تاثیر درد های حاد و مزمن بر کیفیت زندگی

دردهای مزمن به عنوان یکی از مهمترین معضلات پزشکی در تمام جهان می باشند. زیرا سالیانه میلیونها نفر از افراد بشر گرفتار آن می شوند، ولی متاسفانه درمان مناسبی دریافت نمی نمایند. در سراسر دنیا دردهای مزمن مهمترین علت رنج و معلولیت انسانها بوده و به طور جدی بر روی کیفیت زندگی افراد بشر تاثیر میگذارند. درد کلمه ای است که برای انواع مختلفی از تجربه استفاده می شود و نه تنها به احساس درد، بلکه به چگونگی تاثیر آن بر ما نیز اشاره دارد. بر اساس تعریف انجمن بین المللی درد (IASP): ” درد یک تجربه حسی و عاطفی ناخوشایند همراه با یک آسیب بافتی فعال یا بالقوه می باشد یا بدان صورت بیان می گردد”

بطور کلی درد به دو دسته عمده تقسیم بندی می شود: دردهای حاد و دردهای مزمن .درد حاد به دردهایی گفته می شوند که در اثر آسیب به بافتهای بدن و فعال شدن گیرنده های حس درد در محل ضایعه بافتی ایجاد می گردند. درد مزمن به انحاء متفاوتی تعریف شده است. درد مزمن به دردهایی اطلاق می شود که بیش از یک ماه نسبت به دوره کلی یک بیماری حاد با یک زمان منطقی برای بهبود یک عارضه ادامه داشته باشد. وال در تعریف درد مزمن می گوید که چنین دردهایی در واقع ” طولانی شدن ساده یک درد حاد نیستند. استرنباخ نیز اضافه می کند که اگر چه درد حاد به عنوان علامتی از یک بیماری می باشد، ولی دردهای مزمن خود یک بیماری اند که معمولا از نظر فیزیکی، روانی و اجتماعی، مخرب هستند. از مشکلات همراه با درد مزمن می توان به افسردگی اشاره کرد، همچنین بالمر و هیلبرون اذعان دارند که از مشکلات دیگر همراه با درد مزمن اضطراب، عصبانیت و خشم می باشند.

 مشکلاتی همچون اختلالات خواب، تحریک پذیری و خستگی، سبب کاهش فعالیت و تحمل درد می شوند که این مسایل  خود بر مشکلات بیماران مبتلا به درد مزمن می افزایند. وجود دردهای مزمن غیر بدخیم  می تواند سبب تغییر در نقش ها، سطوح ارتباط و فعالیت ها در خانواده و سر کار شود، که ین امر ممکن است سبب احساس فقدان و انزوا گردد. علاوه بر تغییرات خانوادگی و شغلی که برای بیمار اهمیت دارد، ممکن است بیمار برای حفظ و ایجاد رابطه با متخصصین سلامتی نیز با مشکل مواجه باشد. اگر چه متخصصین سلامتی مرتبا در حال تلاش اند که از درد این بیماران بکاهند ولی در تسکین کامل درد آنها ناکام مانده اند که این مسئله برای هر دو طرف نا امید کننده می باشد. بنا براین با توجه به این مسئله که پایان درد در بیماران نامعلوم می باشد و درمان های متعددی که بر روی بیماران انجام می شود با موفقیت کمی همراه است باعث افزایش نگرانی های بیمار می گردد. چنین دردهایی غالبا علت فیزیکی مشخصی ندارند و سبب می شوند که حتی در برخی موارد فرد بیمار، به عنوان شخصی که تمارض می نماید، تصور شود.  وقتی مشخص می شود که شخصی درد مزمن غیر بدخیم دارد، هدف درمان لزوما متوقف کردن درد نیست بلکه به قول ویلیامز ، کمک به بیمار برای کنترل و یا کنار آمدن با دردهایش است، این بدین معنا نیست که به آنها بگوییم، کاری بیشتر از این نمیتوانیم انجام دهیم و آنها مجبورند که با آن درد زندگی کنند، بلکه موثرترین درمان برای این گونه بیماران ایجاد تمایل برای رفتن به کلینیکهای چند تخصصی درد است که تمام تجارب دردها در آنجا مورد توجه قرار گرفته و شیوه های درمانی مثل تمرین ها و فعالیت های درجه بندی شده، کاهش دارو درمانی، روش های شناختی و ادراکی و رفتاری بر روی آنان انجام می شود. البته قابل ذکر است که نباید اولین خط درمانی یعنی کارکرد پزشکان عمومی را در مورد این بیماران نا دیده انگاشت، چون آنها هستند که به خوبی می توانند غربالگری بیماران را در این زمینه انجام داده و بیماران نیازمند به این خدمات را از میان سایر بیماران انتخاب نموده و به مراکز پیشرفته تر در این زمینه ارجاع نمایند، تا بدین ترتیب از هزینه های گزاف بی دلیل بیمارانی که احتیاج به چنین سیستم هایی ندارند کاسته شده و بیماران نیازمند نیز به سهولت به خدمات مورد نیاز دسترسی پیدا کنند. درد در اساس زندگی روزانه فرد دخیل است پس درمان درد مزمن محتاج مداخله در زندگی روزمره فرد می باشد. دردهای مزمن از این لحاظ باید مورد تامل قرار گیرند که در بسیاری از موارد، علت آنها می تواند سایکولوژیک یا عوامل محیطی باشند و حتی باورها و فرهنگ بیماران نیز بر این مسئله تاثیر گذار است. از آنجاییکه دانش پزشکی در زمینه مکانیزم ایجاد دردهای مزمن هنوز ناکافی است، تشخیص و درمان دردهای مزمن بسیار سخت تر از دردهای حاد خواهد بودهمچنین مطالعات نشان داده اند که بیماران دچار درد مزمن اغلب از یک بیماری تحلیل برنده نیز رنج می برند. در نتیجه وقتی درد مزمن به طور موثر درمان نشود یا بهبود نیابد اثرات معنوی بسیاری بر روی تمام وجوه سلامتی فرد از جمله کیفیت زندگی فرد می گذارد(کروک و همکاران) . بر خلاف دردهای حاد، دردهای مزمن و مداوم معمولا هیچگونه عملکرد بیولوژیک (هشدار دهنده) ندارند. کیفیت زندگی تقریبا در تمام بیماریها بسیار مهم است زیرا با بیماریزایی و مرگ و میر مرتبط می باشد. درد مزمن از جمله مسائلی است که کیفیت زندگی را به علل گوناگونی تحت تاثیر قرار می دهد و با توجه به اینکه درد مزمن طیف وسیعی از بیماریها شامل بیماریهای روماتولوژیک، سایکولوژیک، ارتوپدیک و … می باشد، بنابراین شمار زیادی از افراد جامعه از درد مزمن رنج می برند که مجبورند هزینه های بسیاری صرف بیماری خود کنند و همچنین ضرر بسیاری را در اثر اختلال در شغل، متحمل می شوند که باعث ایجاد مشکلات سایکولوژیک در این افراد می شود. البته این را هم باید در نظر گرفت که فرهنگ ها نیز تاثیر بسزایی بر روی درد و نحوه ابراز آن دارند در نتیجه کیفیت زندگی افراد به ناچار از این مسئله تاثیر می پذیرد. حتی باورها و اعتقادات مردم عامه نیز عامل تعیین کننده در بیان و حتی پذیرش درمان های پزشکان می باشد به خصوص در این بیماران که به علت روند طولانی درمان و اینکه درمانها به راحتی و به سرعت به نتیجه نمی رسد، این افراد به ابزارهای دیگری همچون خرافه ها متوسل می شوند که نه تنها بهبودی به ارمغان نخواهد آورد بلکه موجب یاس و ناامیدی بیشتر آنها شده و در نتیجه کیفیت زندگی را بیش از پیش در این افراد کاهش می دهد. درد با بسیاری دیگر از مسایل پزشکی و اختلال عملکرد مرتبط است و علت اصلی مراجعه به مراکز درمانی می باشد. هنگامی که نمی توان درد مزمن را بطور موثر درمان کرد یا بهبود داد، درد مزمن می تواند اثرات مضری بر روی تمام وجوه زندگی فرد داشته باشد.

تاثیر درد بر کیفیت زندگی : درد مزمن بر ابعاد گوناگون کیفیت زندگی تاثیر می گذارد ، از جمله از لحاظ مشکلات جسمی ایجاد شده در اثر خود بیماری یا اثرات جانبی آن، که ممکن است بیمار را از فعالیتهای فیزیکی همیشگی باز دارد، و یا ابعاد روانی و یا کاهش فعالیتهای بیمار و یا اختلال در شغل و اموری که بیمار به آنها علاقه دارد. و باعث کاهش روابط اجتماعی و روزمره فرد می شود. همچنین بعد اجتماعی زندگی بیماران نیز به دنبال مشکلات فیزیکی یا مسائل روانی ناشی از درد بیمار، تحت تاثیر قرار می گیرد. اثرات فیزیولوژیک درد شامل مشکلات خواب و اشتها، یبوست، افزایش تحریک پذیری، کم شدن میل جنسی، کم شدن فعالیت های سایکوموتور و بالاخره کم شدن تحمل بیمار نسبت به درد می باشد. این عوامل، همراه با کم شدن احتمالی سروتونین و آندورفین ها که در بیماران دچار درد مزمن با آن مواجه هستیم، باعث کم شدن تحمل بیمار نسبت به ساده ترین دردها می گردد. در بسیاری از بیماران دچار درد مزمن شاهد اختلالاتی در رابطه با ر فتارهای مربوط به تغذیه می باشیم. عده ای از آنها دچار کم اشتهایی و لاغری می گردند و عده ای نیز با پرخوری نامتعادل و کم حرکتی، فربه می شوند و این چاقی اغلب برمشکلات قبلی اضافه میگردد.. در بسیاری از این بیماران، این تغییرات رفتاری، ناشی از داروهای زیادی است که توسط پزشکان مختلف تجویز می شود که گاهی به اصرار بیمار و یا اطرافیان وی است. بسیاری از این بیماران تدریجا خود را از تمام فعالیت های اجتماعی جدا نموده و تصور می کنند که مرزهای دنیای ایشان بسیار محدود و کوچک شده است. آنها هر چه بیشتر و بیشتر با درد خود مشغولند و به دنیای اطراف کمتر توجه دارند، دنیای این افراد به خانه، مطب پزشک و داروخانه محدود می گردد در چنین وضعیتی است که درد آنها غیر قابل تحمل تر می شود. کم شدن فعالیت های جسمی و مصرف زیاد دارو و مراجعات مکررر به پزشکان و هزینه های زیاد و اغلب بدون نتیجه، همگی باعث خستگی عمومی و از کار افتادگی بیمار می گردد و به دنبال این مسایل مشکلات خانوادگی نیز ایجاد می گردد.

تاثیرات روانی درد مزمن تا حد زیادی به عوامل زیر بستگی دارد:

  • مدت زمانی که درد وجود داشته است
  • شدت درد
  • زمانهای تکرار درد
  • وضعیت روانی فرد

عامل مدت زمان درد بسیار مهم است. دردهای طولانی، مداوم و شدید بر روی روند فکری فرد اثر نموده و تمام ارگانیسم وی را تحت الشعاع قرار می دهند. درد ممکن است مقدمتا در رابطه با عناصر روانشناختی به وجود آید. استمرار درهایی که ریشه ارگانیک دارند، ممکن است نهایتا به صورت پریشانیهای روحی نمایان گردد که خود را به صورت افسردگی، اضطراب، خشم نشان می دهد . در مطالعه ای که توسط کویک ،اندرسون ،اسپنسر ،هو در سال 2002 انجام شده 37-71% از بیماران دچار افسردگی بوده اند . در مطالعه ای دیگر ریخ و همکاران در سال 1983 انجام دادند، در 25 درصد از افرادی که درد مزمن داشتند افسردگی قابل توجه دیده میشد و در 60 تا 100 درصد مبتلایان به درد مزمن علایم افسردگی قابل مشاهده بود. هر چند در تعدادی از بیماران افسردگی ثانویه به درد است ولی بسیاری از ایشان مبتلا به اختلال افسردگی ای هستند که انکار می شود .یکی از مشکلات شایع اختلال پانیک می باشد که یکی از ناتوان کننده ترین مشکلات به شمار می رود. همچنین در بررسی های متعدد دیگری بین 30-60% مراجعین به درمانگاههای غیر روانپزشکی را دردمندان روانی تشخیص می دهند و حتی تا 64% بیماران بستری در بخشهای داخلی به نحوی از مشکلات روانی در رنج هستند و درصد قابل توجهی از آنها به بیماری روانی با تظاهرات جسمی مبتلا هستند.پس دانستن این مطلب که در کشور ما کدامیک از این مسائل بارزتر است می تواند در یافتن راه حلی در این باب کمک کنننده باشد .

منبع

یزدی راوندی ، سعید (1390) ،سهم تاب آوری و شدت درد درکیفیت زندگی بیماران ،پایان نامه کارشناسی ارشد ، روان شناسی عمومی ، دانشگاه آزاد اسلامی رودهن

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0