نگرش و رفتار
تاثير نگرشها بر رفتار به چند عامل بر ميگردد: متغيرهاي تعديل كننده يعني، عواملي كه درميزان تاثيرنگرشها بر رفتار دخالت دارند.اين متغيرها عبارتندازجنبههاي موقعيت، جنبههاي نگرشها،جنبههاي شخصي دررابطه نگرش ورفتارو جنبههاي رفتاري نگرش ورفتار:
الف)جنبههاي موقعيت شامل هنجارها، يعني، قواعد و اصولي است كه جامعه بر آنها تاكيد دارد و به آن اجبار موقعيتي گفته ميشوند، يعني شخص ممكن است نگرش مخالف رفتاري كه انجام ميدهد داشته باشد، ولي آن را نشان ندهد. عامل موقعيتي ديگر فشار وقت است، وقتي افراد فرصت كافي براي تصميم گيري نداشته باشند. عامل ديگر امكان همخواني نگرشها ورفتار است.رفتارهايي كه با نگرشهاي ما همخوان باشند، بيشتر احتمال ظهور دارند.
ب)جنبههاي مربوط به نگرشها عواملي هستند در خود نگرش كه ميتوانند سبب ايجاد رفتار شوند. نيرومندي نگرش يكي از اين عوامل است. هرچه نگرشها نيرومند باشد به احتمال برانگيختن رفتار بوسيله آنها بيشتر خواهد بود.
عوامل تشكيل دهنده نيرومندي عبارتند از: درجه افراطي بودن نگرش، دانش شخصي درباره موضوع نگرش و قابليت دسترسي نگرش، يعني ميزان سهولت به ذهن آمدن نگرش.اهميت نگرش عامل ديگري درتعيين نيرومندي آن است .يك نگرش وقتي داراي اهميت است كه نفع شخصي براي فرد داشته باشد،وابسته به ارزشهاي او باشد. عامل ديگر تخصيص يافتگي نگرش است.بطور كلي نگرشهاي كلي در تعيين رفتار ضعيفترازنگرشهاي تخصيص يافته وتمركز بر موضوعي خاصاند.
لئون فيستينگر ،روان شناس دراين موردمعتقدست كه تغيير رفتار بطور خود بخوداز تغيير نگرش تبعيت نميكند،زيرا عوامل محيطي كه نگرش اوليه راايجاد كردهاند،معمولاً بعداز تغيير نگرش نيز عمل ميكنند.بنابراين بعدازاينكه نگرش در معرض پيامي امتناعي قرار گرفت كشش دارد به جايگاه اصلي خود برگردد. وي يادآور ميشود كه هنگامي كه عقايد يا نگرشها از طريق اثر لحظهاي يك ارتباط اقناعي تغيير ميكنند اين تغيير ذاتاً ناپايدار است و ناپديد يا منزوي ميماند،مگراينكه تغيير رفتاري يامحيطي بتوانندموجب حمايت ياحفظ آن شود.
دانش و نگرش جنسي
دانش ونگرش و تاثيرآن بررفتارازديرباز موردتوجه بوده است. در گروههاي فرهنگي خاص وجود بعضي باورها ميتواند به دشواريهايي در سازش جنسي منجر شود.براي مثال،اين باور كه از دست دادن مني به مقدار زياد يا در نوجواني،علت اختلالات جنسي پنداشته ميشود و صاحبنظران اين باورها رادر برابر بيماريهاي مفروض آسيب پذيرميسازد. به اعتقاد توماسنگرش ، نشان دهنده اثرشناختي وعاطفي به جاي گذاشته شده تجربه شخصي از شيء ياموضوع اجتماعي مورد نگرش و يك تمايل با پاسخ در برابر آن شيء است.نگرش در اين معني يك مكانيسم پنهاني است كه رفتار را هدايت ميكند.
نگرش نشان دهنده قواعد خاصي هست كه فرد به آنها پايبند است و اين پايبندي منجر به همسانيهايي در افكار و رفتار ميشود.نگرش غالباً سلسله مراتبي بوده، به طوريكه يك نگرش باعث بوجود آمدن نگرش ثانوي شده و اين فرآيند همچنان ادامه مييابد. تحقيقات انجام شده نشان دادهاند كه باورهاي نقش جنسيتي تاثير تعيين كنندهاي در بي ثباتي خانوادگي دارند. در ازدواجهايي كه زنان به برابري نقشهاي جنسيتي معتقدند، نسبت به زناني كه باورهاي نقش جنسيتي دارند، بي ثباتي و منفي گرايي ديده ميشود. فقدان اطلاعات كالبد شناختي جنسي نيز زمينهساز ناكنش وريهاي جنسي شناخته شده است. در سنجش باليني، بررسي كيفيت دانش بيمار در مورد سكس و باورهاي مربوط به آن، به اندازه كاوش ماهيت خود مشكل جنسي مهم هستند.
به باور يوسفي، باورهاي قالبي همانا ذهنيتهاي ايستاو ثابتي است كه بدون اساس عملي بوده و مردم درباره زنان و مردان دارند.بعبارت ديگر مردم پيشاپيش ويژگيهاي خاصي را به دو جنس نسبت ميدهند.اعتقاد بر آنست كه نگرش والدين در مورد فعاليت جنسي،نقشهاي جنسيتي،راهبردهاي فرزند پروري و روابط كلي خانوادگي دردوران بزرگسالي برنظامهاي عقيدتي شخص كه اعتبارصوري بسيارزيادي دارد،تاثير خواهد گذاشت.
نسبت به نقش شناختهاي ناسازگارانه در ايجاد و ابقاي مشكلات جنسي اهميت زيادي قائل شدهاند. افكار، شناختها يا خود گوييهاي ويژه به گفتگوي دروني بي صدا كه مردم در سراسر زندگيشان به آن مشغولند اطلاق ميشود.نگرش و عقايد دال بر رويدادهاي شناختي خاص نيست، بلكه به شيوههاي تفكر يا سوگيريهايي در تفسير اطلاعات اطلاق ميشود كه بر محتواي شناختي ما تاثير ميگذارند. در حيطه جنسي، مردم عقايد يا نگرش راجع به طيف وسيعي از موضوعات مانند فعاليتهاي جنسي بهنجار يا نابهنجار، نقشهاي جنسي و فعاليتهاي جنسي دارند.
اعتقاد بر آنست كه نگرش والدين درموردفعاليت جنسي، نقشهاي جنسيتي تاثيرخواهد گذاشت.افكار و نگرشهاي ناسازگارانه در چگونگي تفسير اطلاعات در موقعيتهاي جنسي و نهايتاً تجربه ميل، برانگيختگي و ارگاسم نقش بسيار مهمي را ايجاد ميكنند. اگر محرك ورودي به گونهاي تفسير شود كه باعث بوجود آمدن افكار جنسي مثبت گردد، در مقايسه با تغييري كه باعث ايجاد افكار منفي ميشود، احتمالاً تاثيرات متفاوتي بر پاسخ جنسي فرد خواهد گذاشت .
اگرچه آموزش جنسي به تنهايي براي ايجاد بهبودي قابل توجه باليني دراكثر درمانجويان ناكافي است، يافتههايي كه سودمندي آنرا نشان ميدهند، مويد اين نكته هستند كه آموزش جنسي در اثر بخشي برنامههاي درمان نقش مهمي دارد. در مطالعات بسياري نشان داده شده است كه آموزش جنسي در مردان مبتلا به مشكلات نعوظي سودمند بوده است. در مطالعه كيلمن و همكاران،نتايج حاكي از آن بود كه شيوه آموزش جنسي موجب پيشرفت در كاركرد جنسي پرسشنامه تعامل جنسي و حتي موجب پيشرفت در وضعيت ارگاسم تعدادي از زنان گرديد.
از طرفي هاوتون ،اظهار داشته كه نقش ارتباطات نادرست والديني و والد- فرزندي در ايجاد اختلالهاي جنسي براي برخي از درمانجويان مورد تاييد عملي قرار گرفته است. شخصي كه در خانوادهاي تربيت شده است كه در آن بحث درباره فعاليت جنسي بد تلقي شده و به عنوان يك مساله كثيف يا ممنوعه در نظر گرفته شده است،ممكنست اين نوع نگرش در دوران بزرگسالي در نظام عقيدتي اورسوخ كند.
از جمله مواردي كه جايگاهي بسيار مهم و تبيين نشده داشته و هنوز اهميت آن شناخته نشده و نسبت به آن توجه لازم مبذول نگشته است، آموزش روشهاي صحيح آميزش و ارضاي جنسي و شيوههاي بهداشتي زناشويي است كه ميتواند از بسياري از اختلالات خانوادگي، ازدواجهاي ناپايدار، طلاقهاي زودرس و فروپاشي عشق و محبت جلوگيري نمايند.آموزش جنسي تنها محدود به سنين نوجواني و جواني نيست، بلكه در سنين ميانسالي و پيري نيز بايد جدي گرفته شود تا تنشها،اضطرابها و نگرانيهاي ناشي از سفسطههاي غلط، رفع شده و همراه با حفظ سلامت جسماني و روحي- رواني فرد مسن، توانايي عملكرد جنسي او حتي الامكان تا پاياين عمر، سالم باقي بماند.
بازسازي شناختي نيز ميتواند در درمان اختلالهاي جنسي، موثر باشد. بازسازي شناختي در مطالعه بيشاي ،به رفع مشكلات جنسي آزمودنيها انجاميد كه شامل واژينسم، ارگاسم بازداري شده در مرد و اجتناب جنسي بود.
درازدواج به وصال نرسيده،زوج هرگز رابطه جنسي نداشتهاند و معمولاً در مورد تمايلات جنسي، كم اطلاع و ناپختهاند. عامل آن ميتواند فقدان آموزش جنسي، مهارتهاي جنسي، مشكلات اوديپي، ناپختگي در هر دو والد، وابستگي شديد به خانواده اصلي، تعصب مذهبي همراه با تنزيل شديد و رشد جنسي و اجتماعي و گناه ناپاك دانستن ميل جنسي، نگراني در مورد اندامهاي تناسلي از نظر عملكرد و پاسخدهي آن ممكن است به نگرش ناپاك بودن اندامهاي تناسلي بيانجامد. درمانگر ميتواند بسياري از اين بيماريها را با آرامش ساده در مورد فيزيولوژي و آناتومي دستگاه تناسلي يا پيشنهاد براي كاوش بدن خود و دادن اطلاعات صحيح كمك كند.
افزايش آگاهي از مسايل جنسي در درمان بسياري از افراد به اختلال جنسي مولفه مهمي به حساب ميآيد. آگاهي صحيح نه تنها احتمال بهبود مهارتها عملي را افزايش ميدهد، بلكه پايبندي جدي به بسياري از اسطورههاي موجود در جامعه در خصوص كاركرد جنسي را كاهش ميدهد. به عنوان مثال:ارائه اطلاعات درباره مسايلي مانند طبيعي بودن استمنا يا استفاده از تخيلات جنسي در زنان، ممكن است تغييرات فاحشي در نگرشهاي بازدارنده برخي از درمانجويان به وجود آورد.
فاكتورهاي زيادي در گسترش و پايداري بدكاريهاي جنسي نقش بازي ميكنند. يكي از اين فاكتورها شناختهاي منفي يا طرحوارههاي منفي در مورد عمل جنسي است. طرحوارههاي شناختي حتي بعنوان تعميمهاي شناختي فرد از خود در مورد جنبههاي مختلف جنسي تعريف ميشود كه ميتواند مثبت يا منفي باشد. اين طرحوارههاي شناختي بنياد رفتارهاي جنسي و پاسخهاي جنسي فرد را تشكيل ميدهد. براي مثال اگر يك زن طرحواره منفي در مورد قدرت جاذبه خويش داشته باشد آن را به موقعيتهاي جنسي يا حتي توانايي شريك جنسي خويش تغيير ميدهد و اين باعث گسترش و پايداري مشكلات جنسي وي ميشود.
كيرانوسكي و آندرسون ، به نقل از ميدلتون و همكاران،نيز بيان داشتهاند كه طرحوارههاي جنسي مثبت، زنان را به سوي احساس بهتري در مورد تجربيات جنسي و همچنين وارد شدن به يك رابطه جنسي رضايت بخش هدايت ميكند، در مقايسه با زناني كه داراي طرحوارههاي منفي در مورد خود و عمل جنسي ميباشند.جزئي از كار طب رواني- جنسي كمك به بيماران براي بيان باورها يا افكار غير واقعي درباره توانائيها و عملكرد جنسيشان ميباشد. باورها ميتوانند سدي در برابر يك زندگي جنسي طبيعي و شاد شوند. وقتي بيان شدند بايد جدي درمان شوند، اگر عجيب و غريب هم بودند مهم نيست، چون جزئي از احساسات بيمار درباره خودش و عملكرد جنسياش ميباشند.
بررسي نگرشهاي جنسي افراد معلول ذهني بيانگر فقدان دانش و آگاهي نسبت به مسائل جنسي، ترس و اضطراب درباره مسائل جنسي وارزشهاي سنتي درباره مسائل جنسي و ازدواج است. كرافت ،با بازنگري شواهد،ارزشهاي جنسي و محافظه كارانه و احساس گناه در بين از معلولين ذهني را نشان داد. فقدان آگاهي جنسي و نگرشهاي ناسازگارانه در مورد روابط جنسي در افراد معلول ذهني، احتمالاً در ايجاد مشكلات جنسي در زن و شوهرهاي كه يك يا هردو نفر معلوليت ذهني دارند،نقش دارد.
تمامي تعاملات و فعاليتهاي زندگي فرد بروي فعاليت جنسي تاثير ميگذارد. مشكل جنسي به هرگونه اختلال و مشكلي كه در زمان فعاليت جنسي رخ ميدهد، اطلاق ميگردد و مطالعات اخير نشان ميدهد 70% زوجين از مشكلات جنسي در روابط شان رنج ميبرند. همچنين 43% از زنان به نوعي به مشكلات جنسي مبتلا بودهاند كه اغلب در سنين 25 تا 50 سالگي رخ ميدهد. درايران نيز علي رغم تهديدهاي جدي برنامه رضايت مندي كه جوابگوي تهديدها باشد، وجود ندارد. شواهد نشان ميدهدكه اكثريت مردم اطلاعات لازم براي داشتن بهداشت جنسي را ندارند. يك رابطه مستقيم بين بهداشت ناسالم جنسي، فقر و طرد اجتماعي وجود دارد. كيفيت خدمات ارائه شده در نقاط مختلف كشور نيز ضعيف است .
منبع
رحیمی،الهام(1388)،تأثير آموزش شناختي رفتاري بر دانش، نگرش و اعتماد به نفس ،پایان نامه کارشناسی ارشد،راهنمایی ومشاوره،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید