نظریه های روانشناسی

تداعی گرایی و رفتار گرایی

در قرن نوزدهم ،نظریه ی تداعی گرایی ،مکتب مسلط روان شناسی در انگلستان و آمریکا بود که ریشه آن به جان لاک ،بر می گردد. تداعی گرایی را می توان در این اصل خلاصه کرد که اندیشیدن عبارت است از مرتبط نمودن ایده های ناشی از تجربه .بنا بر قوانین فراوانی ، تازگی  و وضوح  هر قدر که این دو ایده ، بیشتر ، تازه تر و واضح تر با هم مربوط باشند ، وقتی که یکی از آنها به ذهن می رسد ، به احتمال زیاد دیگری نیز آن را همراهی می کند. بنا بر نظریه ی تداعی گرایی،ایده های جدید ، ازایده های قدیم وبوسیله فرایند آزمون وخطا پدید می آیند.

شخص هنگام روبرو شدن  با مسئله ترکیبی از ایده ها را یکی پس از دیگری فرا می خواند ، تا آرایشی برای رهیابی بیابد . این ترکیب ، ایده ی تازه ی او را تشکیل می دهد. بنا براین تفکر خلاق ، عبارت از فعال کردن ارتباطات ذهنی  است و تا آن جا ادامه می یابد که یا ترکیب درست ، خود را بروز دهد و یا شخص ،دست از آن بردارد . بنابراین ، هر چه شخص تداعی بیشتری بدست آورد ، ایده های بیشتری در اختیار خواهد داشت و بیشتر خلاق خواهد بود .تداعی گرایان معتقدند تداعی ها نسبت به انگیزه ی اراده شده بصورت سلسله مراتب سازمان بندی میشود.آنها می گویند هر چه تداعی ها بیشتر باشد شانس یافتن راه حل خلاق بیشترمی شود فرد از بین ترکیبات زیادی از عناصر که ایجاد نموده به انتخاب جواب ابتکاری دست میزند .مدنیک، معتقد است که تفکر خلاق عبارت است از شکل دادن به تداعی ها به صورت ترکیبات تازه و مفید که پاسخگوی الزامات خاصی باشد . هر چه عناصر ترکیب تازه غیر مشابه تر از یکدیگر باشند ،فرایند مربوط خلاق تر خواهد بود.

اساس نظریات مکتب رفتارگرایی نیز نشأت گرفته از تداعی گرایی است . اسکینر، و سایر رفتار گرایان از جمله وودمن، رفتار خلاق را عبارت از رفتاری می دانند که از طریق تقویت های محیطی فرا گرفته شده است. رفتار گرایان برای فرد در تولید خلاق حداقل نقش را قائلند.آنها می گویند : محصول خلاق معمولاً از راه تغییرات تصادفی بدست می آید که به خاطر پیامدهای مثبتشان انتخاب می گردند.

هر چند ممکن است گاهی تداعی منشأ ایده های تازه باشد یا گاهی بتواند جزئی از مرحله ایده یابی باشد .اما نمی توان گفت تفکر خلاق از تداعی نشأت می گیرد . چنان که بسیاری از مواقع تفکر خلاق بدون هیچ گونه تداعی شکل می گیرد . همچنین تفاوت افراد با تجربه های مشابه ، چنان که یکی از این تجربه استفاده کرده و به نتیجه خلاقی دست می یابد و دیگری هرگز موفق نمی شود ، نیز از این موارد نقص این نظریه است . رفتارگرایان تأکید زیادی برنقش محیط در تحقق خلاقیت کودکان دارند . در اهمیت نقش محیط  در فعلیت یافتن توانایی ها و استعداد خلاق کودکان شکی نیست ،اما این بدان معنی نیست که  می توان نقش عوامل فردی و ژنتیکی را کاملاً نادیده گرفت .

حتی اگر محیط عامل اصلی رشد خلاقیت باشد،باز باید به زمینه های بالقوه که در افراد وجود دارد توجه شود .

نظریه گشتالت

بیان تفکر خلاق از دیدگاه گشتالت مبتنی بر کل گرایی است که پدیده ها را بر پایه ی  ویژگی های کلی آن تبیین می کند.نظرات اساسی این مکتب پیرامون خلاقیت توسط ورتایمر، مطرح شده است ، او معتقد است که تفکر پیرامون حل مسئله باید شکل کلی داشته باشد یعنی موقعیت به عنوان یک کل در نظر گرفته شود .  ور تایمر علاوه بر آن چند شرط دیگر را گوشزد می کند:

  •  افراد باید با ذهن باز و بدون پیش داوری با مسئله برخورد کنند.
  •  تحت فشار عادات قرار نگیرند.
  •  ماشینی عمل نکنند.
  •  ارتباط متقابل ساختار و صورت مسئله را با تعمق در ریشه های آن تعیین کنند.

گشتالتی ها ، در تبیین آفرینشگری معتقدند که تفکر خلاق بازسازی گشتالت ها یا الگوهایی است که از نظر ساختاری ناقص هستند .تفکر خلاق معمولاً با وضعیتی مسئله دار شروع می شود که از جهتی ناتمام است .شخص این مشکل را به عنوان یک کل در نظر می گیرد سپس پویایی خود مسئله ،نیروها وتنش های درون آن خطوط فشار مشابهی را در ذهن به وجود می آورد.شخص ،با دنبال کردن این خطوط فشار ، راه حلی را  می یابد که هماهنگی کل را به آن برمی گرداند .وی از طریق این فرایند ،نوعی اشتیاق ذاتی ، یعنی گرفتن الگویی کلی و باز گردانیدن نظم به آن را ارضا می کند .

نظریه گشتالت ، نوع تفکرخلاقی که شخص را وادار به پرسش سؤال های بکر می کند :یعنی سؤال هایی که مستقیماً توسط حقایق موجود ،پیشنهاد نشده اند,تبیین نمی کند. از دیدگاه گشتالت ، ما همه ظرفیت تفکر خلاق را داریم .این سؤال مطرح است که چرا ما اغلب به طور مولد فکر نمی کنیم ؟برطبق نظر گشتالتی ها علت این است که حل کنندگان مسئله تلاش هایشان را روی به کارگیری تجربه های گذشته در حل مسئله متمرکز می کند .

مراحل تفکر خلاق از دیدگاه ورتایمر عبارت است از :

  •  گروه بندی ؛ساختاربندی و سازمان دهی مجدد در عملیات تقسیم یک کل برکل های کوچکتر دیده می شود که به رغم آن هنوز این کل های کوچکتر در ارتباط باهم و با کل مسئله ادراک می شود.
  •  فرایند حل مسئله با تلاش برای رسیدن به ارتباط درونی آن شروع می شود ،فرد تلاش می کند ،طبیعت وابستگی متقابل درونی آن را کشف کند.
  •  در تفکر خلاق روابط برجسته و مشخص در ساختار درونی موقعیت ،نقش مهمی به عهده دارد .
  •  در تفکر خلاق ویژگی خاصی درباره معنای عملکردی بخش ها وجود دارد که همانا قطعیت روابط برای حل مسئله و درک فهم فرمول است .
  •  کل فرایند عبارت است از یک خط مستمر فکری و نه جمع عددی عملیات مجزا و خرد شده ،هیچ گامی به طور مطلق با عملکرد خود فهمیده نمیشود ،بلکه برعکس هرگام درارتباط با کل موقعیت معنی پیدا میکند.

گشتالتی ها، فرایند تفکر خلاق را بر مبنای کل گرایی توصیف می کنند ،در حالی که کل تنها وسیله ای برای تحقق خلاقیت می باشد. معمولاً درک کل منجر به تفکر خلاق نمی شود زیرا تفکر در نتیجه شناخت روابط در ارتباط با کل ایجاد می شود . به علاوه در بسیاری از اوقات نیز بدون آن که هنوز فرد کل مسئله را در نظر داشته باشد موفق به تفکر خلاق یا فرضیات و حدس های هوشمندانه می گردد.

منبع

قائدی،وهاب(1388)،رابطه تعهد شغلی بامیزان خلاقیت مدیران مدارس،پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت آموزشی،دانشگاه آزاداسلامی بوشهر

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0