هوش اخلاقی
تاريخچه هوش
تاريخچه مطالعات مربوط به هوش مساله هوش به عنوان يک ويژگي اساسي که تفاوت فردي را بين انسانها موجب ميشود، از ديرباز مورد توجه بوده است. زمينه توجه به عامل هوش را در علوم مختلف ميتوان مشاهده کرد. براي مثال زيست شناسان ، هوش را به عنوان عامل سازش و بقا مورد توجه قرار دادهاند. فلاسفه بر انديشههاي مجرد به عنوان معناي هوش و متخصصان تعليم و تربيت ، بر توانايي يادگيري تاکيد داشتهاند در طول تاريخ ، بشر هميشه در صدد كسب موفقيت و پيشرفت بوده است . در دهه هاي اخير دستيابي به علوم و فنون مختلف ، بشر را در اين راه به سرعت به جلو برده است .در حوزه موفقيت هاي فردي تصور بر اين است كه بهر ه هوشي معيار اصلي توانايي يادگيري و موفقيت افراد است .
فرهنگ لغت وبستر واژه هوش را اينگونه بيان مي كند:
- توانايي يادگيري ، درك ، فهم و رويارويي با موقعيت هاي جديد .
- استفاده ماهرانه از دلايل .
- توانايي به كار گيري دانش در محيط چند گانه شخصي .
به طور كلي تعاريف متعددي را كه توسط روان شناسان براي هوش ارائه شده است را مي توان در سه گروه تقسيم بندي كرد:
تعريف تربيتي هوش
به اعتقاد روانشناسان تربيتي هوش كيفيتي است كه مسبب موفقيت تحصيلي مي شود و از اين رو يك نوع استعداد تحصيلي به شمار مي رود آنها براي توجيه اي اعتقاد اشاره مي كنند كه كودكان با هوش نمره هاي بهتري در درس ها ي خود مي گيرند و پيشرفت تحصيلي چشم گيري نسبت به كودكان كم هوش دارند .
تعريف تحليلي هوش
بنا به اعتقاد نظريه پردازان تحليلي، هوش توانايي استفاده از پديده هاي رمزي و يا قدرت و رفتار موثر و يا سازگاري با موقعيت هاي جديد و تازه است . شايد بهترين تعريف تحليلي هوش به وسيله ديويد وكسلر روان شناس امريكايي پيشنهاد شده باشد كه بيان مي كند : هوش يعني تفكر عاقلانه ، عمل منطقي و رفتار موثر در محيط .
تعريف كاربردي هوش
در تعريف كاربردي ، هوش پديده اي است كه از طريق تست هاي هوش سنجيده مي شود و شايد عملي ترين تعريف براي هوش باشد.
انواع هوش از ديدگاه روان شناسان
انواع هوش از ديدگاه ثروندايك
هوش انتزاعي: اين نوع هوش با انديشه و نها دها سر و كار دارد . درك روابط اجزا و پديدهاي و همچنين توان درك نظريه ها ، رياضيات و … با اين هوش مرتبط است .
هوش مكانيكي: با ويژگي هايي ارتباط دارد كه به بهره گيري موثر از ابزار ها و انجام اعمال مرتبط مي شود . افرادي كه از نظر انجام فعاليت ها و عملي بازده خوبي دارند از هوش مكانيكي بالايي بر خوردار هستند .
هوش اجتماعي: به توانايي هاي افراد كه ايجاد روابط اجتماعي مناسب را ميسر مي سازد مرتبط
مي شود.
انواع هوش از ديدگاه اسپيرمن
اسپيرمن معتقد است كه در همه كاركردهاي رواني يك عاملي كلي هوش و شماري از عوامل اختصاصي هوشي وجود دارد . به عبارتي او هوش را به عنوان يك هوش كلي و تعدادي هوش اختصاصي تقسيم مي كند.
انواع هوش از ديدگاه ترستون
ترستون معتقد است كه هوش از تعدادي از استعداد هاي نخستين رواني كه هوش كلامي ، استعداد عددي ، در ك روابط فضايي ،درك معاني كلامي ، حافظه ، استدلال و ادراك را در بر دارد ،تشكيل
مي شود .هوش كلامي، روابط واژگان ارتباط كلامي، استعداد هاي عددي و سرعت دقت در عمليات حساب را شامل مي شود . درك روابط فضايي به استعداد پي بردن به باز شناسي و همگوني شكل ها به ياري بينايي اطلاق مي شود و منظور از درك معاني كلامي عبارت از به خاطر سپردن واژه هاي منحصر به فرد است . منظور از حافظه، حفظ كردن هر گونه طرح و نقشه ، شعر و قطعه يا اعداد و ارقامي به صورت طوطي وار است و عبارت است از تميز دادن اختلاف هاي اندازه ، شكل ، طول و عرض يا جاي خالي واژ ه ها و اندامها در شكل ها.
انواع هوش از نظر استرن برگ
هوش كلامي : در اين نوع هوش فرد مطالب را به سرعت مي خواند و مي فهمد و در سخن گويي، واژگان بيشتر و دقيقتر ي به كار مي برد .
هوش كاربردي: با استفاده از اين هوش، فرد هوشمند همواره موقعيت ها را خوب بررسي مي كند و مسائل خود را به نحو مطلوب و موفقيت آميزي حل مي كند .
هوش اجتماعي: افراد با استفاده از اين هوش پيش از سخن گفتن مي انديشندو رفتار و كردارش با سنجيدگي و ژرف نگري همرا ه است.
انواع هوش از ديدگاه گاردنر
هوش جسمي و حركتي :استعداد كنترل حركات بدن و دستكاري ماهرانه اشيا را هوش حركتي مي نامند.
هوش ميان فردي:بخشي از آن كه اين روز هاي به نام هوش هيجاني معروف شده است اولين بار توسط گاردنر بيان شد . هوش ميان فردي توانايي برقراري ارتباط با ديگران و درك مطلوب آنها است . اين افراد سعي مي كنند چيز ها را از نقطه نظر آدم ها ي ديگر ببينند تا بفهمند آنها چگونه مي انديشند و احساس مي كنند .
هوش درون فردي:هوش درك كردن خود و استفاده از خود شناسي براي انتخاب هدفهاي زندگي است. كساني كه هوش درون فردي دارند بسيار مستقل و فرد گرا هستند .
هوش طبیعت شناختي:گاردنر وقتي كه نظريه هوش هاي هفت گانه خود رادر تمام دنيا مطرح كرد دريافت كه نظريه اش يك چيزي كم دارد و آن هوشي بود كه آدم هاي عاشق طبیعت دارند . آدم ها ي اين گروه خيلي خوب با حيوانات ،گياهان و ساير چيز ها ی طبيعت نظير كوه ،دريا و جنگل ارتباط بر قرار مي كنند .
هوش تصويري يا فضايي:توانايي تجسم تقريبا هر چيزي حتي تجسم فكرها . يعني اينكه وقتي به شما مي گويند دموكراسي يك تصوير ذهني ازآدم ها ي يك جامعه دموكراتيك در ذهنتان بسازيد .
هوش زبان شناختي يا كلامي: اين هوش در واقع بخشي از همان چيزي است كه ميان عامه مردم هم به عنوان هوش پذيرفته شده است . داشتن اطلاعات عمومي زياد ، توانايي سخنوري و زبان بازي، توانايي خوب خواندن و نوشتن و در كل كسي كه بتواند از زبان به بهترين نحوه استفاده كند، است .
هوش منطقي – رياضي:كساني كه هوش منطقي و رياضي بالايي دارند، هم در عمليات رياضي بهترند و هم قدرت استدلال قوي تري دارند . اين گروه از افراد توانايي استفاده از استدلال منطقي و اعداد را دارند . سوال ها زيادي مي پرسند و دوست دارند آزمايش كنند .
هوش موسيقيايي-ريتميک :كسي كه به زير و بم آهنگ ها، ريتم ها و تن صدا ها حساس است ، مطمئنا از هوش موسيقيايي بر خوردار است . توانايي توليد و درك موسيقي در افراد است .
هوش هيجاني :هوش عاطفي از ايده هايي است كه با ايده هوش چند گانه گاردنر پيوستگي تنگاتنگي دارد اين ايده كه متعلق به جان ماير، پيتر سالوي و دانيل گلمن مي باشد ، با نظر به قضاوت درباره عملكرد مديران و توانايي آنها براي رهبري و ايجاد انگيزه در افراد اهميتي قابل توجه يافته است.
هوش هيجاني از ديدگاه پيتر سالوي
- خودآگاهي: اگاهي از عواطف خويش و ادراك خويشتن و شناخت احساسات .
- خويشتن داري: ارزيابي و تشخيص احساس ديگران
- اگاهي اجتماعي: منظم كردن احساسات خود .
- مديريت روابط: بكار گيري احساسات جهت عملكرد بهتر.
هوش معنوي
اشاره دارد به مهارت ها، توانايي ها و رفتار هاي لازم براي توسعه و حفظ ارتباط با منشاءغايي همه موجودات،كاميابي در جستجو معني زندگي، يافتن يك مسير اخلاقي كه به هدايت ما در زندگي كمك نمايد ، درك معنويات و ارزش ها در زندگي شخصي و روابط بين فردي ، است.
هوش معنوي از ديدگاه نسبي
عقل شهودي: نور بصيرت كه به ما اجازه مي دهد در مورد جنبه ها خاصي از واقعيت خيالبافي كنيم.
ادراك استدلال: نقطه مقابل عقل شهودي است . اين فرايند شامل ترسيم ، توسعه و تحليل بصيرت بدست امده از طريق شهود ، بخاطر روشن كردن معنا و جزئيات خاص بصيرت ما است .
اگاهي از خواست و نيت : با تركيب عقل شهودي و ادراك مستدل، ما قادر خواهيم بود كه به يك حالت دانستن وارد شويم ، دانستن كامل اهداف و خواسته ها .
عشق و شفقت: نعمت عشق بيانگر جريان نامحدود عشق و انرژي الهي است .
قدرت و عدالت متمركز: نقطه مقابل عشق، زور و محدوديت است . زماني كه در شكل مثبت ظهور يا بد نشان دهنده عدالت و انصاف خواهد بود .
شفا و بخشش: وقتي عشق، زور و محدوديت بطور مطلوب متعادل شوند نتيجه عبارتند از: بخشش خود و ديگران ، ابراز دلسوزي، خارج كردن عصبانيت.
زندگي با شوق: بروز كامل عشق در شخصيت فرد، توانايي براي زندگي با شادي و شوق است .
زندگي با وقار ، يكدلي و تعهد: بصورت پايبندي به اصول شخصي و نيروي متعالي خود است .
پيوند و خدمت خلاق : اين ويژگي بر دو عملكرد اشاره دارد، يكي داشتن خلاقيت و ديگري ارتباط و پيوند داشتن با ديگران.
پادشاهي خداوند: يعني شخص هرچه در زندگي با آن سرو كار دارد يا اساسا در دنيا وجود دارد را نشئه اي از وجود خداوند و حضور خداوند و نظارت او بر اعمالش بداند و اينكه همه چيز به خواست و اراده خداوند انجام مي گيرد.
هوش فرهنگي
هوش فرهنگي براي نخستين با ر توسط ايرلي و انگ از محققان مدرسه كسب و كار لندن مطرح شد اين دو، هوش فرهنگي را قابليت يادگيري الگو ها جديد در تعاملات فرهنگي و ارائه پاسخ ها ي رفتاري صحيح به اين الگو تعريف كرده اند.
هوش مصنوعي
شروع هوش مصنوعي را در سال 1950 مي دانند ، زماني كه الن تورينگ مقاله خود را درباره چگونه ساختن ماشين هوشمند نوشت .هوش مصنوعي به آن دسته از دستاورد هاي عملي اطلاق مي شود كه بشر در راستاي شبيه سازي كامپيوتري از اعمال و رفتار هوشمندانه خود به آن دست پيدا كرده است . هدف هوش مصنوعي، ايجادبرخي جنبه هاي هوش بشري براي كامپيوتر ها است تا بتواند اطلاعات را سريع تر و مطمئن تر پردازش كنند ، ياد بگيرند و با استفاده از آن استدلال و استنتاج كنند.
هوش سازماني
هوش سازماني مفهومي جديد درمديريت است . پيشينه موضوعي هوش سازماني به دهه 1990 بر مي گردد . و ريشه هاي آن را بايد در نظريه هاي مديريت دانش و يادگيري سازماني جستجو كرد اما سخن از هوش سازماني از سال 1992 به طور اشكار و صريح در مقاله اي كه ماتسودا با عنوان هوش سازماني و اهميت آن به عنوان يك فرايند و فرآورده، در كنفرانس بين المللي اقتصاد در توكيو منتشر كرد ، مطرح شده است .اما به صورت كامل در سال 2002 هوش سازماني توسط كارل البرخت در كتاب قدرت اذهان در كار مطرح شد وي قانوني تحت عنوان قانون البرخت در عرصه مسائل سازمان و مديريت در اين كتاب مطرح مي كند . كه نتيجه سال ها تجربه و پژوهش وي مي باشد . قانون البرخت مي گويد: هنگامي كه افراد باهوش در يك سازمان جمع مي شوند به سوي كند ذهني و كم هوشي جمعي گرايش مي يابند . البرخت در الگوي هوش سازماني هفت مشخصه را مطرح مي كند .
منبع
زارع نژاد، علیرضا (1392)، رابطه بین رهبری معنوی و هوش اخلاقی با تعهد سازمانی ، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی صنعتی و سازمانی ، دانشگاه آزاد اسلامی
دیدگاهی بنویسید