دین از دیدگاه متخصصان

نظریه ویلیام جیمز

ابتدا نظریه ویلیام جیمز پیرامون تجربیات دینی که به صورت گزارش های افراد مختلف ارائه شده مطرح و نهایتاً نظریة ناهشیار به عنوان منبعی برای تجربیات جذبه، عرفان، اشراق و هرگونه تجربیاتی که نوعی ارزش معنوی دارد ارائه شده است. سپس نظریة گوردون آلپورت در خصوص جهت­گیری مذهبی درونی و بیرونی و تفاوتهای هریک با دیگری مطرح شده است.

در خاتمه نظریه فولر و لوین  کاملاً توضیح داده شده است. طبق این نظریه ایمان طی شش مرحله تکامل می یابد. این مراحل از کودکی و نوجوانی آغاز شده و تا میانسالی تحول می­یابد. علم روان­شناسی طی یک قرن گذشته نسبت به پدیدة مذهب موضع­گیری های بسیار متفاوتی داشته است. اگر چه ویلیام جیمز و استانلی هال به عنوان متقدمین روان شناسی در آمریکا نسبت به مطالعة دین توجه خاصی داشتند اما روند مطالعات روان­شناسی در غرب و خصوصاً آمریکا حاکی از عدم توسعة رغبت های متقدمین توسط متاخرین است. ویلیام جیمز در کتاب گونه های تجربة دینی خود که شامل بیست سخنرانی وی است به بررسی انواع تجربیات دینی پرداخته است. وی ضمن استناد به تجربیات شخصی افراد در حالات جذبه، خلسه و احساس حضور نزد پروردگار به مسئله وحدت وجود که از مباحث اساسی در فلسفه و عرفان است توجه می­کند.

دامنة مطالعات ویلیام جیمز در زمینة تجربیات دینی از کشور آمریکا فراتر رفته و فرهنگ شرق را نیز در بر می­گیرد. این بررسی ها شامل سرگذشت غزالی و اشاره به اشعار شبستری در گلشن راز نیز می­شود. حاصل این مطالعات منجر به ارائه یک فرضیة اساسی در زمینه روان­شناسی دین می­شود. طبق این فرضیه،محتوای ناهشیار صرفاً شامل خاطرات ناقص، تداعی معانی عجیب و غریب و مانند آن نیست. بلکه قسمت ناهشیار شخصیت انسان می­تواند منبع و سرچشمه بسیاری از شاهکارها و آثار نبوغ باشد. جیمز می­گوید: «به هنگامی که مسئله تصوف، عرفان، دعا و نیایش را مورد مطالعه قرار داده بودیم ملاحظه کردیم که در زندگی مذهبی نقش عمده را فیض نهایی که از قسمت ناهشیار ما می­رسد بازی می کنند». بنابراین من فرضیه خود را اینطور قرار می­دهم: این حقیقت برتر که ما در تجربیات دینی با آن ارتباط پیدا می کنیم، بیرون از حدود وجود فردی ما هرچه می­خواهد باشد، درون حدود وجود ما، دنبالة ضمیر ناهشیار ما از اوست. وقتی که ما به این نحو پایة فرضیة خود را بر روی امری که مورد قبول دانشمندان روان شناس است قرار می دهیم، با علوم امروزی تماس خود را حفظ کرده­ایم؛ حال آنکه علمای علم کلام چنین تماسی را ندارند.

نظریه استانلی­هال

استانلی هال به عنوان اولین رئیس انجمن روان­شناسی آمریکا(APA) نیز به عنوان یکی از پیشکسوتان روان­شناسی در آمریکا به بررسی دین علاقمند بود و نشریه­ای را در زمینة روان­شناسی دین تاسیس کرد که تا سال ۱۹۱۵ چاپ می­شد. مقالات چاپ شده در این نشریه عمدتاً به آموزش­های اخلاقی و مذهبی کودکان و نوجوانان مربوط می­شد.

همانطور که در ابتدا ذکر شد روان شناسان موضع­گیری های متفاوتی نسبت به بررسی دین در حوزة علم روان­شناسی داشته­اند. آنچه که در این جا بیشتر به آن توجه می­شود ذکر نظریاتی است که مذهب را به عنوان یک موضوع مستقل و حائز اهمیت مورد توجه قرار داده و دربارة آن نظریه­پردازی کرده­اند. و نه کسانی که دربارة انسان نظریه پردازی کرده­اند و دین را نیز مانند سایر موضوعات مشمول همان نظریه کلی خود دانسته­اند. از میان بنیانگذاران مکاتب مختلف در روان­شناسی زیگموند فروید با پدیدة دینی، برخوردی کاملاً منفی داشته و به صورت­های مختلف کوشیده است تا اصالت دین را نادیده بگیرد.

نظریه ریچارد گورساچ                                                                                                     

ریچارد گورساچ  که به بررسی تاریخچة روان­شناسی دین پرداخته است معتقد است که از دهة ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ در زمینه روان­شناسی دین مطالعه مهمی انجام نشده است. االبته گوردون آلپورت از سال ۱۹۵۰ در زمینة روان شناسی دین کتاب فرد و دینش را تالیف کرد که بایستی حرکت او را در این زمینه حائز اهمیت دانست. هنر آلپورت این بود که به عنوان یک روان­شناس اجتماعی با ارائه نظریة جهت­گیری درونی و بیرونی نسبت به دین در انسان توانست مطالعات روان شناسی اجتماعی در زمینة تعصبات نژادی را با در نظر گرفتن جهت­گیری مذهبی فرد مورد مطالعه قرار دهد.

نظریه گوردون آلپورت

تقسیم بندی آلپورت در خصوص جهت گیری مذهبی فرد توانسته است توجه زیادی را طی سالیان اخیر به خود معطوف دارد و در مطالعاتی که عامل مذهب مورد توجه روان­شناسان باشد به عنوان یک نظریه کارآمد مورد استفاده قرار گیرد. آلپورت بر حسب جهت گیری دینی افراد، آنها را با دو جهت گیری دینی درونی و بیرونی تقسیم بندی کرد.از نظر آلپورت افراد مذهبی با جهت گیری درونی ضمن درونی سازی ارزشهای دینی، مذهب را به مثابه هدف در نظر می­گیرند. در حالیکه افراد با جهت­گیری بیرونی، دین را صرفاً وسیله­ای برای نیل به اهداف دیگر در نظر می­گیرند .

نظریه فولر و لوین

فولر و لوین ۱۹۸۰ در زمینة بررسی ایمان به ارائه نظریه­ای تحولی شامل شش مرحله پرداخته­اند. این نظریه که از برخی جهات به نظریة قضاوت اخلاقی کلبرگ شباهت دارد، می­تواند در مطالعة ارتباط دین با متغیرهای دیگر با توجه به مراحل مختلف ایمان و سطح­بندی افراد در مراحل مختلف آن کمک شایانی نماید. از نظر فولر ولوین ایمان مذهبی برای افراد در سنین مختلف دارای ساختار متفاوتی است. این دو نظریه پرداز ساختار ایمان را مجموعه­ای از باورها می­دانند که در هر مرحله تعیین کنندة چگونگی عملیات ذهنی در استدلال یا قضاوت دربارة موضوعات مورد توجه در حیطة دین است.

به طور خلاصه شش مرحلة ایمان از نظر فولر ولوین به ترتیب زیر است:
مرحله اول ایمان شهودی فرافکنی: در این مرحله ایمان بیانگر ابراز آرزوهای کودک است. کودکان در سن ۳ تا ۷ سالگی دارای جهت­گیری خیالبافانه و تقلیدی هستند، ولی محتوای فکر آنها دارای الگوهای­نسبتاً سیال است. در مرحلة اول فولر همانند مرحلة اول قضاوت اخلاقی کلبرگ کودک کاملاً خود میان­بین بوده و در عین حال در خصوص تابلوهای موجود در جامعه نسبت به برخی از اعمال کاملاً آگاهی دارد.
مرحله دوم ایمان اسطوره ای سطحی: کودک در این مرحله به درونی­کردن داستان­ها، اعتقادات و جنبه­های مختلف مربوط به فرهنگ جامعه می­پردازد. اعتقادات و قواعد اخلاقی در این مرحله کاملاً عینی و­سطحی هستند. این مرحله با گسترش و تصریح شکل­گیری شخصیت کودک تحت­ تأثیر ویژگی­های شخصیتی دیگران همراه است                                                   .
مرحله سوم ایمان ترکیبی قراردادی: در مرحلة سوم نوجوان نسبت به دیدگاه­ها و باورهای موجود در خارج از خانواده آگاهی می­یابد. بنابراین در این مقطع ایمان مذهبی در خدمت تدارک جهت یابی منسجم از دنیای متنوع و پیچیده بوده، دیدگاههای معارض با یکدیگر را در یک چارچوب کلی با یکدیگر ترکیب کرده وحدت می­بخشد. مرحله سوم اصولاً در نوجوانی آغاز می­شود و به اوج خود می­رسد و در عین حال برای بسیاری از بزرگسالان به عنوان یک تعادل جویی دائمی تلقی شده از این مرحله فراتر نمی­روند.

در مرحلة سوم اگر چه شخص دارای یک «ایدئولوژی» است که شامل مجموعه­ای از باورها و ارزش­های کم و بیش با ثبات است، اما این ایدئولوژی را به­ عنوان یک واقعیت مستقل مورد بررسی و آزمایش قرار نمی­دهد                                                     .
مرحله چهارم ایمان وابسته به طرز تفکر فردیت یافته: مرحلة چهارم شامل درونی کردن  باورهای فرد است. انتقال از مرحلة سوم به چهارم بسیار حائز اهمیت است. چون با این انتقال نوجوان و یا بزرگسال باید مسئولیت پذیرش هرگونه سبک زندگی، ارزشها و تعهدات عملی نسبت به آنها را به عهده گیرد.
مرحله پنجم بازنگری در ایمان تثبیت شده: در مرحله پنجم علیرغم تثبیت اعتقادات فرد که طی مراحل قبل شکل گرفته است، شاهد بروز یک بحران در اعتقادات شخص هستیم. این تردید و بازنگری نسبت به اعتقادات در فواصل نیمه عمر انسان رخ می­دهد. فولر و لوین با استفاده از مفاهیم روان تحلیل­گری مرحلة پنجم را مورد تجربه و تحلیل قرار می­دهند. بنابر نظر آنها در این مرحله اطمینان نسبت به ارزش­ها توسط فشارهای حاصل از سرکوبی بخش هشیار شخصیت در دوران اولیه زندگی زیر سؤال و یا مورد بی­توجهی قرار می­گیرد. این نظریه پردازان از به گوش رسیدن پیام­های مربوط به جنبه­های عمیق «خود» سخن می­گویند. این پیام­ها شامل بازشناسی انتقادی بخش ناهشیار اجتماعی انسان است. محتوای دینی پیام­ها عبارتند از: اسطوره ها، تصاویر آرمانی و تعصب­هایی که با توجه به تربیت ناشی از طبقات اجتماعی خاص، سنت­های مذهبی و گروههای قومی بخصوص عمیقاً در «سیستم خود» فرد رسوخ کرده است.
مرحله ششم ایمان جهانی: همانطور که در مرحله ششم قضاوت اخلاقی کلبرگ مطرح شده است، مرحله ششم از تحول ایمان نیز از جهت وقوع بسیار اندک است. کسانی که مرحلة ششم ایمانی جهانی را تجربه کرده­اند، احساس رابطة نزدیک و صمیمانه بین خود و جهان پیرامون خود را گزارش کرده­اند. تجارب ­مطرح شده در مرحلة ششم تحول ایمان مبنی بر احساس رابطة نزدیک بین فرد و جهان پیرامون را در نظریة فولر تحت عنوان تجربة اوج در افراد خود شکوفا و نیز در توصیفات تجارب دینی مطرح شده توسط ویلیام­جیمز در کتاب گونه­های تجارب دینی وجه تشابه بسیار زیادی دیده می­شود. اگر چه نظریه فولر و لوین به عنوان پایه و مبنایی نظری امکان پژوهش­های سازمان یافته­تری را فراهم می­کند ولی هنوز جمع­بندی­های روشن در زمینة روان­شناسی دین نیازمند پژوهش­های متعددی است.پیشرفت­های بدست آمده در حوزة روان­شناسی دین ضرورت انجام پژوهش­های طولی و استفاده از روش­های تجربی را از نظر برخی از روان­شناسان مانند گورساچ محرز کرده است                          .
در این اینجا دیدگاه چند تن از روان­شناسان غربی در زمینة روان­شناسی دین به طور مختصر مطرح شد. علت انتخاب نظریة این روان­شناسان در پژوهش حاضر و طرح دیدگاه آنان، علاقة آنها به دین و مطالعة آن با نوعی گرایش مثبت آنها به دین بوده است. البته ممکن است نظریات روان­شناسان دیگری را نیز بتوان به این مجموعه اضافه کرد. چون بررسی کامل دیدگاه همة روان­شناسان در زمینة روان­شناسی دین نیازمند نقد و بررسی مبانی جهان بینی و اعتقادات هریک از روان شناسان نسبت به دین است، بنابراین ضروری به نظر می رسد تا دیدگاه روان­شناسانی که با استفاده از روان­شناسی، دین را به عنوان یک متغیر خنثی مانند سایر متغیرها در نظر می­گیرند و یا حتی آن را به عنوان یک ارزش منفی در نظر می­گیرند جداگانه مورد بحث وبررسی قرار گیرد.

منبع

سلطان آبادی، فاطمه(1394)، رابطه بین سبک های یادگیری یونگ با گرایش به دین باوری، پایان نامه کارشناسی ارشد، تکنولوژی آموزشی، دانشگاه آزاد  اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0