الگوی پزشکی ؛ سلامت، بیماری روانی
طبیعی به نظر میرسد که ارتباط بین سلامت و بیماری و لذا سلامت روان و بیماری روانی را به عنوان دو انتهای یک پیوستار در نظر بگیریم. سلامت روان از دیدگاه الگوی پزشکی یعنی فقدان یک یا چند مورد از این موارد : مرگ ، بیماری، ناراحتی، ناتوانی و نارضایتی…این الگو سعی در تبیین زیست شناختی سلامت و یا بیماری دارد . ترنت، با ارجاع به فیزیک اقلیدس، مشکل قرار دادن سلامت روان و بیماری روانی را روی یک پیوستار واحد مطرح کرده است. اهمیت این استدلال فلسفی از آن جهت است که زیربنای نگرشهای بسیاری از پزشکان و سیاست های ادارههای سلامت ملی برای ارتقاء سلامت روان را تشکیل میدهند .
بر طبق فیزیک اقلیدس در یک لحظه در دو مکان بودن، برای مثال در دو نقطه در روی یک پیوستار سلامت روان , بیماری روانی قرار داشتن ناممکن است. به همین ترتیب حرکت کردن از دو نقطه در دو جهت مختلف در آن واحد فیزیک غیر ممکن است. بنابراین غیر ممکن است که بر روی یک پیوستار در یک زمان، هم سالم بود و هم بیمار و یا سلامت روان داشت و هم یک تشخیص بیماری روانی. وزارت سلامت و بهزیستی ملی کانادا پیشنهاد میکند، ارتباط بین این دو را با در نظر گرفتن آنها بر روی دو پیوستار جداگانه نه اختلال روان و سلامت روان تعریف کنیم.
ترنت، معتقد است این جداسازی مفهومی، مزیتهای متعددی به همراه دارد. مهمترین آنها جدایی سلامت از بیماری و تاکید بر سلامت روان است. با توجه به این ایده میتوان همزمان آن را در دو نقطه بر روی دو پیوستار، تجربه و درک کنیم. بنابراین باید در ابتدا عقاید مربوط به سلامت و سلامت روان را جدای از سلامت ـ بیماری و اختلال در نظر بگیریم. در این معنا، حتی بیمار مبتلا به اختلال شیدایی , افسردگی؛ میتواند بر حسب احساس آسایش ذهنی و کارکرد خوبی که دارد، سلامت روان مناسبی را تجربه کند. به همین ترتیب بیمار اسکیزوفرنی که پاسخ خوبی به درمان میدهد ممکن است سلامت روانی ضعیف و احساس خوبی در مورد خود نداشته باشد و مشکلاتی را در رابطه با خانواده، دوستان، وضعیت مسکن، اشتغال و مانند آن هارا تجربه کند.
داویس، به شیوه مشابهی، آسایش و سلامت , بیماری را به هم ارتباط داده و آن را از طریق متقاطع کردن دو محور نشان دادهاند. این دیدگاه در حوزه سلامت, بیماری جسمی توسط کاپلان و میلز، هم استفاده شده است . بین این دو پیوستار ارتباط وجود دارد، ولی هم از نظر مفهومی و هم از نظر ارتقاء اقدام مناسب، جداسازی آن ها مهمتر از ادغام آنهاست. در این معنا، همانطور که گراهام، میگوید، اشتباه است فرض کنیم که هر کسی که مبتلا به افسردگی و اضطراب است، نمیتواند ملاکهای سلامت روان را داشته باشد، یا همان طور که فرودنبرگ، مطرح میکند، همپوشی قابل ملاحظهای بین سلامت روان و عدم وجود اختلال روانی وجود دارد. استفاده از مفهوم دو پیوستار و از حداقل تا حد مناسب سلامت روان بر روی پیوستار دیگر تمایز ایجاد میکند. بنابراین سلامت – بیماری متفاوت از بیماری است و ثبات کمتری از آن دارد.
منبع
اکرمی،نجمه(1394)، بهزیستی روانشناختی و نگرانی تصویر بدنی قبل و بعد از جراحی پلاستیک،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید