پیشینه شخصیت
شخصیت یک واژه متداول در ادبیات فارسی است که دارای معانی متعددی می باشد و معادل واژه personality در انگلیسی و personalite درفرانسه است که از واژه persona برخاسته است و این واژه در ادبیات انگلیسی به معنای نقاب یا ماسک است و اشاره به شی ای دارد که هنرپیشگان قدیم تئاتر یونان هنگام ایفای نقش بر چهره می گذاشتند و نمایانگر نقش آنان بود و به مرور گسترده شد و نقش آنان را نیز در برگرفت. پس شخصیت در ابتدا اشاره به سطحی اجتماعی دارد که فرد در ایفای نقش های زندگی آن را اتخاذ می کند. می توان گفت که شخصیت به ویژگی های اجتماعی که فرد با آن در جامعه ظاهر می شود گفته می شود. همچنین شخصیت اشاره به برجسته ترین و مسلط ترین ویژگی های فرد دارد.
برای شخصیت تعاریف مختلفی بیان شده است از جمله شخصیت، مجموعه تفکیک ناپذیر آن خصایص بدنی و نفسانی که شناخته ی دوستان نزدیک شخص است یا نقاب و ماسکی که فرد برای سازش با محیط، در زندگی به چهره می زند. شخصیت سازمان پویای جنبه های ادراکی و ارادی و بدنی؛ شکل بدن و اعمال حیاتی بدن فرد آدمی است .
شخصیت به عنوان مجموعه ی پایداری از ویژگی ها و گرایش ها که مشابهت و تفاوت رفتار روانشناختی افراد ؛ افکار، احساس و اعمال را که دارای تداوم زمانی بوده و ممکن است به واسطه ی فشار اجتماعی و زیست شناختی موقعیت های بدون واسطه، شناخته یا به آسانی درک نشوند، تعریف شده است. یا الگوی کلی یا همسازی ساختمان بدن، رفتار، علایق، استعدادها، توانایی ها، گرایش ها و صفات اوست که مجموعه یا کل خصوصیات و صفات فرد است. الگوهای رفتار و شیوه های تفکر که سازگاری فرد با محیط را تعیین می کنند. افراد مختلف تعاریف متفاوتی از شخصیت ارائه داده اند و به این شکل نظریات مختلفی درباره شخصیت شکل گرفته است که هر یک تعریف خاصی از شخصیت دارند و از جمله آن ها می توان به این نظریات اشاره کرد: نظریه روانکاوی فروید
روانکاوان معتقدند که شخصیت از سه سیستم تشکیل شده است: نهاد، خود، فراخود. نهاد، در پی کسب لذت و فطری است و جزء حیاتی یا زیستی شخصیت محسوب می شود. نهاد، تنها در پی کسب لذت و کاهش تنش است. خود، کمال گرا و اخلاقی است و جزء اجتماعی شخصیت محسوب می گردد. این بخش شخصیت، تابع واقعیت است و به کنترل و تنظیم شخصیت می پردازد. فراخود، واقع بین و اکتسابی است و جزء روانی شخصیت محسوب می گردد. این بخش، عنصر نقاد شخصیت است که برای کمال تلاش می کند و حالت آرمانی دارد.
فروید، معتقد است شش سال اول زندگی انسان تاثیر زیادی در آینده و شخصیت او دارد. وی انسان را به صورت نظامی از انرژی در نظر می گیرد که این انرژی بین سه قسمت نهاد، خود و فراخود توزیع می شود و همیشه کنترل انرژی به دست یکی از این سه بخش است. رفتار، توسط این انرژی روانی تعیین می گردد.
فروید، برای آگاهی از رفتار و مشکلات شخصیت سطوح هشیاری را مطرح نمود. قسمت ناهشیار بخش بزرگی از ذهن انسان را در بر می گیرد و شامل تمام خاطرات، تجربیات و موضوعات سرکوب شده در تمام دوران زندگی است. تمام رفتارها و نشانه های روان رنجوری جزء این بخش محسوب می گردند ضمنا تمام اعمال نهاد، ناهشیار است. قسمت هشیار، بخش اندکی از ذهن را در بر می گیرد. در بین دو قسمت هشیار و ناهشیار، بخش دیگری به نام نیمه هشیار نیز در نظر گرفته شده است. تعارض بین سه سیستم شخصیت، باعث تنش و اضطراب می گردد و فرد به طور ناخودآگاه مکانیزم های دفاعی را به کار می برد که باعث سازگاری وی با شرایط می گردد البته تداوم در به کارگیری این مکانیزم ها موجب ایجاد مشکل می شود.
نظریه ی یونگ
از نظر یونگ، شخصیت، از سه جزء اساسی تشکیل شده است: خود، ناهشیار شخصی و ناهشیار جمعی.
خود، در نظریه ی یونگ، کاملا هشیار و مسئول اداره ی تمام کارهای فرد است. ناهشیار شخصی، خاطرات زندگی یک شخص است و شبیه جنبه نیمه هشیار در نظریه فروید است یعنی آن چه که زودگذر است و کاملا به یاد نمی ماند. ناهشیار جمعی، تجربیات و تاریخچه ی اجداد و نژادهای گذشته ی ماست مثلا مفهوم کهن زن یا آنیما و مفهوم کهن مرد یا آنیموس که هر فرد آن را دارد. یونگ شخصیت را به تیپ های متضاد رفتاری مرتبط می داند که معمولا یکی بر دیگری برتری دارد. تیپ شناسی یونگ شامل دو نگرش درون گرایی و برون گرایی و چهار کارکرد است که به صورت دو جفت قطب مخالف قرار دارند و شامل: حس، درک شهودی، تفکر و احساس می شود. اگرچه تمام این کارکردها در هر فردی وجود دارد ولی برخی غالب هستند البته این کارکردها به صورت ذاتی تعیین می شوند.
نظریه ی آدلر
آدلر، انسان را موجودی اجتماعی می داند که در خانواده متولد می شود. انسان با حس نقاط ضعف خود دچار حس حقارت می شود و این حقارت باعث تلاش وی برای برتری جویی و کمال است. سبک زندگی یا برنامه و نقشه ای که فرد دارد، روش خاص او برای پیش روی به سمت هدف زندگی(غلبه بر حقارت و برتری جویی) است و شامل تمام ارزش ها و برداشت های فرد در ارتباط با خود، دیگران و زندگی است. علاقه ی اجتماعی موجب کاهش حس حقارت می شود که شامل تلاش برای آینده ی بهتر برای بشریت است یعنی پس از این که فرد از نظر شخصی به برتری رسید، برای کمال و رفاه دیگران تلاش می کند. آدلر و کسانی که فرد را جزئی از نظام اجتماعی می دانند معتقدند که عوامل اجتماعی، فرهنگی و ارتباطات بین فردی به ویژه در بین اعضای خانواده با یکدیگر در شکل گیری شخصیت موثر هستند. به توانایی فرد، برای انتخاب اعمال و اهداف خود که هشیارانه است، خودخلاق گفته می شود. خود خلاق در مرکز شخصیت قرار دارد.
نظریه ی فرام
شخصیت انسان در تعامل بین فرد و جامعه بهتر شناخته می شود. انسان ها در عین تلاش برای آزادی، خواهان ارتباط با دیگران هستند. برای از بین بردن تنهایی پنج جهت گیری وجود دارد:
- پذیرا بودن یا اتکا به حمایت عوامل خارجی
- استثمار دیگران
- احتکار: امنیت مساوی با کسب مالکیت است.
- بازاریابی: ارزش افراد و اشیا به مقدار پولی است که دارند.
- مولد: فرد سالم که برای استفاده از توانایی فردی و بهبودی جامعه تلاش می کند.
فرام این پنج مورد را به عنوان نیازهای پنج گانه مطرح می کند. وی معتقد است براساس نیازهای جامعه، ما همانی هستیم که باید باشیم.
نظریه ی اریکسون
اریکسون، معتقد است شخصیت طبق اصول ژنتیکی تکامل می یابد. اریکسون رشد شخصیت را برحسب کل عمر توصیف می کند و بحران هایی را بیان می نماید که باید حل شوند و هر بحران نقطه ی عطفی است که فرد می تواند در آن پیش روی یا پس روی داشته باشد. شخصیت در مراحل مختلف به طور وسیع و گسترده در تعامل اجتماعی و طی هشت مرحله رشد می یابد شامل: اعتماد در مقابل بی اعتمادی، اعتماد در مقابل شک و تردید، ابتکار در مقابل احساس گناه، سعی و کوشش در برابر حس حقارت، هویت در برابر بی هویتی، صمیمیت در برابر انزوا، بارآوری در مقابل رکود و بی حاصلی و یکپارچگی در مقابل سرخوردگی.
نظریههای پدیدار شناختی
نظریهی راجرز
راجرز، معتقد است که فرد با یک توانایی بالقوه متولد می شود که به طور فطری نیاز به شکوفا شدن دارد یعنی باید تبدیل به فعل شود و فرد در جهت آن تلاش می کند. اگر والدین کودک خود را بدون هیچ قید و شرطی بپذیرند و به او احترام بگذارند و توجه نمایند، او قادر می شود تا توانایی های بالقوه اش را به فعلیت برساند و چنان چه والدین شرایط ارزشی برای کودک قرار دهند و توجه بی قید و شرط نداشته باشند، این شرایط بخشی از ادراک خویشتن و عزت نفس فرد خواهد شد.
نظریهی مزلو
فرد به صورت فطری دارای یک سری نیاز است که این نیازها منبع انگیزش اوست و ارضای آن ها موجب خودشکوفایی می گردد. این نیازها به صورت سلسله مراتب هفت گانه هستند شامل: نیازهای فیزیولوژیک، نیاز به امنیت، نیاز به عشق و تعلق، نیاز به عزت نفس، نیاز شناختی، نیاز زیبا شناسی و نیاز به خودشکوفایی.
نظریهی کلی
انسان در پی افزایش شناخت خود برای کشف ناشناخته هاست. در فرآیند تلاش برای شناخت ناشناخته ها فرد فرضیه ها و سازه هایی می سازد که هسته ی اصلی شخصیت او را شکل می دهند. درک واقعیت بستگی به سازه های فرد دارند. بنابراین سازه ها معنای ذاتی ندارند و منحصر به فرد هستند که می توانند با سازه های دیگران هماهنگ شوند. کلی معتقد است چون هر فردی سازه هایش را خودش می سازد؛ مسئولیت سرنوشتش به دست خودش است .
نظریههای وجودی؛ فرانکل و رولومی
براساس دیدگاه وجودی جنبه های اساسی شرایط انسان عبارتند از:
- توانایی فرد برای خودآگاهی: توانایی برای فکر کردن و تصمیم گرفتن است.
- آزادی و مسئولیت: یعنی ما برای انتخاب نحوه ی زندگی خود آزادی داریم ومسئول انتخاب خود هستیم.
- تلاش برای هویت و برقراری رابطه با دیگران: فرد دوست دارد منحصر به فرد بودن خود را حفظ کند و در عین حال با دیگران نیز رابطه برقرار نماید.
- جستجو برای معنا: ویژگی بارز انسان تلاش برای درک معنا و هدف در زندگی است.
- اضطراب به عنوان شرط زیستن: آگاهی از آزادی و مسئولیت موجب اضطراب وجودی می شود که خصوصیت بنیادی انسان است. با فکر کردن به این که موجودی فانی هستیم و می میریم، اضطراب تشدید می شود و باید یک زندگی با معنا و با هدف بسازیم. اضطراب نتیجه ی اجتناب ناپذیر رویارویی با مرگ، آزادی، انزوای وجودی و بی معنایی است.
- آگاهی از مرگ و نیستی: که طبق نظر وجودگراها به زندگی معنا می دهد و منبع علاقه به زندگی و خلاقیت است. فرام اعتقاد دارد، انسان مسئول شکوفا ساختن کلیه ی امکاناتی است که آن را دارد.
رویکردهای خلقی؛ شلدن و کرچمر
فرم بدنی هر انسان با فرم روانی او موازی است یعنی ویژگی های جسمی بر رفتار موثر هستند.کرچمر براساس مشاهدات خود سه نوع ساختمان بدنی را مشخص کرد: پیک نیک یا افراد چاق، اتلتیک یا عضلانی، استنیک یا لاغر. حالت های دیگر بدنی به عنوان بی قواره نام گرفتند. کرچمر با مشاهده ی بیماران روان پریش مطرح کرد که افراد پیک نیک غالبا به عنوان شیدا-افسرده و افراد دو تیپ دیگر به عنوان اسکیزوفرن شناخته می شوند. شلدن نیز همچون کرچمر افراد را براساس فرم بدنی به سه دسته تقسیم می کند: اندومورفی افرادی با اندام مدور و نرم، مزومورفی ها افرادی عضلانی اند، اکتومورفی که بلند و باریک هستند. شلدن برای هر گروه مجموعه ای از صفات شخصیتی را ذکر می کند.
نظریات صفات
آلپورت
آلپورت برای مطالعه ی شخصیت، نظریه ی صفات را به کار برد. وی شخصیت را آمیزه ای از خصوصیات روانی و فیزیکی می داند و صفات را ساختار روانی-عصبی می داند که به محرک ها به طور یکسان پاسخ می دهند. آلپورت معتقد است بعضی صفات در افراد مشترک و برخی شخصی هستند. آلپورت انگیزه ها و صفات را هم ارز می داند و سازمان بندی ای برای صفات ارائه می دهد.
کتل
کتل، صفات را واحدهای ساختمانی شخصیت می داند و شانزده صفت دو قطبی را با روش تحلیل عاملی استخراج و بیان میکند.
آیزنک
آیزنک ، معتقد است، شخصیت از تعداد محدودی صفت ساخته شده است شامل: درونگرایی و برونگرایی، ثبات و بی ثباتی. او بیان می کند که این صفات به عوامل زیستی و ژنتیکی مربوط می شوند.
ماری
ماری، معتقد است انسان نیازهای مختلفی دارد . نیاز موجب ایجاد تنیدگی می شود و هدف رفتار، کاهش این تنیدگی است. او لیستی از نیازهای انسان ارائه داده است شامل: پیشرفت، پیوندجویی، پرخاشگری، خودمختاری، مهرورزی، نظم، بازی، طرد، مهرطلبی، درک و فهم و…
نظریه های رفتارگرایی
شخصیت سازمان عادات است که یا آموخته شده اند و یا آموخته نشده اند. این نظریات یادگیری را تابع نظریات مختلف یادگیری همچون: واتسون، پاولف، اسکینر، بندورا و … می دانند. یادگیری بر سازگاری ، شخصیت و رفتار فرد موثر است.
دالارد و میلر
محیط باعث شکل گیری رفتار می شود و تشابه محیطی عامل تشابه رفتار است. آن ها عنصر بادوام شخصیت را عبارت از عادت می دانند.
اسکینر
اسکینر ، معتقد است، شخصیت چیزی بیش از تجمع رفتارهای آموخته شده یا نظام های عادت نیست. رفتار نیز تابع پیامد آن است یعنی اگر رفتار تقویت دریافت کند ادامه می یابد و اگر تنبیه شود کاهش یافته یا خاموش می شود.
بندورا
بندورا ، معتقد است که رفتار نتیجه ی تاثیر متقابل آمادگی های فرد، موقعیت و رفتار اوست و بسیاری از رفتارهای اجتماعی ازطریق مشاهده ی رفتار دیگران آموخته میشوند.برای یادگیری، نیازی به تقویت نیست.
لوین
رفتار محصول مشترک فرد و محیط است یعنی همه ی عواملی که در لحظه وقوع رفتار وجود داشته اند بر رفتار موثر هستند.
گشتالت
تکامل شخصیت در سه مرحله انجام می شود: اجتماعی، روانی-جسمانی و روحی. این سه مرحله به دنبال هم و در امتداد یک خط قرار دارند. مرحله ی اجتماعی از لحظه ی تولد شروع می شود و به وسیله ی آگاهی و توجه دیگران مشخص می گردد. مرحله روانی-جسمی شامل آگاهی فرد از خصوصیات شخصی خودش می شود. این سه بعد به هنگام تولد، به طور بالقوه در فرد وجود دارند. شدن، فرآیندی است که فرد آن چیزی می شود که هست. درمانگران گشتالتی انسان را به صورت یک کل در نظر می گیرند که شامل فکر، احساس، رفتار، بدن و رویا است و به صورت کلی عمل می کند. مرحله ی جسمانی-روانی عرصه ی مداخلات گشتالت درمانی است .
نظریه ی مایرز-بریگز
نظريهي مايرز- بريگز تكاملي براساس نظريهها و گفتههاي يونگ است. يونگ ضمن تأكيد بر تفاوتهاي موجود بين افراد معتقد بود زيربناي شخصيت هر فرد ممكن است به سمت دنيايي بيرون يا درون باشد. بنابراين يا افراد برونگرا، مردمآميز و پذيرا هستند و يا اين كه درونگرا، گوشهگير و خجالتي محسوب ميشوند. پس از آن يونگ چهار كاركرد عمدهي روانشناختي را براي انسان ذكر كرد شامل: حسي، شهودي، تفكري و احساسي بنابراين هشت تيپ شخصيتي مطرح شد. مايرز- بريگز با پذيرش الگوي يونگ آن را كاملتر كردند. نظريهي مايرز- بريگز به شناخت ابعاد شخصيت پرداخته است. تعداد ابعاد شخصيت در اين نظريه چهار مورد است ولي عمق و ارتباط آن ها پيچيده و فراوان است. اين نظريه با بيان چهار كاركرد روانشناختي دو قطبي به شانزده تيپ شخصيتي رسيده است. چهار كاركرد روانشناختي عبارتند از: برونگرايي در مقابل درونگرايي، حسي در مقابل شهودي، عقلاني در برابر احساسي و با ساختار در برابر منعطف .
هريك از اين ويژگيها باعث ميشود كه فرد، رفتار و تفكر متفاوتي داشته باشد كه برخي از آن ها ذكر ميشود: برونگراها، از با ديگر بودن انرژي ميگيرند و دوست دارند كانون توجه باشند. افراد برونگرا اول عمل ميكنند و بعد فكر مينمايند و فكر كردن آن ها با صداي بلند است. اين افراد را به راحتي ميتوان شناخت. آن ها اطلاعات شخصي خود را به راحتي با ديگران در ميان ميگذارند و بيشتر حرف ميزنند تا گوش بدهند و با اشتياق با ديگران ارتباط برقرار ميكنند و به سرعت جواب ميدهند و درونگراها ويژگيهاي عكس اين ويژگيها را دارند. انسآن هاي حسي به آنچه مطمئن و منسجم است، اعتماد ميكنند و تنها در صورتي از ايدههاي جديد استقبال ميكنند كه قابليت اجرايي داشته باشند. افراد حسي به واقعگرايي و عقل سليم بها می دهند و از مهارتهاي موجود استفاده ميكنند. اين افراد به عملي بودن پيشنهادها توجه دارند .
ويژگي افراد عقلاني اين است كه در تصميمگيري به تحليلهاي غيرشخصي توجه ميكنند و براي عقل و منطق و عدالت ارزش قائلميشوند و معيار آن ها براي همه يكسان است. اين افراد اهل انتقاد و ديدن عيوب هستند. آن ها به حقيقت اهميت ميدهند و ممكن است بيرحم به حسب آيند و اين اعتقاد را دارند كه احساسات زماني معتبر هستند كه منطقي باشند. افراد عقلاني با ميل به موفقيت انگيزه مييابند. انسآن هاي با ساختار، در كارها ساختار دارند و براي آن ها چارچوب مشخص مينمايند و اولويتآن ها كار است و بعد از آن به تفريح ميپردازند. آن ها ترجيح ميدهند بدانند كه چه ميكنند و به تمام شدن كار و زمان اهميت ميدهد.
نظریه ی اینوگرام
كلمه ی اينوگرام از يونان باستان آمده كه تجربه و تحليلي است از عقل عرفان اديان مختلف يهودي، بودايي، هندوييسم، مسيحي و اسلام در هزاران سال گذشته. البته اينوگرام شناخت ديني و مذهبي نميدهد، اما ذات انساني را شناسانده و خود به مثابه ی پيشزمينهاي براي دستيابي به عرفان ديني عمل ميكند. اينوگرام يك شكل هندسي ميباشد كه از سه قسمت تشكيل شده است:
- اولين قسمت يك دايره است كه در بيرون قرار گرفته است و نمايانگر وحدت و يگانگي است.
- دومي يك مثلث است در درون دايره كه نمايانگر نيروي سه گانه طبيعت است.
- سوم يك ستاره چند ضلعي است در درون دايره كه نمايانگر قانون هفت گانه ی روابط طبيعي است.
اگوردجيف بر اين باور بود كه بايد سه مركز شعور انساني را فعال كرد تا بتوان آن را بازشناخت:
اين سه مركز :
- تفكر
- غريزه
- احساس ؛
تمامي شعور يا درك انساني را در بر دارند و انسان با توسل به اين سه مركز ميتواند زندگي كند. او معتقد بود كه مركز تفكر را با رؤيا و تصورگرايي ميتوان فعال كرد و مركز احساس را با نواي موسيقي، دعا و سرود ميشود به هيجان آورد و مركز غريزه با تنفسهاي خاص، حركات و موقعيتهاي فيزيكي به خصوص، به شكوفايي ميرسد. اينوگرام به راحتي شخصيت را توصيف ميكند، اين توصيف شامل قسمت غيرواقعي وجود ميشود كه براي فرد حقيقي است، چرا كه به آن شيوه زندگي ميكند.
اینوگرام جهت تشخيص تيپهاي شخصيتي
در نقشه اينوگرام نه تيپ شخصيتي توسط اعداد 1 تا 9 روي دايره هستند . زاويههاي مثلث مركزي سه تيپ پايهاي (3، 6 و 9) شخصيتهاي نهگانه را نمايان ميكند. كل شكل هندسي اينوگرام به سه قسمت تقسيم ميشود كه هر قسمت سه تيپ شخصيتي را نشان ميدهد. هر قسمت تحتتأثير يكي از سه مركز شعور انساني است. مركز احساس تيپهاي 2، 3 و 4 را در بر دارد. مركز تفكر تيپهاي 5، 6 و 7 را شامل ميشود و مركز غريزه، تيپهاي 8، 9 و 1 را در خود ميگنجاند. تيپشخصيتي فرد هيچ وقت در طول عمر عوض نميشود.
اگرچه تحت تأثير عوامل خارجي به طور موقت با الگوي كاملاً شخصي به سوي تيپ ديگري گرايش دارد. بطور كلي آميزهاي از تيپهاي شخصيتي ديگر در شخصيت فرد تا حدي بروز ميكند، اما هر فرد فقط داراي يك تيپ شخصيتي غالب است. البته هيچ يك از تيپهاي شخصيتي نه گانه، بهتر يا بدتر از ديگري نيست. همه ی تيپها داراي تواناييها و ضعفهاي خاص خود هستند و تمام صفات مربوط به يك تيپ مشخص، به طور کامل در شخص ديده نميشود.
طبقهبندي شخصيتي اينوگرام كاربرد جهاني دارد و در تمام جوامع انساني ميتوان به خوبي از اين روش خودشناسي و تشخيص تيپ شخصيتي استفاده كرد. به طور كلي شناخت تيپ شخصيتي بيانگر همه چيز در مورد شخص نيست. تمام صفات موجود در شخصيتهاي نه گانه در همه ی افراد ديده ميشود ولي ميزان نفوذ و تأثيرگذاري اين صفات در هر تيپ شخصيتي شدت و ضعف خاص آن تيپ را دارد. هر انسان و رويدادي در نوع خود منحصر به فرد است. با وجود اين، بين بسياري از انسآن ها و رويدادهاي زندگي آن ها، آنقدر شباهت وجود داردكه بتوان نكات مشتركي رادرنظر گرفت و همين الگوهاي رفتاري است كه تقسيم بندي تيپهاي شخصيتي را ممكن ميسازد.
اينوگرام، تيپهاي شخصيتي نه گانه را به سه گروه تقسيم مي كند. هر گروه به طور مشخص توسط يكي از اين سه مركز تشخيص داده ميشود. بدين معني كه فعاليت آن مركز مشخصاً تحت كنترل شخصيت است :
- تيپهاي مركز احساس (2، 3، 4)
- تيپهاي مركز تفكر (5، 6، 7)
- تيپهاي مركز غريزه (8، 9، 1)
- تيپهاي مركز احساس (2، 3، 4)
افراد زير نفوذ اين مركز، در تلاش برای حفظ هويت فردي هستند. زيربناي شخصيتي اين گروه شرم است. مشكل اساسی آن ها، متظاهر بودن و باورهايی است که آن ها از خود می سازند. تيپ دو (مهرورز و مهرجو) با انجام كارهاي مفيد و خدمتگزاري سعي ميكند كه توجه به دست آورد(موافق). تيپ سه(موفق و موفقيتگرا) برای جلب توجه كارهايي انجام ميدهد كه فكر ميكند مهم و با ارزش است(قاطع). تيپ چهار (فردگرا و خيالپرداز) با كناره گرفتن و به خلوت رفتن اميدوار است كه كسي متوجه غيبت او نشود(كنارهگير). در واقع فعاليت اساسي مركز احساس در اين گروه يا مثل تيپ دو، بسيار كم یا همچون تيپ سه، بي حركت و خاموش و يا مانند تيپ چهارم، بسيار زياد است و شخصيت شكل گرفته به نوعي برعكس اين خصلتهاي اساسي رفتار ميكند، و اين در واقع يك نوع ساختار سازگاري است كه شخصيت فرد بر آن پايهگذاري شده است .
تيپ دو بيش از حد به مهرباني و بروز احساسات می پردازد و تيپ سه به احساسات دروني بيتوجه است و تيپ چهار احساسات دروني را ناديده می گیرد و روي آن ها سرپوش می گذارد. در تيپ دو «خودخواستي» به اين معني است كه فرد بدون اينكه از دیگران انتظار داشته باشد نیازهای او را برآورده کنند، با محبت به آن ها نیاز خود را برآورده می سازد. در تيپ سه ؛ اصالت شخصيتي با توسل به ارزشمندی ایجاد می شود و فرد باید ارزش را در خود به دست آورد، نه با تلاش برای کسب مقام و توجه دیگران. در تيپ چهار بايد گذشت را تجربه كرد، بدين معني كه بايد دردها و پشيمانيهاي گذشته را فراموش كرد و بدون توجه به ديدگاه دوران كودكي و ندامتها و رنجهايي كه در خود نگاه داشته و پرورانده، در قلب خود جایی برای دیگران بازکند .
تيپهاي مركز تفكر (5، 6، 7)
افراد زير نفوذ اين مركز، در جست و جوي حامي و راهنماي دروني هستند. زيربناي شخصيتي اين گروه ترس است و این افراد در جست و جوی امنیت هستند. مشكل اساسي اين گروه تشويش و نگراني آن ها در مورد عدم امنيت و پشتيباني است. شخصيت شكل گرفته در اين گروه در جست و جوي امنيت است. تيپ پنج ؛ متفكر، كنارهگير،براي حفظ امنيت از ديگران كناره ميگيرد. تیپ شش سعی می کند با کناره گیری از دیگران امنیت خود را حفظ کند و تیپ هفت سعی می کند که به خواسته های لحظه ای خود پاسخ گوید تا احساس امنیت را در خود به وجود آورد. مسئله اصلي در اين سه تيپ شخصيتي ، حمايت از خود در مقابل خطرهاي زندگي و گزينشِ چيزهايي است كه فكر ميكند براي درست زيستن به آن ها احتياج دارد.
در تيپ پنج ،آگاهي مستقيم را بايد تجربه كرد یعنی ذهن خود را از دانش و آموختههاي خود كاملاً آزاد سازد و حقيقت را از طريق تماس مستقيم و نزديك با تجربههاي خود، درک نماید، نه از طريق دانش و آموختههاي خود و اجازه دهد كه آگاهي مستقيم شكوفا شود. در تيپ شش، راه رشد شخصيتي بايد از طريق شجاعت انجام گيرد. شجاعت بيتوجهي به ترس نيست، بلكه ذهن آزاد است يعني برداشت فرد از رويدادها و چيزها، بدون هيچگونه خيالبافي و ترس. در تيپ هفت بايد قدرداني را تجربه كرد و اين موقعي امكانپذير است كه ذهن كاملاً آزاد باشد تا قادر باشد از لحظهها و زمان حال لذت ببرد زيرا رضايت عميق و باطني در اين تجربههاست: قدرداني، سپاسگزاري و توجه به زمان حال ، وقتي به زمان حال و رويدادِ در حال انجام توجه نشان بدهد و قدرداني كند، ديگر نيازي ندارد كه دائم در جستجوي لذت و خوشي باشد.
تيپهاي مركز غريزه (8، 9، 1)
افراد زير نفوذ اين مركز خواهان نگهداري حس خود بودن یا استقلال هستند. زيربناي شخصيتي اين گروه خشم است. مشكل اساسي آن ها، تنشهاي فيزيكي است. تيپ هشت ؛ رهبر و مدير اصرار و پافشاري بر استقلال فردي دارد و متعلق به گروه قاطع است. تيپ شخصيتي هشت در واقع احساس ضعف و ناتواني دروني خود را با نشان دادن توانايي و راسخ و پايدار بودن جبران ميكند.
تيپ نه ؛ صلحخو و صلحطلب با كنارهگيري و جدايي ميخواهد استقلال خود را به دست آورد و متعلق به گروه كنارهگير است. تيپ يك ؛كمالگرا و اصلاحطلب با سعي و كوشش و بدون سر و صدا ميخواهد كه استقلال خود را به دست آورد و متعلق به گروه موافق است. تيپ يك شدت غرايز دروني خود را با رعايت و اجراي بيش از حد اصول اخلاقي، كاهش ميدهد. تيپ شخصيتي نُه با بيتفاوتي و يك نوع بيتوجهي ميخواهد كه بر احساس غريزي خود سرپوش گذاشته و يا آن را انكار بكند.
مسئله اصلي اين سه تيپ شخصيتي انكار حقيقت و تعريف خيالي از خود به منظور رعايت حد و مرزِ پرورانده در تخيل خود ميباشد. كارهايي كه براي بازپروري بايد انجام شود بيشتر شناخت حد و مرز خيالي خود است. راههاي انتخابي اين سه تيپ شخصيتي عبارتند از: در تيپ هشت ؛خود رهايي، در تيپ نُه ؛ به خود آمدن و در تيپ يك ، خودپذيري در واقع هنگامي كه خود را به كار بگيرد و بداند كه حضور دارد، ميتواند وجود خود را تجربه کند.
منبع
حکیمیان،محبوبه(1392)، رابطه بين راهبردهاي كاريابي و تيپ هاي شخصيت دانشجويان، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشکده علوم تربيتي وروانشناسي
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید