ویژگی های تشخیصی اختلال افسردگی

اختلال افسردگی اساسی به عنوان یک مسئله چالشگر بهداشت روانی مطرح است. طبق پنجمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلال افسردگی اساسی یک حالت خلقی افسرده، بدون سابقه دوره های مانی ، مختلط یا هییو مانی تعریف می شود که حداقل دو هفته طول کشیده و پنج علامت یا بیشتر نشانه های شناختی ؛ عزت نفس پایین، گناه و تقصیر، اشکال در حافظه و مشکلات تمرکزی ، تغییرات در رفتار و انگیزشی؛ احساس بی قراری یا کندی ، کاهش علاقه به فعالیت های اجتماعی یا تفریحی ، و تغییرات جسمی ؛خواب، مسائل خوردن و جنسی، توان باختگی دیده می شود .

همه گیری شناسی

شیوع:

شیوع 12 ماهه اختلال افسردگی اساسی در آمریکا حدود هفت درصد برآورد شده است، که البته بین گروه های مختلف سنی تفاوت های قابل توجهی دیده میشود، به طوری که شیوع آن در سنین 18 تا 29 سالگی حدود سه برابر بیشتر در مردان دچار افسردگی میشود که این تفاوت از اوایل نوجوانی شروع میشود.

بروز و سیر:

اولین دوره اختلال افسردگی اساسی در هر سنی میتواند بروز نماید، ولی به نظر می رسد شروع آن پس از بلوغ به نحو قابل توجهی افزایش می یابد. در آمریکا حداکثر بروز در دهه سوم زندگی دیده میشود. هرچند شروع آن در سالمندی ناشایع نیست. اختلال افسردگی اساسی سیر کاملا متغیری دارد، برای مثال در برخی از بیماران دوره های فروکش به ندرت رخ میدهد در حالی که در گروهی دیگر دوره فروکش برای سال ها ادامه می یابد و فاصله دو دوره ی بیماری چندین سال خواهد بود. افتراق افرادی که افسردگی مزمن داشته اند و اخیرا دچار تشدید علایم شده اند از گروهی که به تازگی دچار بیماری شده اند در امر درمان اهمیت فوق العاده ای دارد.  تداوم مزمن علایم افسردگی احتمال وجود اختلالات زمینه ای شخصیتی، مصرف مواد و اضطراب را افزایش میدهد که در نتیجه احتمال موفقیت کامل درمانی در برطرف کردن همه علایم کاهش میابد.

لذا در کسانی که با علایم افسردگی مراجعه میکنند کندو کاو جهت یافتن آخرین دوره حداقل دو ماهه ای که طی آن هیچگونه علایم افسردگی وجود نداشته است مفید خواهد بود. به طور معمول بهبودی در هر دو نفر از پنج نفر بیمار در طول سه ماه و در هر چهار نفر از پنج بیمار، در طول یک سال پس از بروز افسردگی اساسی، رخ خواهد داد . علیرغم وجود تفاوت های پایدار جنسیتی در میزان شیوع اختلال افسردگی اساسی به نظر میرسد که تفاوت  جنسیتی بارزی در پدیدارشناسی، سیر یا پاسخ درمانی وجود نداشته باشد. به همین ترتیب سن فعلی بیمار تاثیری بر سیر یا پاسخ درمانی اختلال افسردگی اساسی ندارد .

تغییرات DSM-5 در اختلال افسردگی

در ماه 2013 ویراست پنجم دستنامه تشخیصی و آماری انجمن روان پزشکی آمریکا DSM-5 به چاپ رسید. DSM-5 انجیل روان پزشکی و روان شناسی بالینی محسوب میشود و برای سایر رشته های روان شناسی، و حتی رشته هایی مثل مشاوره و راهنمایی نیز منبعی از اطلاعات مهم است. به استثناء تشخیص و درمان اختلال افسردگی عمده شبیه به آن چیزی است که در DSM-4     توصیف شده بود. استثناها عبارتند از اضافه شدن دو اختلال جدید و حذف معیار مستثنی ساز عزا  یا سوگ که به آن پرداخته خواهد شد. به فصل اختلال افسردگی در DSM-IV دو اختلال جدید اضافه شده است:

  •  اختلال افسردگی پس از قاعدگی
  •   اختلال نامنظمی خلقی اختلال گرانه BMDD که مختص کودکانی است که به شدت تحریک پذیر هستند و نمیتوانند به هیجانات خود نظم دهند.

افسردگی به شیوه ای جدید مفهوم پردازی شده است. اختلال خلق ادواری با اختلال افسردگی عمده مزمن ادغام شده است و اختلال جدید اکنون اختلال افسردگی دایم نامیده میشود .تغییر دیگر در DSM-5 حذف معیار مستثنی ساز سوگ از تشخیص اختلال افسردگی عمده است. یک تغییر عمده از اختلال افسردگی عمده  از میان برداشتن معیار سوگ است. این معیار  مانع از این میشد که فردی که برای کسی عزادار است تادو  ماه بعد از مرگ او مبتلا به اختلال افسردگی عمده شناخته شود،  طبق معیارهای  قبلی چنین افرادی می بایست عزادار محسوب می شدند نه افسرده اما تیم های تحقیقاتی انجمن روان پزشکی آمریکا یک واقعیت مهم را کشف کردند، کسانی که قبل از مرگ یکی از عزیزان خود یک دوره افسردگی عمده را تجربه کرده بودند بعد از تجربه کردن چنین فقدانی با احتمال بیشتری یک دوره افسردگی عمده را دوباره تجربه میکردند و قاعده مستثنی دانستن سوگ مانع از این می شد که این افراد به طور صحیح شناخته شوند و از تجربیات درمانی مناسب بهره مند گردند. ثانیا از میان برداشتن قاعده مستثنی ساز سوگ در واقع به رسمیت شناختن این حقیقت است که سوگ فرایندی نیست که بعد از دو ماه به پایان برسد .

سوگواری و عزاداری یک فرایند بسیار پیچیده است و در مورد آن باید عوامل مختلفی را در نظر گرفت، از جمله نوع رابطه با فرد متوفی، سن و علت مرگ.  برای مثال عزای مرگ همسر بعد از پنجاه سال زندگی مشترک ممکن است هرگز آرام نگیرد و درعرض دو ماه از بین نخواهد رفت . DSM-IV ملاحظات احتیاطی درباره اختلال افسردگی عمده را اندکی کنار میگذارد تا هرگونه فقدان یا از دست دادن مهم مثل طلاق و …را که باعث غم شدید، بیخوابی و بی اشتهایی میشوند شامل شود. با این که علایم ممکن است متناسب با نوع فقدان باشند حضور یک دوره افسردگی عمده باز هم باید منتفی  شود، مخصوصا در  افرادی که سابقه یک اختلال افسردگی دارند. به هنگام تشخیص درمانگران باید هنجارهای فرهنگی مرتبط با نحوه عزاداری و ابراز غم را در نظر بگیرند.

منبع

هاشمی، زهره(1394)، اثربخشی  زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر در بهبود مشکلات روانشناختی زوجین افسرده،پایان نامه دکتری روانشناسی، روانشناسی، دانشگاه تبریز

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0