نگرش هاي فرزندپروري 

منظور از نگرشهاي والدين، انديشه ها، احساسات و آمادگي هاي آنها براي عمل در رابطه با تربيت فرزندانشان مي باشد. اینک اعتقاد بر اين است که سه نگرش عمده در مورد تربيت فرزندان در والدين وجود دارد:

نگرش سلطه گري: والديني که داراي اين نوع نگرش هستند معتقدند ضرورتي ندارد براي دستوراتي که به کودک مي دهند، دليل يا توجيهي بياورند. آنها معتقدند بايد براي فرزندانشان محدوديت هايي اتخاذ کنند.

 نگرش تملکي: اين نگرش در والديني وجود دارد که معتقدند با حمايتهاي افراطي از فرزندانشان آنها را تحت کنترل خود در آورند. اين گونه والدين دوست دارند آنچه دارند، وقف فرزندانشان کنند ولي کودکانشان هميشه وابسته به آنها باقي بمانند. ويژگي بارز اين گونه والدين اين است که دوست دارند قطع وابستگي عاطفي کودکانشان به آنها هرچه بيشتر به تاخير افتد و فرزندانشان هميشه در مرحله طفوليت باقي بمانند.

نگرش بي اعتنايي: اين نگرش باعث مي شود والدين معتقد شوند نبايد روي رفتار فرزندانشان کنترل داشته باشند. همچنين نبايد براي تغيير رفتار کودکان از پاداش يا تنبيه استفاده کنند. آنها از فرزندان خود انتظار ندارند که عاقلانه فکر کنند. در ضمن نسبت به فرزندان خود هيچ گونه محبت يا صميميتي نشان نمي دهند. چنين والديني که داراي نگرش بي اعتنايي هستند، کودکانشان را به حال خود رها مي کنند بي آنکه به آنان سرمشقي از يک الگوي بزرگسال بنمايانند.

اقتدار و نفوذ والدين در خانواده و فوايد آن

  وقتي روابط والدين – کودک چسبنده تر از روابط پدر – مادر باشد يا اينکه سلسله مراتب اقتدار معکوس باشد ؛ فرزندان بيشتر از والدين اقتدار داشته باشند کنش­ها و تعاملات درون خانه خوش بينانه نخواهد بود.

  مزاياي فرزندپروري مقتدرانه: استينبرگ و همکاران ،اظهار کرده­اند پژوهش در زمينه شيوه­هاي فرزندپروري نشان داده است نوجوانان خانواده هاي مقتدر داراي مزاياي خوبي هستند .  سبک مقتدرانه موجب پايداري شايستگي­هاي کودک مي­شود که به اعتقاد بامريند، همين امر باعث رشد فوق العاده است. اما همانند ساير نتايج همبستگي، اين رابطه هميشگي نيز مي­تواند تفسيرهاي گوناگوني داشته باشد؟

 تاثيرات سودمند شيوه­هاي فرزندپروري­ای که رفتارهاي سخت گيرانه را با پاسخ گويي، درهم مي­آميزد احتمالا به واسطه مکانيزم­هاي مختلفي صورت مي­گيرد. برجسته ترين اين عوامل آن است که چنين روش فرزندپروري باعث افزايش قابليت­ها و توانايي­ها شده و چنين کودکاني با توانمندي، کمتر در معرض خطر انجام رفتارهاي مشکل ساز قرار خواهند داشت . علاوه بر اين بامريند، نشان داده است نوجوانان والدين پاسخگو و سخت گير احتمال دارد اقتدار والدين خود را به عنوان عملي منصفانه و قانوني قضاوت کنند و بدين ترتيب اين احتمال وجود ندارد که اقتدار والدين خود را ناديده بگيرند. با قانوني دانستن اقتدار والدين، نوجوانان احتمال بيشتري دارد تا نظارت و قوانين والدين خود را که رفتار آنها را محدود مي سازد بپذيرند و اين نوجوانان به حد کمتري در برابر نفوذ گروههاي همسالان آسيب پذيرند.

مطلوبيت نتايج رشد با فرزندپروري مقتدرانه با دو ويژگي اساسي در ارتباط است:

  •  در نظر گرفتن محدوديت­هاي رفتاري کودک
  •  پاسخ دادن به نيازها و اعمال او با صميميت و مهرورزي.

  والدين کودکان رشد يافته از تاکتيک­هاي مطلوب استفاده مي­کنند، به اين دليل که نوجوانان آنها داراي هماهنگي و خوي فرمانبرداري هستند. باز هم بامريند به اين نکته اشاره مي­کند که در خانواده­هاي مقتدر اغلب کودکان در مقابل راهنمايي کردن بزرگسالان مقاومت مي­کنند، اما والدين با آنها صبورانه و منطقي برخورد مي کنند. به اين صورت که نه تسليم خواسته­هاي نامعقول فرزندان مي­شوند و نه پاسخ تند و مستبدانه به آنها مي دهند. بامريند تاکيد مي­کند که فقط مهار شديد چندان موثر نيست، بلکه استفاده منطقي و معقول از کنترل شديد، باعث تسهيل عقل مي شود.

 خصوصيات خود کودک نيز در تسهيل کاربرد سبک مقتدرانه موثر است. بدين معني که کودکان مشکل دار، با احتمال بيشتري نظم اجباري را مي­پذيرند. بعضي از والدين به هنگام مقاومت کودک در برابر آنها واکنشهاي ناپايدار نشان مي­دهند. اول با تغيير کردن و بعد با تسليم شدن باعث تقويت رفتار سرکشي کودک مي شوند. والديني که هر دو سبک مسامحه کار و مستبد را به صورت جسته و گريخته به کار مي برند، فرزندانشان پرخاشگر و مسئووليت ناپذير مي شوند و در مدرسه عملکرد ضعيفي دارند. به تدريج روابط بين سبک فرزندپروري والدين و بدکنشي کودکان بيشتر دو جانبه مي شود. کودک تکانشي و بد خو ; با ثبات بودن،منطقي بودن و صبوري را براي والدين بسيار سخت مي سازد .

اين موضوعات منعکس کننده فرزندپروري دلسوزانه است. چرا فرزندپروري مقتدرانه اين قدر خوب کار مي کند؟ اولا زماني که والدين از فرزندان خود توقع رفتارهاي سنجيده و معقول دارند، در واقع آنها مسئوليت­هاي افراد را در قبال يکديگر روشن کرده­اند. زماني که والدين خط و مشي­هاي صريح و همساني براي رفتار ارائه مي­دهند، کار کودک را براي طبقه بندي دنياي اجتماعي به مراتب آسان تر مي­سازند. ثانيا هنگامي که تقاضاي والدين با توضيحات منطقي همراه باشد، احتمال بيشتري وجود دارد که کودک محدوديت هاي اعمال شده بر رفتارش را بپذيرد. ثالثا هنگامي که والدين واکنش هاي کودک را مدنظر قرار مي دهند و مهر و محبت از خود نشان مي دهند، کودک مفهوم کنترل بر اعمالش را درک مي کند و حس با ارزش بودن را به دست مي آورد.

به عنوان مثال يکي از تحقيقات تائيد مي کند نوجوانان والدين مقتدر داراي حس مناسب استقلال فکري و اعتماد به نفس بوده و مفهوم کنترل را در زندگي شان احساس مي کنند. بدين ترتيب نتيجه نهايي شيوه فرزندپروري مقتدرانه، کودکي شايسته است که سازگاري رواني موثر و نتيجه بخشي از خود بروز مي دهد. همچنين اين روش داراي ترتيبي است که به لحاظ عاطفي مطمئن مي باشد پدر يا مادر محيط ثابت و محکمي ايجاد مي کنند که کودک در اين محيط پيام هايي را دريافت مي کند که او را به عنوان فردي داراي حقوق فردي ارزيابي مي کند. اين روش مي تواند کاملا براي رشد عزت نفس و استقلال فکري مطلوب باشد.

پدر و مادر به صراحت مسئوليت ها و دلايل را بيان مي کنند. اين روش مي تواند ميزان آگاهي از احساسات ديگران، درک استانداردهاي اجتماعي و اخلاقي، و آرزوها و اميدها نسبت به اهداف مشترک (از قبيل پيشرفت تحصيلي) را افزايش دهد. بعلاوه پدر يا مادر روشهاي تعاملي را ايجاد و تسريع مي کنند که مستلزم تبادل افکار و انعطاف پذيري و تلاشهايي در جهت درک متقابل باشد. اين کار مي تواند مهارتهايي را در روابط بين فردي پرورش دهد که اين مهارتها در عوض مي توانند به تعامل و کنش هاي متقابل و حساس اجتماعي با همسالان کمک کرده ودرنتيجه کودکان محبوبتربا سازگاري بيشتر و بهتررا تربيت کند.

  بطور کلي تحقيقات مختلف مطرح مي­کنند نوجواناني که از خانواده­هاي مقتدر هستند نسبت به همسالانشان که از خانواده­هاي استبدادي سهل گير و يا مسامحه­گر هستند، از نظر رواني و اجتماعي شايستگي بيشتري دارند. آنها مسئوليت پذير، انطباقي، خلاق، کنجکاو و داراي اعتماد به نفس هستند .

  برجعلي ، دلايل اينکه چرا شيوه فرزندپروري مقتدارنه موجب حمايت از شايستگي فرزندان ميشود را اين گونه عنوان مي کند: 

الف- اگر کنترل به صورت منصفانه و با استدلال باشد نه بي رويه و دلخواه، احتمال زيادي دارد که اين کنترل

دروني شود.

  ب- شيوه تربيتي والديني که در حفظ استانداردها در مورد فرزندان ثابت قدم هستند، الگوهايي از رفتارهاي ابراز وجود و اعتماد به آنها ارائه مي دهد. همچنين تقويت کنندگي اينگونه والدين موثر است و کودکان را براي دستيابي به انتظاراتشان تقويت مي کنند و عدم تقويت بعضي از کارها چون توام با مهرباني و دلسوزي است، تاثير بهتري خواهد داشت.

  ج- توقع والدين مقتدر با توانايي فرزندان در پذيرفتن رفتارهاي خويش متناسب است. از اين رو اين گونه والدين کودکان را متقاعد مي کنند که افراد با کفايتي هستند و مي توانند در کارها موفق شوند و اين برخورد موجب رفتار پخته و مستقل و افزايش سطح حرمت خود مي شود. به نظر مي رسد که سبک قاطعانه والدين اگر با توضيحاتي در مورد قواعد و انتظاراتشان همراه باشد ، از جهات بسياري استقلال همراه با مسئوليت پذيري را در نوجوان پرورش مي دهد. نخست اينکه اين روشها امکاناتي براي خودمختاري نوجوانان فراهم مي کند که البته با راهنماييهاي والدين علاقه مند به برقراري ارتباط با نوجوانان همراه است ،دوم اينکه اين روشها نوجوان را تشويق مي کند تا با والدين همانندسازي کنند،همانندسازي که بيشتر بر اساس محبت و احترام والدين به نوجوان است نه بي اعتنايي و سهل انگاري آنان .از نظر رايان و دسي اولين گام براي دروني شدن ارزشها برقراري ارتباط با افرادي است که براي کودک مهم اند و چون سبک فرزند پروري مقتدرانه اين امکان را فراهم مي کند، منجر به دروني سازي آن مي شود،سوم اينکه با سرمشق شدن به نوجوانان نشان مي دهد که خودمختاري ممکن است ولي، در چارچوب نظم دموکراتيک .

طبقه اجتماعي و سبک فرزندپروري

  طبقه اجتماعي يا وضعيت اقتصادياجتماعي به موقعيت فرد در جامعه يعني طبقه بندي شدن وضعيت يا قدرت اجتماعي اشاره دارد. مک کوبي، پيشنهادهاي تحقيقي درباره پرورش فرزند را مورد بررسي قرار داده و نتيجه مي گيرد که والدين طبقه اجتماعي بالا با والدين طبقه اجتماعي پايين حداقل در چهارزمينه تفاوت دارند:

  • والدين متعلق به طبقه اقتصادي -اجتماعي پايين تر بر احترام و اطاعت،پاکيزگي،ظرافت و پرهيز از مشکل تراشي گرايش دارند. در حالي که والدين با طبقه اقتصادي-اجتماعي بالاتر بيشتر بر شادماني،حس کنجکاوي، استقلال، خلاقيت و بلندهمتي تاکيد دارند.
  • والدين طبقه اقتصادي-اجتماعي پايين ،بيشتر محدودکننده و مستبد هستند و اغلب هنجار دلخواه خود را برقرار مي­کنند و آنها با استفاده از اعمال قدرت به شکل انضباط به کودکان القا مي­نمايند. والدين با طبقه اقتصادي اجتماعي بالاتر،گرايش به سبک­هاي پذيرندگي دارند و بيشتر از سبک­هاي استنتاجي استفاده مي­کنند تا انضباطي.
  • والدين با طبقه اقتصادي-اجتماعي بالا با فرزندان خود بيشتر صحبت مي­کنند و از زبان پيچيده­تري استفاده مي­کنند.
  • والدين با طبقه اقتصادي-اجتماعي بالا، تمايل بيشتري به نشان دادن نرمي، صميميت و مهرباني با فرزندان خود دارند.

 بايد خاطر نشان کرد که اين تفاوت­ها مربوط به طبقه اجتماعي والدين نشان دهنده يک ميانگين گروهي است تا يک اختلاف کلي. بعضي ازوالدين طبقه متوسط بسيار محدودکننده وتحکمي ورويکردشان نسبت به پرورش فرزند مسامحه کارست، درحاليکه بسياري از والدين طبقه پايين، بيشتر شبيه گروه متوسط عمل مي­کنند.

منبع

ابویسانی،نجمه(1393)، رابطه شیوه های فرزند پروری والدین با گرایش به مواد مخدر،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی هرمزگان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0