تئوری نيازهاي زيستي انگیزش
دومين نظريه محتوايي در ادبيات رفتار سازماني، نظريه نيازهاي زيستي كليتون آلدرفر است كه در سال 1972 مطرح گرديد. بر اساس اين نظريه، افراد براي تحقق و رفع سه دسته از نيازها برانگيخته ميشوند:
نياز به زندگي: اين مرحله از نياز به زمينههاي زندگي و حيات و يا ادامه زندگي و امنيت شخص بازميگردد؛ بطوريكه نياز به زندگي مورد نظر آلدرفر شباهت بسيار زيادي با نيازهاي فيزيولوژيك مازلو دارد امّا تأكيدي كه در اين مرحله از نياز به زندگي مادي توسط آلدرفر هست در نيازهاي فيزيولوژيكي مازلو نيست.
نياز به وابستگي: اين نياز يك نياز زندگي و حياتبخش است كه نياز به تعلق گروهي و زندگي در محيط سازماني را در بر ميگيرد. طبق اين نياز، افراد گرايش به برقراري، نگهداري و حفظ روابط نزديك شخصي با ديگران دارند.
نياز به رشد: اين نياز، بواسطه كوشش فرد در کسب موقعيت براي پيشرفت استثنايي از طريق كمكهاي مولد و خلاق به جريان كار حاصل ميشود. در واقع، اين نياز در رابطه با نياز مردم به رشد و توسعه فعاليتهاي خود مطرح ميگردد.
شرمر هورن و همكاران معتقدند تئوري آلدرفر از سه جهت با تئوري مازلو تفاوت دارد. اول، طبقهبندي پنج گروهي نيازهاي مازلو را به سه گروه تقليل داده است. دوم، برخلاف تئوري مازلو كه عقيده دارد افراد بر اثر ارضاي نيازهاي سطوح پايين به نيازهاي سطوح بالاتر كشيده ميشوند، تئوري آلدرفر شامل اصل محروميت- برگشت است؛ بدين ترتيب كه نيازهاي ارضا شدة سطوح پايين ميتوانند دوباره برانگيخته شوند (در صورتي كه نيازهاي سطوح بالا قابل تأمين نباشند). لذا اگر فردي در برآورده كردن نيازهاي رشد خود پيوسته محروميت ببيند، نيازهاي وابستگي مجدداً به عنوان عامل انگيزش اساسي ظهور پيدا ميكنند. سوم، طبق تئوري مازلو، شخص در هر برهه از زمان فقط بر يك نياز تأكيد دارد. برعكس، تئوري آلدرفر ادّعا ميكند كه بيش از يك نياز ممكن است در هر زمان فعال شود.
منبع
دارچینی، ملیحه(1394)، عوامل انگیزشی تاثیرگذار بر بازاریابان عمر وسرمایه گذاری، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت اجرایی، دانشگاه پیام نــــور
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید