آموزش هوش هیجانی
مانند هر نوع هوش دیگر، بسیار دشوار است که بتوان هوش هیجانی را افزایش داد. اما آیا یکی از اصول اساسی هوش هیجانی این نیست که برخلاف بهره هوشی آن را می توان افزایش داد؟ حتی اگر مدل های هوش هیجانی را که بر مبنای شخصیت می باشد، بپذیریم، مفهوم این که بتوانیم به سادگی خصوصیات اصلی و اساسی شخصیت را تغییر دهیم، صحیح نمی باشد. آیا افراد بدبین با شرکت در یک کارگاه آموزشی می توانند خوش بین شوند؟ آیا افراد بدبین می توانند یاد بگیرند که مدل تفکر خود را بررسی نمایند و بعضی اوقات این مدل را تغییر دهند؟ بله، این موضوع به نظر ممکن می رسد.
حتی اگر نتوان هوش هیجانی افراد را تغییر داد، شاید بتوان به افراد مهارت های هیجانی را آموزش داد و به معلومات آن ها در این زمینه افزود. مثلاً به افراد لغات بیان کننده ی هیجان ها را یاد داد، و یا علت بوجود آورنده ی هیجان ها را شناساند. به کسانی که در تشخیص هیجان ها به نحو صحیح عمل نمی نمایند، تشخیص صحیح را آموخت.
دیدگاه های مایر- سالووی در آموزش هوش هیجانی
شاید بهترین جواب به سئوال فوق بوسیله پایه گذاران تئوری هوش هیجانی، یعنی جان مایر از دانشگاه نیوهامیشایر و پیتر سالووی، از دانشگاه یل داده شود.مایر ، عقیده دارد EI یک نوع ظرفیت روانی برای معنی بخشیدن و کاربرد اطلاعات هیجانی می باشد. افراد در این مورد ظرفیت های مختلف دارند. بعضی در حد متوسط و بعضی دیگر ماهر و خبره هستند.
به عقیده مایر، قسمتی از این ظرفیت غریزی است در حالیکه قسمت دیگر آن چیزی است که ما از تجارب زندگی می آموزیم .قسمت اخیر میتواند به وسیله کوشش ،تمرین و تجربه پیشرفت یابد .سالوی اعتقاد دارد هوش هیجانی عبارت از یک سری مهارت ها و قابلییت هایی است که می تواند هم آموزش داده و هم یاد گرفته شود ،بطوری که یک شخص بتواند از نظر هیجانی بهتر تربیت یابد .
اکتساب هوش هیجانی
اگر کسی بخواهد در هوش هیجانی پیشرفت کند چگونه است؟ بیشتر مهارت ها در اثر تعلیم و تربیت پیشرفت خواهد کرد و احتمال دارد این موضوع حداقل برای بعضی مهارت های در رابطه با هوش هیجانی صحیح باشد. مهارت های هیجانی در منزل و با تعامل خوب والد- کودک شروع می گردد. والدین به کودکان کمک می کنند که هیجان هایشان را تشخیص داده آن ها را نامگذاری کنند و این که به احساسات خود احترام بگذارند و شروع کنند آن ها را به موقعیت های اجتماعی ارتباط دهند. این جریان ممکن است کمابیش در هر خانه یی موفقیت آمیز باشد. فرصت های یاد گیری مهارت های هیجانی همیشه مساوی نیستند.
ممکن است والدین از محدودیت های روانی به سختی رنج ببرند، بطوری که نتوانند یک جریان یادگیری شناختی- هیجانی ایجاد نمایند. ممکن است کودکی درس های نادرست در باره ی هیجان ها بیاموزد: والدین ممکن است از احساسات خود اجتناب کنند، یا والدی ممکن است خشم خود را انکار کند، حتی هنگامی که با خشونت رفتار کند. در نتیجه کودکان دچار اختلالاتی می گردند که در آن از احساسات خود خیلی دور می شوند. روان درمانگران می توانند با گوش دادن همراه با همدلی راجع به احساسات و هیجان های گمگشته به ترسیم این اختلال ها بپر دازند. یا اینکه یادگیری ها در مورد هوش هیجانی در ارتباط غیر رسمی بین کودک و معلم صورت می پذیرد و به این صورت معلمین نقش یک الگوی مهم و عاقل بزرگسال را بر عهده دارند.
وارد نمودن هوش هیجانی در برنامه های معمول یا استاندارد:
در درس های خواندنی مدارس که شامل داستان های مشغول کننده می باشد، کودکان در مورد احساسات قهرمانان شروع به یادگیری می نمایند. شخصیت های داستان ها تمایل غیر قابل اجتنابی به شادمان شدن، ترسیدن، حسادت و غیره دارند و کودکان می توانند مشاهده کنند که چه چیز باعث احساس شخصیت ها به آن صورت می گردد. و همچنین چگونه شخصیت ها با احساسات خود کنار می آیند یا مقابله می کنند. این یادگیری از طریق نظام آموزشی انجام می شود و همان گونه که داستان ها پیچیده تر می شوند، یادگیری هیجانی همراه با آن پیشرفته تر می گردد.
منبع
بنی فاطمه،بتول(1391)،سبک های حل مسئله وهوش هیجانی ،پايان نامه كارشناسي ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی تهران
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید