پیشینه ی هم وابستگی
اولين بار از لغت هموابستگي در درمان خانوادههاي الكلي استفاده شد. چنانكه افرادي كه با يك الكلي در رابطهاي نزديك ميزيستند، دچار نشانههايي از مشكلات رواني ميشدند كه هموابستگي ناميده شد . اما رفته رفت محققان متوجه شدند كه زماني كه فرد معتاد خانواده، استفاده از دارو يا الكل را ترك ميكرد، رفتارهاي هموابسته اعضاي ديگر در خانواده، ادامه مييافت و حتي در برخي مواقع بيشتر ميشد .در دهه 1970 میلادی با گسترش مفهوم اعتياد، رفتارهاي بيشتري تحت اين واژه قرار گرفت. معناي اعتياد از الكل، دارو و تنباكو گسترش يافت و مواردي همچون قمار، افراط در روابط جنسي، پرخوري، ورزش، خريد كردن و كار كردن را نيز شامل گشت و هر فردي كه در ارتباط نزديك با يك فرد معتاد قرار ميگرفت هموابسته ناميده شد .
در دهه 80 میلادی مفهوم هموابستگي نيز گسترده تر شد، طيف وسيعي از رفتارهاي ارتباطي كه عملكرد عادي شخص را محدود ميكرد مورد توجه قرار گرفت و به هر شخصي كه درگير يك ارتباط معيوب و مختل بود، اطلاق گرديد . پس از آن اين مفهوم به موقعيتهاي استرسزاي ديگري هم تعميم يافت. چنانچه افرادي كه نشانههاي كنترلگري، توجه به نيازهاي ديگران، بيگانگي با خود دروني را به وضوح و افراط نشان ميدادند در موقعيتهايي چون طلاق، مرگ والدين، بيماريهاي مزمن در خانواده نيز ديده ميشدند که ؛ هموابسته تلقي گرديدند .زنان همواره بيش از مردان مستعد ابتلا به هموابستگي ميباشند .
البته در زنانی كه تنها زندگي میكنند هموابستگي به ندرت وجود دارد، و هر گاه زنان دریک رابطهی عاطفي معيوب و شرايط استرسزاي مربوط به فردي نزديك به خود قرار ميگيرند متمركز بر نيازهاي شريك و همراه خود شده از نيازهاي خود غافل ميشوند و به طور افراطي نشانههاي هموابستگي را بروز ميدهند .در تحقيق نوريگا، راموس و مدينا مورا، نشان داده شد كه هموابستگي در خانواده معتادين پنج برابر بيشتر از خانوادههايي است كه در آنها روابطي معيوب وجود دارد.هموابستگي را از نظر ديدگاههاي مختلف، بطور متفاوت تعريف كردهاند:
از ديدگاه باليني: بر اساس نظريه مندن هال، هموابستگي نوعي بيماري و اعتياد است . هموابستگي به عنوان سرچشمهی همهی اعتيادها ؛ اعم از مواد، جنسي، اختلالات خوردن و غيره است . فرد هموابسته كنترلي روي رفتارهاي اعتيادآميز خود ندارد، او ميل شديد وسواسگرانه براي انجام چنين رفتارهايي دارد و با قطع ارتباط او با شخص يا شيء مورد نظر، علائم «سندرم قطع دارو ؛ ترك در وي ظاهر ميشود. بدين ترتيب هموابستگي بعنوان يك بيماري ناشي از محيط اجتماعي اوليه فرد ميباشد .
از ديدگاه ارتباطي: هموابستگي بعنوان يك پديدهی بين فردي معرفي شده كه يك ابزار آموزشي در كاركردن با خانوادههاي مشكلدار ميتواند باشد. هموابستگي يك اختلال ارتباطي تلقي شده است. کوان ، آن را الگوهاي مخرب ارتباط با ديگران ميداند كه با تمركز بيش از حد بر خارج از خود، فقدان بيان احساسات و گرفتن معناي شخصي از ارتباط با ديگران تعريف ميشود.
از ديدگاه اجتماعي: عوامل محيطي و اجتماعي در ايجاد ويژگيهاي هموابستگي در افراد دخيل هستند. از آنجا كه بسياري از ويژگيهاي هموابستگي هماهنگ با نقش هاي سنتي مراقبت و حمايتكنندگي در زنان خانواده است بسياري از صاحبنظران از جمله هاكان، بابلوك و پيكو به تعريف هموابستگي بعنوان یک اختلال شخصيتي انتقاد كرده اند. اينان هموابستگي را به عنوان استراتژي مقابله با استرس و شيوهاي براي كسب قدرت بصورت غيرمستقيم تعريف كردهاند كه فرد تحت سلطهی فيزيكي، احساسي و مالي ويژگيهاي هموابستگي را از خود بروز ميدهد. بنابراين نظريه، رفتارهايي كه تحت عنوان هموابستگي برچسب ميخورند، ميتوانند ناشي از رابطهی ناهمتراز ميان زن و مرد در سطح جامعه و انعكاس آن در خانواده باشند . تقريباً در زير هر نوع اعتياد و وسواس عملي، هموابستگي نهفته است .
هموابستگي رفتار آموخته شدهاي است كه از طريق وابستگي به مردم و به دنياي خارج از خود حقيقي آشكار ميشود . اين وابستگيها موجب ميشود شخص از هويت واقعي خود غافل شود و آن را تضعيف و تحقير كند. بنابراين خود دروغينی شكل ميگيرد كه اغلب از طريق عادات وسواسگونه، اعتيادها و ديگر اختلالات چهرهي خود را آشكار ميكند.
سازگاری زناشویی و هموابستگی
زندگی با همسر افسرده می تواند به علت بوجود آوردن پریشانی بیشتر در زندگی زناشویی، ناگوار و طاقت فرسا باشد.از این رو گزارش شده است همسرانی که با شریک افسرده زندگی می کنند به طور قابل توجهی پریشانی بیشتری در مقایسه با افراد نرمال نشان می دهند. بحثِ مطالعه حاضر پریشانی زناشویی نیست بلکه اصطلاح روان شناختی؛ هموابستگی است. درپژوهش آپمش ، در مقایسه با افرادی که در میزان هموابستگی در سطح پایینی قرار داشتند ، آن هایی که سطح بالایی داشتند بیشتر دچار منشا مشکلات خانوادگی و مشکلات روحی و روانی والدین، روابط صمیمی مشکل ساز از جمله روابط با افراد وابسته به مواد شیمیایی و مشکلات روانی شخصی، بودند. بر خلاف پیش بینی های تئوریک ، گروه با هموابستگی بالا بیشتر از افرادی که والدین آن ها مشکلات الکل یا مواد مخدر داشتند یا یک سطح بالاتر در دوران کودکی مورد سوء استفاده جسمی و جنسی قرار گرفته باشند؛ تشکیل نشده بود . این نتایج نشان داد که هموابستگی یک جنبه از مشکلات سیستم های خانوادگی چند بعدی گسترده تر است که منحصر به خانواده هایی نیست که در آن سوء مصرف مواد یا الکل یا سوء استفاده جسمی و جنسی جزء نگرانی های عمده باشد .
از سوی دیگر هموابستگی اثرات منفی بر رضایت فردی داشته. عناصر مختلفِ رضایت فردی شامل استرس، مشکل در برقراری ارتباط، مشکل در حل و فصل تعارضات ، مشکل در صمیمیت رابطه، واکنش پذیری و مرزهای عاطفی هستند. اعتیاد به نوشیدن الکل می تواند مهم ترین مشکلات تهدید کننده زندگی، مشکلات روانی و عاطفی را بوجود آورد که اغلب موجب می شود که هر دو طرف رابطه دچار احساس اضطراب، افسردگی، گیج و آزرده خاطر شوند. این می تواند به استرس و دیگر احساسات منفی در رابطه منجر شود. در نتیجه، همسر غیر الکلی ممکن است احساس گناه، خجالت، و درماندگی کند و حتی ممکن است خود درگیر مشکلات نوشیدن الکل شود یا در دیگر رفتار خودآزاری به عنوان راهی برای رهایی از استرس دچار شود. فاصله ارتباط کلامی بین همسران ممکن است موجب کمبود نزدیکی جنسی و عاطفی، کمبود رضایت و عمق رابطه، اختلاف نظر های بیشتر و ارتباطات کمتر شود. آقایان اورفورد و هاروین، در مطالعه شان نشان دادند زنانی که تحت تجربه استرس ناشی از زندگی با همسر الکلی خود هستند، در نهایت دچار اختلالات عصبی و روانی ورفتار می شوند.
لیبو، در بررسی خود بیان کرد که ارتباطات بین مصرف مواد و اختلافات زناشویی پیچیده هستند. تعاملات زناشویی استرس زا به افزایش استفاده از مواد مخدر مشکل ساز مرتبط است. ارتباطات ضعیف، عوامل استرس زای مالی از موارد معمول ِ سوء مصرف الکل هستند. اثر منفی مصرف الکل بر خانوادهی فرد، مانند پریشانی روانی و رفتار اجتماعی همسر، مشکلات تحصیلی و عاطفی در کودکان بروز کرده و استرس در نظام خانواده را افزایش می دهد و بنابراین ممکن است منجر به ایجاد یا تشدید استفاده از مواد شود. مشکل عاطفی هم با رضایت فردی به هم پیوند می خورد. به گفته پاتر ، یک فرد هم وابسته مانند یک معتاد ممکن است تحمل بالایی به دیگران نشان دهد با رفتاری نامناسب، گاهاً توهین آمیز و پرخاشگرانه. همچنین هم وابسته هایی نیز وجود دارند که در برابر توسعه روابط نزدیک مقاومت کرده و حتی گاهاً به علت ترس از طرد شدنشان آن را رد می کنند. آن ها به علت این ترس، مجرد یا دور از سایرین باقی می مانند و دوستان، همسایگان و اجرای کار آن ها را نادیده می گیرند.
رشد نامنظمی در نوشیدن اغلب در نتیجه یک مشکل در درون خانواده است. وظیفه اصلی خانواده این است که واکنش پذیری بسیار زیاد در مقابل فرد الکلی را با خونسردی برطرف کنند و در خانواده سردی احساسی را افزایش داد.در حالی که تشخیص و درمان هموابستگی بسیار مهم است، گنجاندن هموابستگی به عنوان یک اختلال شخصیتی جداگانه که ارزش بحث و گنجاندن در کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری دارد، بحث هایی صورت گرفته است. علاوه بر آن بیان می کند که هموابستگی یک اختلال قابل تشخیص، با تشخیص های گوناگون اختلال شخصیتی است که به طور معمول در خانواده هایی یافت می شود که بیشترین وابستگی به مواد شیمیایی را دارند
منبع
خطیبی،شهلا(1394)، اثر بخشی واقعیت درمانی در تمایز یافتگی وهموابستگی زوجین ناسازگار ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی ،دانشگاه خوارزمی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید