نظریه ­های دلبستگی

 هرچند مفهوم دلبستگی در ابتدا توسط جان بالبی ارایه شد،اما محققان دیگری همچون اینثورث ، هازن و شیور ،  نیز در بسط نظریه دلبستگی سهیم بوده اند. اینک نظریه های تأثیر گذار در دلبستگی، شرح داده می شوند.

نظریه روانکاوی

اوّلین کسی که اهمیت رابطه نوزاد و والدین را مطرح کرد، زیگموند فروید بود . از نظر فروید، اگر در ماه های اولیه زندگی کودک، تکانه های دهانی وی ارضاء شوند، کودک متوجه می گردد که نیازها، قابل برآورده شدن هستند. بنابر این، به تدریج درمی­یابد که چه کسی مسئول برآورده کردن نیاز های اوست و این آگاهی در ابتدا باعث وابستگی کودک به فرد خاص می شود و در نهایت، محبت، دلبستگی، و اعتماد وی را سبب می شود . اریکسون، معتقد است، پاسخگو بودن مراقب به صورت مستمر و باثبات، منجر به پرورش حس اعتماد درکودک و در نهایت، ایجاد دلبستگی می شود . از نظر وی شش سال اول زندگی و کیفیت ارتباط کودک با والدین نقش سرنوشت سازی را در زندگی وی بازی می­کند .

نظریه کردار شناسی

به نظر کردارشناسان، همه انواع، از جمله انسان، با تعدادی گرایش غریزی متولد می­شوند که برای بقای آنها بسیار ارزشمند است . لورنز، اوّلین کسی بود که بیان کرد که فرایند دلبستگی در میان انواع در یک دوره حساس اتفاق می افتد. این موضوع بدین معناست که نوزاد حیوانات فقط وقتی به چیزی دلبسته می شوند، که در معرض آن قرار بگیرند و آن را دنبال کنند . اگر این فرایند از دوره حساس فاصله بگیرد، هیچ گونه دلبستگی اتفاق نخواهد افتاد، چرا که دلبستگی، فرایندی فوق العاده پایدار است.

نظریه شناختی

طبق نظریه شناختی، سه عامل مهم در شکل گیری و رشد دلبستگی عبارتند از:

  •  اگاهی کودک نسبت به دنیای بیرون
  •  شناخت مراقبین
  •  رشد مفهوم بقای شيء .

 این نظریه بیان می کند که توانایی ایجاد دلبستگی تا حدی با سطح تحولی هوش کودک در رابطه می باشد. طبق این نظریه تا وقتی که کودک نتواند یک شخص خاص را بشناسد و از دیگران متمایز کند، نمی تواند یک دلبستگی خاص برقرارکند. شکل گیری مفهوم بقای شیء در کودک یک مرحله جدید در رفتار دلبستگی به وجود می آورد .

نظریه دلبستگی جان بالبی

بالبی ، به این توضیح می پردازد که چگونه کودک از نظر هیجانی و عاطفی نسبت به مادر یا شخصی که وظیفه نگهداری از وی را برعهده دارد، دلبسته می شود و نیز چگونه هنگامی که از این شخص جدا می شود، دچار اضطراب  و آشفتگی می شود . بالبی، یاد آور می شود یک رابطه گرم و صمیمی و به وجودآمدن یک دلبستگی صحیح برای کودک با مادر وی، یا فردی که کودک با او در تماس است، برای سلامت روانی او ضروری است. بالبی معتقد بود دلبستگی کودک به این صورت به وجود می آید که در آغاز، پاسخدهی اجتماعی کودک، تصادفی است، مثلا به هر چهره ای لبخند می زند، اما بین 3-6 ماهگی، کودکان پاسخدهی خود را به چند آشنا محدود می کنند و به ویژه فرد خاصی را آشکارا ترجیح می دهند و حضور غریبه ها آنها را نگران می کند، اما مدتی بعد تحرک بیشتری پیدا می کنند و همراه با سینه خیز رفتن، نقش فعال تری را انجام می دهند و حساس به این میشوند که والدشان کجاست و او را پیاپی تعقیب می کنند و این تمرکز بر نماد اصلی دلبستگی و دنباله روی، مشابه نقش پذیری دیگر گونه ها است. بالبی، عقیده دارد دلبستگی کودک چهار ویژگی اساسی دارد:

  • حفظ نزدیکی: یعنی تمایل به نزدیک بودن به کسانی که به آنها دلبستگی دارد.
  • پناهگاه امن: درمواقع خطر، بازگشت به سوی افرادی که به آنان دلبستگی دارد.
  • پایه مطمئن: فردی که به او دلبستگی وجود دارد، پایه مطمئن و قابل اتکایی برای کودک به وجود می آورد، تا به کشف محیط پیرامون خویش بپردازد.
  • اندوه جدایی : اضطراب ناشی از فقدان و نبودن فردی که کودک به او دلبستگی دارد.

منبع

کارخانه،لیلا(1394)، رابطه سبک های دلبستگی و ویژگی های شخصیتی با میزان هیجان خواهی در امدادگران هلال احمر،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0