انواع روان درماني

روان درماني انواع خاص بسياري دارد و تقسيم بنديهاي مختلفي بر مبناهاي مختلف براي آن صورت گرفته است. از يک تقسيم بندي که طول زماني روان درماني مورد توجه بوده روان درماني را به دو نوع بلند مدت و کوتاه مدت تقسيم بندي کرده‌اند. در تقسيم بندي ديگري بر حسب تعداد افراد شرکت کننده در روان درماني دو نوع روان درماني فردي و روان درماني گروهي را معرفي کرده‌اند. مهمترين تقسيم بندي بر حسب نوع رويکرد مورد استفاده در طول درمان انجام گرفته است. در اين دسته روان درماني مبتني بر رويکرد روانکاوي، رفتار درماني، شناخت درماني و روان درماني هاي مبتني بر روند انسان گرايانه قرار مي‌گيرند.

اهداف روان درماني عبارتنداز:

  • تغيير الگوهاي آسيب زاي رفتاري
  • بهبود احساس ارزشمندي
  • حل و فصل تعارض ها

روان درماني به ياد گرفتن مسائلي در مورد خودتان كمك مي كند. در بعضي از موارد، شما ياد مي گيريد كه چگونه گذشته را درك كرده و آن را با زمان حال تطبيق دهيد. در موارد ديگر شما از آن دسته از پاسخ هايتان كه مشكلاتي را در زندگي شما ايجاد مي كنند آگاه شده و شيوه هاي تغيير آنها را ياد مي گيريد .

روان درماني حمايتي

پورافکاري ،رواندرماني حمايتي را اينگونه تعريف مي کند:  نوعي رواندرماني که بمنظور کمک به بيماران در جريان بحران هاي ناشي از مسايل اجتماعي يا بيمـاري جسمي مورد استفاده قرار مي گيرد. همچنين به منظور رفـع ناراحتي هاي ناشي از بيماري رواني و جسمي طولاني يا نقص هاي فيزيکي بکار برده مي شود .بنظر محققين، رواندرماني گروهي حمايتي در عمل، ملاقات گروهي از افراد همدرد است، در جلسات منظم که طي آن شرکت کنندگان درباره شرايط خاص و دشواري هاي که در آن قرار دارند، مشکلات و مسايلي که با آنها روبرو هستند و تجربه هاي شخصي خود در خصوص شيوه هاي روبرو شدن و حل اين مسايل و مشکلات با يکديگر گفتـگو و تبادل نظر مي پردازند، اطلاق مي شود. با عنايت به مسائل بالا، رواندرماني حمايتي را مي توان به عنوان شيوه اي از درمان تعريف نمود که درمانگر آن را به کار مي گيرد تا به هنگامي که بيمار ستقلاً نمي تواند زندگي خود را اداره نمايد، او را محافظت نمايد .

اهداف رواندرماني حمايتي چيست؟

هدفهاي درماني به بسياري از ويژگي هاي بيمار مانند سن، تشخيص و پيش آگهي بستگي دارد. اما اهداف مشترک درمان عبارتند از:

  • تقويت کارکرد بهينه روانشناختي و اجتماعي بيمار از طريق بازپروري و تقويت توانايي هاي او براي اداره زندگيش.
  • تقويت هر چه بيشتر احترام به خويش و عزت نفس در بيمار.
  • آگاه نمودن بيمار نسبت به واقعيت محدوديت ها و آن چه دست يافتني يا دست نيافتني مثل محدوديت هاي شخصي خودش و محدوديت هاي درمان.
  • پيشگيري ازبازگشت مجدد بيماري وتلاش براي جلوگيري ازپسرفت يا بستري شدن دوباره بيمار.
  • توانا ساختن بيمار تا آن ميزان از درمان حرفه اي را طلب کند که به سازگار هر چه بهتر او بيانجامد و بدين گونه از وابستگي بي مورد او ممانعت به عمل آيد.
  • جابه جايي منبع حمايت ؛نه لزوماً تمامي آن از کارشناس بهداشتي به خانواده يا دوستان به شرط آن که خانواده و دوستان قابل دسترس باشند و بتوانند نقش حامي را ايفا نمايند.

موارد کاربرد

رواندرمان حمايتي در خصوص آن گروه از بيماران رواني به کار مي رود که هم به لحاظ عاطفي و هم به لحاظ روابط انساني دچار مشکل جدي هستند و اميد نمي رود که بهبودي اساسي يابند. اين گروه صرفاً به دليل ناتواني هاي خود بدون دريافت کمک بيروني قادر نيستند به راحتي زندگي را ادامه دهند. تحمل استرس هاي زندگي را ندارند و گاهي حتي براي چيزهاي بسيار ساده و پيش پا افتاده توقع کمک دارند. دوستان و بستگاني که بتوانند منبع حمايت باشند يا در دسترس نيستند و يا نمي توانند از عهده نيازهاي فراوان بيمار برآيند. وخامت اوضاع آن ها و آسيب پذيري شخصيتشان، اشکال ديگر رواندرماني را که عنصر اصلي درمان در آن ها بصيرت دادن به بيمار است، غير ممکن مي کند. از منظر تشخيص سنتي، اين بيماران روان پريش هاي مزمن، افسردگي هاي بازگشت کننده و مزمن، بويژه آن هايي که اضطراب فراگير و يا ويژگي هاي خود بيمارانگاري دارند و نمونه هاي اختلالات شخصيتي شديد راشامل مي شوند. گروه آخرشامل افرادي چون پارانوييدها، هيستريک ها، منفعل وابسته بي کفايت و يا آن هايي که واجد خصوصيات اسکيزوييدي هستند، اما عموماً عملکردشان در روابط اجتماعي نابسامان بوده، در رويارويي با مسائل مختلف زندگي ناتوان هستند. برخي افراد با ضريب هوشي پايين يا با مشکلات دائمي ديگر مانند بيماري مزمن جسمي يا ناتواني در برخورد عقلاني بامسائل روزمره زندگي ممکنست نيازمنددرمان حمايتي باشند.

رابطه درمانگر- بيمار

بيماري که رواندرماني حمايتي در موردش اعمال مي شود معمولاً در حفظ و نگهداري روابط صميمانه با ديگران با مشکل روبروست.يک رابطه شخصي خوب و جدي که در بر گيرنده نزديکي، اعتماد و احتمالاً جدايي است، ممکن است براي بيمار يک تهديد بزرگ بشمار آيد و در بررسي ماهيت رابطه درمانگر- بيمار، در اين روش بايد اين نکته را به خاطر داشت .

رابطه بيمار و درمانگر در درمان حمايتي داراي ويژگي هاي خاصي است:

درمانگر نقش ياري کننده دارد، به نيازهاي بيمار با انواع گوناگون روش ها پاسخ مي دهد و نزديکي خود را با بيمار در سطح متعادلي حفظ مي کند. علت ديگر در حفظ رابطه متعادل از سوي درمانگر دليلي مصلحت آميز دارد. بيماراني که درمان حمايتي دريافت مي کنند از شرايط مزمن در رنج اند و بعضاً براي دوره هاي طولاني يا تمام عمر نياز به کمک دارند. کاملاً واضح است که براي چنين دوره هاي طولاني مدتي ارائه حمايت و در نهايت درمان از سوي يک درمانگر واحد عملي نيست. زيرا درمانگران معمولاً از بخشي به بخش ديگر يا از يک مسئوليت به مسئوليت ديگر نقل و انتقال مي يابند. بنابراين دامن زدن به رابطه صميمانه در زماني که درمانگر مجبور به ترک واحد درماني است فقط راه را براي ايجاد يک حس منفي از دست دادگي براي بيمار هموار مي کند که به خودي خود خطر پسرفت را تشديد مي کند . کاملاً روشن است که راه حل اين مسئله ايجاد رابطه خوب بين بيمار و مؤسسه ارائه دهنده خدمات است. جداي از مسئله صميميت، خصيصه عمده ديگري که در رابطه درمانگر- بيمار وجود دارد نقش هدايتگر درمانگر است. درمانگر مسئوليتي را در خود احساس مي کند که در اکثر رويکردهاي ديگر رواندرماني به چشم نمي خورد و آن بدين دليل است که معمولاً بيمار ما در اينجا مبتلا به عارضه اي مزمن است و نتيجتاً قادر نيست که به طور مستقل از خود مراقبت نمايد. اين رابطه تا حدودي همانند رابطه والدين و کودک است. يعني رواندرمانگر رابطه اي را ايجاد مي کند و از آنطريق به بيمار احساس امنيت و آرامش مي بخشدکه بيمار به او وابسته مي شود. درمانگر از اين رابطه ايجاد شده بعنوان وسيله اي براي اجراي برخي شيوه ی خاص درماني نيز استفاده مي کند .

عناصر درمان حمايتي

اطمينان بخشي: در خصوص اطمينان بخشي، درمانگر مي تواند حداقل به دو شيوه عمل کند:

  • از طريق رفع سوء تفاهم ها و ترديدهايي که ممکن است بيمار داشته باشد.
  • از طريق خاطر نشان ساختن توانايي ها و پتانسيل هاي بالقوه بيمار.

بيماران اغلب افکاري را به خود راه مي دهند که بيمار گونه بوده، به طور قابل ملاحظه اي اضطراب آور است. بيمار رواني مزمن که اغلب دچار بي اطميناني است هنگاميکه خود را مورد ارزيابي قرار مي دهد، جز ناکامي و فرصت هاي از دست رفته چيز ديگري در آن نمي يابد. هر چند ممکن است تا حدودي درست بگويد اما معمولاً، بيمار به اين گرايش دارد که در ارزيابي خود قابليت ها و موفقيت ها اطمينان بيمار را افزايش دهد. در اينجا يک مسئله را نبايد فراموش کرد و آن اينکه، براي آن که اطمينان بخشي مؤثر واقع شود، لزوماً بايستي مبناي واقعي داشته باشد. يعني تشويق نامعقول اميدهاي بيمار از طريق اطمينان بخشي هاي بي اساس اگر چه ممکن است بطور کوتاه مدت مؤثر باشد، اما در نهايت به ناکامي خواهد انجاميد. بنابراين درمانگر بايد تلاش نمايد تا محيطي سرشار از اميد به وجود آورد و توقعات و انتظارات مثبت در بيمار ايجاد نمايد اما نبايد تحت هيچ شرايطي بيمار را فريب دهد .

توضيح: اين روش در درمان حمايتي کاملاً متفاوت از روشي است که در رواندرماني هايي به کار مي رود که هدف اصلي آن ترغيب و افزايش بينيش و بصيرت در بيمار است. اين نکته را بايد تأکيد کنيم که در روش درمان حمايتي توضيح يا (آن چنان که رايج است) تفسير پديده هايي هم چون انتقال، مقاومت، دفاع هاي خاص و نشانه هاي ناخودآگاه رفتار، امري کاملاً غير ضروري است و بايستي از آن دوري کرد. بر عکس، در اينجا توضيح، توجه مسائل علمي روزمره و واقعيت موجود و خارجي است که بيمار به طور روزانه با آن ها سرو کار دارد. هدف، عميق شدن براي شناخت بيشتر خود نيست. بلکه هدف اين است که از طريق روشن کردن ماهيت مسائل روزمره فرد، توانايي او را در برخورد با مسائل افزايش داده، چگونگي تلاش براي حل هر چه بهتر آن ها را طرح نماييم. لمس واقعيت به اين شيوه براي بيمار مزمن اهميت اساسي دارد. بيمار بايد از چگونگي شرايط خودش و احياناً از هرگونه خيالات غير واقعي اش آگاه شود. بيمار بايد محدوديت هاي درمانگر و روش هاي بکار گرفته او را درک نمايد، مثلاً: نمي توانم از درمانگر خودم توقع درمان معجزه آسا داشته باشم .

هدايت: درمان حمايتي گاهي متضمن هدايت بيمار در شرايط گوناگون و اکثراً از طريق توصيه هاي مستقيم است. مثل روش توضيح، در اين روش نيز تأکيد اصلي بر مسائل عملي زندگي فرد همانند مسائل دخل و خرج، بهداشت شخصي، خواب و تغذيه از جمله اساسي ترين مسائل است. در مورد مسائل ديگري چون کار و چگونگي کنار آمدن با شرايط ويژه اي که پيش مي آيد نيز ممکن است توصيه هايي لازم باشد، همانند تغيير شکل،چگونگي برخورد با مسئولين بالاتربهنگام درخواست تقاضايي معقول يا در مورد مسائل مربوط به خانواده مثل چگونگي رابطه هر چه بهتر با والدين سالخورده و چگونگي برخورد با يک پسر نوجوان عصيان گر يا در مورد اوقات فراغت مثل چگونگي پيوستن به يک کلوپ اجتماعي و نحوه مشغول شدن با يک سرگرمي خاص. هدف درمانگر تنها در کمک به بيمار براي حل و فصل يک مسئله مشخص خلاصه نمي شود، بلکه آموزش مهارت هاي لازم براي برخورد مؤثر با مسائل مشابه در موقعيت هاي ديگر نيز مد نظر است. مثلاً به بيمار مي آموزند که چطور فشارهاي عادي زندگي روزمره را ارزيابي کند و چگونه تدابيري را به کار گيرد که در برطرف کردن و کاهش اين فشارها مؤثر باشد، بدين ترتيب بيمار قادر خواهد بود که خودش از عهده فشارها و تصميمات لازم برآيد .

تلقين: تکنيک تلقين بسيار شبيه روش هدايت است، اما در اينجا در تصميم گيري بر سر همکاري يا عدم همکاري، بيمار حق انتخاب کمتري دارد. در اين جا درمانگر تلاش مي کند تا با تأثير گذاري صريح يا غير صريح بر بيمار او را به انجام يک سري تغييرات وادار نمايد. يکي از نمونه هاي تأثير گذاري غير صريح از سوي درمانگر اين است که نشان دهد رفتار مطلوب را مي پسندد، آن طور که هفته پيش توانستي روي پاي خودت بايستي خيلي خوب بود. نتيجه روشن آن مي تواند تکرار اين نوع روش از سوي بيمار باشد. همان گونه که در مورد روش هاي توضيح، هدايت و ترغيب گفته شد، در آن ها همکاري و مشارکت فعال بيمار نقش بيشتري دارد، بنابراين بهتر است در ابتدا از آن ها استفاده کنيم و بعد به روش تلقين متوسل شويم .

تشويق: تشويق کردن بيمار آن چنان طبيعي مي نمايد که ما آن را به عنوان يک اصل ضروري مي پذيريم، اما استفاده از تشويق زماني مؤثرتر است که درمانگر مي داند براي دستيابي به چه چيزي کوشش مي کند. اکثر بيماران مزمن نياز دارند که به طور منظم  جرأت ورزي بياموزند و يا احساس اطمينان نمايند. اما اين کار در صورتي به بهترين نحو عملي مي گردد که در ارتباط با موقعيت خاصي در زندگي يا فرايند درمان آن ها باشد. از اين رو درمانگر به جاي آن که با عبارات مبهم و کلي به تشويق بيمار بپردازد، بايستي از اين تکنيک درماني در چهارچوب مشخصي استفاده نمايد. اين زمينه ها از بيماري به بيمار ديگر، تفاوت بسياري دارد. آن چه يک دست و ثابت خواهد بود، اهداف بنيادي است که در استفاده از تشويق نهفته است، همانند چالش با احساس کهتري، تعالي احترام به خويش و ترغيب بيمار به پذيرفتن شيوه هاي رفتاري که در مورد آن ها شک و واهمه دارد. در رابطه با تشويق همواره بايد متوجه يک نکته باشيد، اگر از تشويق بي مناسب استفاده شود، نه تنها ممکن است فايده اي در بر نداشته باشد، بلکه نتيجه ضد درماني نيز به بار مي آورد. تشويق بيمار به طرز غير واقع بينانه و به سمت هدفي که او اميدي به دست يابي به آن ندارد، ممکن است پيامدي خلاف منظور اصلي را در برداشته باشد. درمانگر بايد محدوديت هاي ناشي از شرايط بيمار را بداند و در فرايند درمان آن ها را به حساب آورد. به هر صورت بيمار را بايد به برداشتن گام هاي کوتاه تشويق نمود، به گونه اي که امکان گفت و گوي موفقيت آميز در خصوص آن ها افزايش يابد. در اين صورت هر تجربه خوشايندي باعث افزايش اعتماد به نفس شده و منبع تشويق براي گام هاي بعدي محسوب مي شود .

تغييرات مؤثر در محيط بيمار: تغييرات محيطي مثبت همانند افزودن چيزي به قلمرو دنياي بيمار درست به اندازه ي حذف عوامل استرس زا اهميت زيادي دارد. به اين جهت تشويق بيمار به شرکت در فعاليت هاي اجتماعي متناسب با وضعيتش، همانند فعاليت در کلوپ هاي سالمندان، کليسا و ديگر مراکز جمعي يا کمک به او براي شروع سرگرمي هاي جديد ارزش بسياري دارد. در اين فرايند تماس هاي اجتماعي، البته به شيوه حمايتي افزايش مي يابد و بيمار قادر خواهد بود از دستيابي به اهداف شادي آفرين و با ارزش لذت ببرد.

اين شيوه درماني دو بعدي است:

  • کار مستقيم با بيمار از راه کمک به او، مانند يک شغل مناسب يا تماس با مقامات ذيصلاح براي دريافت کمک مالي (بيمه بيماري) يا کمک هاي مالي ديگر (تأمين اجتماعي، حقوق بيکاري) يا ايجاد رابطه بين بيمار و کلوپ هاي اجتماعي مناسب و مانند آن در اين جنبه ها مددکاران اجتماعي مي توانند بيشترين کمک را بکنند.
  • کار با کساني که در زندگي بيمار اهميت ويژه اي دارند و بخصوص بستگان او. براي آن که خانواده را بتوانيم به گونه اي مؤثر در درمان حمايتي شرکت دهيم بايد آگاهي ها و راهنمايي هاي لازم و ضروري را به آنان ارائه دهيم. افراد خانواده را بايد راهنمايي کرد که در موقعيت هاي خاصي که پيش مي آيد چگونه و چطور کار کنند و چه کارهايي را انجام دهند. علاوه بر اين خانواده نيز بايد به سهم خود در امر مراقبت از بيمار مورد حمايت قرار گيرد، چرا که فرايند درمان ممکن است برخي اوقات با دشواري بسيار طي شود .

رخصت براي تخليه هيجاني: رابطه مبتني بر امنيت و احساس ايمني بين بيمار- درمانگر، به بيمار اين امکان را مي بخشد با نوعي آرامش خاطر احساساتي چون ترس، نگراني، غم و اندوه، ناکامي و زود رنجي خود را با رواندرمانگر در ميان بگذارد. دفتر کار درمانگر معمولاً تنها جايي است که بيمار مي تواند با اطمينان کافي اين گونه هيجانات را بيان کند. درمانگر با نشان دادن هم احساسي خود و اينکه شنونده همدرد و فعالي است که بيمار را بدون هيچ قيد و شرطي مي پذيرد، عملاً به او اين امکان را مي دهد که درمانگر را در تمام اسرار خود، ولو رنج آور و خجالت زا شريک نمايد. يا آن که شريک شدن در مسائل عاطفي ضرورتاً به خودي خود مؤثر نيست. اين فرايند مي تواند نوعي احساس آرامش قابل توجهي را به همراه آورد و معبري به سوي ساير روش هاي درماني شود.

منبع

اسماعیلی زاده،سمیه(1393)،اثربخشی رواندرمانی حمایتی گروهی برامیدبه زندگی کودکان سرطانی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی هرمزگان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0