تعریف مقابله و مفاهیم آن

فرایند مقابله عمدتاَاز فعالیتها و اقدامات شناختی و رفتاری فرد برای مدیریت استرس است. مقابله را معادل تلاش هشیار برای مواجهه با مطالبات استرس زا می دانند. در ان مقابله ،پاسخ های رفتاری آموخته شده از طریق محدود سازی اهمیت موقعیت خطرناک یا ناخوشایند؛مطالبات استرس زا، استرس را کاهش می دهد. از سوی دیگر ،کمپاس ، معتقد است مقابله صرفاَ راهبرد است و الزاماَمعادل موفقیت در کاهش استرس و درماندگی نیست.مقابله طبق نظر کمپاس به اقدامات سازش یافته و سازش نایافته در مواجهه با عوامل استرس زا اطلاق می شود.

لازاروس و فلوکمن، مقابله را چنین تعریف کرده اند:

تلاشهای رفتاری و شناختی که به طور مدام در حال تغییرند تا از عهده خواسته های خاص بیرونی یا درونی شخص که ورای منابع و توان وی ارزیابی می شوند،بر آیند.بر اساس این تعریف،

  •  مقابله فرایندی است که دائما در حال تغییر است.
  •  مقابله به طورخودکار انجام نمی شود، بلکه الگوی آموخته شده برای پاسخ گویی به موقعیت های تنش زا.
  •  مقابله نیازمند تلاش فرد برای مواجهه با استرس است.

مقابله عبارت است از تغيير مداوم تلاش‌هاي شناختي و رفتاري براي اداره خواستهاي ويژه بيروني يا دروني كه بعنوان عامل اتمام منابع يا فراتر از منابع شخصي برآورد مي‌شوند . براساس اين تعريف، مقابله يك فرآيند است كه بر حسب ارزيابي فرد از ميزان موفقيت‌آميز بودن تلاش‌هايش تغيير مي‌كند. بعلاوه اينكه مقابله خود , كار نبوده و الگوي آموخته‌اي از پاسخدهي تلاشمند فرد به موقعيت‌هاي تنيدگي‌زا است، هم چنین  مقابله نيازمند تلاش است و بالاخره اينكه مقابله،تلاش براي؛ اداره موقعيت است نه كنترل و تسلط بر آن.

تدابير و منابع مقابله اي

تدابير مقابله اي افكار و رفتارهايي هستند كه پس از روبرو شدن فرد با رويداد استرس زا به كار گرفته مي شوند.در حالي كه منابع مقابله اي وي‍ژگيهاي خود شخص هستند كه قبل از وقوع استرس وجود دارند، مانند برخورداري از عزت نفس،احساس تسلط بر موقعيت،سبك شناختي،منبع كنترل،خود اثر بخشي و توانايي حل مسأله. از جمله امر مهم در اين رابطه ارزيابي فرد از توانايي هاي خودش براي رويارويي با مسأله است .اين ارزيابي ها ممكن است مطابق با واقعيت و توانايي هاي واقعي فرد باشد و يا مطابق با واقعيت و توانايي هاي واقعي فرد باشد و يا مطابق با واقعيت ها و توانايي هاي او نباشد.،ولي هرچه هست برداشت هاي فرد از توانايي ها و قابليت هاي تعيين كننده اصلي براي مقابله با دشواري مي باشد.اگر فرد احساس ناتواني بكند با وجود همه مهارتهايي كه آموخته نخواهد توانست از عهده مشكل بر آيد. ارزيابي افراد از ناتواني خود براي رويارويي با مسائل طي سه مرحله شكل مي گيرد كه در شكل دادن به رفتارهاي مقابله اي خيلي موثر است:

  •  در اين مرحله فرد به ارزيابي موقعيت پيش بيني كننده استرس و تهديد مي پردازد.مثلاَ شخص اين سوال را از خود مي پرسد كه آيا موقعيت تهديد كننده است يا خير؟
  •  در اين مرحله فرد به ارزيابي توانايي خود جهت انجام دادن كاري در ارتباط با موقعيت استرس زا مي پردازد،در اين باره فرد از خود مي پردازد ، در اين باره فرد از خود مي پرسد براي حل مسأله پيش آمده چه مي توان كرد؟
  •  سبك مقابله به تلاشهاي شناختي و رفتاري براي جلوگيري ،مديريت و كاهش تنيدگي اشاره ميكند ، براساس تحقيقي به منظور بررسي فرايند مقابله ي عمومي افراد برحسب سه نوع اساسي سبك مقابله متمايز مي سازد:سبك مقابله مسآله مدار،سبك مقابله هيجان مدار،سبك مقابله اجتنابي.

آنچه تحت عنوان مهارت مقابله اي مطرح مي شود همان روشهاي برخورد با حل مسأله است كه از طرف فرد به طور آگاهانه طراحي و به اجرا در مي آيد و نتيجه آن حل مسأله و يا افزايش ظرفيت روانشناختي فرد براي از سرگذراندن موفقيت آميز شرايط بحراني و دور ماندناز آسيب هاي ناشي از بحرانهاي روحي پيش آمده است.

سبك مقابله مسأله مدار

عبارت از عمكرد هاي مستقيم فكري و رفتاري فرد مي باشد به منظور تغيير و اصلاح شرايط تهديد كننده محيطي انجام مي شود.در واقع راهبردهاي مقابله اي مسأله مدار شيوه هايي را توصيف ميكنند بر اساس آن فرد اعمالي را كه بايد براي كاهش يا از بين بردن يك عامل تنيدگي محاسبه ميكند.رفتارهاي مسأله مدار شامل جستجوي اطلاعات بيشتر درباره مسأله تغيير ساختار مسأله از نظر شناختي و اولويت دادن به گام هايي براي مخاطب قرار مسأله مي شود.در مقابله متمركز بر مسأله افراد تدابيري را به كار مي برند كه به چند مورد از اين تدابير اشاره مي كنيم:

  •  مقابله فعال فرايندي است كه شخص در طي آن به طور فعالانه براي تغيير منبع فشار رواني تلاش مي كند.
  • مقابله مبتني بر برنامه ذيزي:در اين مقابله فرد برباي كنترل و حل مشكل  با تكيه بر فكر و انديشه به ارزيابي راه حل هاي مختلف مي پردازد و بعد از آن با انتخاب بهترين شيوه به حل مسأله اقدام مي كند.
  • مقابله بردبارانه:عبارت است از خويشتنداري و اجتناب از فعاليت ناپخته اي كه منجر به پيچيده تر شدن مسأله و ايجاد اخلال در روند حل مسأله مي شود.
  • مقابله جستجوي حمايت اجتماعي كار آمد:هنگامي كه فرد خود را براي حل مسأله ناتوان مي بيند به راحتي از كمك هاي ياورانه افراد ديگر اسنفاده ميكند اين كمك به تناسب نياز و نوع مشكل مي تواند كسب اطلاعات از طريق خدمات راهنمايي، مشاوره و جذب امكانات مادي يا معنوي از ديگران باشد.

سبك هاي مقابله اي هيجان مدار

شيوه هاي را توصيف ميكند بر اساس آن فرد و خود متمركز شده و تمام تلاش او متوجه كاهش احساسات ناخوشايندي خود مي باشد. واكنش هاي مقابله اي هيجان مدار شامل گريه كردن ،عصباني و ناراحت شدن پرداختن به رفتارهاي عيب جويانه ، اشتغال ذهني و خيال پردازي مي باشد.مقابله متمركز بر هيجان شامل كليه فعاليتها و افكاري مي باشد فرد به منظور كنترل و بهبود احساسات نامطلوب ناشي از شرايط فشار زا بكار مي گيرد اين مقابله عبارتند از:

  •  مقابله مبتني بر جستجوي حمايت عاطفي:تلاشهاي فرد براي به دست آوردن حمايت اخلاقي، همدلي، همدردي وجوه تفاهم و احساس درك شدن توسط ديگران را شامل مي شود.
  •  مقابله مبتني بر تفسير مجدد مثبت:ارزيابي مثبت از حوادث و موقعيت ها كه مبتني بر نگرش خوش بينانه به رويدادهاي زندگي است اين مقابله بيشتر براي اداره و كنترل عواطف و آشفتگي روان بكار مي رود تا مربوط به منبع استرس باشد.
  •  مقابله مبتني بر مذهب: فرد براي رهايي از نالراحتي هاي خود به انجام اعمال مثل دعا و نيايش،توكل و توسل به خداوند روي مي آورد.اين نوع مقابله براي همه مردم مفيد واقع مي شود زيرا هم به عنوان منبع حمايت عاطفي و هم وسيله اي براي تغيير مثبت عمل ميكنند.
  • مقابله مبتني بر پذيرش: عبارت از يك پاسخ مقابله اي كنشي است كه آن شخص واقعيت شرايط فشار زا را ميپذيرد اين افراد در شرايطي كه منبع فشار قابل تغيير نيست ؛فوت يكي از عزيزان مهم و موثر است .
  • راهبرد مقابله اجتنابي:مستلزم فعاليت ها و تغييرات شناختي است كه هدف آن اجتناب از موقعيت تنيدگي زا مي باشد رفتارهاي مقابله اي اجتنابي ممكن است به شكل روي آوردن و درگير شدن در يك فعاليت تازه و يا به شكل روي آوردن به اجتماع و افرباد مهم ديگر ظاهر شود.

مقابله هاي ناكار آمد و غير مفيد

مجموعه از شيو هاي مقايله اي را در بر ميگيرد اگر چه براي تغيير منبع فشار ها و بهبود احساسات ناشي از موقعيت فشار زا بكار گرفته مي شوند ولي متأسفانه اين شيوه وضع را بدتر ميكند  و لذا نميتوان از اين عوامل به مهارت مقابله اي تغيير نمود و عبارتند از:

  • پرداختن به احساسات دردناك از طريق تفكر آرزو مندانه
  • استفاده از دارو براي فرار از رنج مثل الكل ،نيكوتين،ترياك ،مواد مخدر اور،و مسكن هاي آرامش بخش و ضد افسردگي بدون تجويز پزشك استفاده شود.
  • تفكر منفي كه در اين حالت فرد بطور غير واقع گرايانه اي به موارد منفي مشكل تأكيد كرده و مشكلات داشته از آنچه هست و بصورت غير قابل حل ارزيابي ميكند.
  • رفتارلهاي تكانشي مثل اينكه فرد بدون فكر،انديشه و ارزيابي درست از آنچه رخ داد فورأ دست به اقدام و عمل مي زند.
  • مقابله بصورت انكار به گونه ايد ذبرخورد مي كند كه انگار مسله اي روي نداده و مانع مقابله بعدي مي باشد.

انواع مقابله و كاركردهاي آن

تلاش زيادي به منظور طبقه بندي انواع پاسخ هاي مقابله اي تاكنون صورت گرفته است.بسياري از پ‍ژوهشگران همچون فلوكمن و لازاروس ،دو نوع كلي مقابله اي متمركز بر مشكل و مقابله متمركز بر هيجان را از هم متمايز نموده اند:

  • مقابله متمركز بر مشكل: شامل اقداماتي است كه فرد ردر رابطه با موقعيت فشار زا به منظور تغيير و يا حذف آن انجام مي دهد و بر عامل فشار زا متمركز است.
  • مقابله متمركز بر هيجاني: شامل اقداماتي است كه در جهت تنظيم وكنترل پيامدهاي هيجاني عامل فشار زا است تا تعادل عاطفي و هيجاني را حفظ نمايند.

بعدها لازاروس و فلوكمن ، دو ديدگاه كلي براي طبقه بندي فرآيندهاي مقابله ارئه دادند كه ديدگاه اول بر مكان مقابله، فعاليت و جهت گيري شخصي در پاسخ به استرس تأكيد مي كرد.يعني يك فرد مي تواند به مشكل  نزديك شده،در جهت حل آن بكوشد يا سعي كند از مشكل اجتناب كرده و بر كنترل هيجانات مرتبط با استرس متمركز گردد.ديدگاه دوم بر روش مقابله، آيا يك پاسخ مستلزم كوشش هاي رفتاري يا شناختي است؟تأكيد مي ورزد.ما در اينجا اين دو ديدگاه را تركيب كرده و مفهوم يكپارچه تري از فرايند مقابله اي ارائه مي كنيم:

مقابله ي رويكردي, شناختي

شامل تحليل منطقي ،ارزيابي مجدد مثبت ،پذيرش مسئوليت و خويشتنداري است. اين فرايند مقابله اي ،توجه دقيق بر يك جنبه از موقعيت بر  هنگام رويارويي با مشكل ،طرح تجربيات گذشته ،پذيرش يك موقعيت ،سازمان بندي مجدد آن براي يافتن چيزي مثبت و مطلوب در آن را در بر ميگيرد.

مقابله رويكردي, رفتاري

شامل جستجوي راهنما و حامي و بخش عيني مناسب از قبيل مقابله مبتني بر حل مسأله را در رويارويي مستقيم با يك رويداد و عواقب آن در بر مي گيرد.

مقابله اجتنابي , شناختي

پاسخ هايي را در بر مي گيرد كه متوجه انكار،تقليل وخامت يك بحران و پيامدهاي آن باشد و همچنين پذيرش يك موقعيت همانطور كه هست، مي باشد.

مقابله اجتنابي, رفتاري

جستجوي پاداش ها ي جانشين را در بر ميگيرد، يعني سعي مي شود كه به وسيله در گير شدن در فعاليت هاي جديد و خلق منابع ديگر ارضاء ،جايگزين هايي براي بحران يافت شود.مثل تخليه احساسات از قبيل  ، خشم و نا اميدي،مصرف داروهاي آرام بخش و انجام رفتاري كه ممكن است به طور موقت تنش را كاهش مي دهد.پاركر و براون، با استفاده از روش تحليل عاملي،شش گونه مقابله را شناسايي و چنين نامگذاري كرده اند:بي پروايي؛شكستن اشياء، اجتماعي شدن؛ گذاردن اوقات با دوستان، حواسپرتي؛  مشغول كردن خود به كاري ديگر،حل كردن مشكل ؛ تفكر درباره مشكل،بر خورد منعلانه؛ مطاله و خواندن،به خود دلداري دادن؛پول خرج كردن براي خود.بنابر اين علاوه بر نقش مقابله به عنوان ميانجي استرس و بيماري ،چند بعدي بودن و ماهيت خاص مقابله شايسته توجه كافي است و در حد وسيعي از جنببه ي نظري فهم ما درباره ارتباط بين استرس و بيماري روشن مي سازد و مي تواند در ايجاد مداخله هاي باليني در مورد افراد داراي موقعيت هاي پر استرس به كار رود.

کیفیت زندگی

در واقع چالش اصلی بهداشت در قرن بیستم؛ زنده ماندن بود و چالش قرن حاضر ؛زندگی با کیفیت بهتر می باشد. سلامتی حق اساسی یک انسان و یک هدف اجتماعی است و تمام دولتها و حکومت ها موظف به تأمین سلامت افراد می باشد.لغت کیفیت زندگی اولین بار توسط پیگو در سال 1920 در کتاب اقتصاد و رفاه مورد استفاده قرار گرفت.او در این کتاب در مورد حمایت دولتی از اقشار پایین و تأثیر آن بر زندگی آنها و سرمایه های ملی به بحث پرداخته بود این مطلب تا بعد از جنگک جهانی دوم مسکوت مانمد تا این که در اثر دو حادثه مهم مورد توجه قرار گرفت .اول ان که سازمان جهانی بهداشت تعریفی از سلامت منتشر کرد که شامل سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی بود این امر منجر به بحث گسترده ای در مورد سلامت و چگونگی اندازه گیری ان شد.دومین اتفاق وجود نابرابری های گسترده اجتماعی در جوامع غربی و سایر کشورها به دنبال پیامدهای جنگ جهانی و پیشرفت در زمینه علوم انسانی و تجربی بود.که م.جب افزایش فعالیت های اجتماعی و نتیجه ابتکارات سیاسی گردید.

مفهوم کیفیت زندگی یک واژوه جدید نیست زندگی با کیفیت مطلوب ریشه در اعتقادات و آموزش های دینی مسلمانان دارد در فلسفه یونان این کلمه به کار برده است سقراط در مورد شادی از کیفیت زندگی صحبت کرده است.لیندهالت و همکاران، در مورد کیفیت زندگی بحث کرده و نقش هایی را که مدیران بالقوه مثل مازلو، فرانس و سارتر در هنگام صحبت از حالت درونی زندگی افراد به آنها اشاره کرده اندبرشمردند.بعد از جنگ جهانی دوم وضعیت اقتصادی و استانداردهای زندگی بهبود پیدا کرد و منجر به انتظارات ارتقاء مردم در خصوص رضایتمندی، خوب بودن و رضایت روانی شد.در سال 1964 رئیس جمهور آمریکا از کیفیت زندگی سخن به میان آورد و به دنبال آن تلاش هایی  برای افزایش کیفیت زندگی از طریق تأکید بر برنامه های انسانی نظیر آموزش نیروی انسانی،سازندگی جامعه، بهداشت، سلامت و رفاه انجام شد.

خارج از حوزه سیاسی کیفیت زندگی در مباحث آموزشی و مطالعات در مورد خانواده مورد بحث  بیشتر قرار گرفت.روبرت و کلیفتون، کیفیت زندگی را درجه رضایت مندی مردم یا حس خوب بودن که آنها در یک محیط خاص تجربه کرده اند  می دانستند. سازمان جهانی بهداشت نیز در سال 1995 کیفیت زندگی را به صورت درک افراد از موقعیت خود در زندگی با توجه به زمینه فرهنگی و سیستم های ارزشی که در آن زندگی می کنند  و همین طور در ارتباط با اهداف ،انتظارات، استانداردها و نگرانی هایشان  تعریف کرده است.یافته ها در رابطه با مبحث کیفیت زندگی نشان می دهد که فهوم کیفیت زندگی بسیار در آنها تکرار شده است.

تعریف کیفیت زندگی

آغاز بحث کیفیت زندگی به زمان ارسطو باز می گردد ه در کتاب نیکو ماخس به موضوع سعادت انسانی  می پردازد و این که سعادت چیست؟عبارت از چه فعالیت هایی است و چگونه می توان سعادتمند شد؟ مانزاک و مک میلان،واژه کیفیت زندگی را شایسته تحلیل مفهومی می دانند چرا که در چند دهه ی اخیر مطالب زیادی در خصوص آن نگاشته شده است.و این مفهوم در علوم مراقبتی به عنوان یک مفهوم پایه مطرح است.

  • فرانز و باور: کیفیت زندگی ، زندگی را رضایت یا عدم رضایت از ابعادی از زندگی فرد دانسته که برای او مهم می باشد.
  • سل و تالسکی: کیفیت زندگی را ارزیابی رضایت فرد از سطح عملکرد موجودش در مقایسه با انچه ایده آل یا ممکن می داند تلقی کرده اند.
  • سازمان جهانی بهداشت: کیفیت زندگی درک افراد از موقعیت خود از زندگی به عنوان فرهنگ سیستم ارزشی که در آن زندگی می کند، اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویت هایشان می باشد پس کاملا فردی بوده و توسط دیگران قابل مشاهده نیست.و بر درک افراد از جنبه های مختلف زندگیشان استوار است.

تعاریف جدیدتر کیفیت زندگی را به صورت اختلاف بین سطح انتظارات انسانها و  و سطح واقعیت ها عنوان می کند.که هرچه این اختلاف کمتر،کیفیت زندگی بالاتر.

کیفیت زندگی

ضمن دارا بودن ابعاد عینی و وابستگی به شرایط عینی و بیرونی، امری است ذهنی و درونیو در نتیجه به تصورات و ادراکات فرد از واقعیت های زندگی بستگی دارد.سازمان جهانی بهداشت،در تعریفی دیگر کیفیت زندگی را دربرگیرنده خوشحالی، رضایت از زندگی، بهزیستی، خودشکوفایی،بی نیازی و رهایی از فقر،کارکرد هدفمند،بهزیستی جسمانی، روانی، اجتماعی کامل می داند.شلدون ، معیار هایی مانند کامیابی،رضایت، بیکاری اندک، بهزیستی روانشناختی، رضایت از زندگی و آزادی از نشانه های کیفیت زندگی معرفی نمود. به نظر فرج، کیفیت زندگی ادراک ذهنی فرد از میزان برآورده شدن اهداف، نیاز ها و آرزو های مهم خودست. بنابراین کیفیت زندگی قضاوت شناختی  در مورد شکاف بین واقعیت موجود فرد وموقعیت های زندگی ایده آل اوست که رفتارعاطفی مثبت یا منفی رادر فرد بر می انگیزد.

اصول اساسی کیفیت زندگی

به رغم آنکه توافق کلی در در تعریف کیفیت زندگی وجود ندارد.پژوهشگران بر سه ویژگی مهم آن شامل چند بعدی بودن،ذهنی بودن و پویا بودن اتفاق نظر دارند:

  • کیفیت زندگی موضوعی چند بعدی است و دارای ابعاد جسمی،روانی، اجتماعی و روحی است.که این ویژگی با تعریفی که از سلامتی داریم منطبق است.
  • عامل اصلی تعیین کننده کیفیت زندگی عبارت است از تفاوت درک شده بین آنچه هست و آنچه از دیدگاه فرد باید باشد.و این همان ذهنی بودن کیفیت زندگی است.
  • پویایی کیفیت زندگی به این معناست که با گذشت زمان تغییر  و به تغییرات فرد و محیط او بستگی دارد.

ضمنأ کیفیت زندگی یک وضعیت رفاهی است که مشتمل بر دو بخش است:

  • توانایی اجرای فعالیت های روزمره که همان سلامت جسمی،روانی و اجتماعی است.
  • رضایت از سطوح عملکرد، کنترل و درمان بیماری می باشد.

فاستیو، در خصوص بررسی کیفیت زندگی اظهار می دارد امروزه کیفیت زندگی یک شاخص اساسی محسوب می شود.و از آنجا که کیفیت زندگی ابعاد متعددی مانند فیزیولوژیک،عملکرد و وجود فرد را در بر می گیرد توجه به آن از اهمیت خاصی برخوردارست. و برای ارزیابی صحیح کیفیت زندگی باید به ابعاد فوق توجه شود.راستون، کیفیت زندگی را دارای پنج بخش می داند که شامل زندگی طبیعی، خوشحالی، موفقیت در دستیابی به اهداف شخصی، سودمند بودن برای جامعه و ظرفیت طبیعی است. کیفیت زندگی از طرفی دیگر بر جنبه های از زندگی اشاره داردکه زندگی را خوشایند و ارزشمند می سازد. بنابراین حوزه کیفیت زندگی فراتر از نشانه های معمول است و در بر گیرنده بهزیستی ذهنی، رضایت فرد،کمبود هاست.بر خلاف تعاریف بسیاری که برای کیفیت زندگی پیشنهاد شده استدو نوع تعریف معتبر وجود دارد که برای سنجش و اندازه گیری در تحقیق به کار رفته اند.

اولا: کیفیت زندگی، کلی و عام که متمرکز بر اهداف و نیازهای فردی و ارزیابی از چگونگی مدیریت رابطه بین معیارهای درونی و بیرونی توسط فرد است.به عبارت دیگر این مفهوم عام و کلی کیفیت زندگی،خود با رضایتمندی ذهنی و کارکرد در حوزه های متعددی از زندگی که لزومأ به طور مستقیم تحت تأثیر سلامت قرار نمی گیرند مرتبط است.به نظر می رسد کیفیت زندگی یک ارزشیابی  ذهنی است و دانشجویان خود بهترین قضاوت کنندگان راجب کیفیت زندگی خود هستند.اما گاهی شرایطی وجود دارد که این قضاوت را برای دانشجو مشکل می سازد که در این موارد خاص اطرافیان قادر خواهند بود یک ارزیابی را انجام دهند.کیفیت زندگی یک ماهیت پویا و دینامیک است نه یک ماهیت ایستا به این معنی که یک فرایند وابسته به  زمان بوده و تغییرات درونی و بیرونی در آن دخیل هستند برخورداری از کیفیت زندگی ضعیف می تواند  بر روی ارتباطات خانوادگی نیز اثر گذارد. کیفیت زندگی ضعیف می تواند موجب به کار گیری  مکانیسم های مقابله و سازگاری نا موثر در افراد شده و متعاقبأ موجب افزایش تنش در آنان گردد .

بسیاری از محققین رابطه بین صفات فردی و کیفیت زندگی را مورد بررسی قرار داده  و عواملی را شناسایی  کرده اند این عوامل شامل میزان شناخت از خود، تنشهای محتمل شده، دستیابی به اهداف زندگی ، روش های مقابله و میزان سازگاری می باشد.تلقی یا شناخت فرد از خود که شامل عواملی مانند مفید بودن، مولد بودن، تصویر ذهنی از خود، ذوق و علاقه، نحوه نگرش نسبت به زندگی، درمان و آینده نگری  تأثیر زیادی بر کیفیت زندگی دارد.بنابراین باید بدانیم کیفیت زندگی مفهومی چند بعدی  و شامل فاکتورهای ذهنی و عینی است و در سنجش آن باید مولفه های چندی را در نظر گرفت از جمله مولفه های متعددی که در نتیجه مطالعات مختلف در رابطه با مفهوم کیفیت زندگی به دست امده می تواغن به موارد زیر اشاره کرد: موقعیت سلامت عمومی، قابلیت کاربردی، کارکردهای عاطفی،میزان احساس خوشبختی ، رضایت از زندگی،شادکامی، میزان هوشیاری،میزان نشانگان فعالیت های اجتماعی ، ایفای مناسب عملکرد جنسی  میزان حافظه، موقعیت مالی و شغلی.

منبع

اسدی،شهلا(1394)، پیش بینی بهزیستی روانشناختی افراد براساس کیفیت زندگی و مهارتهای مقابله ای دردانشجویان ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0