بعد فردی در رفتار سازمانی

پیش بینی رفتار فردی یک هدف مهم در علوم اجتماعی از اقتصاد گرفته تا روانشناسی و جامعه شناسی می‌باشد. در وهله اول سازمانها زاییده اشخاص هستند و بدون وجود انسانها هیچ سازمانی وجود خارجی نخواهد داشت. بزرگترین مجتمع های تجاری و صنعتی جهان، کلینیکها و حتی دانشگاهها و دانشکده ها همگی سازمان هستند و با وجود اینکه در اندازه، هدف، و ساختار تفاوتهای فاحشی با یکدیگر دارند جملگی در یک وجه مشترک هستند، وآن انسان است. از جهتی اشخاص به عنوان منابع، یکی از با ارزش ترین سرمایه های یک سازمان هستند. اشخاص سازمانها رابوجود می‌آورند، مسیر آنها را مشخص و هدایت می‌کنند، به آنها حیات دوباره می‌بخشند ، تصمیم های سازمانی را اتخاذ میکنند، مشکلات سازمان را حل کرده و در مورد مسائل آن پاسخگو می‌باشند.

از طرفی افرادی که سازنده سازمانها هستند، ویژگی اساسی رفتار سازمانی و جزء ضروری شرایط رفتاری محسوب می‌شوند، که خواه به صورت فردی خواه به صورت گروهی، عمل آنها در پاسخ به انتظارات سازمان  یا در نتیجه تأثیرات محیط خارجی می‌باشد. جایی که نیازهای فرد با احتیاجات سازمانی سازگار نباشند می‌تواند منجر به بروز تعارض و ناامیدی شوند. بنابراین، این وظیفه مدیریت است که به تلفیق فرد و سازمان بپردازد و محیط سازمانی را طوری فراهم کند، که فعالیت افراد و اهداف سازمانی را برآورده سازد و این نیازمند مطالعه رفتار افراد در سازمان و آگاهی از نیازها، انگیزش، باورها و بسیاری متغیرهای دیگر در درون افراد سازمان است.در بعد فردی توجه رفتار سازمانی بیشتر به تفاوتهای فردی از نظر تفاوتهای جمعیت شناختی و عوامل بیوگرافیکی ، شخصیت، نگرش ها، توانایی ها، هوش، ادراکات فردی و اجتماعی، انگیزش و یادگیری می‌باشد.

ویژگیهای بیوگرافیک

برخی ویژگی ها به راحتی در افراد قابل شناسایی هستند و ما این ویژگیها را به عنوان ویژگیهای بیوگرافیک می‌شناسیم. به طور کلی بر اساس پژوهشهای انجام گرفته بر روی تأثیر عوامل بیوگرافیک در رفتار فرد در سازمان سن، جنسیت، وضعیت تأهل  تبار اجتماعی و وضعیت استخدامی می‌توانند جزء مهمترین عوامل محسوب شوند.

سن: می‌گوید که افراد مسن تر نسبت به جوانتر ها بهره وری کمتری دارند ولی اینطور نیست. چون بر خلاف افراد جوان آنها تجربه بیشتری دارند. و نیز افراد جوان به خاطر فقدان موقعیت شغل خود را از دست می‌دهند. با این وجود افراد مسن تر ممکن است به خاطر مشکلات جسمانی که برای آنها بوجود می‌آید  بخشی از غیبتهای سازمانی باشند.

جنسیت: اولین مسئله ای که باید در نظر داشت این است که بین زنان و مردان تفاوت اندکی در عملکرد کاری وجود دارد. با توجه به ساعات کاری، زنان ساعاتی را ترجیح می‌دهند که بتوان کار آنها را با هم ادغام کرد. مطالعات مربوط به زنان نشان دهنده این است که میزان غیبت کاری در زنان بیشتر است  و این شاید به خاطر فرهنگی است که در آن زنان با خانه و شرایط خانواده پیوند دارند.

وضعیت تأهل: شواهد زیادی در این زمینه وجود ندارد ولی این باور وجود دارد که مردان متأهل مسئول تر هستند، غیبت کاری کمتری دارند، و در کار رضایت بیشتری دارند زیرا آنها مسئولیت خانواده را به عهده دارند و باید علایق آنها را مورد توجه قرار دهند.

شخصیت: با وجود اینکه شخصیت مدتهاست که مورد توجه صاحبنظران قرار دارد، توافق کلی در مورد معنای دقیق شخصیت وجود ندارد. بیشتر این جدال می‌تواند بر اثر این واقعیت باشد که افراد در علوم رفتاری و عمومی شخصیت را از دیدگاههای مختلف تعریف می‌کنند. اغلب، افراد تمایل دارند تا شخصیت را با موقعیت اجتماعی (خوب، محبوب و با شخصیت) برابر قرار دهند و یا شخصیت را با یک مشخصه غالب تشریح کنند (قوی، ضعیف، مؤدب). از طرف دیگر، روانشناسان دیدگاهی متفاوت دارند. ولی به طور کلی، شخصیت به معنای توانایی تحت تأثیر قراردادن دیگران، درک و ابراز خود، تعریف می‌شود و از مجموعه ای از صفات و ویژگیهای مشخص که می‌تواند برای مقایسه اشخاص با یکدیگر مورد استفاده قرار بگیرند تشکیل شده است. در حقیقت، یکی از عوامل مهم در ایجاد تفاوتهای فردی همان شخصیت است.

مفهوم شخصیت از آن جهت اهمیت دارد، که به نظر اکثر مدیران نقش عمده ای در چگونگی ادراک، ارزیابی و واکنش افراد در برابر محیط می‌تواند داشته باشد. از جمله ویژگیهای شخصیتی که بر روی رفتار سازمانی تأثیر دارند عبارتند از: ارزیابی خود (عزت نفس و مرکز کنترل)، نیرنگ بازی، خود شیفتگی، کنترل خویش، خطر پذیری، شخصیت نوع آو شخصیتهای مبتکر به علاوه عوامل مؤثر در شکل گیری شخصیت عبارتند از: عاملهای زیستی، عاملهای اجتماعی، عوامل فرهنگی، وراثت و عوامل موقعیتی.

تعاریف مختلف در باب شخصیت : شخصیت عبارت است از شکل منحصر به فرد و طرح کلی طبیعت انسانی که با عنوان یک الگوی توسعه‌ یافته از خصایص منظم، سازگاری های خاص و داستانهای زندگی، که در یک فرهنگ خاص پیچیدگی یافته و قابل تمایز می‌باشد و سبب تمایز یک فرد از فرد دیگر می‌شود  به عبارت دیگر شخصیت به الگوهای خاص تفکر، احساس و رفتار یک نفر اطلاق می‌شود که همراه با مکانیسم های روانشناختی در پشت آن الگوها عمل می‌کنند  این خصایص و مکانیسمها نسبتاً پایدار بوده و نمودی از کار جمعی زیر سیستمهای روانشناسی اصلی فرد است و تعاملات و سازگاری فرد با محیط های فیزیکی و اجتماعی را رقم می‌زند . روانشناسانی مثل شولتز معتقدند که شخصیت هر فرد مجموعه‌ای از ویژگیهای بادوام و منحصر به فرد است، که امکان دارد در پاسخ به موقعیتهای مختلف تغییر کند . بطور کلی، از مجموع تعاریف مطرح شده می‌توان نتیجه گرفت، که شخصیت هر فرد ترکیبی از ویژگیهای منحصر به فردی است که سبب شناسایی فرد در خلال روابط وی با دیگران می‌شود.

سطوح مختلف شخصیت:  ای یونگ و ویلت و رول برای شخصیت افراد سه سطح متصور می‌شوند. خصایص، سازواری ویژه و داستانهای زندگی.خصایص، تشریح گر الگوهای نسبتاً ثابت رفتاری، انگیزشی، عواطف و ادراک میباشند، در حالیکه سازواری ویژه و داستانهای زندگی هر دو سازگاری فرد با محیط اجتماعی و فرهنگی را نشان می‌دهند.

نظریه های مختلف در باب شخصیت

متخصصان مختلف رویکردهای متنوعی از شخصیت را مورد بررسی قرار داده اند ولی به طور کلی مطالعات مربوط به شخصیت را به دو رویکرد اصلی نظریه ای  و اندیشه نگارانه می‌توان تقسیم بندی کرد.

رویکردهای نظریه ای

اصولا به جمع آوری داده های گروهی علاقه دارند به این معنا که تئوری پردازان،با استفاده از تولید ابزار اثربخش اندازه گیری خصایص، به جمع آوری شواهدی در رابطه با شناسایی خصایص شخصیتی برای مقایسه افراد می‌پردازند. یک هدف اصلی و مهم و نیز پیامد این روش امکان پذیر بودن پیش بینی رفتار است. این رویکرد روشهای استفاده شده در علوم طبیعی را به جهان اجتماعی انتقال می‌دهد و در عین حال تأثیرات محیط و اجتماع را اندک، شخصیت را ثابت، موروثی و مقاوم در برابر تغییرات تلقی می‌کند. این رویکرد ادعا دارد که اندازه گیری و پیش بینی روشی که تیپهای شخصیتی در شرایط خاص از خود بروز می‌دهند امکان پذیر است.از نمونه های این رویکرد می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

نظریه ایزنیک در مورد تیپهای شخصیتی: وی بر اساس تحقیقاتی که انجام داد به این نتیجه رسید که دو تفاوت اصلی در افراد وجود دارد که قابل اندازه گیری است: برون گرایی و ثبات. بر این اساس افراد می‌توانند در یکی از چهار گروه شخصیتی برون گرا، درون گرا، باثبات و روان رنجور جای گیرند.

نظریه کتل در مورد شناسایی ویژگیهای شخصیتی: بر اساس تحقیقات وی دو نوع خصیصه شخصیتی هویدا شد:خصایص سطحی  که به طور یکنواخت در کنار هم جمع می‌شوند و خصایص منبع که به نظر می‌رسد در بستر خصایص سطحی قرار دارند و خصایصی که در رفتار فرد تمایل به هویدا شدن دارند را تعیین می‌کنند.

روش 5 بزرگ مک کری و کاستا: یکی دیگر از روشهای مرتبط با شناسایی خصایص شخصیتی افراد است که حاصل  نتایج بسیاری از تحقیقات مختلف است و توسط محققان دیگر نظیر باریک تکمیل شد و توسعه یافت. این روش بر اساس 5 دسته از ویژگیهای شخصیتی شکل گرفته که عبارتند از:

  • برون گرایی:ابراز احساسات، اجتماعی، برونگرا
  • توافق:خوش قلب، قابل اعتماد، همکاری کننده
  • وجدان:مسئول، قابل تکیه، مقاوم.
  • ثبات عاطفی:غیر نگران، راحت، آرام
  • تجربه پذیری:اهل خیالبافی، کنجکاو، دارای ذهن گسترده

رویکرد اندیشه نگارانه:  این رویکرد به بررسی منحصر به فرد بودن افراد و توسعه ادراک از خویشتن می‌پردازد. آنها پیشرفت شخصیتی را فرایندی به حساب می‌آورند که در برابر تغییر مقاومت نمی‌کند. افراد را در مورد محیط پاسخگو  و پویاییهای تعاملات آنان را به عنوان یک بخش حیاتی در شکل گیری شخصیت متصور می‌شوند. از این منظر، اندازه گیری خصایص به آن سبب نامناسب است که پاسخهای یک فرد در مقایسه با یک فرد دیگر ممکن است متفاوت و غیر قابل مقایسه باشد. به عنوان مثال، راجرز  ادعا دارد که شخصیت از بین روابط فردی ظاهر می‌شود. او بر اهمیت تحقق هدف و رشد روانشناختی تأکید دارد. از نظر او یک فرد برای رسیدن به استقلال و خلاقیت و در تلاش برای شکوفایی خویشتن نیازمند ابراز عواطف است.

میید نیز  قادر به جداسازی عقیده شخصیت فرد از مفهوم اجتماعی آن نبود. به نظر او ما به عنوان افراد تنها زمانی می‌توانیم احساسی از خویشتن داشته باشیم که با دیگران در ارتباط باشیم. کولی نیز همانند میید بر اهمیت رشد ابتدایی و معاشرت تأکید دارد. او  باور دارد که عواطف و برداشتی که ما از خود داریم ذاتی است ولی به وسیله تجربه توسعه می‌یابد. وی عبارت خویشتن شیشه ای را به کار می‌برد، یعنی ما از طریق روابط‌مان با دیگران و عکس العمل آنها نسبت به ما خویشتن خود را می‌شناسیم. اریکسون توسعه شخصیت را در طول زندگی متداوم و پیوسته می‌داند. وی به تأثیر تجربیات بر روی توسعه درک از خویشتن و اینکه افراد مختلف چگونه تعارضات شخصی را حل و فصل می‌کنند علاقمند بود.

رویکرد تحلیل روانشناختی و رویکرد شناختی

نظریات برخی از محققان به طور کامل در یکی از این دو دسته بالا قرار نمی‌گیرد و این سبب نمایان شدن دو رویکرد بارز دیگر شامل؛ رویکرد تحلیل روانشناختی با حضور نمایندگانی نظیر فروید و نئو فرویدین ها مثل یونگ و رویکرد شناختی به نمایندگی جرج کلی شد.

فروید از این نظر که به خویشتن فرد و توسعه آن علاقه دارد اندیشه نگار است، ولی نظریه او به دنبال رشد شخصیت و تغییر بعد از دوران کودکی نیست. رویکرد تحلیل روانشناسی وی به اهمیت تجارب کودکی، روابط والدین، و برخورد با مشکلات  ونیز سطوح مختلف آگاهی و تأثیر ذهن ناخودآگاه بر روی رفتار و نیز شناسایی کل یک فرد در ارتباط با گذشته تأکید دارد. از طرف دیگر نظریه یونگ فضای خالی ایده های فروید نسبت به رویکردهای شخصیتی مدرن را پر می‌کند. او سه سطح شخصیتی را تشریح می‌کند: سطح آگاهانه (واقعیت روزمره)، سطح نا آگاهانه (که در برگیرنده عقده های فردی است)، و یک سطح نا خود آگاه جمعی (که ذخیره ای از تجارب تکامل یافته و جهانی ماست).

جرج کلی نیز نظریه ای دارد که بر اساس آن وی تنها به رشد شخصیت توجه نمی‌کند بلکه او کل یک فرد را بر اساس ادراکات، نگرش ها و اهداف وی در نظر می‌گیر د. به زعم او شخصیت فرد عبارت است از  یک روش فردی برای ساخت و آزمون دنیای اطراف.

نظریات نوع شناختی

 این نظریات به شناخت انواع تیپهای شخصیتی می‌پردازد که برخی از آنها عبارتند از:

شلدون: وی افراد را در سه گروه جای داد: افراد چاق: آرام، دوستدار روابط اجتماعی

  • افراد ماهیچه ای: قوی و پر انرژی
  • افراد لاغر:بلند قد، ظریف، اهل تفکر، هنرمند و درون گرا

فراید من و روزن من: که افراد را به دو گروه تیپ آ و ب تقسیم کردند.

فارلی: که تیپ تی را افرادی می‌داند که به دنبال خطر کردن هستند.

یونگ: که به تحلیل شخصیت های درونگرا و برونگرا پرداخت.

میر و بریگز : آنها 16 نوع شخصیت را شناسایی کردند و بر این باورند که تفاوتهای اساسی در ادراک و قضاوت شناختی در نتیجه 4 تفاوت اساسی در رفتار است: احساس، غریزه نا آگاهانه، قضاوت به تفکر، عواطف.

جیمز کین نیز به شناسایی تیپهای شخصیتی مذهبی و عصبی پرداخت.

رویکرد خصایص

این نظریات افراد را بر اساس برخی ویژگیهای خاص شخصیتی طبقه بندی می‌کنند: کریس آرگریس: بر اساس خصایص بلوغ و عدم بلوغ افراد به ارائه یک مدل از شخصیت محیط کار پرداخت. وی معتقد بود افراد در هر سنی که باشند می‌توانند به درجه ای از رشد دست یابند.آلپورت خصایص را به عنوان خطوط راهنمایی می‌داند که به رفتار دوام می‌بخشند.خصایص ترتیبی، خصایص مرکزی و خصایص ثانویه

نورمن ، دیگمان، کاستا و مک کرین نیز خصایص شخصیتی 5 بزرگ را شناسایی کردند گه مشتمل بر 5 دسته از ویژگیهای شخصیتی افراد شامل برون گرایی، توافق، وجدان، ثبات عاطفی، و تجربه پذیری بود. پویایی شخصیتی، که بر عوامل شخصیتی تأثیر گذار بر رفتار افراد دلالت دارند، بر گرفته از نظریات زیگموند فروید است . عقاید وی در ارتباط با این نظریه شامل انگیزش نا آگانه، رشد و توسعه و ساختار شخصیت است. او بر متغیر های نا آگاهانه بروز رفتار تأکید دارد. از نظر او شخصیت فرایند تعامل بین سه عنصر شخصیت یعنی، خود، من و من برتر است.

رویکرد انسان شناسانه

این نظریه بیان می‌کند که برداشت از خود یک قسمت مهم از شخصیت فرد محسوب می‌شود.کارل راجرز به عنوان مثال معتقد بود که نیروی انگیزشی مرکزی در درون یک فرد نیاز غریزی برای بالفعل نمودن و تحقق برترین قابلیتهای بالقوه فرد است. این نظریه بر روی اخلاقیات، با اخلاق بودن، ایمان مذهبی و دیگر خصایص متمایز کننده مثل فلسفه، زیبایی شناختی، خلاقیت و نوآوری متمرکز است.

رویکرد التقاطی یا تلفیقی

برخی از محققان بین شخصیت و ویژگیهای فرهنگی یک فرد هم بستگی یافته اند.بریسلین به عنوان مثال، کشف کرد که آیا رفتار یافت شده در یک فرهنگ در فرهنگ دیگر هم رخ می‌نماید یا خیر.تراندیس نیز دو ویژگی مهم را مورد بررسی قرار داد: فردیت گرایی و جمع گرایی.

رویکردهای مربوط به رشد

کریس آرگریس، دانیل لوینسون و شی هی به طور منظم طرق رشد شخصیت در طی زمان را بررسی نمودند. آرگریس بیان می‌کند که افراد در طول یک زنجیره ابعاد از غیر بالغ به بالغ توسعه می‌یابند و لوینسون و شی هی نیز شخصیت افراد را به طور مرحله ای بررسی کردند. به عنوان مثال، مدل شی هی در مورد 3 مرحله سن 18-30، 30-45 و 45-85  بود. نتایج نشانگر این بود که شخصیتها طی زمان توسعه می‌یابند و به این صورت نیازها و زوایای شخصیتی افرادی که در ابتدا وارد سازمان می‌شوند در حالیکه مراحل مختلف را طی می‌کنند یا به بلوغ می‌رسند تغییر می‌کند.

رویکرد خصایص اجتماعی، ادراک شخصی و ثبات عاطفی

خصایص اجتماعی شامل خصایص سطح فردی می‌باشند که روش یا طریقی را که فرد در هنگام تعامل با زمینه های اجتماعی مختلف در برابر افراد ظاهر می‌شود را نشان می‌دهد و انعکاسگر روشی است که یک فرد به جمع آوری و ارزیابی اطلاعات در حل مسائل و تصمیم گیری می‌پردازد.

ادراک شخصی روشی را منعکس می‌کند که فرد تمایل دارد تا از طریق آن موقعیت فیزیکی و اجتماعی خویش و هم چنین باورهای اصلی و جهت گیری فردی در مورد برخی مسائل را مورد بررسی قرار دهد. این بخش برکانون کنترل افراد تمرکز دارد. افراد بر حسب مسؤلیت پذیری خود در برابر رفتار خود و عواقب آن متفاوتند. روتر یک بعد شخصیتی را شناسایی کرد که بر اساس آن افراد تمایل دارند تا دلیل رفتار خود را به خود یا عوامل محیطی نسبت دهند. این خصیصه رفتاری به طور مشخص الگوهای رفتاری مختلفی را پدید می‌آورد.

کانون کنترل داخلی- افراد معتقدند که آنها وقایع و پیامد هایی را که زندگی آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد را کنترل می‌کنند.

کانون کنترل خارجی– افراد معتقدند که عملکرد آنها حاصل شرایطی است که خارج از کنترل آنها می‌باشد.

خودکامگی و خشک اندیشی-هر دو به غیر قابل انعطاف بودن یا منعطف بودن باورهای فرد اطلاق می‌شود. فردی که خودکامه است حامی ارزشهای سنتی است و از اقتدار مشخصی پیروی می‌کند. این فرد، فردی است سخت (غیر منعطف) که از احساسات شخصی دوری می‌کند.  فردی که خشک اندیش است و جهان را مکانی تهدید آور تلقی می‌کند. این فرد اقتدار قانونی را مورد توجه قرار می‌دهد و افراد دیگر را بر اساس اینکه چقدر با مراجع قانونی مورد قبول موافق هستند، قبول یا رد می‌کند.

نیرنگ بازی- برگرفته از عقاید نیکولو ماکیاول  است .  فردی که دارای خصایص بالای نیرنگ بازی است، با موقعیتها به طور منطقی برخورد می‌کند وبرای رسیدن به اهداف فردی قابل اعتماد است و اغلب به ندرت تحت تأثیر روابط دوستی و عقاید دیگران قرار می‌گیرد. چنین فردی در نفوذ بر دیگران مهارت دارد.

خودکنترلی-انعکاسگر توانایی فرد برای سازگاری رفتار خود با عوامل محیطی است. افرادی که دارای خود کنترلی بالایی هستند نسبت به موقعیتهای خارجی حساس بوده و در موقعیتهای متفاوت رفتار متفاوتی از خود بروز می‌دهند و ظاهری متفاوت با آنچه هستند را نشان می‌دهند. و در مقابل آنها افرادی که کنترل کمتری بر خویشتن دارند قادر به تغییر رفتار خود نیستند. آنها معتقدند که” آنچه می بینی همانست که درک می‌کنی.”

سازگاری عاطفی به میزانی اطلاق می‌شود که یک فرد یا فشار عاطفی را تجربه می‌کند، یا اعمال غیر قابل قبولی را به نمایش می‌گذارد. در این مورد جهت گیری نوع آ و ب متداول است. افراد با شخصیت نوع آ ناصبور ، متمایل به تحقق اهداف و کمالگرا هستند و بر خلاف آنها افراد با شخصیت نوع ب آسان گیرتر و درمورد وقایع روزانه کمتر رقابتی می‌باشند.

نقش شخصیت در رفتار

بنابراین می‌توان گفت، شخصیت مجموعه یا ترکیبی از خصایص و ویژگیهاست، که طبیعت منحصر به فرد یک نفر را در زمان تعامل فرد با دیگران منعکس می‌کند. شخصیت را می‌توان مجموعه ای از ارزشها تلقی کرد، که افراد بر اساس  آنها عکس العمل نشان می‌دهند یا با دیگران تعامل پیدا کرده و اغلب بر حسب خصایص قابل اندازه گیری شرح داده می‌شوند. از طرفی هر شرایطی متفاوت است و این تفاوتها ممکن است در ظاهر خیلی کوچک به نظر برسند ولی زمانی که با استفاده از صافی فرایندهای شناختی میگذرند، ممکن است به تفاوتهای فردی بسیار بزرگی منجر شوند و پیامدهای رفتاری متنوعی را به بار ‌آورند. بنابراین افراد ثابت و ایستا نیستند  تا در همه شرایط یکسان عمل کنند بلکه دائم  در حال تغییر و انعطاف هستند و به این صورت  شخصیت افراد بر رفتار آنها تأثیر می‌گذارد.

منبع

دهقان هراتی، فرزانه(1392)، تحلیل مقایسه ای مبانی رفتار سازمانی، پایان نامه ی کارشناسی ارشد، مدیریت آموزشی، دانشگاه شیراز

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0