نورشتاين وبلن : ثروت و کیفیت زندگی
سئوال اساسي وبلن اين است كه مبناي افتخار ، منزلت و جايگاه اجتماعي چيست ؟وي پاسخ ساده اي ميدهد.”ثروت در نظر وي قدرت پولي و مالي (pecuniary ) مبنايي براي شهرت آدم در جامعه است ، ليكن از نظر وي براي آن پول و ثروت به افتخار و منزلت تبديل شود،شرطي قائل است زماني ثروت بيشترين تأثر را براي كسب افتخار دارد كه ، حاصل كار مستقيم فرد نباشد.”براي مثال : وقتي كه به فرد به ارث رسيده باشد، چنين خصيصه اي دارد . با اين حال ، هر گونه ثروتي براي آنكه بيشترين شأن و منزلت را براي صاحبش به ارمغان آورد ، بايد به صورتي خود نمايانه يا متظاهرانه به نمايش گذاشته شود .به نظر وبلن ،” طبقه مرفه يا تن آساي ابتدا از طريق كسب مال و ثروت تشكيل شد . ثروت بيشتر ، قدرت بيشتري را براي اين طبقه به همراه آورده است . داشتن ثروت اگرچه منبع منزلت بوده است ليكن نشان دادن اين ثروت افتخار آميز است . به نظر وي در ابتدا ( فراغت خودنمايانه ) كه از طريق اشتغال فرد به كارهاي غير توليدي نمايش داده ميشد ، نشان دهنده ثروت فرد بود. “كار غير توليدي نشان ميداد كه فرد براي فراغت و تفريح كار ميكنند و اشتغال به كار مولد به طبقات پايين تر اختصاص دارد ، فراغت خود نمايانه در اجتماعات كوچك كاربرد داشت ولي در جامعه شهري نمي شد از اين طريق ثروت را به نمايش گذارد . در اين مرحله شهر نشيني اين مصرف ( خودنمايانه ) است كه در خدمت نشان دادن ثروت قرار ميگيرد .كاركرد ديگر مصرف خودنمايانه اين است كه ميان فرد و ريشههاي وي فاصله مياندازد .وبلن فكر ميكرد كه طبقه مرفه بدين وسيله به اقتدار هنجاري دست مييابد و خود را به الگوي جامعه تبديل ميكند .رفتار رقابت آميز در جامعه ناشي از همين مساله است . گروههايي اجتماعي زير دستي ميكوشند تا خود را با الگوي هنجاري طبقه مرفه تنظيم كنند و بدين ترتيب ، رقابت اجتماعي مبناي اجتماعي پيدا ميكند و بر خلاف اقتصاد دانان كلاسيك ميانديشند ، چنين رقابتي در نظر وبلن با اتكاء بر ميل انسان ، بر ارضاء نيازهاي طبيعي تبيين نمي شود . در نظر وي (حرمت نفس ، بازتاب همان حرمتي است كه ديگران براي انسان قائل هستند ، تلاش وقفه نا پذير در يك فرهنگ رقابت آميز ، در هراس از دست دادن حرمت نفس دارد.) و حرمت نهادن ديگران به فرد ناشي از ثروت و خودنمايانه به كار گرفتن اين ثروت است.نقدهايي نيز به آراي وبلن وارد شده است .” كولين كمپل دو ايراد اصلي انديشه وي را چنين بيان ميكند :
– شايد رقيبان پايين دستي طبقه مرفه به جاي تقليد كردن ، از نوآوري استفاده كنند و بدين ترتيب موقعيت اجتماعي طبقه مرفه را به چالش مياندازد .
-شايد گروههاي اجتماعي معيار منزلتي را كه طبقه مرفه تعريف ميكنند نپذيرند و بر سر تعريف معيار منازعه كنند .
انتقاد ديگر به وبلن اين است كه وي الگوي مصرف يا کیفیت زندگی را فقط در صور مشهود و خودنمايانه آن ها مشاهده كرده است . وي قادر است چنين الگوهايي را با استفاده از نظريه رقابت اجتماعي خود تبيين كند ،” ليكن وي در خصوص الگوهاي مصرفي كه فاقد چنين ويژگي اي هستند حرفي براي گفتن ندارد . اين امر ناشي از توجه افراطي وي به انگيزشهاي بيروني در تبين رفتار مصرف است. به هر حال بايد انديشه وبلن را از اين منظر كه راهگشاي تحليل تغييرات اجتماعي بر مبناي تحليل الگوهاي مصرف بوده است، پيشرو دانست. وي از گرايشات ماركسيستي براي تحليل تغييرات اجتماعي با استفاده از تحليل ابزارها و روابط توليد دور ميشود در ضمن تبييني براي شكل گيري قريحه ارائه ميكند . اگرچه در نظر وي قريحه افراد محصول درآمد و ثروت خانواده است و بدين لحاظ نگاه وي كاملا تك بعدي است، ولي وي تحليل رفتار مصرف را وسيلهاي براي نقد اجتماعي قرار داد.وبلن ، هم چنين نقش زنان را در طبقه مرفه آمريكا تحليل كرد . زيرا اسباب و اثاثيه منزل ، پوشاك ، جواهرات ، خوردن و نوشيدن ، خوراكهاي گران قيمت و نوشابههاي الكلي در مركز زندگي اجتماعي طبقه مرفه قرار دارد ، و اين جا فعاليتهايي بودند كه به وسيله زنان سازماندهي ميشدند همسران و دختران نيز وسيله به رخ كشيدن ثروت مردان شدند با آن ها نشان ميدادند كه چه چيزهاي گران قيمتي و با چه تجربههاي پر هزينه وروزهايي هم چون : اسب سواري و سفر به اروپا را ميتوانند براي زنان عامي خود فراهم كنند.
منبع
عبدلی،فرانک(1393)،اثربخشی آموزش شادکامی به شیوه شناختی رفتاری فوردایس به میزان خوش بینی و کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان،پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی،دانشگاه آزاد اسلامی کرمانشاه
ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید