پرخاشگری و ناسازگاری اجتماعی
محققان تسلسل پیدایش نیاز و ارضای آن را سازگاری می نامند. به دیگر سخن هر انسان برای حفظ و تأمین نیاز خود تلاش می کند تا با محیطی که در آن زندگی می کند، سازگار شود. این تلاش جریانی پویا و بدون انقطاع است. چرا که هم نیازهای او متنوع و در حال دگرگونی می باشد و هم شرایط و اوضاع و احوال محیطی که در آن نیازهای مزبور می بایستی برآورده گردند، در حال تغییر و دگرگونی است. دانشمندان، فرایند سازگاری را عبارت می دانند از وجود یک انگیزه که باعث حرکت می شود، گاهی اوقات پدیدار شدن مانعی انسان را از رسیدن به هدف باز می دارد و در او احساس ناکامی و تنش بوجود می آورد. برخورد با مشکل و احساس ناکامی باعث می شود، انسان رفتار خود را تغییر دهد یا تعدیل نماید تا بالاخره به یک راه حل منطقی برسد و به خواست خود دست یابد. ولی برخی مواقع، علیرغم تمام تلاشهایی که انسان می کند تا مانع را از سر راه بردارد، متأسفانه مانع از راه برداشته نمی شود و در نتیجه مشکل لاینحل باقی می ماند. در چنین شرایطی ناکامی و دیگر رفتارهای غیر منطقی از جمله رفتارهای پرخاشگرانه شکل می گیرند و موجبات ناسازگاری رافراهم می سازند.
بنابر این انسان ها چنانچه در مناسبات اجتماعی خود، بتوانند به راحتی نیازهای اجتماعی خود را ارضاء نمایند، دارای سازگاری اجتماعی می باشند. اما گاهی اوقات علیرغم تلاشهای بسیار، نمی توانند نیازهای اجتماعی خود را برآورده سازند، در نتیجه ناکام می شوند و این مهم به نوبه خود منجر به رفتارهای مختلفی از جمله رفتارهای پرخاشگرانه در تعاملات اجتماعی می گردد. در چنین شرایطی انسان ها نمی توانند خود را با مقررات و ارزشهای اجتماعی سازگار نمایند و دچار ناسازگاری اجتماعی می گردند.فلسون ، در تحقیقات خود روشن ساخته، بسیاری از نوجوانان پرخاشگر از آنجا که سبک پاسخ دهی درستی ندارند، اغلب دارای ناسازگاری اجتماعی می باشند به طوری که از امر و نهی های بزرگترها سرپیچی می کنند و قادر به انطباق خود با معیارها و آداب و رسوم جامعه نمی باشند.
یک یافته همگرا با تحقیق فلسون توسط لوچمن و داژ، بدست آمد. این محققان نشان دادند، کودکان بسیار پرخاشگر، اغلب دچار مشکلات جدی هستند. آنها به دلیل رفتارهای خصمانه و کنترل شخصی ضعیف خود، توسط همسالانشان طرد می شوند، در مدرسه مردود می شوند و در نوجوانی گروههای همسال منحرفی را می جویندکه آنها را به سمت بزهکاری و تبهکاری سوق می دهند. امونز، در تحقیقات خود سه سبک پاسخ دهی را در طی یک پیوستار روشن ساخته که عبارتند از :
عدم ابراز وجود ، پرخاشگری و ابراز وجود.او معتقد است افراد پرخاشگر اشخاصی ناسازگار، زورگو، سلطه گروغیرخویشتن داری می باشند. افراد فاقد ابراز وجود افرادی ضعیف، ساده لوح، نالایق، ترسو و بی اعتماد به نفس هستند. اما افرادی که قدرت ابراز وجود منطقی دارند به حقوق دیگران احترام می گذارند، روابط رضایت بخشی با دیگران دارند و از تعارضات پرخاشگرانه غیر ضروری خودداری می کنند. این محقق بر این باور است افراد پرخاشگر و افراد فاقد ابراز وجود، دارای ناسازگاری اجتماعی می باشند به طوری که نمی توانند در تعاملات اجتماعی خود سبک درستی از خود ابرازی را داشته باشند. بنابر این با آموزش ابراز وجود به آنها می توان رفتارهای منطقی و اجتماعی بهتری از آنها انتظار داشت.
تاچ ، در تحقیقات خود روشن ساخته، معمولاً افراد پرخاشگر، سازگاری اجتماعی بالایی ندارند و با کمک آموزش ابراز وجود و دیگر مهارتهای اجتماعی می توان به آنها آموخت ، عصبانیت خود را کنترل کنند، به حقوق دیگران احترام بگذارند، احساسات و عواطف خود را به طور خشن ابراز نکنند و خلاصه این که رفتارهای سازگارانه تری در رابطه با دیگران داشته باشند.بسیاری از محققان بر این باورند، رفتارهای پرخاشگرانه، موجبات ناسازگاری اجتماعی را فراهم می سازد و چنانچه رفتارهای پرخاشگرانه کاهش یابد، افراد در تعاملات اجتماعی خود احساس رضایت بهتری می کنند .
تعریف سازگاری دارای پیچیدگی های بسیار است زیرا از ابعاد سازگاری , ناسازگاری معانی متفاوتی درک می شود و همین موضوع سبب بحث و جدلهایی در روانشناسی شده است . به عنوان مثال ممکن است محققی، سازگاری را توانایی فرد در تطبیق نیازهایش با نیازهای محیط بداند، در حالیکه محقق دیگری بر روی میزان مطابقت رفتار فرد با دستورات جامعه بیشتر تأکید کند. هر کدام از این تعاریف اغلب منجر به قضاوت های متفاوتی از رفتار و خصوصیات روانی که به سازگاری اطلاق می شود خواهد شد . سازگاری عبارت است از جریاناتی که با پیدایش نیازی آغاز می شود و از طریق یکسری فعالیتها، انسان به آن نیاز پاسخ می دهد .
راجرز، سازگاری را به این صورت تعریف می کند: منظور از سازگاری انطباق متوالی با تغییرات و ایجاد ارتباط میان خود و محیط به نحوی است که حداکثر خویشتن سازی را همراه با رفاه اجتماعی ضمن رعایت حقایق خارجی امکان پذیر می سازد. به این ترتیب سازگاری به معنی همرنگ شدن با جماعت نیست ، سازگاری به معنی شناخت این حقیقت است که هر فرد باید هدفهای خود را با توجه به چار چوب های اجتماعی و فرهنگی تعقیب نماید.
به نظر مک دانلد، سازگاری امری نسبی است .انسانها با درجات مختلف به سازگاری می رسند، اگر بتوانیم بر پایه ضوابط علمی درجه سازگاری افراد جامعه را اندازه گیری و سپس در یک منحنی توزیع پیاده کنیم به احتمال قوی منحنی طبیعی به دست می آوریم . به این ترتیب که در یک طرف منحنی ، اقلیت کوچکی خیلی ناسازگار و در طرف دیگر منحنی اقلیت خیلی سازگار وجود خواهد داشت و در میان آن، دو گروه اکثریت کم و بیش سازگار، بنابر این می توان گفت ناسازگاری و سازگاری حد و مرز مشخصی ندارد.شعاری نژاد ، نشانه های سازگاری را چند عامل زیر می داند:
- عمل برقراری یک رابطه روان شناختی رضایت بخش میان خود و محیط.
- عمل پذیرش رفتار و کردار مناسب و موافق محیط و تغییرات محیط.
- سازگاری موجود زنده با تجربیات درونی و بیرونی.
گراسمن، رفتار سازگارانه را چنین تعریف می کند : رفتار سازگارانه بر کارایی فرد با درجه سازگاری فرد با معیارهای استقلال شخصی و مسئولیت های اجتماعی که از سن و گروه فرهنگیش انتظار می رود ، اشاره دارد. جنبه های سه گانه این رفتار عبارتند از :
- رسیدگی
- یادگیری
- سازگاری اجتماعی .
سازگاری فرایندی است در حال رشد،تحول و پویایی و همچنین شامل توازن بین آنچه افراد می خواهند و آنچه جامعه شان می پذیرد، می باشد. به عبارت دیگر سازگاری یک فرآیند دو سویه است، از یک طرف فرد، به صورت مؤثر با اجتماع تماس برقرار می کند و از طرف دیگر اجتماع نیز ابزارهایی را تدارک می بیند که فرد از طریق آنها توانایی های بالقوه خویش را واقعیت می بخشد.در این تعامل فرد و جامعه دستخوش تغییر و دگرگونی شده و سازشی نسبتا پایدار به وجود می آید.
گرو، سازگاری را این گونه تعریف می کند : سازگاری با میزان انطباق یک شی با هدفی که برای آن پدید آمده در ارتباط است و بدین قرار سازگاری یک فرد به همان نسبت کامل ، متناسب و سالم است که مناسباتی شایسته بین او و شرایط ، اوضاع و اشخاصی که محیط جسمانی و اجتماعی او را شکل می دهند پدید آمده باشد.سازگاری در فرهنگ روانشناسی عبارتست از رابطه ای که هر ارگانیسم با توجه به محیطش ، با محیط برقرار می کند. این اصطلاح معمولا به سازگاری روانشناختی یا اجتماعی اشاره دارد و با اشاره به معنی ضمنی مثبت آن ، یعنی فرد خوب سازگار یافته ، این اصطلاح وقتی به کار برده می شود که فرد در یک فرایند جاری, موجود و غنی از رشد بالقوه خودش، درگیر است و به تغییرات محیطی به طرز مؤثری واکنش نشان می دهد. این واژه از طرفی اشاره به یک حالت تعادل کامل بین ارگانیسم و محیط او اشاره دارد . حالتی که در آن همه نیازها ارضا شده اند و عملکردهای ارگانیسمی به طور آسانی تحقق بخشیده می شوند. از این واژه یک اشاره ضمنی ظریف و منفی نیز استنباط می شود و در این معنی هم پوشی معنایی را با لغت همرنگ شدن، انعکاس می دهد به این معنی که فرد از خلاقیت و ابتکار عمل شخصی دست می کشد .
منبع
نظم آرا،زهرا(1394)، مقایسه میزان باورهای مذهبی، پرخاشگری و سازگاری در دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید