشارکتي

تصميم گيري مشارکتي و تعاريف آن

فرنچ و همکاران،مشارکت در تصميم گيري را فرآيندي تعريف کرده که در آن کارکنان بر تصميم‌هاي سازماني تأثير مي‌گذارند. در اين تعريف مشارکت، نفوذ کارکنان بر تصميم‌هاي سازماني مد نظر قرار گرفته است و از اين نظر درجات مختلف آن اعم از حق پيشنهاد، حق مشورت، حق راي، و خود گرداني را پوشش مي‌دهد و مفهوم نسبتا جامعي را از مشارکت در تصميم گيري به نمايش مي‌گذارد. به تعبير ديگر کليه برنامه‌هاي تصميم گيري مشارکتي اعم از نظام پيشنهادها، تصميم گيري مشورتي، تصميم گيري دوجانبه، و تيم‌هاي کاري را پوشش مي‌دهد.

بيرن بائوم، الگوي مشاركتي را با عنوان تقسيم قدرت وارزش ها درجامعه برابر نام مي‌برد و با ويژگي هايي چون مذاكره وتوافق جمعي، قدرت مشاركتي،كم اهميت شمردن سلسله مراتب ،تعهدات،آرمان و ارزش‌هاي مشترك،حلقه‌هاي تعامل ، رهبري ، مشورت ومسئوليت‌هاي همگاني مشخص مي‌نمايد. به طور كلي الگوي مشاركتي، به عنوان اجتماعي از افرادي كه علايق ومنافع مشترك دارند تعريف مي‌شود.دراين الگو تفاوت‌هاي شغلي وموقعيتي لحاظ نمي شود وافراد به صورت برابر ومساوي با هم تعامل دارند.

سعادت، بيان داشته که تصميم گيري مشارکتي عبارت است از: تصميمي که کليه افراد ذينفع در تصميم گيري در فرايندهاي آن شرکت مي‌کنند به عبارت ديگر منظور از مشارکت سيستم مديريتي است که در آن اعضاء سازمان در تصميماتي که اتخاذ مي‌شود صاحب نفوذند.مديران به دليل عوامل مختلفي که پيچيدگي تصميم‌گيري و حل مسأله هستند، بر مشارکت روزافزون زيردستان در همه جوانب فرايند مديريت نيازمند مي‌باشند. از جمله عوامل عبارتند از:

مديران در قالب سلسله مراتب اختيار در سازمان تصميم‌گيري مي‌کنند.انواع مسايلي که بايد حل شوند و تصميماتي که بايداتخاذ گردند،درسطوح مختلف مديريت متفاوت هستند.مديران با شبکه‌اي از مسايل در هم تنيده مواجه هستند. آن‌ها معمولا با بيش از يک مسأله در يک زمان مواجه هستند که اغلب آن ها در هم تنيده مي‌باشند.

مديران غالبا در شرايط غيرمنتظره تصميم‌گيري مي‌کنند. بسياري از مسايلي که مديران با آن ها مواجه مي‌شوند به طور غيرمنتظره رخ مي‌دهد.امروزه کارکنان از تحصيلات بالايي برخوردار هستند و کارها بيشتر تخصصي شده است، بنابراين نمي توان مثل گذشته آن ها را وادار به انجام کار کرد. در سازمان‌هاي امروزي نياز بيشتري به مشارکت کارکنان در مديريت سازمان مي‌باشد. در حقيقت تغيير سبك مديريت از حالت مديريت استبدادي به سمت مديريت مشارکتي منجر به موفقيت هر چه بيشتر سازمان مي‌گردد .سبك رهبري كه منجر به مشاركت گروهي كاركنان و تشكيل گروه‌هاي كاري گردد، موجب انجام اثربخش، كارآمد، منظم و هماهنگ كارها مي‌گردد. علاوه بر اين، بكارگيري سبك رهبري حمايتي و مشاركتي منجر به افزايش لذت انجام كار در كاركنان  مي‌شود.

مزاياي مشارکت در تصميم گيري

مشارکت در تصميم گيري در يک محيط سازماني شرايطي را فراهم مي‌سازد که سبب دستيابي بيشتر به اهداف سازمان مي‌گردد. تحقيقات نشان مي‌دهد مشاركت كاركنان در تصميم گيري مزاياي زيادي را به دنبال دارد كه آن مزايا مي‌تواند به طور مستقيم يا غير مستقيم در تحقق اهداف سازماني موثر باشند.ساشکين ، با ارائه مدل اقتضايي استدلال مي‌کند که مشارکت از طريق افزايش تعهد سازماني، رضايت، چالش زايي، و ايجاد امنيت به بهبود عملکرد و افزايش بهره وري مي‌انجامد.

کرني و هيز، با طبقه بندي ، مزاياي مشارکت، آن را هم براي افراد و هم براي سازمان مفيد مي‌دانند و معتقدند که يکي از پيامدهاي آن براي مديريت منابع انساني افزايش تعهد سازماني است.ديويس،بيان داشته مشارکت موجب تصميمات بهتر در محيط کار، به کار انداختن قوه ابتکار و خلاقيت در کارکنان، تقويت احترام انساني و جايگاه اجتماعي، ايجاد انگيزش و علاقه مشترک، تحريک کارکنان به قبول مسئوليت، و بهبود روحيه افراد براي کار گروهي مي‌شود.

دراينجابه مزاياي مشارکت درتصميم گيري اشاره شده است:

  •  مشارکت کارکنان باعث از بين رفتن زمينه‌هاي شايعه پراکني و در نتيجه افزايش روحيه و کارايي در کارکنان مي‌گردد؛
  • احساس نياز به احترام را درافرادارضا مي‌کند، زيرا بدين شکل، نيازهاي اجتماعي کارکنان با شرکت داشتن در اداره امور سازمان به اتفاق ديگران، تامين مي‌شود؛
  • باعث ارضاي حس تعلق به سازمان و تقويت همبستگي و هنجارهاي گروهي مي‌گردد و اثربخشي کارکنان و نيروي ابداع، خلاقيت و مشکل گشايي آن ها ارتقا و تقويت مي‌يابد؛
  • از طريق مشارکت، ارتباط دوجانبه بين مديران و کارکنان ايجاد مي‌شود و عقايد و نظرات مديران مقبوليت پيدا مي‌کند و کارکنان در اجراي دستورات مديران مخالفت و مقاومت نمي ورزند، چون احساس مي‌کنند خودشان در تصميم گيري ها نقش دارند؛
  • هم فکري و همکاري کارکنان با مديران موجب علاقه و دلبستگي آنان به محيط کارشان مي‌شود و باعث کاهش کارشکني، احساس بي مسئوليتي، کم کاري، تمارض، شکايت ، و غيبت مي‌شودو به طور کلي افزايش رضايت شغلي را در پي دارد؛
  • به سلامت روحي و رواني افراد کمک مي‌کند، چون در افراد حس مسئوليت پذيري پيدا مي‌شود، و آن ها احساس مي‌کنند که در نيل به اهداف سازمان نقش و تکاليفي بر عهده دارند؛
  • ايجاد امکان استفاده از تجارب عملي و نظريات و انديشه‌هاي کارکنان که عملا با مشکلات سرو کار داشته و با آن ها دست و پنجه نرم مي‌کنند؛

کاهش تضادها و تعارضات بين کارکنان و کارفرمايان، برقراري صلح وآرامش در محيط‌هاي کاري و بهبود روابط صنعتي و روابط کار .

منبع

ابراهيمي خيرآباد،فضه(1390)، ديدگاه كتابداران كتابخانه‌هاي عمومي در مورد تاثير فناوري اطلاعات بر ميزان مشارکت آنان در  فرايند تصميم گيري،پایان نامه کارشناسی ارشد،کتابداري واطلاع رساني،دانشگاه آموزشهای مجازی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0