هوش معنوی و سلامت روان

هوش رفتار حل مسألۀ سازگارانه­اي است که در راستاي تسهيل اهداف کاربردي و رشد سازگارانه جهت­گیری شده است. رفتار سازگارانه، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی می­شوند، کاهش می­دهد. این مفهوم هوش، مبتنی بر گزاره­اي است که فرایند حرکت به سوی اهداف، انجام راهبردهایی را  برای غلبه بر موانع و حل مسأله ضروری می­سازد.گاردنر هوش را مجموعه توانایی­هایی می­داند که برای حل مسأله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی می­شوند، به کار می­رود. از نظر وی انواع نه گانه هوش عبارتند از: هوش زبانی، موسیقیایی، منطقی ـ ریاضی، فضایی، بدنی ـ حرکتی، هوش­های فردي (که شامل هوش درون­فردی و بین­فردی مي­شود)، هوش طبیعتی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سؤالات وجودی است .

مفهوم تحلیلی غرب از هوش، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات  می­شود؛ در حالی که رویکرد ترکیبی شرق نسبت به هوش، مؤلفه­های گوناگون عملکرد و تجربه انسان، از جمله شناخت، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل (یکپارچه) دربرمی­گیرد .در مجموع، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط می­شود و روش­های مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار می­دهد. همچنین توانایی شناخت مسأله، ارائه راه­حل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی و کشف روش­های کارآمد حل مسائل از ویژگی­های افراد باهوش است.

معنویت

معنویت به عنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی و خودشناسی می­شود بیلوتا معتقد است معنویت، نیاز فراتر رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن با کسی غیر از خودمان است، این آگاهی ممکن است منجر به تجربه­ای شود که فراتر از خودمان است، این آگاهی ممکن است منجر به تجربه­ای شود که فراتر از خودمان است.معنویت امری همگانی است و همانند هیجان، درجات و جلوه­های مختلفی دارد؛ ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشدیافته یا غیر رشدیافته، سالم یا بیمارگونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد.

ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت می­تواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فرد (مثلاً سلامتی بیشتر) را پیش­بینی می­کند و قابلیت­هایی را مطرح می­کند که افراد را قادر می­سازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. گاردنر،  ایمونز را مورد انتقاد قرار می­دهد و معتقد است که باید جنبه­هایی از معنویت را که مربوط به تجربه­های پدیدارشناختی هستند (مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی) از جنبه­های عقلانی، حــل مسأله و پردازش اطلاعات جدا کرد. می­توان علت مخالفت بعضی از محققان، همانند گاردنر، در مورد این مسأله که هوش معنوی متضمن انگیزش، تمایل، اخلاق و شخصیت است را به نگاه شناخت­گرایانه آنان از هوش نسبت داد.وگان بعضی از خصوصیات معنویت را چنین عنوان کرده است:

  1. بالاترین سطح رشد در زمینه­های مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی و بین فردی را در بر می­گیرد.
  2. یکی از حوزه­های رشدی مجزا می­باشد.
  3. بیشتر به عنوان نگرش مطرح است. (مانند گشودگی نسبت به عشق)
  4. شامل تجربه­های اوج می­شود.

معنویت در دیدگاه مؤلفان این مقاله عبارت است از: ارتباط با وجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در راستای گذشتن از پیچ و خم­های زندگی و تنظیم زندگی شخصی بر مبنای ارتباط با وجود متعالی و درک حضور دائمی وجود متعالی در هستی معنادار، سازمان­یافته و جهت­دار الوهی. این بعد وجودی انسان فطری و ذاتی است و با توجه به رشد و بالندگی انسان و در نتیجه انجام تمرینات و مناسک دینی متحول شده و ارتقا می­یابد .

هوش معنوی و مؤلفه­های آن

معنویت، به‌عنوان یک هوش، بیانگر مجموعه‌ای از توانایی‌ها و ظرفیت‌ها و منابع معنوی است که کاربرد آن موجب افزایش انطباق‌پذیری و در نتیجه ارتقای سلامت روان افراد می‌شود . معنویت، نیاز فرا رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن با کسی غیر از خود فرد است. این آگاهی ممکن است منجر به تجربه­ای فراتر از خود ­شود.

از سوی دیگر، در برخی دیدگاه‌ها بر جنبه‌های عاطفی و رفتاری هوش معنوی تأکید شده است. هوش معنوی به‌عنوان انتخاب بین روح و نفس و هم‌چنین، به‌عنوان داشتن عملکرد عاقلانه و توأم با عطوفت همراه با حفظ صلح درونی و بیرونی در هر شرایطی تعریف شده است. در این‌گونه تعاریف بر جنبه‌های تعالی‌جویانه، درستکارانه و مهرورزانه‌ی هوش معنوی تأکید گردیده است .

پژوهش‌ها از رابطه‌ی بین معنویت و هوش معنوی با تاب‌آوری، خبر می‌دهند. ادواردز معتقد است داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را مطرح می­کند. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی و تمرین­های آنها را هم­ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست؛ هرچند می­توان گفت برای بهره­مندی مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم مي­باشد. هر چند که تحقیقات زیادی در حیطه رشد و تحول هوش معنوی صورت نگرفته است و نیازمند تحقیقات تجربی ـ کیفی است، ولی می توان گفت که استعداد این هوش در افراد مختلف، متفاوت است و در اثر برخورد با محیط­های غنی که سؤالات معنوی را بر می­انگیزاند، به تدریج تحول یافته و شکل می گیرد. به نظر می­رسد سن و جنسیت نیز در هوش معنوی اثرگذار باشند.

یونگ معتقد است که در بسیاری از افراد پس از 35 سالگی تغییرات عمده­ای در ناخودآگاه صورت می­گیرد که ممکن است در روند معنویت و هوش معنوی تأثیرگذار باشند. همچنین بعضی از محققان، از جمله یونگ، معتقدند که در زنان این تحول متفاوت از مردان صورت می­گیرد.براساس تعريف هوش معنویت ممکن است امری شناختی ـ انگیزشی باشد که مجموعه­ای از مهارت­های سازگاری و منابعی را که حل مساله و دستیابی به هدف را تسهیل می­کنند معرفی می­نماید. هوش معنوی انجام سازگارانه و کاربردی موارد یادشده در موقعیت­های خاص و زندگی روزمره است.

به نظر می­رسد هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود می­گردد. این دیدگاه شامل همۀ رویدادها و تجارب فرد می­شود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار گرفته­اند. فرد می­تواند از این هوش برای چارچوب­دهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. این فرایند قادر است از لحاظ پدیدارشناختی به­رویدادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتری  بدهد.

هوش معنوی با زندگی درونی ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان رابطه دارد و ظرفیت فهم عمیق سؤالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری را شامل می­شود. آگاهی از نفس، به عنوان زمینه و بستر بودن یا نیروی زندگی تکاملي خلاق را در بر می­گیرد. هوش معنوی به شکل هشیاری ظاهر می­شود و به شکل آگاهی همیشه در حال رشد ماده، زندگی، بدن، ذهن، نفس و روح درمی­آید. بنابراین هوش معنوی چيزي بيش از توانایی ذهنی فردی است و فرد را به ماوراءفرد و به روح، مرتبط می­کند. علاوه بر این، هوش معنوی فراتر از رشد روانشناختی متعارف است. بدين جهت خودآگاهی شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر، زمین و همه موجودات می­شود .

آمرام معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا می­شود.هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزش­ها مورد استفاده قرار می­گیرد و سؤال­هایی همانند «آیا شغل من باعث تکامل من در زندگی
می­شود؟» و یا «آیا من در شادی و آرامش روانی مردم سهیم هستم؟» را در ذهن ايجاد مي­کند .در واقع این هوش بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سؤالات بیشتری را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح می­کند. همچنین قابل ذکر است که سؤال­های جدی در مورد اینکه از کجا آمده­ایم، به کجا می­رویم و هدف اصلی زندگی چیست، از نمودهای هوش معنوی می­باشند. سانتوس معتقد است هوش معنوی در مورد ارتباط با آفریننده جهان است. وی این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی (قوانین طبیعی و معنوی) و بنا نهادن زندگی بر اساس این قوانین تعریف کرده است. وی اصول زیر را برای هوش معنوی عنوان کرده است:

  1. شناخت و تصدیق هوش معنوی؛ یعنی باور داشتن به این مسأله که ما موجوداتی معنوی هستیم و زندگی جسمانی (در این جهان) موقتی است.
  2. بازشناسي و باور یک موجود معنوی برتر (یعنی خداوند).
  3. اگر خالقی هست و ما مخلوق هستیم، باید کتاب راهنمایی هم وجود داشته باشد.
  4. لزوم شناسايي هدف زندگی (وجود چیزی که انسان را فرا می­خواند) و پذیرفتن این نکته که از نظر ژنتیکی بعضی از تواناییها کدگذاری شده­اند.
  5. شناختن جایگاه خود در نزد خداوند (شخصیت فرد بازتاب فهم وی از خداوند است).
  6. شناخت اصول زندگی و پذیرفتن این امر که برای داشتن زندگی موفق باید سبک زندگی و تصمیما ت خود را مطابق این اصول شکل داد.

ایمونز بعضی از خصوصیات هوش معنوی را چنین عنوان می­کند:

الف) هوش معنوی نوعی هوش غایی است که مسائل معنایی و ارزشی را به ما نشان داده و مسائل مرتبط با آن را برای ما حل می­کنند. هوشی است که اعمال و رفتار ما را در گستره­های وسیع از نظر بافت معنایی جای می­دهد و همچنین معنادار بودن یک مرحله از زندگی­مان را نسبت به مرحله دیگر مورد بررسی قرار می­دهد .

ب) هوش معنوی ممکن است در قالب ملاک­های زیر مشاهده شود: صداقت، دلسوزی، توجه به تمام سطوح هشیاری، همدردی متقابل، وجود حسی مبنی بر اینکه نقش مهمی در یک کل وسیع­تر دارد، بخشش و خیرخواهی معنوی و عملی، در جستجوی سازگاری و هم سطح­شدن با طبیعت و کل هستی، راحت بودن در تنهایی بدون داشتن احساس تنهایی.

ج) افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند. آنان این ظرفیت را دارند که بخشی از فعالیت­های روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوی اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، دلسوزی و خرد از خود نشان دهند. همچنین می­توان گفت هوش معنوی فهم مسایل دینی و استنباط­های درست فقاهتی را تسهیل می نماید. به علاوه هوش معنوی می­تواند در فهم مسایل اخلاقی و ارزش آنها به افراد یاری نماید.هوش معنوی ذهن را روشن و روان انسان را با بستر زیربنایی وجود مرتبط می­سازد،  به ­فرد کمک می­کند تا واقعیت را از خیال (خطای حسی) تشخیص دهد. این مفهوم در فرهنگ­های مختلف به­عنوان عشق، خردمندی و خدمت مطرح است.

بعضی از ویژگی­های فردی که برای بهره­گیری از هوش معنوی مفید هستند عبارتند از: خردمندی، تمامیت (کامل بودن)، دلسوزی ،دیدگاه کل­نگر داشتن، درستی و صحت، ذهن باز داشتن و انعطاف­پذیری. زهر و دریک این ویژگی­ها روش­های متفاوتی را برای دانستن از طریق روش­های غیرزبانی و غیر منطقی مانند رویا، شهود و تجربه عرفانی، جهت دستیابی به سطوح عمیق­تر معنا ارائه می­کنند .

ویژگی­هایی که لازمه هوش معنوی هستند، احتمالاً در کنار توانایی­ها و فعالیت­های دیگری قرار دارند که عبارتند از: دعاکردن، تعمق، رویاها و تحلیل رویا، باورها و ارزش­های دینی و معنوی، شناخت و مهارت در فهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فراروندگی. به عنوان مثال، بعضی از حقایق قدیمی همانند آزار نرساندن که فضایل اخلاقی را مورد توجه قرار می­دهند، ممکن است به عنوان روش­هایی برای تقویت هوش معنوی مطرح باشند. همچنین مسائل معنوی ممکن است شامل مواردی از قبیل تفکر در مورد سؤالات وجودی مانند وجود زندگی پس از مرگ، جستجوی معنا در زندگی، علاقمندی به عبادت و تعمق مؤثر، رشد حس هدفمندی زندگی، رشد رابطه با خود، هماهنگی با قدرت برتر و نقش آن در زندگی خود  باشد .

فریدمن و مک دونالد پس از مرور معانی مختلف معنویت، مؤلفه­های مهم آن را چنین عنوان می­نمایند:

  1. تمرکز داشتن بر معنی نهایی.
  2. آگاهی از سطوح چندگانه هوشیاری و رشد آنها.
  3. اعتقاد به گرانبها و مقدس بودن زندگی.
  4. ارتقای خود به یک کل بزرگ­تر.

نوبل و وگان معتقدند مؤلفه­های هشت­گانه­ای که نشان­دهندۀ هوش معنوی رشدیافته هستند عبارتند از: درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری و تمایل به برطرف کردن نیازهای دیگران.مک مولن  معتــقد است ارزش­هایی ماننــد شجاعت، یکپارچگی، شهود و دلسوزی از مؤلفه­های هوش معنوی هستند. همچنین وی معتقد است بین بصیرت و هوش معنوی رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است. وی یکی از راه­های افزایش بصیرت را توجه آرامش بخش عنوان می­کند. از نظر مولن نگرانی، تلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تأخیر در تصمیم­گیری روی می­دهد. بروس لیچفیلد  مشخصات هوش معنوی را چنین مطرح می کند:

  1. آگاهی از تفاوت؛
  2. شگفتی، حس ماوراء الطبیعه و تقدس؛
  3. حکمت و خرد؛
  4. آگاهی و دوراندیشی، توان گوش دادن (ساکت بودن و به ندای خداوند گوش دادن)؛
  5. هنگام آشفتگی و تناقض و دوگانگی آرام بودن؛
  6. تعهد، فداکاری و ایمان.

مؤلفه­ های هوش معنوی در اسلام

در فرهنگ اصیل اسلامی به طور ضمني هوش معنوی مورد توجه فراواني قرار گرفته است. به طور مثال، جامي بر اساس متون مذهبي مؤلفه­های ذيل را براي هوش معنوي برشمرده است:

  1. مشاهده وحدت در ورای کثرت ظاهری؛
  2. تشخیص و دریافت پیام­های معنوی از پديده­ها و اتفاقات؛
  3. سؤال و دریافت جواب معنوی در مورد منشأ و مبدأ هستی (مبدأ و معاد)؛
  4. تشخیص قوام هستی و روابط بین فردی بر فضیلت عدالت انسانی؛
  5. تشخیص فضیلت فراروندگی از رنج و خطا و به کارگیری عفو و گذشت در روابط بین فردی؛
  6. تشخیص الگوهای معنوی و تنظیم رفتار بر مبناي الگوی معنوی؛
  7. تشخیص کرامت و ارزش فردی و حفظ و رشد و شکوفایی این کرامت؛
  8. تشخیص فرایند رشد معنوی و تنظیم عوامل درونی و بیرونی در جهت رشد بهینه این فرایند معنوی؛
  9. تشخیص معنای زندگی، مرگ و حوادث مربوط به حیات، نشور، مرگ و برزخ، بهشت و دوزخ روانی؛
  10. درک حضور خداوندی در زندگی معمولی؛
  11. درک زیبایی­های هنری و طبیعی و ایجاد حس قدردانی و تشکر؛
  12. داشتن ذوق عشق و عرفان که در آن عشق به وصال منشأ دانش است نه استدلال و قیاس؛
  13. داشتن هوش شاعرانه که معنای نهفته در یک قطعه شعری را بفهمد؛
  14. هوش معنوی باعث فهم بطون آیات قرآنی می­شود و موجب می­گردد افراد کلام انبیا را راحت­تر و با عمق بیشتر درک نمایند؛
  15. هوش معنوی در فهم داستان­های متون مقدس و استنباط معنای نمادین این داستان­ها کمک فراوانی می­کند؛
  16. هوش معنوی که در قرآن در مورد صاحبان آن صفت اولوالالباب به کار رفته است، باعث می­شود افراد به جوهرة حقیقت پی ببرند و از پرده­های اوهام عبور نمایند.

هر چند عرفای اسلامی نیز این مؤلفه­ها را ذکر نموده­اند، ولی از آنجا که این مؤلفه­ها به انسان بینش می­دهند و باعث افزایش سازگاری او با هستی می­شوند، می­توان آنها را جزء مؤلفه­های معنوی قلمداد نمود. عوامل مؤثر در هوش معنوی که در متون اسلامی تقوا و پرهیزگاری قلمداد شده است، به همراه تمرینات روزمره از قبیل تدبر در خلقت، تدبر در آفاق و انفس، روزه­داری، عبادات، خواندن قرآن و تدبر صادقانه در آیات آن می­توانند نقش اساسی در تقویت هوش معنوی داشته باشند. غور و تفحص در مورد هوش معنوی منجر به مطرح شدن عوامل زیر شده است:

درک حضور متعالی در زندگی، درک پیام­های حضور متعالی که هدایت­گر هر انسانی از درون و بیرون است، حس شگفتی و اعجاب در برابر امر قدسی، حس خشیت و فروتنی در مقابل عظمت وجود متعالی، توان گوش دادن به ندای ربوبی، حفظ آرامش در هنگام آشفتگی و تناقض و دوگانگی، تعهد، فداکاری، ایمان، درک خردمندانه معنای عمقی کلام خداوندی، سازگاری و درک فرمان و دستورات الوهی و درک شناختی و عاطفی این دستورات، درک وحدت در عین کثرت، درک عشق در عین نقص در روابط، درک عدالت در عین عمل، درک معنا در رنجها، سختی­ها و دشواری­ها و توانایی عمل کردن به­صورت مستقل. بعضی از توانایی­ها و کیفیت­ها همانند خردمندی، خلاقیت و دلسوزی با آگاهی معنوی رشدیافته ناشی از مذهب همراه است. به همین شکل حقایق قدیمی (مثلاً قانون طلایی سقراط که بیان می­دارد خودت را بشناس یا عبارت بقراط که می­گوید «آزار مرسان»)، بعضی از ویژگی­های اصلی افرادی را که از نظر معنوی باهوش هستند، نشان می­دهد. بودا، مسیح، محمد(ص) و مادر ترزا از جمله افراد بنامی مي­باشند که دارای چنین مهارت­ها و کیفیاتی هستند و در واقع هوش معنوی بالایی دارند.

رشد هوش معنوی

به نظر می­رسد اگر تعاریف هوش معنوی، روش­های مختلف دانستن را در برنگیرند، ناقص هستند. در بررسی اخیر رابرت فورمن، افرادی که دارای سنين مختلفی بودند، معنویت را مفهومی تجربه­ای می­دانستند تا فراعقلی. تمرین­های تأملی مانند مراقبه، به این دلیل که وابسته به آشنایی با سه روش متمایز دانستن است، برای پالایش هوش معنوی مناسب به نظر می­رسد. سه روش دانستن عبارتند از: حسی، عقلی و تأملی. به نظر می­رسد این سه روش دانستن، بخش جدایی­ناپذیری از هوش معنوی هستند که بعضی از افراد نشان می­دهند.

آگاهی هشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی و پرورش خود آگاهی از جمله عوامل اصلی رشد هوش معنوی تلقی می­شوند. علاوه بر این، بعضي از روش­ها، راهبردها و تمرین­ها برای رشد آن مفید تلقی می­شوند؛ مثلاً وگان معتقد است هوش معنوی از طریق افزایش وسعت نظر و گشودگی و داشتن نقطه نظرهای مختلف، حساسیت زیاد نسبت به تجارب و واقعیاتی نظیر حالت تعالی (ماورایی) و موضوع­های معنوی، فهم عمیق­تر نمادها و بازنمایی افسانه­ها و کهن الگوهای ناهشیار کشف نشده افزایش می­یابد.

هوش معنوی را می­توان با تمرین­های مختلف توجه، تغییر هیجانات، و تقویت کردن رفتارهای اخلاقی افزایش داد. این تمرین­ها منحصراً متعلق به یک دین خاص یا آموزش معنوی خاص نیستند. گرچه هوش معنوی با رشد شناختی، هیجانی یا اخلاقی مرتبط است، ولی نمی­توان آن را با هیچ یک از آنها برابر دانست.از آنجا که هر یک از انواع مختلف هوش به میزان متفاوتی رشد می­کنند، ممکن است در یک فرد یکی از آنها رشد زیادی کند، ولی انواع دیگر رشد چندانی نکرده باشند. زمانی که موضوعات هیجانی یا اخلاقی حل نشده باقی می­مانند، از رشد معنوی جــلوگیری می­کنند. بلوغ معنوی به عنوان یــکی از جلوه­های هوش معنوی، شامل درجه­ای از بلوغ هیجانی و بلوغ اخلاقی (روحیه اخلاقی) و رفتار اخلاقی می­شود و خردمندی و دلسوزی برای دیگران را صرف نظر از جنس، قومیت، سن یا نژاد در بر می­گیرد. می­توان گفت بلوغ معنوی دید عمیق و گسترده­ای است که با آگاهی همراه است و شامل ارتباط زندگی درونی ذهن با زندگی بیرونی می­شود .

زهر و مارشال معتقدند هوش معنوی از طریق جستجوی معنای اصلی موقعیت­ها، مطرح کردن «چرا» برای مسائل و تلاش برای برقراری ارتباط میان رویدادها رشد
می­کند. همچنین یادگیری و بازشناسی و گوش دادن به پیام­های شهودی راهنمایی کننده یا صدای درونی، متفکر بودن، بالا بردن خودآگاهی، آموختن از اشتباهات و صداقت داشتن با خود باعث افزایش هوش معنوی می­شود.

خودآگاهی برای افزایش بلوغ معنوی ضروری است. زمانی که توجه مستقیماً متوجه درون است، فرد ممکن است تلاش کند تا به احساسهای ذهنی و تفکرات خود توجه نماید. در ابتدا، فرد ممکن است کاملاً درگیر موضوعات شخصی شود و نتواند ذهنش را حتی برای یک لحظه خالی کند. جذبه مسائل شخصی می­تواند در صورت تلاش فرد برای تمرکز بر آنها یا پرورش آگاهی بدون انتخاب، منحرف­کننده باشد. آگاهی از امکان تغییر جهت ارادی توجه، می­تواند آغازی بر فرایند کنارگذاشتن عادات فکری پیشین و الگوهای رفتاری باشد. روان درمانگران نیز آموزش می­بینند تا سرگذشت دیگران را با توجه کامل و عدم دخالت خویش شاهد باشند. واضح است هنگامی که با ذهن آرام به دیگری توجه می­کنیم، در پرتو هوش معنوی، زخم­های قدیمی التیام می­یابند و قلب­ها گشوده می­شوند. همراهی با دیگران با میانجی­گری خاموش نیز می­تواند اثرات درمانی داشته باشد.

هوش معنوی و سلامت روانی

پژوهش­ها و بررسی­های مختلف نشان داده­اند که میان معنویت و هدف زندگی، رضایت از زندگی و سلامت، همبستگی وجود دارد. جورج و همکاران در بررسی تحقیقات انجام گرفته در مورد اثرات معنویت بر سلامت فرد، دریافتند که معنویت با بیماری کمتر و طول عمر بیشتر همراه است. افرادی که دارای جهت­گیری معنوی هستند، هنگام مواجهه با جراحت، به درمان، بهتر پاسخ می­دهند و به شکل مناسب­تری با آسیب­دیدگی و بیماری کنار می­آیند و میزان افسردگی در آنها کمتر است.

همچنین شواهد نشان می­دهند که تمرین­های معنوی افزایش­دهندۀ آگاهی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری (تعمق) هستند و بر عملکرد افراد تأثیر مثبتی دارند. وارنر در پژوهش خود با اندازه­گیری میزان توجه و اجرای آزمون انعطاف شناختی در دو گروه آزمایشی و کنترل، نشان داد که تعمق (انجام تمرین­های تعمق برتر یا تی­ام) ، رشد ذهنی را به شکل مثبتی تحت تأثیر قرار می­دهد. کرانسون و همکاران نیز نشان دادند که تمرین­های تی ام در یک دوره دو ساله باعث بهبود نمره هوشبهر، توانایی یادگیری و زمان واکنش در گروه آزمایشی شده است .

مقایسه هوش معنوی با هوش­های دیگر

ویگلزورث چهار هوش بدنی، شناختی، هیجانی و معنوی را بر اساس ترتیب رشد آنها، به شکل هرمی مطرح نموده است. الگوی ویگلزورث در شکل شماره «1» نشان داده شده است. الگوي مورد نظر بر اساس این دیدگاه است که کودکان ابتدا بر بدن خود کنترل پیدا می­کنند (هوش بدني)، سپس مهارت­های زبانی و مفهومی (هوشبهر) خود را گسترش می­دهند. این هوش در فعالیت­های مدرسه­ای کودک مطرح است. هوش هیجانی برای بسیاری از افراد هنگامی مطرح می­گردد که علاقمند به گسترش روابط خود با دیگران باشند. در انتها، هوش معنوی زمانی خودنمایی می­کند که فرد به دنبال معنای مسائل می­گردد و سؤالاتی مانند «آیا این، همۀ آن چیزی است که وجود دارد؟» را مطرح می­نماید.

مک هاوک معتقد است هوش معنوی به نسبت آموزش غيرديني و دانش واقع­بینانه، با شهود، نگرش و خردمندی رابطه نزدیک­تری دارد. ماهیت غیراختصاصی و کل­نگر آن و استفاده از نمادگرایی ادراک فرد را گسترش می­دهد و آن را عمق می­بخشد. این امر به غنی­سازی روابط و بهبود کار روزمره کمک می­کند. علاوه بر این، حرکت به سمت خودشکوفایی و رشد معنوی بیشتر به هوش معنوی مربوط می شود تا به نیاز به کنترل خود و پایبند آیین و رسوم بودن. به نظر می­رسد افرادی که هوش معنوی یکپارچه دارند، ممکن است سبک زندگی متفاوتی داشته باشند. لیچفیلد شباهت­های هوش­های مختلف (هوش­های گاردنر) را چنین عنوان می­کند:

  1. وجود لایه­های همپوشی بین همۀ هوش­ها؛
  2. تفاوت هر یک از هوش­ها در افراد مختلف؛
  3. قابل رشد بودن هوش­ها.

لیچفیلد سه تفاوت عمده را میان هوش معنوی و دیگر هوش­ها برشمرده است. از نظر وی هوش معنوی:

  • انحصارا با دیگران سروکار دارد.
  • همه سطوح دیگر (هوشهای دیگر) را در برمی­گیرد.
  • ارزیابی آن احتمالا ذهنی­تر از سایر هوش­هاست.

ديدگاه مک هاوک در مورد تفاوت هوش معنوی و هوش متعارف (عمومی) در جدول نشان داده شده است.

جدول: مقايسه هوش معنوي و هوش متعارف

هوش متعارفهوش معنوی
اختصاصي

معنایی

متمایز کننده

کنترل کننده خود

کمی

مادی

عقل

غيراختصاصي

نمادین

متحدکننده

شکوفاکننده خود

کیفی

معنوی

شهود

منبع

حقی زاده، مژگان(1393)، رابطه تاب آوری و هوش معنوی با سلامت روان دانشجویان، پايان‌نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0