عوامل موثر بر رضایت زناشویی

در طی ازدواج های طولانی مدت، سطح رضایت زناشویی ثابت نمی ماند و این امر بدلیل دوران متفاوت زندگی زناشویی با خصایص مختلف هر دوره است.عناصر سازگاری و هماهنگی زناشویی در چندین مداخله استاندارد به طور عملیاتی مشخص شده اند. ویژگی های زوج ها و خانواده هایی که بیشترین توجه را دریافت کرده اند، عبارتست از قوانین ارتباطی نظیر اداره و کنترل صریح یا غیرصریح آنچه که عدم توافق و تعارض به سمت آن جهت گیری شده است، روش منظم یا مغشوش که در ارتباطات به کار رفته است، رازها و موضوعاتی ممنوعی که کسی نمی تواند باز و بی پرده در مورد آن صحبت کند، ماهیت و میزان ابراز هیجان مشتمل بر محبت وعصبانیت، همبستگی و وفاداری اعضاء، ماهیت و هویت های مشترک اعضاء از یک طرف و رشد فردیت و خودمختاری آن ها، از طرف دیگرمیزانی که اعضا با احترام با یکدیگر برخورد می کنند یا یکدیگر را قبول کرده و از یکدیگر سود می برند، توزیع قدرت و تصمیم گیری در میان اعضاء حفظ مرزهای نسلی، به عنوان مثال ایفای نقش در زندگی متناسب با سن و موضع گیری اعضاء نسبت به توافق و عدم توافق در مورد ارزش های مهم اخلاقی، مذهبی، عقلانی، فرهنگی، مالی , حرفه ای و موضوعات فرزندپروری، همچنین آرزوها، تمرین های سلامتی، فعالیت های اوقات فراغت و سایر سیستم های عقیدتی.

 ویژگیهای شخصیتی

تحقیقات نشان داده اند افراد نه تنها تمایل دارند با کسانی ازدواج کنند که از لحاظ خصوصیات جسمانی و توانایی های شناختی با آنها همانند هستند بلکه ازدواج هایی از پایداری و سلامت برخوردارند که هنگام شروع زندگی مشترک، ویژگی های شخصیتی زوج ها مشابه باشند. برخی از این ویژگی ها مانند خودافشاگری و پنهان کاری  با تاثیر بر روابط بین فردی، پیش بینی کننده های مهمی برای تعیین میزان احساس رضایت از ازدواج به حساب می آیند. به هر حال، ارزیابی زوج ها از ویژگی های شخصیتی یکدیگر، مبین تاثیر این خصوصیات بر میزان رضایت آنان از زندگی مشترک است. ساچر و فاین، بر این باورند چهار نوع الگوی شخصیتی می تواند منجر به ناسازگاری زناشویی گردد و این چهار الگوی عبارتند از :

  • وجود صفات شخصیتی وسواس فکری , عملی در مرد و اختلال هیستریک در زن
  • وجود صفات شخصیتی پارانوئید در مرد و افسردگی در زن
  • وابستگی و انفعال در مرد و تسلط در زن
  • افسردگی در مرد و وجود صفات شخصیتی پارانوئید در زن

هرچند غالب تفاوت های شخصیتی طبیعی، به تفاوت های زیادی در رضایتمندی زناشویی منجر نمی شود، دو مورد خاص وجود دارد که مشخص شده است تاثیر زیادی بر مشکلات ارتباطی و طلاق دارند و به نوعی این مشکلات را پیش بینی می کنند. یکی ناتوانی در تنظیم عواطف منفی؛  عصبی بودن و دیگری، سبک دلبستگی همراه با ناامنی. به همین ترتیب، اشنویند  و گرهارد، بیان می کنند که در حالیکه بررسی ها در زمینه درونگرایی و برونگرایی  ، نتایج مختلفی را در پیش بینی کیفیت و دوام زناشویی به بار آورده اند، نتایج پایاتری در مورد ثبات در مقابل بی ثبات هیجانی روان رنجور خویی، به عنوان عامل پیش بینی کننده بدست آمده است.

 نژاد و قومیت

نتایج بررسی های به عمل آمده در مورد نژاد، حاکی از پایداری بیشتر ازدواج بین هم نژادهاست. افزون براین، پژوهش ها نشان داده اند در بین اقوام مختلف، متغیرهای تشکیل دهنده ی احساس رضایت کلی از ازدواج متفاوت است.

 اعتقادات مذهبی

از دیگر عواملی که پیش از ازدواج شکل می گیرند، اعتقادات مذهبی است. تحقیقات نشان داده اند افزایش فعالیت های مذهبی اگرچه روابط زناشویی را بهبود نمی بخشد و بر میزان شادی زناشویی، بهبود تعامل بین زوج ها، کاهش تعارض ها و مشکلات روزمره تاثیر نمی گذارد اما می تواند با افزایش تعهد اخلاقی، احتمالی توجه به طلاق را کاهش دهد.نقش مذهب احتمالا قطعی نیست زیرا به خودی خود، سیمایه های بسیاری همچون روش های زندگی، سیستم های اعتقادی، ارزشی، انتظارات و غیره را دربر می گیرد.

اوقات فراغت

مشابهت علائق اوقات فراغت نیز بر میزان سازش یافتگی زناشویی موثر است. نیاز به داشتن اوقات فراغت یک نیاز اساسی برای عموم زوج هاست. با آنکه بسیاری از زوج ها شاکی هستند که به قدر کافی با هم وقت صرف  نمی کنند اما مشکل اصلی، مدت با هم بودن نیست بلکه مساله این است که این فرصت چگونه می گذرد. شوهران بخصوص در طبقه متوسط، بیشتر وقت خود را صرف کار و حرفه کرده و همسران خود را رها می سازند تا به تربیت فرزندان و خانه داری بسنده کنند. پرداختن زن و شوهر صرفا به این مسائل و غفلت آنان در سازمان دادن به راه و روش زندگی می تواند تهدیدهایی برای همبستگی در زندگی زناشویی به شمار آید.

مسائل مالی

زن و شوهری که تحت فشار اقتصادی هستند به احتمال زیاد دارای مشکلات زیادی هستند. این عامل فشار، تعارض های زناشویی و یا مشکلات موجود زناشویی آنان را آشکار می سازد. در واقع سختی های اقتصادی قبل از هر چیز به احساس ذهنی،  فشارهای روانی, اقتصادی منجر می گردد و این فشارها تغییرات شناختی  عاطفی و رفتاری را به دنبال خواهد داشت. فشارهای اقتصادی به تدریج خصومت بین زن و شوهر را افزایش می دهد و با افزایش خصومت، گرما و صمیمیت و کیفیت خوب زندگی کاهش یافته و رابطه، بی ثبات می گردد . رفاه اقتصادی نیز با کاهش سطح تنیدگی و ایجاد احساس ایمنی در زوجها ، شرایطی را ایجاد می کند که رضایت آنان را از زندگی مشترک افزایش می دهد . افراد مرفه به دلیل امکان فراهم آوردن شرایط محیطی و تربیتی بهتر برای خود و فرزندانشان ، از آرامش روانی بیشتری برخوردارند و اعتماد به نفس بیشترب دارند . توانایی برقراری ارتباطهای اجتماعی در این افراد بیشتر است و به سبب برخورداری از روابط اجتماعی گسترده تر ، از حمایتهای اجتماعی بیشتری نیز برخوردار و با تنیدگیهای کمتری مواجه می شوند .

جنسیت

نتایج بررسیها نشان می دهد مردان بیش از زنان از زندگی مشترک خود احساس رضایت می کنند. به نظر می رسد این امر می تواند از عدم مشارکت مردان در امور داخلی زندگی نشات گیرد. به عبارت دیگر، اگر در زندگی مشترک، هر دو زوج از حقوق برابر برخوردار باشند، مشکلات زندگی بر دوش یکی از همسران سنگینی نکند و ازدواج به عنوان مشارکت مورد توجه قرار گیرد، هر دو جنس احساس رضایت یکسانی را تجربه خواهند کرد .

 سن

محققان دریافتند میانگین سنی زوج های راضی بیش از زوج های ناراضی است. به اعتقاد این پژوهشگران در سنین بالاتر، دستیابی به مهارتهای مهار خود و از دست دادن دیدگاه غیرواقع بینانه موجب می شود که افراد، سطح انتطارات خود را با واقعیت مطابقت دهند و از زندگی مشترک خود بیشتر لذت ببرند .

لارسونو هلمن ؛ پس از مرور ادبیات موجود در زمینه رضایت زناشویی نتیجه گرفتند که قوی ترین عامل پیش بینی کننده تزلزل و عدم ثبات زناشویی ، سن کم به هنگام ازدواج می باشد . در سنین پایین ، زوجین از بالندگی هیجانی و عاطفی کمتری برخوردارند و این امر ، خود می تواند موجبات سستی پیوند زناشویی و در نهایت طلاق را فراهم آورد . از آنجا که انتظارات و شیوه نگرش اشخاص در سنین مختلف فرق می کند و افرادی که دارای سنین متفاوت هستند ، دارای فرهنگ و اندیشه متفاوت نیز خواهند بود ، لذا تفاوت وسیع سنی ، تفاوتهای وسیع فرهنگ و جهان بینی را به همراه خواهد آورد و بر بقای زوجیت و سعادت زناشویی تاثیر خواهد گذاشت . معمولا ازدواجهای زودهنگام بیشتر قربانی طلاق بوده اند . براساس تحقیقات ، افرادی که در سنین کمتر از بیست سال از ازدواج می کنند کمترین پایداری ازدواج را دارند . اگرچه سن افراد به هنگام ازدواج به عنوان عامل پیش بینی کننده رضایت زناشویی تایید نشده ولی ارتباط آن با رضایت زناشویی کماکان مورد انتظار بوده است چراکه عملکرد ضعیف در ایفای نقش در ازدواج زودهنگام ، بیشتر دیده می شود. تحصیلات

از آنجا که تحصیلات به عنوان شاخصی در نوع فرهنگ ، اندیشه و جهان بینی انسان است ، به عنوان یک معیار در نظر گرفته می شود . تجانس در تحصیلات ، میزانی از عامل نگهدارنده ی ازدواج را به همراه دارد .البته امکان دارد که در عین اختلاف تحصیلی ، زندگی سعادتمندانه ای هم وجود داشته باشد اما بهتر است از ازدواجی که در آن اختلاف تحصیلی زیاد است برحذر بود . نیومن و نیومن، یکی از عوامل موثر در رضایت زناشویی راسطح تحصیلات بالا و نیز موقعیت اجتماعی , اقتصادی بالا می دانند زیرا جائیکه این عوامل وجود دارند، افراد احتمالا مهارتهای حل مساله بهتر و استرس های مزمن کمتری در زندگی دارند.

 نوع حرفه

درآمد کم و ناامنی شغلی با رضایتمندی زناشویی پایین همراه است. هنگامی که زوجین دائما درباره پول نگرانی داشته باشند، رضایتمندی زناشویی پایین خواهد بود. به همین منوال هرقدر در سطوح قشر بندی اجتماعی، پایین تر بیابیم میزان طلاق رو به افزایش می گذرد ولی بالعکس میزان طلاق دربین گروههای دارای منزلت حرفه ای و فنی، کمتر است. میزان درآمد زوجها و زوجه ها در خانواده های موفق، بالاتر از خانواده های ناموفق است . کارگرانی که ساعت کار چرخشی دارند در مقایسه با آنهایی که کار ثابت دارند از نظام حرفه ای و ازدواجشان کمتر احساس رضایت می کنند. بررسی وضعیت حرفه ای زنان و مردان و تاثیر آن بر رضایت زناشویی، موید این مطلب است که داشتن کار تمام وقت و نیمه وقت بطور همزمان سطح رضایت از ازدواج را در مردان کاهش می دهد درحالیکه کارکردن زنان بر رضایتمندی زناشویی آنان موثر نیست. به عبارت دیگر تاثیر تنیدگی های حرفه ای بر مردان بیش از زنان است و میزان رضایت آنان را از همسرانشان کاهش می دهد.

 حمایتهای اجتماعی

کسب حمایت های اجتماعی از سوی خانواده و دوستان، از دیگر منابعی است که به افزایش رضایت از ازدواج می انجامد. بررسی ها نشان داده اند که خویشاوندان به منزله سدی در برابر عوامل تنیدگی را عمل می کنند.

 طول ازدواج

یافته های تحقیقات از رابطه مثبت بین پیوندهای قدیمی و طولانی تر با رضایتمندی زناشویی حمایت می کنند. در مقایسه با پیوند زناشویی افراد میانسال، زوج های قدیمی سالم تر نشان دادند که :

  •  نیروی بالقوه کمتری برای برخورد و تعارض دارند و در عوض دارای پتانسیل بیشتری برای لذت جویی در مواردی چون فرزندان هستند.
  •  اختلالات جنسی کمتری در منابع لذت بروز می دهند.

بررسی اثر تعداد سالهای زندگی مشترک مبین سطوح بالای رضایت قبل از تولد فرزندان و بعد از ترک خانه توسط آنان و کاهش احساس رضایت از زندگی مشترک در خلال سالهایی است که فرزندان خانواده به مدرسه می روند. این یافته ها مبین فشاری است که از سوی فرزندان بر والدین تحمیل می شود ؛ فشاری که به کاهش رضایتمندی زناشویی می انجامد. یافته های محققان دیگر مبنی براحساس رضایت بیشتر در زوجهایی که مدت طولانی تری از ازدواجشان می گذرد ، با این نظر مطابقت دارد . هرچند این پژوهشگران نتیجه ی بدست آمده را بر مبنای گذار افراد از مراحل بحرانی اولیه زندگی ، سازش یافتن با شرایط جدید زندگی ، پذیرش اشتراک در زندگی و دستیابی به ثبات و استحکام بیشتر در روابط ، توجیه کرده و به شرایط سنی و وضعیت تحصیلی فرزندان اشاره نکرده اند . مطابقت بین یافته های آنان و میزان رضایتمندی زناشویی در خلال چرخه زندگی ، مشهود است.

 فرزندان

در زمینه ی نقش فرزند یا فرزندان در ازدواج از دو منظر می توان نگریست : یکی اثر فرزند بر کیفیت روابط زناشویی والدین و دیگر، تاثیر روابط بر فرزندان. مرور فراتحلیلی توانگ ، کمپل و فاستر، نشان داد که والدین رضایت زناشویی پایین تری را در مقایسه با غیر والدها گزارش می دهند. همچنین ارتباط منفی معناداری بین رضایت زناشویی و تعداد فرزندان وجود دارد . طبق نظر نیومن و نیومن، قرار داشتن در مرحله اولیه یا  انتهایی چرخه زندگی یکی از عوامل رضایت زناشویی است. یک علت این مساله آن است که رضایت زناشویی در طی سال ها فرزندپروری  کاهش می یابد و بیشترین حد رضایت متعلق به قبل از تولد فرزندان و نیز پس از ترک منزل توسط آنهاست. در طول این دوره ها احتمال دارد رضایت زناشویی بیشتری محقق شود به دلیل اینکه همسران، وقت و انرژی بیشتری را برای فعالیت های مشترک به یکدیگر اختصاص می دهند و موقعیتهای تعارض برانگیز کمتری در زمینه اداره فرزندان وجود دارد. توجه به نقش کودکان در میزان رضایت از ازدواج، ما را با نتایج بررسی هایی مواجه می سازد که نشان می دهند وجود کودکان در پایداری ازدواج نقش موثری را ایفا می کند وتمایل به جلوگیری از مختل شدن روابط زناشویی را افزایش می دهد. با این ویژگی های کودکان مانند جنس و سن آنها اثر قابل توجهی بر تداوم زندگی زناشویی ندارند. در حالیکه تعداد مناسب فرزندان در میزان رضایت از ازدواج نقش موثری را ایفا می کند. رضایت زناشویی با تولد فرزندان روندی نزولی می یابد و زنان بیش از مردان آنرا احساس می کنند طوریکه ورود فرزندان توقعاتی را در پس مي آورد که می تواند به تعمیق شکاف بین زوج منجر شود.

 عملکرد جنسی

رابطه جنسی با رضایت مداوم از رابطه پیوند دارد. همسران رضایتمند، هم خوانی بیشتری میان فعالیت جنسی ای که خواهان آن هستند و فعالیت جنسی ای که تجربه می کنند، گزارش می نمایند. همچنین هم برای مردان و هم برای زنان، رضایت از رابطه جنسی به طور معناداری با سطح کارکرد خانواده ارتباط دارد. به عبارت دیگر، یک ویژگی دیگر زوج ها در خانواده های دارای کارکرد خوب این است که هر دو همسر از بدی های محبتی که میان آنها وجود دارد راضی هستند. همچنین نگرش مثبتی نسبت به نقش و اهمیت عملکرد جنسی در رابطه شان وجود دارد و در مورد موضوعات جنسی، باز و پذیرا هستند. موضوعات مهمی که در مورد آنها توافق وجود دارد عبارتند از کنترل زاد و ولد و توجه به نیازها ونگرش های جنسی طرف مقابل.

یکی از هدف های ازدواج، پاسخگویی به نیازهای جنسی است. متاسفانه برخی از افراد به دلایل گوناگون دچار ناتوانی های جنسی و سردمزاجی هستند و قادر به ارضای مطلوب نیازهای جنسی همسر خود نیستند. مشکلات و نارضایتی از رابطه جنسی در سال اول زندگی مشترک با افزایش احتمال طلاق در سال دوم مرتبط است. روابط جنسی در پنج سال اول زندگی زناشویی فاقد پیچیدگی است و مشکلات جنسی در این مرحله معمولا منشأ عاطفی ندارند بلکه بیشتر ناشی از شیوه های نا مناسب برقراری روابط جنسی است و با تولد فرزندان، نارضایتی جنسی با کاهش میل جنسی در زن شدت می گیرد.

 ازدواج پیشین و وجود فرزند خوانده

تحقیقات نشان داده زوج هایی که برای نخستین بار ازدواج می کنند و افرادی که به دلیل از دست دادن همسر برای بار دوم ازدواج می کنند، بیش از زوج هایی که در آن، یکی از همسران مطلقه است، احساس رضایت می کنند و با آنکه میزان رضایت قبلی از زندگی زناشویی با رضایت فعلی افراد مرتبط نیست و هیچگونه همبستگی معناداری بین وقایع زندگی تنیدگی زای قبلی و رضایت فعلی وجود ندارد اما اگر یکی از زوج ها صاحب فرزندی از زندگی پیشین خود باشند، وجود فرزند خوانده، امکان بروز مشکلات زناشویی را افزایش می دهد.

مهارت های ارتباطی

فرایند ارتباط، یعنی رساندن پیام به شخصی دیگر و یا درک دیگری می کوشد به ما بگوید، یک مهارت اجتماعی است که برای تمامی روابط انسانی از اهمیت بنیادی برخوردار است. در یک لحظه ی خاص، هر شخص چندید پیام ارسال می دارد. این پیام ها در قالب حالت چهره، آهنگ صدا، ارتباط چشمی، حالت بدن، فاصله میان گوینده و شنونده و سبک بیان کلمات ارائه می گردند. ارتباط، نقش مرکزی در ازدواج ایفا می کند به گونه ای که از لحاظ ویژگی های زناشویی مشخص شده است که ارتباط موثر و کارآمد میان زن و شوهر، مهم ترین جنبه ی خانواده های دارای عملکرد مطلوب می باشد.

ارتباط برای ازدواج رضایت بخش ضروری است. تحقیق در حوزه ارتباط به طور کلی نشان می هد که وقتی افراد با پیام های کلامی و غیر کلامی متناقض، مواجه می گردند، معمولا برای جنببه های غیرکلامی موجود در تعامل، اعتبار بیشتری قایل می شوند . در حقیقت، علائم غیر کلامی انتقال دهنده ی بیش ازهفتادوپنج  درصد اطلاعاتی است که افراد از دیگران دریافت می کنند.ارتباط نقش مرکزی در ازدواج ایفا می کند، به گونه ای که از لحاظ ویژگی های زناشویی، مشخص شده که ارتباط موثر و کارآمد میان شوه وهمسر، از مهم ترین جنبه های خانواده های دارای عملکرد مطلوب می باشد.بک و جونز، متوجه شدند که رایج ترین مشکل در ازدواج های نا آرام و پردرد سر همان ارتباط ضعیف است. به عبارت دیگر موضوعات ارتباطی ممکن است نگرانی ها و دل مشغولی های اولیه برخی زوج های مراجعه کننده برای درمان باشد.

درک همسر

بک،  معتقد است که عدم درک متقابل، یکی از نخستین عوامل اختلاف در ازدواج است. نشانه های آن را اغلب در عبارتی نظیر نمی فهمم چرا چنین رفتاری دارد، مشاهده می کنیم. پس اگر افراد خواسته های همسرشان را بفهمند و آنها را به طریقی برآورده سازند، می توانند به بهبود روابط زناشویی خود کمک کنند.

 آشنایی پیش از ازدواج

کیفیت آشنایی پیش از ازدواج موجب افزایش احساس افراد در زندگی زناشویی می شود.

روابط بین فردی

تغییرات خلقی و توجیه نادرست رفتارها از سوی همسران به تعارض بین آنها دامن زده و با ایجاد اختلال در روابط بین فردی، میزان رضایت زوج ها از زندگی مشترک را کاهش می دهد.

 رویدادهای زندگی

رویدادهای زندگی به تحولات رشدی و تغییر یافتن موقعیت هایی که زوجین باهم و یا بصورت فردی با آن مواجهه می شوند، اشاره می کند. به احتمال زیاد در دورانی که نرخ تغییر و حوادث استرس آور زندگی، زیاد می شود، مشکلات ارتباطی نیز بیشتر می شود. بنابراین مشکلات سیستم زوجی و خانوادگی با احتمال بیشتری در ضمن رویدادهای استرس زای قابل پیش بینی در چرخه ی زندگی خانوادگی، فوران می کند، مثلا آغاز دوره زناشویی، بارداری و فرزندپروری، موارد مشکل و مورد اختلاف در فرزندپروری، بیماری شدید یا مرگ فرزند یا خویشاوندان، دوره نوجوانی فرزندان، ترک کردن توسط فرزندان، خیانت و جدایی. بازنشستگی نیز یک انتقال عمده دیگر برای زوجین است که با آشفتگی در رابطه، همراه است.

ابراز عشق و محبت

آنچه در ازدواج های آشفته وجود ندارد ابراز محبت و صمیمیت است. طول مدت با هم بودن و مدت زمان صمیمی بودن نیست که موفقیت ازدواج را تضمین می کند بلکه عمق و شدت ابراز عشق و علاقه است که می تواند موفقیت ازدواج را تضمین کند. بین زنان و مردان در ادراک صمیمیت و رضایت زناشویی تفاوت وجود دارد. زنان بیش از مردان قادرند بطور بازتر درباره موضوع صمیمیت بحث کنند. همچنین یک ارتباط صمیمی، زنان را بیشتر به سوی رضایت و خشنودی از رابطه سوق می دهد. در صورتیکه مردان رضایت و خشنودی را به حوزه های دیگری از عملکرد نسبت می دهند.

عوامل فرهنگی

ازدواج در یک بافت فرهنگی رخ می دهد که این بافت، چگونگی ازدواج را تعیین می کند. در فرهنگ های مختلف، ازدواج، الگوهای فرهنگی خاص خود را دارد. زمانیکه ازدواج به عنوان درهم آمیختن دو فرهنگ مختلف درنظر گرفته می شود، هر عامل فرهنگی ممکن است عوامل پویای زناشویی را متاثر سازد. این عناصر فرهنگی می تواند نژادو قوم، فرآیندهای اجتماعی شدن، زمینه ها و باورهای زوج ها باشد. زوجینی که از نظر زمینه فرهنگی , قومی و نژادی با هم تفاوت دارند، انتظارات و باورهایشان در مورد روابط زناشویی نیز متفاوت است. این تفاوت ها در پیش فرض ها، مفروضات و باورهای زوجین می تواند منبع قدرت یک رابطه باشد، درصورتیکه زوجین بتوانند عاقلانه نقاط قوت و تفاوت ها فرهنگی شان را در نظر بگیرند. اما در عین حال، تفاوت های محسوس در انتظارات زوجین می تواند منبع مهم تعارض بین همسران باشد.

تغییرات اجتماعی

تغییر، در یک فرایند غیرقابل اجتناب می تواند فرصت هایی را برای رشد یا تطابق فراهم کرده و یا اینکه منجر به انزوا یا ایجاد یک موضع دفاعی شود. تغییر، درآغاز تنش زاست. تغییرات اجتماعی مثل دوشغله بودن، تقسیم مسئولیت ها، بی ثباتی های اجتماعی و اقتصادی برای زوج های امروزی، منابع بالقوه ی تعارض هستند. به عبارت دیگر وقایع پیش بینی شده و نشده، احتیاج به رفتارهای انطباقی دارند و نه تنها اجتناب از آن قابل جلوگیری نیست بلکه میتواند ایجاد تعارض کند. وقایعی مانند بیماری های مزمن، مرگ والدین، بحران های مالی، مشکلات مربوط به فرزندان، غالبا ایجاد کننده ی تعارض هستند و میزان تاثیر این عوامل بستگی به مهارت زوج ها در چگونگی برخورد با آن ها دارد.

بهداشت روانی و جسمی

ارتباط میان ناراحتی روانشناختی و رضایت زناشویی در بیماران متاهلی که طیف وسیعی از مشکلات روانشناختی را تجربه می کنند به اثبات رسیده است. در میان اختلالات روانشناختی عمده، افسردگی بطور وسیع تری مورد بررسی قرار گرفته و نشان داده شده که ارتباطی قوی با آشفتگی زناشویی دارد. درمیان اختلالات مهم بزرگسالی به وضوح به اثبات رسیده که اختلال افسردگی عمده  به نوعی از زوج درمانی رفتاری پاسخ می دهد. همچنین مشخص شده که درمان انفرادی زنان افسرده ای که به تعارض زناشویی شان به عنوان عامل افسردگی شان می نگرند، درواقع ممکن است ناهماهنگی زناشویی آنها را افزایش دهد. با توجه  به نقش محوری مسائل ارتباطی در پیش بینی عود افسردگی در زنان متاهل، پژوهش ها حمایتی قوی برای زوج درمانی رفتاری در مورد زنانی که هم افسرده و هم به لحاظ زناشویی آشفته هستند، فراهم کرده اند. پژوهشگران همچنین ارتباطی قوی میان اختلالات اضطرابی و آشفتگی زناشویی را اثبات کرده اند. به نظر می رسد درمان بازار هراسی  و اختلال وسواس , اجبار  که با مشارکت همسران انجام می شود و اغلب، درمان مشتمل بر همسر، ونه زوج درمانیست، منجر به درجات پایین تر افت، تمرین مداوم تر مواجهه و نتایج بهتر می گردد.

 تعهد

تعهد به روابط زناشویی حیات بخش است. چنانچه هر کدام از همسران عقیده ی رهایی و فرار از تعهد ازدواج را از طریق انتخاب طلاق بپذیرند، ازدواج دچار مخاطره می شود. تعهد زمینه ای را ایجاد می کند که زوجین بتوانند روی موانع کار کنند و زمانی را برای تلاش اختصاص دهند. میزان تعهد همسران به یکدیگر یکی از مهم ترین عوامل تاثیرگذار بر طول مدت روابط است. برهمین اساس، تعهد، تصورات آینده نگرانه از وضع ازدواج فراهم می سازد. این محققین دریافتند که تعهد نسبت به ازدواج با عواملی همچون مثبت بودن، مثبت اندیشی، باز بودن، اعتماد و انجام وظایف همسری ارتباط مثبتی دارد .

 تقابل

یک منبع بسیار با اهمیت رضایتمندی در ازدواج عبارت است از پاداش هایی که طرفین به یکدیگر می دهند.  زن و شوهرهای شادکام، در عوض پاداش هایی که از یکدیگر دریافت می کنند به همدیگر پاداش می دهند اما رفتارهای تنبیه کننده ی طرف مقابل را نادیده می گیرند. آنها در مورد رفتار خوب، تقابل دارند اما رفتار ناخوشایند طرف مقابل را تلافی نمی کنند. برعکس، زوج های ناراضی، رفتار پاداش دهنده ی یکدیگر را نادیده می گیرند اما دائما با تنبیه کردن رفتار نامطلوب طرف مقابل، دست به مقابله به مثل می زنند.

 مهارت های حل مساله

تعارض، محصول الزامی زندگی مشترک است. بین دو نفر همیشه احتمال اختلاف نظر وجود دارد و شیوه ی اداره و حل اختلاف ها با شادکامی ازدواج ارتباط دارد. اختلاف سالم و خوب، سازنده است لیکن در خانواده های مساله دار، مسائل را انکار می کنند یا می پذیرند که با هم مخالفت نکنند یا لب از سخن فرو می بندنند و منزوی می شوند. هنگامیکه از مشکلات سخن به میان می آید، سبک بحث و بررسی آنها اهمیت می یابد. زن وشوهرهایی که از مسائل خود صحبت نمی کنند کمتر از کسانی که بدون خصومت به بحث از مشکلاتشان می پردازند، احساس خشنودی می کنند اما نسبت به کسانی که این مشکلات را به شیوه خصمانه مطرح می کنند، خشنودترند. هنگام بحث و گفتگو، زوجین آشفته غالبا عجله و انتقاد می کنند و می خواهند یکدیگر را تغییر دهند. همچنین بطور مداوم به هم گوش نمی دهند و از بحث پیرامون مشکلات طفره می روند.

همچنین زوج های شادکام و ناراضی از لحاظ نوع راه حل هایی که در نظر می گیرند با یکدیگر فرق دارند. زن و شوهرهای ناموفق در اغلب اوقات به راه حل هایی می رسند که درآن نفر برنده و دیگری بازنده ی مطلق است. در زوج های شادکام احتمال استفاده از مصالحه، بیشتر وجود دارد .اسکات, شانن و کارولین،  نشان دادند که افرادی که رضامندی بالایی از زندگی دارند بیشتر با تکالیف درگیر می شوند و در انجام آن بیشتر به توانایی های شخصی خود می اندیشند تا شانس و عوامل بیرونی. در پژوهشی تانی گوچی، فریمن، تیلورو ملکارن،  دریافتند که فعالیت های بیرونی به دلیل آنکه موقعیت هایی را برای بودن زوج با یکدیگر و مشارکت آن ها در فرایندهای حل مشکل و نیز حل تعارض فراهم می کنند، می توانند باعث افزایش رضایت زناشویی گردند. آنها همچنین دریافتند، رضایت زناشویی به سطح این نوع تجربه یا فعالیت بستگی ندارند؛ بلکه منوط به توانایی زوج برای حل تعارض است.

عوامل شناختی

شواهد فزاینده ای وجود دارد که شیوه های درک، تفسیر و ارزیابی زوج از یکدیگر و رویدادهایی که در روابطشان اتفاق می افتند، تاثیر مهمی بر کیفیت روابط آنها می گذارد. باوکام، اپستین، سایرزو شر،  پنج نوع مهم شناخت را که پتانسیل آن را دارند که بر پاسخ های رفتاری وهیجانی همسران به یکدیگر تاثیر بگذارند، مشخص نمودند :

  • ادراک های انتخابی یا جنبه های خاصی از رویدادهای ارتباطی که  همسران مورد توجه قرار می دهند.
  • اسنادها و استنباط هایی که هر شخص در مورد دلایل جنبه های مثبت و منفی ارتباط دارد.
  • انتظارات یا پیش بینی هایی در مورد احتمال اینکه رویدادهای خاصی در ارتباط، رخ خواهند داد.
  • فرضیات  که مشتمل بر عقاید و طرحواره های اساسی افراد در مورد ویژگی های کلی و عمومی مردم و روابط و نیز ویژگی های ارتباطی خودشان است. معیارها که شامل عقاید یا طرحواره هایی در مورد خصوصیاتی است که ارتباطات و اعضای آنها باید داشته باشند.

تحقیقات پژوهشی شواهدی فراهم کرده اند که همه ی این اشکال پنجگانه ی شناختی، بر سطح رضایت همسران از روابطشان و میزانی که با یکدیگر به شیوه های مثبت یا منفی، ارتباط برقرار می نمایند، اثر می گذارند. از میان دو نوع شناختی که بیشترین حمایت و تاکید تجربی را به عنوان عوامل موثر در کیفیت ارتباط زوج ها کسب نموده اند، اسنادها و معیارها هستند.پژوهشگران دریافنته اند که پاسخ های هر یک از زوجین به رفتار همسرش، نتیجه باورها و عقاید او در مورد انگیزه همسرش به جای خود رفتار به تنهایی است. بر این اساس همسران دارای سطوح پایین تر اسنادهای منفی رضایت زناشویی بیشتری را گزارش می کنند.

 هیجان و مهارت مندی هیجانی

پژوهش در زمینه هیجان ابتدا در سه حیطه اتفاق افتاد.حیطه اول نوع، ظرفیت و شدت پاسخ دهی هیجانی را در ازدواج بررسی کرد. بررسی گاتمن،  نشان داده که زوج های آشفته نسبت به غیر آشفته عاطفی منفی و تقابل منفی تری را نشان می دهند. حیطه دوم: نقش هیجانات مختل بر افسردگی و اضطراب را در سلامت زناشویی بررسی کرد که این حیطه پژوهش، رابطه ای نیرومند بین عاطفه افسرده و آشفتگی زناشویی را نشان داده است  .

 پژوهش بیچ، حیطه سوم نقش هیجانات را در زوج درمانی بررسی نمود. به عنوان مثال هم زوج درمانی یکپارچه  و هم زوج درمانی هیجانی محور، برانگیختگی هیجان محور را مکانیزم فرضی تغییر درمانی در نظر می گیرند، اما حیطه چهارمی که کردوا، گی  و وارن، به آن پرداختند نقش مهارت های هیجانی را در سلامت زناشویی بررسی می کند. فرض براین است که مهارت های هیجانی را که شامل توانایی تشخیص دادن و بیان کردن هیجانات است، کیفیت ازدواج را به دلیل نقش تسهیل کننده ای که در فرایند صمیمیت ایفا می کند، متاثر می سازد. به عبارتی سلامت زناشویی به سطح صمیمیتی که زوج ها به عنوان شریک زندگی هم به دست می آورند بستگی دارد و سطح صمیمیت نیز متکی به مهارت های هیجانی همسران است. از نظر جانسون و گرینبرگ، اصل یا ریشه ی آشفتگی رابطه در عواطف منفی است که در تعامل با آشکار می شود.

جانسون، کهن، داویلا، لارسن، راگ، کارنی، سولیوان و برادبوری،  در رضایت زناشویی دریافتند که تعامل میان ابراز عاطفه مثبت و مهارت های حل مساله منفی، کافی است تا بیانگر آن باشد که :

  •  سطوح پایین ابراز عاطفه مثبت و سطوح بالای مهارت های حل مساله منفی بر میزان سریع تباهی و فروپاشی ازدواج دلالت دارد و
  •  سطوح بالای ابراز عاطفه مثبت مانع از اثرات سطوح مهارت های منفی است.

نظریه پردازان بر اهمیت هوش عاطفی در شکل گیری روابط صمیمانه تاکید ورزیده اند و اینگونه فکر می کنند که افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند از زندگی زناشویی رضایت بخش و سعادتمندی نیز برخوردارهستند. بنابراین ابراز فعالانه محبت و سایر عواطف مثبت با تداوم رضایتمندی از رابطه، در ارتباط است. در مقابل، الگوهایی از قبیل اهانت کردن، بیزاری، ترس یا کناره گیری عاطفی از همسر، پیش بینی کننده ی فروپاشی رابطه بوده و گام هایی در جهت جدایی هستند.

صمیمیت و خودافشاسازی

داندنه آوجانسون، صمیمیت را به عنوان رویدادی ارتباطی که در آن خودافشاسازی از روی اعتماد با بیان همدلی پاسخ داده می شود، در نظر می گیرند. در حالیکه شائفر و السون ، آنرا به عنوان فرایندی توصیف می کنند که در طول زمان اتفاق می افتد و هرگز پایان نمی یابد یا بطور کامل محقق نمی شود. صمیمیت مستلزم پذیرش و فهم، همچنین توجه به خود اصیل شخص دیگر است. اگرچه صمیمیت به رابطه زناشویی محدود نمی گردد، اغلب مردم بخاطر دستیابی به صمیمیت ازدواج می کنند. تحقیقات نشان داده که رابطه مستقیمی میان صمیمیت زناشویی و رضایت زناشویی  وجود دارد به گونه ای که افزایش صمیمیت زناشویی اثری مثبت بر رضایت زناشویی در طی یک دوره زمانی دارد.

سبک های دلبستگی

نظریه ی دلبستگی که اولین بار در زمینه رشد کودکان بکار رفت، اخیرا برای روابط دلبستگی بزرگسالان بکار رفته است و تاثیر عظیمی برایجاد زوج درمانی هیجان محور داشته است.میرز و لاندرزبرگر، پی از بیان اینکه همبستگی های مثبت بین دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی و روابط معکوس بین سبک های دلبستگی ناایمن و رضایت زناشویی را هم برای مردان و هم برای زنان متاهل به اثبات رسانده اند، در تبیین مکانیسم های میانجی گر و تعدیل کننده ارتباط رضایت زناشویی و سبک دلبستگی بیان می کنند که ناراحتی روانشناختی، ارتباط مثبت میان دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی را میانجی گری می کند. یعنی دلبستگی ایمن با احتمال تجربه کردن کمتر نشانه های روانشناختی مرتبط است و احساس سلامت روانشناختی هم، با رضایت زناشویی مرتبط می باشد.

همچنین نتایج این پژوهش حاکی از آن بود که حمایت اجتماعی  ، رابطه منفی میان دلبستگی اجتنابی و رضایت زناشویی را وساطت می کند یعنی رابطه میان تنهایی اجتماعی و دلبستگی اجتنابی و نه صرفا اسنادهای این سبک دلبستگی  با رضایت زناشویی مرتبط است. همچنین ناراحتی روانشناختی  به عنوان عاملی تعیین کننده بر جهت و شدت ارتباط میان هر دو سبک دلبستگی ایمن واجتنابی بر سطح رضایت زناشویی اثر می گذارد. بدین معنی که ناراحتی روانشناختی رابطه ی مثبت میان دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی را از بین می برد و به علاوه، ارتباط معکوس میان دلبستگی اجتنابی و رضایت زناشویی را نیرو می بخشد.

 فردیت وتمایز خود

طبق نظر برناردشاو، باور؛  زن و شوهر نیمه ی بهتر یکدیگرند، در واقع نشاندهنده ی اشتباه فرهنگی در زمینه ازدواج است. نقش های جنسی انعطاف پذیر در این فرهنگ به این معتقد است که با کنار هم گذاردن دو نیمه ی انسان، یک شخص کامل ایجاد می شود. برداشت به گونه ای است که انگار یک دوم ضربدر یک دوم، مساوی یک می شود ؛ حال آنکه حاصل این ضرب، یک چهارم است که از یک دوم کمتر است. به همین دلیل وقتی دو نفر برای تکمیل شدن ازدواج می کنند در مقایسه با آن زمان که کامل و تکمیل نبودند، ناکاملتر می شوند و این علت بسیاری از شکست های ازدواج هاست. بنابراین افرادیکه از وضعیت درونی سازمان یافته تری برخوردارند، در نظم دادن به وضعیت طرف مقابل نیز موفق تر می باشند .ازدواج یک امر اجتماعی است که پایه و اساس ارتباط را تشکیل می دهد و در آن مرد وزن از طریق یک نیروی رمزی ناشی از غرایز، آیین، شعائر و عشق به هم جذب می شوند به طور آزادانه و کامل تسلیم هم شده تا واحد پویایی را به عنوان خانواده ایجاد نمایند.

شواهد فراوان نشان می دهد که زوج ها در جامعه امروزی برای برقراری و حفظ روابط صمیمی و درک احساسات از جانب همسرشان به مشکلات فراگیر متعددی دچارند. بدیهی است که کمبودهای موجود در کیفیت های عاطفی و هیجانی همسران در کنار عوامل متعدد دیگر، اثرات نامطلوبی بر زندگی مشترک آن ها می گذارد که می توان به کمبود هایی در توانایی؛  خود آگاهی ، خویشتن داری ،  همدلی  و  توانایی تسکین دادن یکدیگر  اشاره نمود. نتایج تحقیقات حاکی از آن است که  کفایت های عاطفی ، توان تحمل تنیدگی و حل مشکلات روزانه را افزایش می دهد و این مهارت های شخصی می تواند فرد را در مقابله با فشارهای ناگهانی محیطی، موفق سازد. روابط صمیمانه زوجین نیاز به مهارت های ارتباطی دارد از قبیل توجه افراد به مسائل از دید همسرشان و توانایی درک همدلانه آن چه که همسرشان تجربه نموده است و همچنین حساس و آگاه بودن از نیاز های او.

منبع

مشتاقی،مرضیه(1390)، آموزش انسان گرایی بر باورهای ارتباطی ، رضایت زناشویی و شادکامی زوجین،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0