نگرش های فرزند پروری

باولک، برای شناسایی یا مشخص کردن الگوها یا ساختارهای مشخص فرزندپروری نامناسب و مسامحه کارانه، تحقیقات صورت گرفته در این زمینه(فرزندپروری) را مورد مطالعه و بررسی قرار داد و ساختارهایی که شناسایی کرد، حول محور انتظارات والدین از کودکان، همدلی نسبت به نیازهای کودک، استفاده از تنبیه بدنی به عنوان وسیله ای برای تربیت، مسئولیت پذیری نقش والد ـ فرزند و توان و استقلال کودکان قرار داشت. در گذشته نگرش‌های فرزند‌پروری به عنوان تعیین‌کننده‌ی رفتار والدینی معرفی شده اند . فرض شده است که نگرش‌های نرمال والدین، علاقه و مهربانی در برابر کودک است .همچنین فرض شده است که اگر نیازهای عاطفی والدین برآورده نشده ای داشته باشد، والدین این نیازهای شخصی را در رفتارهای فرزند پروری خود بروز می دهند. خلاصه، فرض شده است که تفاوت های فردی در نگرش های کلی فرزند پروری والدین علت تفاوت در ترکیب (شکل) رفتارهای والدین است و در نتیجه رفتار های متفاوت والدین، پیامدهای متفاوتی را برای کودکان به دنبال  دارد، نگرش های نامناسب والدین در مورد فرزند پروری می تواند مشکلاتی را برای کودکان ایجاد کند.

انتظارات نامناسب والدین از کودکان

یکی از رفتار های فرزند پروری که در میان گزارش های بی توجهی و سوء استفاده از کودک خیلی رایج است، انتظارات نا مناسب والدین از فرزندان شان است. والدین اهمال گر از همان ابتدای زندگی کودک تصورات و ادراکات نامناسبی از توانایی و مهارت های  کودکان شان دارند.  انتظارات نامناسب از کودکان به طور کلی نتیجه سه عامل است:

  • والدین واقعا نیاز ها و توانایی های کودکان را در طی مراحل مختلف رشد و نمو نمی شناسند و اطلاعاتی در زمینه ندارند. نداشتن این دانش باعث می شود که آنها انتظاراتی از کودک خود داشته باشند که اغلب فراتر از مهارت و توانایی آنها باشد.
  • بسیاری از والدینی که نسبت به کودک خود سورفتار دارند، به طور کلی فاقد دید مثبتی از خود و متعاقبا از فرزندان شان هستند. ادراکات نامناسب از خود به عنوان یک بزرگسال عموما ریشه در تجربیات اوایل کودکی از شکست، تمسخر و استهزا، یاس و ناامیدی دارد این الگو های شکست و ناتوانی مربوط به دوران کودکی در قالب تقاضاها و خواسته هایشان از فرزندان نمایان می شود و خواستار انجام کارها و اعمالی هستند که از نظر فیزیکی، هیجانی یا ذهنی، خود ناتوان از انجام آن بودند.
  • والدین بد رفتار ( سواستفاده گر) عموما فاقد همدلی هستند که برای تعیین انتظاراتی متناسب با مراحل مختلف رشد لازم و ضروری است نداشتن همدلی یکی از مولفه های اصلی برای ایجاد انتظارات نامناسب والدین از کودک است. انتظارات نامناسب والدین از کودکان اثرات ناتوان کننده­ای بر آنها دارد و باعث می شود بسیاری از آنها خودشان را به عنوان یک فرد شکست خورده، ناپذیرفتنی، بی­بها، برای بزرگسالان به حساب ­آورند.

فقدان همدلی نسبت به نیاز های کودک

همدلی توانایی برای آگاهی و تشخیص نیاز ها، احساسات و حالات دیگران است همدلی همچنین توانایی ارجعیت دادن نیاز های دیگران نیز هست. والدین همدل نسبت به کودکان خود حساس هستند و برای آنها محیطی فراهم می کنند که رشد هیجانی، ذهنی،جسمی، اجتماعی، معنوی و خلاقیت کودکان را تسریع می کند. والدین همدل کودکان شان را از درون و باطن  می فهمند نه اینکه فقط مشاهده کننده بیرونی باشند

بسیاری از متخصصان این عقیده را دارند که صفت همدلی  در کودکان هنگام  تولد وجود دارد و به واسطه نوع رفتاری که در طول فرایند رشد با آنها می شود، پرورش می یابد والدینی که از سطوح کافی همدلی برخوردار نیستند نیاز ها و خواسته های کودکان را رنجش آور و فشارزا  می دانند .خواسته های طبیعی روزانه فرزندان را غیر واقعی و غیر منطقی می دانند که باعث افزایش سطح استرس می شود نیاز های کودک در تعارض مستقیم با نیاز های والدین قرار می گیرد که اغلب از نظر اهمیت  مشابه هستند. در یک محیط خانه ای که فاقد همدلی است، کودکان اغلب در رشد یک نظام اخلاقی مستحکم شکست می خورند، همکاری و تعاون و مهربانی اهمیتی ندارند به این خاطر که کودکان آنهارا به عنوان ارزش های مهم  به حساب نمی آورند و به دیگران اهمیت نمی دهند و خود محور هستند. اثر منفی اعمال چنین فردی بر دیگران به شکل غیر مستقیم این است که توانایی مراقبت و غمخواری نسبت به نیاز ها و احساسات دیگران  بی ارزش و بی اهمیت است. کودکان با سطوح پایین همدلی اغلب به عنوان آشوبگر، پر دردسر و نا فرمان برچسب می خورند و اغلب نسبت به خودشان، دیگران  و حیوانات رفتارهای ضالمانه دارند.

فقدان همدلی نسبت به نیازهای کودک باعث می­شود کودکانی که سطوح پایینی از همدلی را دریافت کرده­اند به خود برچسب مزاحم، سرکش (شیطان)، بزنند و اغلب دست به اعمال خشونت­بار نسبت به خود، دیگران و حیوانات بزنند.

عقیده ی قوی والدین در استفاده از تنبیه بدنی

تنبیه فیزیکی توسط والدین بد رفتار اغلب به عنوان وسیله ای برای تربیت مورد استفاده قرار می گیرد. از گذشته تا کنون تنبیه بدنی کودکان به دلایل گوناگون صورت گرفته است برخی از دلایل این عمل عبارتند از: برای آموختن درست از غلط به کودکان ؛ به عنوان یک عمل فرزند پروری مناسب به واسطه ی گفتار و وصیت قدیمی؛ به عنوان یک عمل فرهنگی از تربیت؛ برای تنبیه بد رفتاری های کودکان در یک روش با محبت ؛ فقط برای تنبیه بد رفتاری ها ؛ و به خاطر ایجاد نتایج سریع.

والدین بد رفتار معتقدند که به کودکان نباید اجازه داد که  هر کاری که می خواهند انجام دهند. آنها به صورت  دوره ای باید نشان بدهند که “چه کسی رئیس است” و به اقتدار والدین احترام بگذارند. والدین سواستفاده گر یا بدرفتار نه تنها معتقدند که تنبیه بدنی اقدامی تربیتی و مناسب است بلکه قویا از درستی تنبیه دفاع می کنند. حمله ها و برخورد های  جسمی به وسیله والدین بد رفتار،  غالبا به صورت اتفاقی، بدون کنترل، پرخاشگری ناشی از تکانشگری والدین نسبت به کودکان شان نیست  بلکه در مقابل تحقیقات مشخص کرده اند که والدین بد رفتار، تنبیه بدنی را به عنوان یک رفتار مشخص طراحی شده برای تنبیه و تصحیح رفتار بد کودکان یا بی کفایتی آنها مورد استفاده قرار می دهند. بسیاری از آن چیزهای  والدین بد رفتار  برای کودکان خود بد و اشتباه می دانستند مشابه چیز هایی بود که خودشان در کودکی به خاطر آن مورد انتقاد یا  تنبیه قرار گرفته بودند.

اعتقاد والدین در استفاده از تنبیه­بدنی باعث می­شود که کودکان یاد بگیرند که استفاده از خشونت می­تواند یک راه مفید برای حل مسئله باشد. خشونت والدین اثرات نامطلوب زیادی بر کودکان دارد.

معکوس شدن نقش­های والد- فرزند

چهارمین رفتار فرزندپروری رایج در میان والدین سواستفاده گر نیاز به وارونه کردن نقش ها است آنها انتظار دارند که کودکان نسبت به خرسندی و خوشحالی کامل والدینشان حساس و پاسخگو باشند.

معکوس شدن نقش والد-فرزند، تعویض در نقش های سنتی بین والد و فرزند است به شکلی که کودک باید مطابق با بعضی رفتار سنتی که مربوط به والدین است عمل کند. در معکوس شدن نقش ها ،والدین به شکل کودکان ناتوان و نیازمند عمل می کنند و از کودکانشان انتظار دارند که مثل والدین از آنها مراقبت کنند و منبع آسایش آنها باشند.  اگر چه پدیده معکوس شدن نقش اغلب مربوط به نداشتن آگاهی و همدلی نسبت به نیاز کودک است ولی این دو رفتار از هم متفاوت هستند. هنگامی که والدین آگاهی همدلانه نسبت به نیاز های کودکنشان نمی دهند کودکان اغلب خودشان می بایست از خود مراقبت کنند که باعث می شود کودکان از نظر هیجانی و یا جسمی مورد بی توحهی و سواستفاده قرار گیرند. اثر معکوس شدن نقش بر کودکان مخرب و ویران گر است فرض شده است معکوس شدن نقش و انتظار اینکه کودکان مسئولیت والدینشان را به عهده گیرند باعث می شود که کودکان در انجام فعالیت ها و کارهای مراحل رشد شکست بخورند،  فعالیت هایی که باید در هر مرحله از زندگی در آن مهارت پیدا کنند تا بتوانند به رشد طبیعی و سازگاری روانی دست پیدا کنند. شکست در انجام هر یک از این فعالیت های مراحل رشد نه تنها موفقیت در رشد این مراحل را مختل می کند همچنین باعث تقویت احساس بی کفایتی در کودک می شود.

برعکس شدن نقش­های والد- فرزند در خانواده بر بچه­ها اثرات نامطلوبی دارد در این موقعیت­ها والد انتظار دارد که کودک از او حمایت و مواظبت کند و این موقعیت باعث
می­شود که بچه­ها احساس کم ارزشی بکنند و اینکه ارزش خود را در گرو مواجهه­ و برآورد کردن نیازهای والدین ببینند.

اجحاف در توان واستقلال کودک

اجحاف در توان واستقلال کودک نیز باعث می­شود که کودک نتواند اظهارنظر کند و اعتماد به نفس لازم را به دست نیاورد.

اکنون اضطراب کودک و متغیر های خانوادگی مختلفی از قبیل ژنتیک، سبک دلبستگی، روابط خانوادگی، نزاع زناشویی، کیفیت ازدواج، هم والدینی، اندازه خانواده، ترتیب تولد و تسلط خواهر و برادری، الگوبرداری والدین، سبک ها و رفتار های فرزندپروری مورد بررسی قرار گرفت. آنچه مشخص است اینکه همه ی این متغیر ها با نسبت های گوناگون با اضطراب کودک رابطه دارند. نحوه تعامل مادر نسبت به نیاز های کودک که دلبستگی نا ایمن را در کودک شکل می دهد، اختلافات زوجین، دعوا ها و پرخاشگری زوجین، نارضایتی زوجین و عدم هم والدینی، ترتیت تولد و سلطه خواهر و برادری، رفتار های فرزند پروری والدین ( عدم گرمی و پاسخگو بودن در برابر نیاز های کودک، انتقاد و سرزنش کودک، طرد، حمایت و کنترل بیش از کودک و ….) ، جو خانوادگی خشن و سبک استبدادی والدینی از متغیر های خانوادگی هستند که در اضطراب کودک نقش دارند در همه ی این موارد به الگوی رفتاری خانواده و والدین در برابر کودک توجه شده است و با توجه به گستردگی این عوامل تحقیقات جدید به منظور بررسی جامع و کامل تر اضطراب کودک به سمت بررسی متغیر های شناختی که واسطه ی این الگوی های رفتاری و اضطراب کودک هستند متمایل شده اند با توجه به آنچه گفته شد به نظر می رسد که شناخت و رفتار  والدین نسبت به کودک متغیری مهم در اضطراب کودک باشد به این دلیل که متغیر های دیگر را نیز تحت تاتثر قرار می دهد به عنوان مثال نگرش مادران در مورد همدلی با نیاز های کودک مشخص می کند که مادر چگونه نسبت به نیاز های کودک رفتار کند و بسته به رفتار مادر، سبک دلبستگی در کودک شکل می گیرد و به طور کلی می توان نتیجه گرفت که نحوه تعامل و رفتار والدین با کودک یکی از متغیر های مهمی است که در اضطراب کودک نقش مهمی دارد .  سبک های تفکر والدین و نگرش های فرزند پروری مورد توجه قرار گرفتند از متغیر های مهم در رابطه با اضطراب کودک رفتار ها و سبک  فرزند پروری والدین است و یکی از مهمترین تعیین کننده رفتارهای فرزند پروری، نگرش های فرزند پروری والدین است و این پژوهش رابطه ی چند نگرش فرزند پروری مادران(انتظارات نامناسب، فقدان همدلی نسبت به نیاز های کودک، اعتقاد به تنبیه بدنی به عنوان وسیله ای برای تربیت، معکوس شدن نقش های والد و فرزند، بی توجهی نسبت به توان و استقلال کودک) و اضطراب کودک را مورد بررسی قرار می دهد. همان گونه که گفته شد تعدادی از تحقیقات رابطه عقاید و شناخت والدین و اضطراب کودک را بررسی کردند مثلا مشخص شده که سوگیری های شناختی والدین در مورد رفتار اضطرابی، ادراک والدین از کنترل شخصی و عقاید والدین در باره کودکان، رفتار والدین را شکل می دهد که در ایجاد اضطراب کودک نقش دارد نگرش های فرزند پروری که در واقع همان عقاید والدین در مورد نحوه ی تربیت کودک هستند که نحوه ی تعامل با کودک را شکل می دهد. یکی دیگر از متغیر های شناختی که بر رفتار ها و ادراک افراد تاثیر گذار است و شیوه ترجیحی فرد برای استفاده از تواناییش را مشخص می کند، سبک تفکر است . تحقیقات مشخص کرده اند که سبک های تفکر نوع دوم (اجرایی، جزئی،محافظه کار، تک قطبی) با متغیر هایی مثل روان رنجوری،اعتماد به نفس پایین، استرس، اضطراب و افسردگی و ناسازگاری بیشتر با محیط رابطه دارند. با توجه به آنچه گفته شد این پژوهش کوشش می کند که دریابد آیا نوع خاصی از سبک تفکر مادران می تواند اضطراب کودک را پیش بینی کند؟ و اینکه آیا ترکیب خاصی از سبک های تفکر و نگرش های فرزند پروری اضطراب کودک را بهتر پیش بینی می کند؟

منبع

بریزی،رحمت(1390)، نقش پیش بینی کنندگی سبک های تفکر و نگرش­های ناکارآمد فرزند پروری والدین،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه بین الملل شیراز

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید

0