مفاهیم ومبانی خستگی

 خستگی

یکی از علایم شایع که به عنوان یک تجربه معمول نیز شناخته شده است، احساس ذهنی از ضعف، کمبود انرژي و فرسودگی است که از آن به عنوان خستگی یاد می کنند. به عبارت دیگر؛ خستگی یک احساس طاقت فرسایی از فرسودگی و کمبود انرژي است که انجام هرگونه فعالیت فیزیکی و شناختی را مختل می نماید. این ناتوانی در انجام و حفظ عملکرد بهینه، در دنیاي پژوهشی به علل متعددي چون برهم خوردن نظم چرخه خواب و بیداري، ریتم هاي بیولوژیک بدن و بار کاري نسبت داده شده است .خستگی، احساس ذهنی ضعیف، کمبود انرژی و فرسودگی است . احساس خستگی یک تجربه ی انسانی شایع است و درجه بندی های ذهنی شدّت آن، در جمعیت عمومی به گونه های متفاوتی انجام می شود . بیست درصد افراد خستگی را به عنوان یک مشکل گزارش می کنند . در واقع خستگی حالتی است که شخص پس از یک فعالیت عضلانی یا روانی آن را به صورت یک احساس منفی درک می کند .

احساس خستگی عبارت است از یک حس فراگیر فقدان انرژی که ارتباطی با میزان تلاش و کوشش ندارد. این حالت معمولاَ از نظر شدت بر روی یک پیوستار قرار دارد که از ؛ گذرا  و خفیف تا   شدید و بادوام تغییر می کند و چنانچه شدید باشد از آن به عنوان : اختلال خستگی  یاد می شود .خستگی معمولاَ ریشه فیزیولوژیکی دارد مانند خستگی ناشی از عفونت ویروسی یا بیماری جسمی . اما برخی عوامل روانی-اجتماعی نیز می توانند با عوامل فیزیولوژیکی تعامل داشته و سبب احساس خستگی شوند. بنابرین تصوّر می شود که این گونه عوامل به عنوان عوامل خطر آفرین با اهمیتی برای رشد احساس خستگی مداوم به حساب می آیند. عوامل رفتاری، شناختی و عاطفی باعث دوام دار شدن احساس خستگی می شوند برای مثال اختلالات روانشناختی، مانند افسردگی با احساس خستگی طولانی مدّت در ارتباط است . مطالعات طولانی مدّت نشان داده است که خستگی از تبعات اختلالات افسرده وار به شمار می رود. همچنین معلوم شده است آنهایی که در معرض تنیدگی هیجانی و اضطراب قرار دارند، بیشتر حالت خستگی را تجربه می کنند. برخی از یافته ها نیز تاثیر اضطراب، افسردگی و آشفتگی هیجانی را بر خستگی تایید نکرده اند .

خستگی به طور عمیق بر روی بسیاری از جنبه های زندگی فرد تأثیر می گذارد، این علامت با تأثیر بر روی توانایی فرد در اجرای فعّالیت ها و نقش های با ارزش زندگی، به گونه ای منفی کیفیت زندگی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد. کاهش فعّالیت درازمدت و خستگی می تواند باعث کاهش قدرت عضلانی، ضعف و فقدان تحّمل گردد و در نهایت باعث افزایش بی دقّتی، کاهش تحّمل فعالیت و افزایش شکایت فرد از خستگی خواهد شد .علاوه بر این موارد ؛ عوامل متعدد دیگري نیز در بروز خستگی نقش دارد؛ براي مثال مشاهده شده است که شیوع خستگی در میان زنان بطور معنی­داري بالاتر از مردان است یا آن که خستگی در میان جمعیت هایی با طبقات اجتماعی و اقتصادي بالاتر نسبت به گروه مقابل، کمتر است. در رابطه با تأثیر سن نیز نمی­توان به طور قطعی اظهار نظر نمود؛ زیرا که در برخی از تحقیقات این ارتباط رد شده و در حالی که در برخی دیگر افزایش خستگی با بالارفتن سن تأیید شده است فراموشی، کاهش هوشیاري، عدم توانایی در برقراري ارتباط با سایرین، عدم تمایل براي ادامه انجام فعالیت، تحریک پذیري، احساس افسردگی و عصبانیت و همچنین افزایش مدّت زمان عکس العمل از معمول ترین شکایات افراد از خستگی است . خستگی امروزه به یکی از اجزاي جدا نشدنی زندگی تبدیل شده است که حتّی براي بسیاري از افراد نیز شکایت از آن به صورت یک عادت تبدیل شده است. این امر باعث شده است تا خستگی به نظر ساده و کم اهمّیت برسد، که در تأیید آن نیز می توان به تعداد اندك مطالعات انجام شده در این زمینه اشاره نمود که اغلب روي افراد مبتلا به بیماري هاي مزمن همچون سرطان، مالتیپل اسکلروزیس، بیماري هاي قلبی- عروقی و اختلالات روانی تمرکز نموده اند .

با وجود آن که خستگی به عنوان یک مفهوم گسترده شناخته شده است و شیوع آن در میان جمعّیت عادي 45%-7% تخمین زده شده است، اما متأسفانه تاکنون تعریفی از آن ارایه نشده که مورد قبول همگان قرار گیرد. به گونه اي که در هر یک از مطالعات انجام شده در زمینه خستگی، محققان بسته به هدف خود، خستگی را تعریف و بر اساس آن روشی را براي اندازه گیري کمّی یا کیفی آن به کار برده اند.اگرچه نمی توان نقش خستگی را به عنوان یک علامت بالینی در تشخیص و افتراق بیماري هاي یاد شده نادیده گرفت، اما بایستی به این نکته نیز توجه نمود که خستگی می تواند به عنوان یک عامل تهدید زاي مالی و جانی، جوامع انسانی را متحمّل خسارات زیان باري کند. بر اساس مطالعات صورت گرفته در کشور آمریکا، خسارات اقتصادي ناشی از خستگی در حدود هجده میلیون دلار تخمین زده شده است. همچنین مشاهده شده است، افرادي که احساس خستگی می کنند نسبت به گروه کنترل تمایل کمتري به رعایت اصول و انجام اقدامات ایمنی به ویژه در  محیط هاي کاري دارند. در بسیاري از کشورها نظیر استرالیا، سهم خستگی در بروز کل تصادفات 3% و برای تصادفات ناگوار تا 20% تخمین زده شده است . در مطالعه اي که توسط کاهول با هدف بررسی تأثیر خستگی بر مهارت هاي شناختی و  حسی-حرکتی رزیدنت هاي جراحی انجام شد، رابطه معنی داري میان خستگی و افزایش خطاهاي شناختی، کاهش اثربخشی مهارت هاي حسی- حرکتی و عملکرد نهایی آزمودنی ها به دست آمد. همچنین مشاهده شد که مهارت هاي شناختی نسبت به مهارت هاي حسی- حرکتی بیشتر تحت تأثیر خستگی قرار می گیرند .

استعداد خستگی

خستگی به عنوان احساسات نسبتاَ ثابت از فقدان علاقه و دشواری در تمرکز بر فعالیت های در دست اقدام تعریف می شود. این احساسات باعث می شوند تا فرد برای حفظ یا بازگشت توجه، تلاش خودآگاهانه زیادی را از خود نشان دهد . بعضی از محققان معتقدند که مشکلات مربوط به توجّه از ویژگی های اصلی استعداد خستگی محسوب می شوند  در این حالت، فرد قادر به حفظ توجه خود بر روی تکالیف در دست انجام نیستند و یا اینکه باید تلاش فوق العاده ای جهت حفظ توجه به عمل آورند.استعداد خستگی از پنج مولفه تشکیل گردیده است. مولفه اول تحت عنوان محرک های بیرونی نام گذاری شده است. این حیطه بیانگر این است که خستگی و بی علاقگی فرد آنقدر زیاد است که محرک های محیطی قادر به برانگیخته کردن وی نیستند. در این حالت افراد خیلی سریع نسبت به محرک های محیطی بی تفاوت می شوند، یافتن محرک های برانگیزاننده برای این افراد خیلی دشوار است، به محرک هایی با چالش انگیزی خیلی زیاد نیاز دارد، به راحتی نمی توانند با کار های نسبتاَ تکراری کنار بیایند و برای حفظ شادی و سلامتی خود به تغییرات و تنوع بسیاری زیادی نیاز دارند.

عامل دوم محرک های درونی است که به مشکلات مربوط به عدم توانایی ایجاد و حفظ توجّه بر انجام فعالیت ها، عدم توانایی در پیدا کردن فعالیت های مورد علاقه، نداشتن ایده های خلّاق و ناتوانایی در برانگیختن خود دارد.عامل سوم به واکنش های عاطفی مربوط است. از جمله این واکنش ها می توان به نگرانی، بی علاقگی، احساس تکراری بودن فعالیت ها و تکالیف، عدم برانگیختگی و تحریک پذیری اشاره کرد .عامل چهارم ادراک زمان است. این عامل به نحوه استفاده از زمان بر می گردد. برای این افراد زمان به کندی می گذرد، نمی توانند به خوبی از زمان استفاده کنند و نمی توانند تکالیف خود را در زمان مقرّر انجام دهند.عامل پنجم بی قراری است. صبر و تحّمل این افراد پایین است و در مقابل موقعیت هایی که که مستلزم صبر است، بی قرار می شوند. با وجود این که استعداد خستگی می تواند پیامد ها و اثرات منفی متعددی داشته باشد، اما تا به حال توجه جدّی به این موضوع نشده است.

خستگی شناختی

اگرچه درماندگی آموخته شده، با الگوی رفتاری درماندگی مارتین سلیگمن، تداعی می شود، اما یکی از الگوهایی که اخیراً معرفی شده، الگوی خستگی شناختی است که به تبیین شناختی درماندگی می پردازد. تبیین اطلاعاتی درماندگی آموخته شده، به عنوان یک رویکرد جانشین، این موضوع را مورد بحث قرار می دهد که حالت درماندگی آموخته شده یک اختلال موقّتی در کنترل شناختی فعالیت انسان است. این حالت بر اثر ناتوانی در ساخت یک طرحواره یا برنامۀ شناختی مناسب به وجود می آید. بر اساس این دیدگاه، درماندگی معمولاً در موقعیت های مشکل دار به وجود می آید که در این شرایط هدف مشخص شده، اما برای عملی کردن آن هنوز روشی پیدا نشده است. در پاسخ به چنین موقعیتی، فرد فعالیت شناختی طراحی شده ای را به کار می گیرد تا یک برنامۀ عملی مؤثر را توسعه دهد. در اینجا، فرد برای حل مسأله فرضیاتی را شکل می دهد و تلاش می کند که آنها را ضمن مواجهۀ بیشتر با تکالیف، مورد بررسی قرار دهد .هنگام فعالیت در یک موقعیت قابل کنترل، فرد در پاسخ به فرضیه های شکل گرفته، در ذهن خود، بازخورد اطلاعاتی مناسب و بامعنایی دریافت می کند. به تدریج یک فرضیه بیشتر تأیید می شود، در حالیکه سایر فرضیات رد می شوند. در مقابل، در هنگام مواجهه با یک موقعیت غیرقابل کنترل، فرد بازخورد اطلاعاتی بی معنایی که با فرضیه مورد بررسی ارتباط دارد، دریافت می کند که این امر ابهامات اولیه را کاهش نمی دهد؛ یعنی با وجود اینکه فرد مدتی طولانی با مسأله سروکار دارد، اما نمی تواند از میان فرضیه های شکل گرفته، هیچ فرضیه موجّه و قابل دفاعی را در ذهن خود انتخاب کند.

این یک جنبه حیاتی از موقعیت های غیرقابل کنترل است. بر این اساس، موقعیت درماندگی به مثابه یک موقعیت مشکل درک می شود که با وجود تلاش شناختی مداوم فرد، ابهامات اولیه کاهش نمی یابد .بر اساس الگوی خستگی شناختی درماندگی آموخته شده، افراد در یک موقعیت غیرقابل کنترل، یک فعالیت شناختی شدید، اما ناموفق را به کار می گیرند. آنها اطلاعات مناسب را جستجو می کنند، به حافظه می سپارند و به تجزیه و تحلیل آن می پردازند. همچنین آنها فرضیه های مختلف را در نظر می گیرند و آنها را به منظور ابهام زدایی از موقعیت می آزمایند. اما به دلیل غیرقابل کنترل بودن رویدادها، تلاش های شناختی آنها به اهداف مورد نظر ؛که همان راه حل های مستدل هستند، نمی انجامند. پس از یک تجربه طولانی مدّت از این نوع، افراد به حالت ناپایدار خستگی شناختی منتقل می شوند. ماهیت آن یک بازداری تعمیم یافته پردازش اطلاعات سازنده است، به طوری که رضایت آزمودنی از شکل دادن تمایزات و فرضیه ها جدید و برنامه های عملی کاهش می یابد. هنگامی که این افراد با یک موقعیت مسأله دار جدید رو به رو می شوند، به طرحواره ها و اکتشافات در دسترس و نسبتاً ابتدایی پردازش اطلاعات و کنترل رفتار متوسل می شوند. به هر حال تلاش شناختی بیهوده از این نوع، نمی تواند به طور بی پایان دوام داشته باشد. فرض شده است که پس از مدتی گرفتاری شناختی بی معنی، افراد به یک حالت روانشناختی دیگر تحت عنوان خستگی شناختی وارد می شوند که در آن حالت از فکر کردن، یعنی نمی توانند فعالیت فرض آزمون را دنبال کنند .  خستگی شناختی درباره درماندگی به این موضوع اشاره دارد که مواجهه با رویدادهای غیرقابل کنترل، مواردی چون کاهش فعالیت شناختی، اختلال در توجه و بازداری اطلاعات را در پی دارد .

نارسایی شناختی

نارسايي شناختي عبارت است از ناتواني فرد در تكميل تكاليفي كه به طور طبيعي قادر به انجام آن است. نارسايي هاي شناختي شامل حواس پرتي، مشكلات مربوط به حافظه، اشتباهات سهوي و عدم يادآوري اسامي مي باشد .مارتين، نارسايي هاي شناختي را اشتباهات شناختي يا خطاهايي می داند که فرد بايد به صورت هنجاري ظرفيت انجام آن را داشته باشد . اين نارسايي هاي شناختي شامل مشكلاتي در حافظه، توجّه و عمل هستند . نارسایی های شناختی را اشتباهات یا خطاهایی می دانند که فرد در انجام دادن تکالیفی که به طور طبیعی قادر به انجام آن است، مرتکب می شود، به عبارتی نارسایی شناختی سازه ای چند بعدی است که شامل خطا در شکل دادن به اهداف، خطا در فعال سازی طرحواره ها و خطا در راه اندازی کنش ها است. نارسایی های شناختی به دلیل تداخل با فعالیت های روزمره می توانند منجر به مشکلات اساسی شوند.

جبران این خطاها گاه زمان زیادی می طلبد. در مواقعی که این خطاها در راه اندازی کنش ها رخ می دهند، ممکن آسیب های جدّی و حتی مرگ را به دنبال داشته باشند . نارسایی شناختی به شکست فرد در انجام کارهایی گفته می شود که در حالت عادی قادر به انجام آن هاست. به عبارت دیگر نارسایی شناختی مجموعه اشتباهات شناختی هستند که در هنگام انجام تکالیفی رخ می دهند که فرد معمولاَ آن ها را به شکل موفقیت آمیزی انجام می دهد. برودبنت  اولین کسی است که این اصطلاح را مطرح کرد.نارسایی شناختی عبارت است از ناتوانی فرد در تکمیل تکالیفی که به طور طبیعی قادر به انجام آن است. نارسایی های شناختی شامل حواس پرتی، مشکلات مربوط به حافظه، اشتباهات سهوی و عدم یادآوری اسامی می باشد . نارسایی شناختی با چگونگی یادگیری رویدادی گران بار، ظرفیت حافظه کوتاه مدت، کاهش سطح هوشیاری و توجّه منحرف شده ارتباط دارد. در مطالعات مختلف بین نارسایی های شناختی و عملکرد در تکالیف، همبستگی معناداری به دست آمده است.

نارسايي هاي شناختي ، اشتباهات يا خطاهايي هستند كه فرد در انجام دادن تكاليفي كه به طور طبيعي قادر به انجام آن است، مرتكب مي شود، به عبارتي نارسايي شناختي سازه اي چند بعدي است كه شامل خطا در شكل دادن به اهداف، خطا در فعال سازي طرحواره ها و خطا در راه اندازي كنش ها است . نارسايي شناختي به دليل تداخل با فعاليت هاي روزمره مي تواند منجر به مشكلات اساسي شود؛ جبران اين خطاها گاه زمان زيادي مي طلبد. بسياري از پژوهشگران بر اين امر كه نارسايي هاي شناختي شامل حواس پرتي، مشكلات مربوط به حافظه، اشتباهات سهوي و عدم يادآوري اسامي است، اتفاق نظر دارند .نارسایی شناختی شامل اختلال در توجّه برای مثال: شکست در ادراک، حافظه ؛شکست در یادآوری نارسایی و عملکرد حرکتی؛ نارسایی حرکتی  می باشد. ریزون ،مطرح کرده افرادی که مرتکب نارسایی شناختی می شوند، تمرکز حافظه محدودی دارند. رابرستون و همکاران ، مطرح کرده اند که چنین نارسایی در شرایط خستگی شغلی، نگرانی و انحراف توجّه بیشتر رخ می دهند.

به عبارتی نارسایی شناختی سازه ای چندبعدی است که شامل خطا درشکل دادن به اهداف ، خطا درفعال سازی طرحواره ها وخطا درراه اندازی کنش هاست .حواس پرتي يك پديده رواني است كه عوارض متعددي به دنبال دارد. افت در عملكردهاي حرفه ای و تحصيلي، افزايش احتمال بروز اختلالات رواني نظير اضطراب و افسردگي، نااميدي، احساس تنهايي و بي هدفي در زندگي مي شود ، اين پديده عمدتاً با فقدان توجّه و تمركز مشخص مي شود . حواس پرتي به عنوان يك حالت تنفّر يا ناسازگاري با هرنوع تجربه ي تكراري مثل كار روزانه يا برخورد با افراد كسل كننده و ملال آور و بي قراري زياد در شرايطي كه رهايي از ثبات  يكنواختي امكان پذير نيست، تعريف مي شود. در ارتباط با نقش نارسايي هاي شناختي در زمينه مؤلفه هاي تحصيلي، هاستون، نشان داد كه آزمودني ها با نارسايي شناختي بالا در مقايسه با آزمودني هايي با نارسايي شناختي پايين عملكرد پايين تري در زمينه تحصيل دارند . در مطالعات مختلف، بين نارسايي هاي شناختي و عملكرد در تكاليف، همبستگي معناداري به دست آمده است . نارسايي هاي شناختي با صفات شخصيتي، اضطراب و استرس نيز مرتبط است .

نارسايي هاي شناختي در بسياري از موقعيت ها روي مي دهند، اما تنها در برخي از موقعيت ها منجر به سانحه مي شوند  نارسايي هاي شناختي در محيط كار با خواب آلودگي، اضطراب و فشار کاری همراه است که خواب آلودگی ، اضطراب  و فشار کاری و روانی می تواند منجر به سانحه شود. نارسايي هاي شناختي با سوانح رانندگي و كاري ارتباط دارد . سيمپسون و همكاران، در پژوهش خود نشان دادند كه حوادث شغلي با نارسايي هاي شناختی رابطه دارند. والاس و وودنویچ، در بررسی اثر نارسایی شناختی بر ایمنی و سوانح محیط کار به این نتیجه رسیدند که نارسایی شناختي، رفتار ايمن و سوانح محيط كار را پيش بينی مي كند و نقش مهمي در سوانح دارد. وان السلند ،در مطالعه خود مشاهده كرد كه، بيشتر سوانح رانندگي در هنگام نقصان شناختي روي مي دهد؛ همچنين نارسايي شناختي يكي از عوامل موثر در خطاهاي رانندگي است . جاگر در بررسي سوانح، جراحات كوچك و ناتوانيهاي شناختي در كار مشاهده نمود كه كاركناني كه سوانح بيشتري داشتند داراي نارسايي شناختي بيشتري بودند . تحقيقات ديگر، بين نارسايي هاي شناختي، اضطراب، فشار روانی ، خستگي، خواب آلودگي و اختلالات عاطفي ،رابطه كشف كرده اند.

والاس و همکاران، در مطالعه خود مطرح کرده اند که ساخت نارسايي هاي شناختي چند بعدي است . براي مثال، نورمن بيان کرد که، سه دسته بندي اصلي از نارسايي هاي شناختي وجود دارد که شامل خطا در شکل دادن به اهداف، فعال سازي طرحواره ها و راه اندازي کنش ها است ، آن ها  خاطر نشان کردند که نارسايي هاي شناختي با يادگيري رويدادي، گرانباري ظرفيت حافظه کوتاه مدّت، کاهش سطح هوشياري و توجّه منحرف شده، رابطه مثبت دارد. به علاوه، نارسايي هاي شناختي با پيامدهاي رفتاري مثل دزدي از مغازه ناشي از حواس پرتي، سوانح اتومبيل و خطاهاي هدايتي مثل : استفاده نادرست از انت هاي سوزن قطب نما رابطه دارد. محققان ديگر نشان داده اند که، نارسايي هاي شناختي نتيجه عواملي مثل چند وظيفه اي بودن، نگراني و کسالت است. والاس و همکاران مي گويند، تنها يک مطالعه به صورت مستقيم رابطه بين کسالت و نارسايي شناختي را بررسي کرده است . این نویسندگان رابطه مثبت معني دار بين نمرات آمادگي براي کسالت با زير مقياس ها و نمرات پرسشنامه نارسايي هاي شناختي و عوامل آن يافته اند. بسیاری از پژوهشگران بر این امر که نارسایی های شناختی شامل حواس پرتی، مشکلات مربوط به حافظه، اشتباهات سهوی و عدم یادآوری اسامی است، اتفاق نظر دارند.

فراوانی نارسایی های شناختی در زنان بیشتر از مردان گزارش شده است. همچنین نمرات نارسایی های شناختی به طور معناداری با افزایش سن، بالا می رود  ارتباط نارسایی های شناختی با متغیر های مختلفی مانند اختلالات عاطفی ، نگرانی و تنیدگی ، سوانح رانندگی ، خستگی  و راهبرد های مقابله با تنیدگی به دست آمده است. در ارتباط با نقش نارسايي هاي شناختي در زمينه مؤلفه هاي تحصيلي، هوستون،نشان داد كه آزمودني ها با نارسايي شناختي بالا در مقايسه با آزمودني هايي با نارسايي شناختي پايين عملكرد پايين تري در زمينه تحصيل دارند؛ بدين معنا كه دانشجوياني كه در فرايندهاي شناختي، توجه و رمزگرداني مطالب مشكل دارند نسبت به همتايان خود در تكاليف مربوط به حافظه فعال مشكل داشته و در يادآوري موارد كلامي دچار مشكل هستند . از سوي ديگر آگاهي اشخاص از احساس و توانايي بيان آنها براي اشخاص ديگر در تسهيل تبادلات اجتماعي بسيار تأثيرگذار است. از ديدگاه علوم شناختي، هيجان ها به عنوان دسته اي از طرحواره هاي مبتني بر پردازش اطلاعات شناخته مي شوند كه شامل فرآيندها و تجسم هاي نمادين و غيرنمادين هستند .

همچنين در ارتباط با نقش نارسايي هاي هيجاني در زمينه مؤلفه هاي تحصيلي پژوهش هاي انجام شده نشانگر آن است كه نارسايي هيجاني مي تواند مؤلفه هاي تحصيلي و همين طور تعلل ورزي در دانشجويان را تحت تأثير قرار دهد .  دوبي و همكاران در مطالعه اي نشان دادند كه نارسايي هيجاني با تعلل ورزي تحصيلي رابطه مثبت دارد ، نتايج تحقيقات كلاسن، نشان داد كه دانشجوياني كه از توانايي خودتنظيمي بالاتري برخوردارند توانايي بيش تري در بيان احساسات و عواطف خود دارند و به تبع آن از پيشرفت تحصيلي بالاتري نيز برخوردار بوده و انگيزه و علاقه بالاتري براي ادامه تحصيل دارند همچنين دانشجوياني كه خودتنظيمي پايين تري دارند احتمالاً از سطوح پايين رشد عاطفي نيز برخوردارند . بر این اساس می توان گفت نارسایی های شناختی از مولفه های موثر در عملکرد تحصیلی می باشد.

منبع

ندایی،علی(1394)، مقایسه استعداد خستگی، نارسایی شناختی و خشم در بین دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0