نقاط قوت وضعف تدريس مشاركتي دردوره‌تحصيلات تكميلي

نقاط قوت تدريس مشارکتي

براي تدريس مشاركتي قوت‌هاي زيادي بيان شده كه ارتباط بين مدرسان در تدريس از مهمترين آنهاست.به اين صورت كه تيم‌ها شامل اعضاء همكار هستندوممكنست مباحث مختلف ازموضوع رتدريس كنند و براي اين كار برنامه‌ريزي كرده و درانجام تدريس با يكديگر همكاري كنند .

رشد حرفه‌اي مدرسان

رشد حرفه‌اي شامل تقويت و گسترش دانش، تجربيات وآموزش است كه قسمتي از رشد آكادميك انسان است و باعث رشد و توسعه كاري و شغلي افراد مي‌شود.دی و ساش، در تعريف واژه توسعه حرفه‌اي، آن را شامل تمام فعاليت‌هايي که مدرسان در طول حرفه خود درگير آن مي‌شوند بيان کردند. توسعه اساتيد در آموزش عالي فعاليت‌هايي است که به اساتيد کمک مي‌کند تا مهارتهاي آموزشي خود را بهبود قسمتند و برنامه‌هاي درسي بهتري را طراحي کنند و چارچوب سازماني لازم براي آموزش را بهبود قسمتند،در محيط‌هاي دانشگاهي قرار گرفتن در موقعيت‌هاي تدريس و يادگيري هميشه نقش زيادي در رشد مهارت‌ها و دانش حرفه‌اي و اكادميك داشته است كه اين رشد حرفه‌اي قسمتي از فرايند يادگيري است .

رشد حرفه‌اي استادان در تدريس مشارکتي از چهار طريق محقق مي‌شود:

تدوين برنامه درسي :طراحي مطلوب برنامه درسي در تدريس مشاركتي يك جنبه كليدي مي‌باشد كه باعث ارتقاءو رشد حرفه‌اي اعضاء تدريس مي‌شود. در تبيين دلايل اهميت طراحي برنامه درسي در تدريس مشاركتي سه مورد بيان شده است:

1-وقتي كه اعضاء تيم تدريس درگيري و مشغوليت خود را بر اي طراحي برنامه درسي افزايش مي‌دهند، همكاري ميان آنها يك دليل محكم و قاطع براي گسترش تجربيات مي‌باشد كه از تعيين تكاليف به صورت منفرد به سمت تعيين تكاليف به صورت گروهي حركت مي‌كنند.

2-در حين طراحي برنامه درسي، اعضاء تيم مي‌توانند رويكردهاي جديد و تجربيات خود را با اعتماد به نفس و اطمينان به روش‌هاي متنوع و راحت ترارائه دهند.

3-طراحي برنامه درسي باعث تقويت و افزايش نقاط قوت و تجربيات آنها در اعضاء تيم تدريس مي‌شود.

کسب تجربه استادان جوان ازاساتيدباتجربه:نصر و يماني، يکي از روش‌هاي مؤثر براي ارتقاء توان علمي و عملي استادان جوان را تدريس تيمي بيان کردند که در اين شيوه تدريس، استاد مجرب در زمينه برنامه‌ريزي براي کلاسها، تهيه اهداف و طراحي تکاليف و امتحانات، استاد تازه کار را راهنمايي مي‌كند و به او مشاوره مي‌دهد. گروه تحقيقاتي هالمس، در تحقيقات خود به اين نكته دست يافتند كه يكي از چهار شيوه عمده براي گسترش آموزشهاي حرفه‌اي، بهبود آموزش و تدريس حرفه‌اي مدرسان مبتدي ازطريق مدرسان با تجربه است. تدريس به شيوه مشاركتي مي‌تواند به تحقق اين هدف عمده كمك كند. ساندهولز، تدريس مشاركتي را يك راه طبيعي در جهت كاهش تمايزات و تفاوت‌هاي اساتيد مبتدي بااسايتد باتجربه و متخصص مي‌داندکه موجب تسهيل در تقسيم وظايف و نقش‌ها مي‌شود. روتيير،معتقد است كه تدريس مشاركتي به خلق محيط حمايتي براي مدرسان جوان كمك مي‌كند به اين صورت كه مدرسان هم روش برخورد صحيح با مسايل آموزشي فراگيران را مي‌اموزند و هم فرصتي براي رشد عقلي آنان و فراگيران بوجود مي‌ايد. دو مدرسي كه با هم تيم تدريس را تشكيل مي‌دهند هر كدام سبك‌هاي متفاوتي در برنامه‌ريزي، سازماندهي و ارائه مباحث كلاسي دارند كه همين مسئله فرصتي را برا ي توسعه تجربيات اموزشي مدرسان جوان فراهم كرده و باعث بهبود راهبرد‌هاي آموزشي مي‌شود.

دريافت چشم اندازها و ديدگاه‌هاي متفاوت از همكاران دانشگاهي:سنترا،معتقد است كه چشم اندازي كه همكاران دانشگاهي ارائه مي‌دهند با چشم انداز دانشجويان متفاوت است. اين چشم انداز هنگامي بيشترين اهميت را پيدا مي‌كند كه از همكاران خواسته شود تا همديگر را ارزيابي كنند. ارزيابي مدرسان از هم باعث ايجاد بازخورد براي يكديگر و به تبع آن رشد حرفه‌اي همكاران در تدريس مي‌شود. ونگر و هورنيک، بيان كردند كه استادان از حضور همكاران حرفه‌اي خود و همكاري آنان در برنامه‌ريزي قبل از كلاس و در طول ارائه دروس اظهار رضايت كرده‌اند و اين همكاري ميان اساتيد منجر به تبادل اطلاعات بين آنها و بازخورد دادن به همديگر شده و همچنين باعث حمايت‌هاي علمي ورواني از يکديگر و دست يابي به ديد گاههاي متنوع مي‌شود كه در نهايت به برخوردها و چالش‌هاي حرفه‌اي ارزشمند بين مدرسان منتهي مي‌شود. شارون و دنيس، نيز در تحقيقات خود ثابت کردند که حمايت‌هاي علمي و رواني اعضاء تيم تدريس باعث بالا رفتن قدرت ريسک‌پذيري و اعتماد متقابل در بين آنها مي‌شود. علاوه بر اين در تدريس مشاركتي چون دو مدرس مشتركا كلاس را اداره مي‌كنند يا حداقل طراحي برنامه‌هاي كلاس را با يكديگر انجام مي‌دهند مي‌توانند راحت‌تر راجع به همديگر قضاوت كنند و به يكديگر بازخورد ارائه دهند.

جانگ و جونگ،نيز تدريس بشيوه مشارکتي را داراي ساختاري اجتماعي مي‌دانند که براي مدرسان اين فرصت را فراهم مي‌کند تا با شرکت در گروه‌هاي کاري و انجام کار‌هاي اموزشي به شيوه مشارکتي به مبادله آراء و عقايد بپردازند و با ارائه بازخور به يکديگر به بهبود عملکرد همديگر کمک کننند.كمبر و مك نات ،و گيم مك كالف، نيز بر اين عقيده هستند كه مدرسان خوب در پي دريافت بازخورد از محيط كاري خود هستند تا از نوع حضور خود در كلاس و ميزان تأثير گذاري آگاه شوند وبتوانند عملكرد تدريس خود را بهبود قسمتند. به زعم رابينسون و اس چيبل، تدريس به شيوه مشاركتي باعث مي‌شود تا مدرسان با عقايد جديد در يك موضوع درسي آشنا شوند و از عملكرد يكديگر از طريق ارائه و دريافت بازخورد آگاه شوند. ريچر، هم معتقدست که اکثر مدرساني که در زمينه تدريس مشارکتي تجربياتي داشته‌اند بر اين عقيده بودند که اين شيوه تدريس باعث کسب تجربيات جديد، چالش‌هاي لذت قسمت و ارزشمند آنها در حيطه کاري مي‌شود و به عنوان راهبردي به آن نگريسته مي‌شود که به آنها در رشد حرفه‌اي از طريق ارائه بازخورد‌هاي نقادانه توسط همکاران در تدريس كمك مي‌كند. همچنين با دريافت ديدگاهها، تجربيات و ايده‌هاي همكارن هم قدرت ريسك‌پذيري آنان افزايش مي‌يابد به طوريكه مي‌توانندديدگاههايي را كه به تنهايي قادر به بيان آنها نبودند با اعتماد به نفس بيان كرده، و هم بتوانند ديدگاهها و باورهاي خود راجع به كار و شغل خود و مشكلات آن تغيير دهند.

تقويت ديالوگ‌ها و گفتگوهاي علمي و منطقي ميان تيم مدرسان:اصل ديالكتيك به مذاكرات و تعاملات در موقعيت‌هاي عقلاني و منطقي اشاره دارد.اصل ديالكتيك به مشاركت كننده‌هاواعضاي تيم اجازه ميدهداز افكاريكه به تنهايي قادر به شناخت آنها نبودند آگاه شوند.

در تدريس مشاركتي يك اصل بسيار مهم و پيچيده اصل ديالكتيك است. اصل گفتگو و تعامل در اين شيوه تدريس در واقع يك تلاش روشن و صريحي است براي اينكه مدرسان، تجربيات يا ددهي يادگيري خود را به بالاترين سطوح شناختي ارتقاء دهند و بتوانند پيچيدگي ارتباطات حرفه‌اي و شغلي ميان افراد فرهيخته و دانشمند را شرح دهند. در اين الگو بواسطه نقش‌هاي گسترده‌اي كه مدرسان مي‌توانند عهده‌دار شوند، تعاملات آزادانه‌اي بين آنها انجام مي‌شود كه باعث بازخورد‌هاي علمي ميان آنان و پيشرفت كارها به صورت علمي مي‌شود.ديلي،نيز با توجه به اصل ديالکتيک، تدريس به شيوه مشارکتي را اساسا يک عمل فکورانه توصيف کردندکه براي مشارکت کنندگان موقعيتي را ايجاد مي‌کند تا بتوانند با اقدام مبتني بر تامل و انديشه و بيان ديدگاه‌هاي خود راجع به مسائل آموزشي و موقعيت‌هاي يادگيري تعاملات علمي و گفتگوهاي منطقي و مفيد انجام دهند و در اطلاعات و منابع و حتي عقايد يكديگر شريك شوند و در صورت لزوم ديدگاه‌هاي خود را تعديل يا تغيير دهند. هرتزوگ و ليبل،نيز در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيدند كه تدريس به شيوه مشاركتي باعث افزايش گفتگوهاي با ارزش بين فراگيران مي‌شود. فراگيران با مشاهده تعامل و گفتگوهاي منطقي ميان مدرسان و الگو برداري از آنها با روش‌هاي صحيح گفتگو و تعامل منطقي آشنا مي‌شوند.

رشد شخصيتي مدرسان

از ديگر مزاياي تدريس مشاركتي علاوه بر رشد حرفه‌اي، رشد شخصيتي اعضاء تيم تدريس است. تحقيقات دانشگاه بوستون آمريكا در سال 1996 ثابت کرده كه تدريس مشاركتي ارتباطات و تعاملات شخصيتي بين اعضاء تيم تدريس و فراگيران راتقويت كرده وآنهاراقادر مي‌سازدكه ازلحاظ فردي وشخصيتي بسيار سريع پيشرفت كنند .

برخي از ابعاد رشد شخصيتي اعضاء هيات علمي که به تدريس مشارکتي اشتغال دارند بشرح زير است:

  • مسئوليت‌پذيري و تقويت فرهنگ پاسخگويي در بين اعضاء تيم تدريس

زماني كه دو مدرس در موقعيت‌هاي يكسان اموزشي با هم همكاري مي‌كنند، لازمست تا مسئوليت‌ها را به طور مساوي تقسيم كنند به طوريكه هر مدرسي هدايت موضوعي راكه احساس مي‌كند درآن تجربيات بيشتري دارد بر عهده مي‌گيرد و نسبت به فرايند آموزش در اين زمينه بيشتر احساس مسئوليت و پاسخگويي مي‌كند.شارون،تدريس بشيوه مشارکتي يک تجربه مثبت اجتماعي است که منجر به تمرين مسئوليت‌پذيري و پاسخگويي در قبال مسئوليت‌ها و وظايف بين دو مدرس مي‌شودکه اين رويه بر فراگيران نيز تأثير گذاشته باعث مي‌شود تا فراگيران به لزوم پاسخگويي در قبال وظايف خودآگاه شوند.ازآنجايي كه يكي از نشانه‌هاي توسعه يافتگي هرسازماني، پاسخگويي آن در قبال مسئوليت‌ها،وظايفش مي‌باشد تدريس مشاركتي در سطح كلاس و بين مدرسان مي‌تواند مروج فرهنگ پاسخگويي باشد.

  • بالندگي و خود شکوفايي اعضاء تيم تدريس

در تدريس مشاركتي به علت اينكه مدرسان امکان ارائه آموزش‌هاي متنوع دارند در فرايند توسعه و گسترش فرايند ياددهي و يادگيري شانسي را براي خود هدايتي و خودشكوفايي خواهند داشت.براي دست يافتن به خود هدايتي و رشد خود،همكاري ميان مدرسان در مراحل مختلف يك ضرورت وپيش نياز به حساب مي‌آيد كه مي‌توانند با همديگر طرح درس خود را آماده كرده و پس از اتمام كلاسها ارزشيابي را نيز انجام دهند.پري و استوارت ،مصاحبه‌هايي را با مدرساني که سابقه تدريس به شيوه مشارکتي داشته‌اند انجام داده و نتايج پژوهش آنان نشان داده که فرايند تعامل بين دو مدرس در تدريس دروس به شيوه مشارکتي باعث رشد تفکر خلاق و انعطاف‌پذيري آنهادرديدگاههايشان مي‌شود كه اين امر به مدرسان دررشد توانايي‌هاي فردي كمك مي‌كند.برامبي و ادا،نيز براين عقيده هستند كه مدرساني كه با هم كار مي‌کنند به مراتب اثرقسمت‌تر از حد انتظار و زماني هستند که جدا از يکديگر تدريس کنند. تحقيقات انجام شده دررشته‌هاي مديريت نيز ثابت كرده است كه حضور كاركنان و افراد در تيم‌هاي كاري باعث بالا رفتن مشاركت و تعهد و همچنين خلاقيت و نوآوري مي‌شود و به بارور شدن انديشه‌هاي افراد كمك مي‌كند.بورديو ،نيز يكي از نشانه‌هاي انسان آكادميك را يادگيري و ياددادن مداوم بيان مي‌كند و معتقد است كه انسان‌هاي آكادميك در تلاش هستند تا بتوانند ايده‌ها و افكار نو و تازه‌اي را توليد و اشاعه كنند و هويت خويش را حفظ كنند و به رشد انديشه‌ها و افكار كمك كنند.

  • تقويت روحيه كار گروهي ميان اعضاء تيم تدريس

کارگروهي هم يک فعاليت اجتماعي و هم يک فعاليت عقلاني به شمار مي‌آيد و به قول بنسون، افرادي که به انجام کارگروهي مي‌پردازند بايستي ارزش-آزاد و مستقل و هم چنين متعهد به توافقات مر‌بوط به هدف‌ها و مسوليت‌ها و قادر به تجزيه و تحليل اتفاقات موجود در گروه و ارائه راه‌حل در موقعيت‌هاي مشکل باشند. تحقيقات حاكي از آن است كه مدرسان بسيار علاقه دارند كه براي رشد حرفه‌اي خود و دريافت ايده‌هاي آموزشي وكاري و حل مسائل و مشكلات آموزشي از همكاران خود كمك بگيرند تا اينکه از مديران ياري بطلبند.دارابودن نقش‌هاي يكسان كه درآن اعضاء تيم تدريس به شكل قابل ملاحظه‌اي در برنامه‌ريزي، رويه‌هاي كاري و ارزشيابي درگير هستند موجب ايجاد يك روحيه كار گروهي براي كارهاي محوله مي‌شود. علاوه بر اين، نقش‌هاي يكسان و مساوي، اهداف كلي مثل همكاري، ‌آزمايش و بررسي و تجزيه و تحليل مسايل كاري تيم تدريس را ارتقاء مي‌قسمتد.وقتي كه همكاران از كمك همديگر برخوردار مي‌شوند باعث مي‌شود كه حس مالكيت مشترك در منابع پيدا كنند و كيفيت و اثرقسمتي منابع و دروسي كه به اين شكل تهيه و اجرا مي‌شود به مراتب بالاتر از دروسي است كه به تنهايي تهيه و اجرا مي‌شود.

چونگ چانگ و برومند،نيز در تحقيقات خود ثابت کرد که تدريس مشارکتي باعث مي‌شود تعاملات و روابط دوستانه ميان مدرسان تقويت شود و افراد از كار كردن با همديگر احساس رضايت و احساس مسئوليت فردي و گروهي داشته باشند.

  • خلق محيط‌هاي غني از تجربيات يادگيري

بايد توجه داشت که يادگيري هدف همه فرايند‌هاي ياددهي است و تدريس به شيوه مشارکتي براي مدرسان فرصتي را براي خلق محيط‌هاي همکارانه و خلاقانه فراهم مي‌کند تا هم خود يادبگيرند و هم به فرايند يادگيري همکارانه و مشارکتي فراگيران منجر شود.روتييرو هاجس و مارواسکي،نيز بيان کرده‌اند که سبک‌هاي متفاوت دو مدرس در برنامه‌ريزي، سازماندهي و ارائه مباحث کلاسي فرصتي را براي مدرسان و فراگيران فراهم مي‌کند که به گسترش تجربيات يادگيري خود بپردازند و همچنين باعث مي‌شود تا مدرسان در مورد برخورد درست با مسايل ومعضلات کلاسي مرتبط با فراگيران و بهبود سياست‌هاي آموزشي با هم گفتگو کنند.مک کينلي،در توصيف محيط‌هاي يادگيري در موقعيت‌هايي که از تدريس بشيوه مشارکتي در آن استفاده مي‌شود بيان کرده که کلاسهايي که با اين رويکرد اداره مي‌شوند سرشار از مطالب يادگرفتني و تجربه براي فراگيران و استادان مي‌باشدکه به رشد توانايي‌هاي فکري و علمي آنان کمک مي‌کندوبا گسترش ديد گاههاي آنان همديگر رابراي داشتن عملكرد مثبت دركلاس ياري مي‌دهند.

تقسيم وظايف بر اساس تخصص و استفاده بهينه از نيروي انساني:در عصر جديد نقش عامل انساني در موفقيت سازمان و دستيابي به اهداف سازمان بسيار پررنگ شده است. نيروي انساني سرمايه بي‌بديل هر سازماني است و موفقيت بلند مدت هر سازمان در گرو جذب و بكار‌گيري و حفظ نيروي انساني آن سازمان است. دربيان ويژگي‌هاي سازمان‌هاي يادگيرنده نيز مي‌گويند اطلاعات به روشي بين افراد تقسيم مي‌شود كه موجب كنش افراد سازمان شود و سازمان بسمت مشاركت‌پذير بودن حركت كند.در فرايند تدريس، مسئوليت مدرس تسهيل يادگيري است. ‌اساسي‌ترين مسئوليت او است كه در رشته، زمينه و تخصص خود آگاهي و آمادگي كافي احراز كند. وجود مدرسان كارآمد براي موفقيت هر برنامه و دوره‌اي ضرورت دارد و بدون مدرسان كارآمد و مطلع از رشته تخصصي و فرايند تدريس هيچ برنامه آموزشي نمي‌تواند كاملاً موفق باشد. براي اينكه دانشجويان بتوانند از دانش تخصصي اساتيد استفاده كنند و بهره برداري لازم را انجام دهند، نياز به روش‌هاي مناسب تدريس وجود دارد، اگرچه تلاش استادان انتقال دانسته‌هاي خود به فراگيران است، اما باز هم نيازمند رويكرد مناسب تدريس هستند. پيتر،در بيان هدفهاي تدريس به شيوه مشاركتي به استفاده از سرمايه انساني و قوت‌ها و توانايي‌هاي آنان و همچنين استفاده از تجربيات متنوع آنها در زمينه آموزشي اشاره كرده است. در روش تدريس مشاركتي دانش و اطلاعات بر اساس تخصص بين افراد تقسيم مي‌شود تاافرادباهم كنش متقابل داشته باشند و فراگيران نيز بتوانندازدانش تخصصي مدرسان استفاده بهينه كنند.به استناد گفته کارلس، مي‌توان گفت،يک انگيزه بسيار قوي براي بکارگيري دومدرس براي تدريس يک درس،تواناييهاو نگرشهاي متفاوت آنهاست که از تخصص آنهااستفاده بهينه صورت مي‌گيردو هم در فرايند تدريس مکمل يکديگر مي‌باشند.

روش تدريس مشارکتي علاوه بر استادان در رشد علمي و شخصيتي دانشجويان نيز مفيد مي‌باشد که به برخي از مهمترين آنها اشاره مي‌شود:

رشد مهارتهاي ارتباطي فراگيران

يکي از مهم­ترين توصيه‌هايي که در بسياري از اجلاس‌ها و کنفرانس‌هاي مربوط به آموزش عالي جهت اصلاح برنامه‌هاي درسي آموزش عالي مطرح شده است، توجه به پرورش مهارت‌هاي ارتباطي دانشجويان مي‌باشد که خود از مقوله‌هاي مهم در يادگيري مادام العمر و حتي کارآفريني بوده و در دنياي کنوني از ضرورت خاصي برخوردار است .مهارت‌هاي ارتباطي از جمله کارگروهي خلاق مبتني بر اين ديدگاه است که انسان موجودي است که بايد در تعامل و روابط مداوم با ديگران باشد، كه اين تعامل منجر به تجارب مفيدي مي‌شود که مي‌تواند نقش مؤثري هم دربرآوردن نيازهاي فردي و هم گروهي و نيز پرورش تفکر انتقادي و توانايي رهبري و مديريت داشته باشد. تدريس مشاركتي به فراگيران در رشد و بهبود مهارتهاي ارتباطي از طريق تعامل با اساتيد و با يكديگر كمك مي‌كند. البته رعايت اين نكته لازم است در اين مبحث در نظر گرفته شود كه نبايد تعاملات كلاسي بطور يكجانبه و در دست يك مدرس باشد و بايد مطالب توسط مشاركت‌كنندگان به طور مساوي تقسيم شود. تدريس مشاركتي مي‌تواند به يادگيري مشاركتي تغييريابد كه مشاركت‌كنندگان در تدريس علاوه بر تدريس همكارانه يك درس بتوانند با دريافت ايده‌هاي نو و جديد از همكاران ديدگاه‌هاي خود را نيز رشد دهند. در اين صورت فراگيران با مشاهده تعاملات و ارتباطات ميان مدرسان، الگوبرداري مي‌كنند و فرصت‌هايي مي‌يابند تا بتوانند ايده‌ها و عقايد ارزشي خود را از تعامل ديگر فراگيران رشد دهند. محيط‌هاي تدريس و يادگيري مشاركتي كه اعضاي تيم تدريس يك درس را با همكاري هم تدريس مي‌كنند، باعث تقويت مهارتهايي همچون، تقويت مهارت شنيداري، اهميت دادن به صلاحيت‌ها و توانايي‌هاي افراد، انتقاد از نظرات و عقايد افراد وهمچنين مهارت پذيرش افراد باصلاحيت‌هاي خاص خودشان مي‌شود،بايد به اين مطلب اشاره شود كه از ملزومات زندگي در دنياي در حال تحول احترام به تخصص‌ها و صلاحيت‌هاي افرادست، باعث گسترش ارتباطات صحيح با افراد مي‌شود.

يادگيري موضوعات ومباحث ارائه شده بصورت عميق و گسترده

پيش فرض اساسي تدريس مشاركتي اين است كه دو نفر يا تعداد بيشتري مدرس به صورت مشترك درسي را تدريس كنند تا به فراگيران فرصت‌هاي بيشتري داده شود تا در يادگيري موضوعات متنوع درسي درگير شوند و موضوعات را به صورت عميق فراگيرند دراين صورت فراگيران موضوعاتي راكه علاقه دارند مي‌توانند با عمق و علاقه بيشتري ياد بگيرند.اس چيزر،و يسن و تيزدل، نيز در بحث از تدريس مشارکتي،ارتباط مدرسان با نگرش‌ها ومهارت‌هاي متنوع را عاملي سودمند مي‌دانند که به فراگيران علاوه بر ارتباطات مؤثر،در انتقال دانش از يک زمينه به زمينه ديگر و فهم عميق موضوعات کمک فراواني مي‌کند. تدريس مشاركتي با ارائه مطالب به صورت تخصصي و عميق و گسترده توسط اعضاي تيم تدريس به دانشجويان خصوصاً دانشجويان دوره‌هاي تحصيلات تكميلي كمك مي‌كند تا به دانش عميق در حوزه‌هاي تخصصي دست يابند و قابليت‌هاي بالايي را كسب كنند.

دريافت موضوعات و مطالب متنوع و فراوان از ديدگاه‌هاي متفاوت

تدريس به شيوه مشاركتي اين شانس را براي فراگيران ايجاد مي‌كند كه بتوانند دو مدرس مسئول و پاسخگو در در يك درس داشته باشند كه بتوانند مطالب و موضوعات مورد ارائه را ازدو ديدگاه متفاوت دريافت كنند. ارائه موضوعات و مطالب از ديدگاهها و جهان‌بيني‌هاي متفاوت باعث مي‌شود كه تجربيات متنوعي كه اساتيد در طول زندگي داشته‌اند بر مسئوليت‌ها و نوع ارائه مطالب مؤثر باشد و موضوعات از ديدگاه‌هاي متفاوتي ارائه شود.اين شيوه دريافت مطالب منجر به گسترش افق‌هاي فكري فراگيران و رشد ديدگاه‌هاي آنان مي‌شود و در پرورش تفكر انتقادي در فراگيران بسيار مؤثر خواهد بود. به دليل اينکه مدرسان با زمينه‌هاي متفاوت مباحث يک واحد درسي را تدريس مي‌کنند باعث رشد و پيشرفت فراگيران و مدرسان مي‌شود و همچنين از اين احتمال که عقيده خاص يا ارزش خاص در يک موضع درسي به فراگيران تحميل شود جلوگيري مي‌کند.رويكرد مشاركتي در تدريس به بازسازي مفاهيم و چشم انداز‌ها و تفسير‌ها ي فراگيران منجر مي‌شود و محيط‌هاي غني يادگيري را خلق مي‌كند و به فراگيران كمك مي‌كند تا بتوانند عميق‌تر فكر كنند و مراحل شناختي و ذهني خود را توسعه دهند.

ارائه بازخورد‌هاي متفاوت به عملكرد فراگيران

بيگي،فيروزبخت،براين عقيده‌اند كه بازخوردبه سه حالت بررفتار مؤثر است:

  • آگاه‌سازي از عملكرد
  • ايجاد انگيزه براي ادامه برخي اعمال
  • تقويت رفتارها.

هاروي،وكال فورد،در تحقيقات خود ثابت كردند كه اگر مدرسان به فرايند بازخورد در تدريس كلاسي توجه نكنند باعث كاهش انگيزه مشاركت فراگيران در فرايند تدريس مي‌شود. بر اين اساس فراگيران در بعضي مواقع امكان دسترسي كمتري به مدرس دارند و در عين حال علاقمند به شناخته شدن در كلاس و براي مدرس خود مي‌باشندو به دنبال دريافت بازخوردي هستندكه ناشي از مطرح بودن آنها در كلاس مي‌باشدوبراي فراگيراني كه در كلاسهايي با شيوه مشاركتي حضور دارند امكان دسترسي به دو استاد وجود دارد كه براي آنها بازخوردي كه ناشي از نوع عملكرد كلاسي باشد وجود دارد كه اين روند باعث شفافيت بيشتر نتايج ارزشيابي‌هاي فراگيران مي‌شود. همچنين نتايج ارزشيابي‌هاي مدرسان به عنوان افراد حرفه‌اي و متخصص باعث مي‌شود كه فراگيران با ملاحظه دو نوع ارزشيابي از كارهاي خود به قوت‌ها وضعف‌هاي كاري خود پي ببرند و عملكرد آنها بهبود يابد .تحقيقات انجام شده در دانشگاه استانفورد،نشان داده است که تدريس به شيوه مشارکتي براي فراگيران اين امکان را فر اهم مي‌کند که به بازخورد‌هاي متفاوتي در رابطه با عملکرد خود در يک ماده درسي دست يابند. علاوه بر اين در صورتيکه فراگيران بازخورد نه چندان مثبتي از يک مدرس دريافت کنند، بتوانند از مدرس ديگر بازخورد متفاوت‌تري در همان ماده درسي دريافت کنند.

رشد خلاقيت و انعطاف فكري فراگيران

يادگيري چيزي فراتر از يادگيري دانش و مهارت جديد است، يادگيري شامل تجربيات جديد و يادگيري روش‌هاي جديد در يادگيري و بهره‌گيري از ايده‌ها و عقايد ديگران است، شنيدن آنچه آنها مي‌گويند و آنچه انجام مي‌دهند.در تدريس بشيوه مشاركتي مدرسان اموزش‌ها و فعاليت‌هاي يادگيري متنوعي را انجام مي‌دهند و اين تنوع اموزش‌ها و فعاليت‌ها به فراگيران در رشد خلاقيت و انعطاف‌پذيري در تفكر در مسائل گوناگون زندگي اجتماعي و تحصيلي كمك مي‌كند و باعث گسترش افق‌هاي ديد فراگيران در پذيرش ديدگاه‌هاي متنوع مي‌شود وبه بالا رفتن ميزان درك و فهم و قدرت انتخاب آنان و افزايش سطح دانش و بلوغ فكري آنان مي‌شود.در تحقيقاتي كه در دانشگاههاي آلمان انجام شده به اين نتيجه رسيدند كه تدريس مشاركتي باعث تركيب تخصص اعضاي تيم تدريس مي‌شود و به فراگيران كمك مي‌كند تا تخصص‌ها را در تركيب با هم بنگرند كه اين روند باعث رشد قابليت‌ها و انعطاف فكري و گستردگي افق‌هاي ديد آنان مي‌شود. اس چيزر و همكاران ، ونت ورث و واديس ،و ناثان،معتقدند كه در رويكرد تدريس مشاركتي فراگيران اهميت و جايگاه تنوع ديدگاهها در تدريس يك موضوع را درك مي‌كنند و به اين نكته پي مي‌برند كه چگونه تجربيات افراد و ديدگاه‌هاي آنان مي‌توانند در فرايند تدريس تركيب شوند و با عث رشد نگرش آنان به موضوعات و مباحث شود  نيز در بر اين نكته تأكيد داشتند كه كلاس محل تلاقي انديشه هاست و رخدادهاي كلاسي قسمتي از واقعيت‌هاي زندگي است و فراگيران در محيط‌هاي كلاسي بايد اين مسئله واقعي زندگي را تجربه كنند. تبادل ايده‌ها و انديشه‌هاي مدرسان مي‌تواند راهنماي فراگيران در دست يابي به اين هدف نظام آموزشي باشد كه بتواند فراگيراني را تربيت كند كه با همكاري و تبادل آراء و عقايد با يكديگر به رشد و خلاقيت فكري خود كمك كنند.

  • الگوبرداري براي انجام كارهاي تيمي

تجارب يادگيري از تركيب محتوا، فرايند و جو اجتماعي شكل مي‌گيرد. مدرسان علاوه بر خلق فرصت‌هاي براي ساخت حوزه‌هاي فهم دانش بايد به ايجاد ابزار قدرتمند يادگيري و زيستن در شرايط اجتماعي آنگونه كه مطابق شان انساني است بپردازند. وقتي كه مدرسان به عنوان اعضاي يك تيم تدريس با هم كار مي‌كنند، فراگيران با مشاهده همكاري مدرسان در يك گستره وسيع از تعاملات حرفه‌اي و علمي، مناظرات و بحث و گفتگوها و ارزيابي مفاهيم و موضوعات، تصميم‌گيري در باره برنامه‌ها و كارهاي تيمي از عملكرد مدرسان الگو برداري مي‌كنند و با هم همكاري مي‌كنند .گراو و سميت، نيز معتقدند كه محيط و فضاي يادگيري در روش تدريس مشاركتي به دليل همكاري و تعامل ميان اعضاي تيم تدريس متفاوت از رويكردهاي سنتي تدريس است و باعث تشويق دانشجويان به انجام كارهاي تيمي و گروهي مي‌شود.

اساس محيط‌هاي تدريس و يادگيري مبتني بر مشاركت وهمكاري تقويت جو همياري بجاي محيط رقابتي است. دانشجويان به ويژه دانشجويان دوره‌هاي تحصيلات تكميلي براي حضور مؤثر در جامعه نيازمند داشتن مهارت انجام كارهاي گروهي و تيمي هستند و تدريس به شيوه مشاركتي توسط اساتيد به دانشجويان دررشداين مهارت وآگاهي از‌سازوكار انجام كارهاي تيمي كمك مي‌كند.باون و نات، نيز معتقدند كه در روش تدريس مشاركتي، بيان مباحث يك درس از ديد گاهها و چشم اندازهاي متفاوت دو مدرس باعث مي‌شود كه مدرسان براي فراگيران به عنوان الگويي براي يادگيري تيمي تبديل شوند تا فراگيران در فرايند يادگيري مؤثر با هم مشاركت و همكاري كنند.

  • پاسخدهي سبک‌هاي متفاوت يادگيري فراگيران

نصر و همكاران،سبك را شيوه‌اي كه شخصيت كامل هر فرد را در زمينه‌هاي مختلف آشكار مي‌سازد تعريف كرده و آن را قسمت اساسي در تدريس تلقي كرده‌اند. براي اينكه مدرسان موسسات آموزش عالي و كالج‌ها بتوانند به دانشجويان كمك كنند تا به طور مؤثر ياد بگيرند بايد به سبك‌هاي متنوع تدريس و يادگيري آشنا باشند.در رويكرد تدريس مشاركتي به دليل همكاري و سبك‌هاي متنوعي كه هر كدام از اعضاء تيم تدريس در فرايند تدريس دارند مي‌توانند پاسخگوي سبك‌هاي متنوع يادگيري دانشجويان باشند. گيبز و كافی،در تحقيقات خود نشان دادند كه در روش تدريس مشاركتي اين حتمال وجود دارد كه يك مدرس تئوري‌ها و نظريه‌هاي هر مبحث را ارائه دهد و مدرس ديگر بر كاربرد نظريه‌ها تأكيد داشته باشند يا اينكه يكي از مدرسان نظريه‌ها و تئوري‌ها را ارائه دهد و مدرس ديگر به نقد و بررسي نظريه‌ها و چالش‌هاي آنها بپردازد در اين صورت فراگيران هم با سبك‌هاي متنوع تدريس و كاربرد آنها آشنا مي‌شوند و مي‌توانند خود را با سبك‌هاي متنوع تدريس سازگار و قابليت‌هاي يادگيري خود را افزايش دهند.

  • اساتيد الگوي فرهيختگي براي فراگيران

در تدريس به شيوه مشاركتي تعامل و تركيب زياد مجموعه نقش‌هاي اساتيد وجود دارد كه فراگيران با چالش‌هاي مدرسان به عنوان افراد مقتدر و صاحبنظر كه مي‌توانند نقطه نظرات و تفاوت‌هايي را كه از نظر روش‌شناسي بين آنها وجود دارد را به شيوه منطقي و معقول برطرف نمايند، مواجه مي‌شوند در اين صورت مدرسان مي‌توانند الگوي فرهيختگي براي فراگيران باشند.

وقتيكه مدرسان بعنوان افراد حرفه‌اي و مقتدر با هم چالش مي‌كنند فراگيران مشاهده مي‌كنند كه افراد فرهيخته چگونه ديدگاه‌هاي خود را با اقتدار بيان مي‌كنند. براي فراگيران دانستن اين نكته كه تدريس فعاليتي است كه چالش بين مدرسان در آن اجتناب‌ناپذير وامري پذيرقته شده و قابل قبول مي‌باشد به آنان مي‌آموزند كه در تعاملات حرفه‌اي وجود چالش‌ها و تعارضات بين افراد امري طبيعي است و بايد رويه‌هاي منطقي و معقول را در برخورد با تعارضات در پيش بگيرند.همچنين در اين شيوه دانشجويان ياد مي‌گيرند كه قابليت‌ها و صلاحيت‌هاي علمي و حرفه‌اي خود را پذيرفته و وقتي كه از ضعف‌ها و ابهامات كاري خود به وسيله ديگران آگاه مي‌شوند اظهار رضايت و خرسندي كنند. فراگيران، مدرسان را افرادي رشد يافته مي‌دانند و زمانيكه تعامل و گفتگو و هماهنگي‌هاي اعضاي تيم تدريس را مشاهده مي‌كنند به اين نكته پي مي‌برند كه يك فرد نمي‌تواند تمام صلاحيت‌ها و توانايي‌ها را داشته باشدو بنابراين تدريس مشاركتي، يعني ايجاد فرصتي براي فراگيران كه اعضاي تيم تدريس را به عنوان تيم تدريس و در عين حال يادگيري بشناسند كه به آنها در برخورد منطقي با تعارضات و اختلافات و احترام به عقايد يكديگر كمك مي‌كند و چگونگي تقسيو وظايف و مسئوليت‌ها را که لازهمه بلوغ و رشد يافتگي فراگيران بخصوص دوره‌هاي تحصيلات تکميلي مي‌باشد را به آنان مي‌آموزد

  • رشد اعتماد به نفس در فراگيران

در كلاسي كه با رويكرد مشاركتي اداره مي‌شود فراگيران مي‌توانند متوجه حضور تفاوت‌ها در كلاس شوند و با درك نگرش‌هاي متفاوت مدرسان در ارائه يك درس، با اعتماد به نفس بيشتري در مباحث كلاسي شركت كنند. تجربيات حاكي از آن است كه توانايي فراگيران فقط به درگيري و مشاركت در موضوعات درسي ارائه شده نمي‌شود بلكه بر اين نكته تأكيد دارد كه فراگيران احساس مي‌كنند كه مي‌توانند در ساخت و ايجاد فضاي اتحاد و اتفاق با ديگر فراگيران سودمند باشند. آنها با مشاركت يكديگر تعاملات محترمانه‌اي را بين خود ايجاد مي‌كنند و با مشاهده سودمندي تفاوتهاي مدرسان در تخصص‌ها و مهارتها، تفاوت‌هاي بين خود را لازمه رشد حود مي‌دانند و با اعتماد به نفس بيشتري هم در مباحث كلاسي شركت مي‌كنند و هم به انجام كارهاي تيمي مي‌پردازند.آقازاده،در بحث منطق روش همياري در يادگيري به اين نكته تأكيد دارد كه روش‌هاي تدريسي كه مبتني بر همياري و كمك اعضاء باشد مي‌تواند اعتماد به نفس فراگيران را افزايش دهد و روايط بين فردي را تقويت كند. رويكرد تدريس مشاركتي به دليل رواج نگاه همياري و مشاركت در انجام كارها روابط بين فردي را تقويت كرده وبفراگيران براي حضورمؤثردرروند اداره كلاس اعتماد به نفس مي‌دهد.

ضعف‌هاي تدريس مشارکتي

پس از بيان مهمترين و عمده‌ترين مزيت‌هاي تدريس مشاركتي،ضروريست مهمترين چالش‌هاي اين رويكرد تدريس نيزبيان شود. در ابتدا تذكر اين نكته ضروري است که در بررسي منابع موجود اين شيوه تدريس في نفسه ضعفي ندارد و ضعف‌ها و چالش‌هاي مشاهده شده در اين شيوه تدريس عمدتا مربوط به ضعف اجرايي و عدم آگاهي نسبت به روش صحيح اجراي اين شيوه تدريس است كه در ذيل به قسمتي از آنها پرداخته مي‌شود:

  • ضعف مديريت در اجراي روش تدريس مشاركتي

يكي از دلايلي كه باعث مي‌شود مشاركت در سازمان‌ها به فرايندي بي‌ثمرتبديل شود مديريت ضعيف در فرايند اجراي مشاركتي كارهاست .ازآنجاكه اين رويكرد تدريس نياز به مديريت و سازماندهي هم در سطح سازماني و ساختاري وهم دربين اعضاء تيم تدريس دارد، عدم مديريت و يا مديريت ضعيف منجر به ناكارآمدي اين رويكرد در تدريس مي‌شود. به اختصار به مواردي كه ناشي از مديريت ضعيف در اين شيوه تدريس است مي‌پردازيم:

عدم هماهنگي ميان اساتيد درطرح‌ريزي، سازماندهي و اجراي برنامه‌هاي آموزشي

در تدريس مشاركتي برنامه‌ريزي قبل از كلاسي مهمتر از دروسي است كه به تنهايي تدريس مي‌شوند. تدريس مشاركتي زماني بيشترين اثر را دارد كه اساتيد قبل از شروع دوره با هم هماهنگ باشند و مكمل تدريس همديگر باشند تا انسجام دروس از بين نرود. برخي از مهمترين عوامل ناكارامدي تدريس مشاركتي عبارتند از: فقدان تجربه و صلاحيت لازم براي تدريس مشاركتي از طرف اساتيد، ساختار انعطاف‌ناپذير درتدريس مشاركتي،مشكلات ناشي از بودجه‌بندي وبرنامه‌ريزي،مشكلات در حفظ تعادل و هماهنگي بين اساتيد و تنوع نقش‌ها،ضرورت وجود برنامه‌ريزي پيش نياز،‌مشكلات ناشي ازجذب ونگهداري نيروي انساني بااستعداد وخلاق درتدريس مشاركتي مي‌دانند.

محدود شدن توان فراگيران براي انجام برنامه‌ريزي براي كل نيمسال تحصيلي

فراگيران بيشتر مايلند وظايف و اهداف درسي براي آنان مشخص باشد و چون در طول ترم مرتب مورد ارزيابي قرار مي‌گيرند ترجيح مي‌دهند كه در شروع ترم براي تكاليف و وظايف خود برنامه‌ريزي لازم راانجام دهند.درروش تدريس بشيوه مشاركتي به علت وجود چند مدرس براي ارائه يك درس اين احتمال وجود دارد كه فراگيران نتوانند براي يك درس برنامه‌ريزي كنند. همچنين فراگيران ترجيح مي‌دهند كه اهداف دروس و وظايفي كه بر عهده انهاست از ابتدا براي آنان واضح و روشن باشد تا بتوانند با انجام برنامه‌ريزي لازم براي كل ترم، تجربه‌هاي موفقيت آميزي در دروس ارائه شده داشته باشند.

ايجاد تشويش فكري براي فراگيران

بيشتر فراگيران در محيط‌هايي با ساختار زياد تحصيل كرده‌اند و به دريافت حمايت از يك مدرس علاقه بيشتري نشان مي‌دهندکه آنها به دليل تفاوت در عقايد و روش‌هاي تدريس مدرسان دچار نگراني و تشويش مي‌شوند. روش تدريس مشاركتي چون مانع از شكل‌گيري يك روش و روند تدريس ثابت و از قبل مشخص شده براي فراگيران مي‌شود استرس‌آور و نگران‌كننده است. کالينيچ، معتقد است که فراگيراني که به کلاسهايي با ساختار زياد علاقه دارند زماني که کلاسها و روند اداره کلاسها از حالت ساختار يافته و روال از قبل مشخص شده خارج شود و مدرسان متفاوتي تدريس يک واحد درسي را به عهده بگيرند، دچار تنش و اضطراب مي‌شوند. بنظر لويت، وقتي دو استاد تدريس يک درس را به عهده مي‌گيرند، فراگيران بايد در يک کلاس خود را با سبک تدريس دو استاد هماهنگ و سازگار کنند و بتوانند به همان نسبت به اين سبک‌ها پاسخگو باشند و اين در حاليست که اگر زمان اندک باشد و مطابق کلاسهاي معمولي و تک استادي باشد فراگيران دچار تشويش و ناراحتي مي‌شوندو منجر به نارضايتي آنان از اين شيوه تدريس مي‌شود.

زمانبندي

بدليل اينكه نياز است تا مدرسان در طول دوره تدريس با هم تعاملات گسترده داشته باشند يك عنصر بسيار ضروري در تدريس به شيوه مشاركتي زمان است ولي همين عامل ممكن است به كشمكش و تنش ميان مدرسان منجر شود به اين صورت كه از قبل بايد مشخص شود كه هركدام از مدرسان قصد تدريس كدام حيطه‌ها را دارند و ترتيب حضور در كلاس چگونه بايد باشد و اولويت حضور در كلاس با كدام مدرس باشد.تدريس مشاركتي يه دليل اينكه نيازمند همكاري، هماهنگي و طرح‌ريزي قبل ازكلاس است و طبعا هماهنگي و توافق نظرميان اعضاء تيم تدريس كاري زمان بر و طولاني است، و براي اينكه اساتيد در امر برنامه‌ريزي قبل ازتدريس و حين تدريس بتوانند با هم هماهنگ باشند زمان زيادي لازم دارند. ساند هولتز، نيز يكي از چالش‌هاي عمده در اجراي تدريس مشاركتي را جدول زماني مي‌داند كه همه اعضاء تيم نيازبه زمان كافي براي برنامه‌ريزي، آموزش و ارزشيابي دارند و اين در حالي است كه اگر زمان كافي در نظر گرفته نشود در طراحي و اجراي درست تدريس مشاركتي خلل ايجاد مي‌شود. ليلستروم، در تحقيقات خود به اين نتيجه دست يافت که فراگيران براي دستيابي به نتايج مطلوب در فرايند ياددهي يادگيري نياز به زمان دارند. از نظر آنان سازگاري با سبک‌هاي متنوع تدريس در يک درس خاص به زمان زيادي دارد،اين درحاليست زمانيکه براي تدريس و ارزشيابي دراين شيوه تدريس در نظرگرفته مي‌شودهمانند کلاسهايي است که يک مدرس يک درس تدريس مي‌کند،اين مسئله براي آنان تنش زا و ناراحت کننده است.

عدم تمايل اساتيد براي كار جمعي ومحدود شدن امكان مشاركت ميان اساتيد

وقتي كه اعضاء با هم كار مي‌كنند به پالايش ايده‌هاي همديگر مي‌پردازند و عملكرد همديگر را مورد نقد و بررسي قرار مي‌دهند و از اين طريق موجبات رشد حرفه‌اي همديگر را فراهم مي‌كنند. هاريس و هاروي،در تحقيقات خود چنين استدلال كردند كه بعضي از مدرسان مايل به همكاري و كار در گروههاي مشاركتي نيستند و تمايلي به مشاركت در تدريس با ديگر اعضاء ندارند و از اينكه مورد نقد و بررسي قرار گيرند بيزار هستند. در بين استادان، افرادي يافت مي‌شوند كه به لحاظ شخصيتي ترجيح مي‌دهندبراي يك كلاس به تنهايي طرح‌ريزي كنند. درنهايت ايده‌هاي خودرابه اجرا گذارند كه تدريس بشيوه مشاركتي از نظرآنان چندان شيوه مناسبي نيست.

پذيرش نابرابر اعضاء تيم تدريس از طرف دانشجويان

طي تحقيقاتي انجام شده در مورد اثرقسمتي تدريس مشاركتي در ژاپن، يكي از نتايجي كه حاصل شده اين است كه اعضاء تيم تدريس نگران ازپذيرش همسان آنان با همكارخوددر تدريس هستند.بعضي ازمدرسان ازنقشي كه در تدريس مشاركتي بعهده مي‌گيرنداظهار نگراني مي‌كنند و بيم اين دارندكه اقتدار آنان ازطرف فراگيران پذيرفته نشود و به اندازه همكار خودمورد پذيرش قرار نگيرند لذا ترجيح مي‌دهندانفرادي به تدريس بپردازند.

منبع

کریمی،فاطمه(1391)،بررسی نقاط قوت وضعف تدریس مشارکتی ازدیدگاه استادان ودانشجویان دوره های تحصیلات تکمیلی، پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی وبرنامه ریزی آموزشی،دانشکده علوم تربیتی وروانشناسی اصفهان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0