نظریههای کیفیت زندگی
درمراحل آغازین مطالعات تجربی کیفیت زندگی بصورت تقلیل گرایانه و یک بعدی صورت می گرفت مثلاً محدود به بیماریهای روانی مزمن بود ولی در طی دهههای گذشته مفهومی چند بعدی یافته ودر سیاستهای رفاه اجتماعی اهمیت یافته است. روانشناسان معتقدند زندگی بشر دارای دو بعد است، یکی سطح که به جنبههای آشکار انسان اشاره داردودیگری عمق که به جنبههای پنهان ونادیدنی انسان اشاره داردودر این بعد آخراست که فهم وشناخت ما از جهان شکل میگیرد.
درحال حاضر اتفاق نظر چندانی در چیستی مفهوم کیفیت زندگی ووجود نداردودر حوزههای متفاوت علمی با برداشتهای مختلف بکار برده میشود.کالمن، میگوید کیفیت زندگی گستردگی امیدوآرزوست که از تجارب زندگی ناشی میشود.فرانس و پاورز، کیفیت زندگی را ادراک فرداز رفاه می دانندکه ازرضایت یا عدم رضایت درحیطههای اصلی زندگی ناشی میشود . در خصوص کیفیت زندگی نظریههای متعددی مطرح شده که به اجمال برخی ازآنها ذکر می کنیم.
نظریه کیفیت زندگی جهانی
یکی ازنظریههای کیفیت زندگی است که چند نظریه رادریک طیف ذهنی-اصالت وجودی- عینی را در خوددارد. ونتگودت و مریک، این سه طیف را به قرار زیربیان میکنند:
- کیفیت زندگی ذهنی: احساسی است که فردازلذت بخش بودن زندگی خود دارد، هرفردشرایط، احساسات وعقایدش را شخصاً ارزیابی میکندورضایتمندی از زندگی این جنبه از زندگی را مشخص میکند.
- کیفیت اصالت وجودی زندگی: به معنی لذت بخش بودن زندگی در سطح عمیقتریمیباشد در این دیدگاه فرددارای ماهیت عمیقتری است که شایسته احترام بوده واین فرد میتواند منطبق با ماهیت خود زندگی کند.
- کیفیت زندگی عینی: به معنی درک چگونگی لذت بخش بودن زندگی فردتوسط پیرامون میباشد، این دیدگاه تحت تأثیر فرهنگی میباشد که مردم درآن زندگی میکنند .
نظریه ونتگودت کیفیت زندگی را دارای لایههای متعدد در نظر میگیرد که در آن بین سطح و هسته مرکزی کیفیت زندگی یعنی لایه ی رویی و لایه ی عمیق آن هماهنگی وجود دارد .
نظریه ی فرد گرایانه
این نظریه بر عاملیت فردیعنی تأثیرگذاری کنشهاوذهنیات او بر کیفیت زندگی تأکید دارد، پاینک ، با تأکید بر جنبه فردگرایانه، کیفیت زندگی را مجموعهای ازرفاه جسمی، روانی واجتماعی که بوسیله فرد درک میشود، تعریف میکند. که سلامتی، ازدواج، کار، موفقیت اقتصادی، فرصتهای آموزشی، خلاقیت، احساس مالکیت وهمکاری با دیگران را شامل میشود .
سامارکو،کیفیت زندگی رایک احساس خوب بودن ناشی ازرضایت یا عدم رضایت از جنبهمهم زندگی که برای فرد مهمست می داند .
شاپ ورایت، مینویسند کیفیت زندگی یک مفهوم وسیع و چند بعدی است که دارای چند محور به قرارزیر است :
- کیفیت زندگی به بهترین شیوه ازطریق دیدگاه فرد قابل فهم باشد.
- کیفیت زندگی مجسم کننده احساس رفاه باشد.
- کیفیت زندگی بالا زمانی احساس میشود که نیازهای اساسی انسان برآورده شوند واو فرصتهایی را جهت درگیر شدن وتعقیب اهداف وچالشها داشته باشد.
- کیفیت زندگی را میتوان از طریق اجازه انتخاب افراد وتشویق آنهابه تصمیمگیریهایی که درزندگیشان تأثیرمیگذارند،ارتقاء یابد.
- احساس در جمع بودن کیفیت زندگی را ارتقاء میدهد.
نظریه سلسله مراتب نیازهای آبراهام مازلو، یعنی نیازهای جسمانی، نیازهای ایمنی، نیازهای تعلق وعشق، نیازهای احترام وخودشکوفایی را میتوان باجرح وتعدیلهایی بعنوان مؤلفهها وشاخصهای کیفیت زندگی در نظر گرفت .
از نظر مازلو ، انسانگرای امریکایی، موقعیتها وشرایط اجتماعی موجب برآورده شدن یا نشدن نیازها میشوندواین به نوبه خود، موجب نگرشهاورفتارهای خاصی در فرد میگردد .
نظریههای مبتنی برخانواده
این نظریههارویکرد ساختارگرایانه به کیفیت زندگی دارند وبرای کیفیت زندگی عناصرسازنده وعوامل ایجادکنندهای تعیین میشود، برخی برشرایط زندگی وکیفیت زندگی تمرکزدارندکه شامل شرایط عینی وذهنی متکی برمنابع وفرصتها میشود. خانواده قلب تکامل انسان، اولین ساختار حمایتی واجتماعی در زندگی انسان ونخستین مراقب بهداشتی است.
فرانس درمدل ادراکی خود برای برای کیفیت زندگی چهار عامل اصلی خانواده، وضعیت اجتماعی-اقتصادی، وضعیت روحی وروانی ووضعیت جسمانی را مؤثر میداند، این چهار عامل میتوانند مستقیماً یا توأم با هم بر روی کیفیت زندگی تأثیر بگذارند.البته درک فرداز هر یک از این متغیرها نیز میتواند برکیفیت زندگی تأثیرگذار باشد، بطوری که اگر درک فرد از کیفیت زندگیش کاهش یابد میتواند برتوانایی وی تأثیر داشته وشرایط اجتماعی واقتصادی او را دچار نقصان کند، همچنین کیفیت زندگی ضعیف میتواند بر روی ارتباطات خانوادگی تأثیر بگذارد وموجب بکارگیری مکانیسمهای مقابله وسازگاری نامؤثر در افرادشده وباعث افزایش تنش در آنان گردد، که این افزایش تنش در ارتباط مستقیم باعوامل فیزیکی وجسمی بوده، میتواندسلامت فرد را مختل کند .
نظریههای روان شناختی
روان شناسان معتقدندرفاه هر فرد یا گروه از افراد دارای اجزای عینی وذهنی است، اجزای عینی رفاه یا بهزیستی با آنچه که بطور معمول استاندارد زندگی یا سطح زندگی نامیده میشود ارتباط دارد و اجزای ذهنی آن به کیفیت زندگی اطلاق میشوند. بعبارتی کیفیت زندگی رابا سنجش احساسهای ذهنی شخص از خشنودی درباره جنبههای متعددزندگی میتوان ارزیابی نمود.
ازمشکلات عمده دراستفاده از معیارهای عینی کیفیت زندگی این است که توافق کمی بر روی آنچه که یک کیفیت زندگی بالا یا پایین رانشان میدهد وجود داردوشرایط عینی زندگی یک فرد میتواند ارتباط اندکی باارزیابی کیفیت زندگی اوداشته باشد، معیارهای ذهنی نیز مشکلزا هستند، زیراآنها ضرورتاً پاسخهای لحظهای از زندگی فرد رادر یک نقطه از زمان فراهم میآورند در حالی که به زندگی باید بعنوان یک دوره زمانی نگریسته شودکه در آن احساس وتجاربی که در یک نقطه از زندگی منفی نگریسته میشود ممکن است بعدها بصورت متفاوتی دیده شود .
نوردون فلتز،کیفیت زندگی را خشنودی از زندگی توصیف میکند ومیگوید سنجش خشنودی افراداز طریق بررسی تجربه افرادازمیزان حصول به آمال وآرزوهایشان انجام میپذیرد که این تجربهها ممکن است برای افراد دیگرهمین معنا ومفهوم را نداشته باشد. براساس نظریه روان کاوی فروید، من آدمی هرقدر قدرتمندتر وپرورش یافتهتر باشد دفاع از خود در برابر نیروهای تهدیدگر درونی وبیرونی مؤثرتر خواهد بودوکیفیت زندگی انسان متعادلتر خواهد شد. چرا که کیفیت زندگی نه تنها در میزان ارضای غرایز و نه صرفاً در تطابق با چهارچوبهای محیط است، بلکه کیفیت بر قراری تعادل میان دو قطب متضاد میباشد این تعادل هرقدر مقتدرتر ومؤثرتر برقرار گردد، کیفیت زندگی، ارتقاء خواهد یافت .
به نظر اریکسون، انسان در مراحل زندگی با بحرانهای روانی واجتماعی روبهروست، چگونگی حل کردن این بحرانهادر زندگی فرد مؤثراست. منظوراز بحران یک نقطه عطف در زندگی است که دارای یک جزءمثبت ویک جزء منفی است، بحران جنبه مرضی ندارد وتنها نشانه یک نوع حساسیت ویا شکست پذیری ایست که از عدم تعادل ناشی میشود. سلامت روان در گروحل بحران است ودر این موردبه نقش فرد و انگیزهها وواکنشهای او وچگونگی ارتباط با جامعه تأکیدمیکند. به نظر اریکسون خود شکوفایی عبارت از حل تعارضات زندگی وکسب تجربههای مطلوب اجتماعی که کیفیت زندگی را بالا ببرد .
با وجود نگرشهای تئوریکی وروان شناختی اکثریت محققان، کیفیت زندگی ذهنی به معنای درک فرد از شرایط خود را جزء محوری اندازگیری کیفیت زندگی میدانند.
کاربردهای اندازگیری کیفیت زندگی
- پزشکی: این ابزار در کنار سایراقدامات تعیین کننده کیفیت زندگی اطلاعات با ارزشی درباره مواردی که روی فرد بیشتری تأثیر را دارد فراهم نموده ودر یافتن بهترین انتخاب در مراقبت از بیمار مفید باشد.
- روابط پزشک بیمار: افزایش درک پزشک از اثرات بیماری در زندگی بیمار، روابط پزشک وبیمار بهتر شده وبیمار نیزخدمات پزشکی را مؤثرتردریافت خواهد کرد.
- تعیین کارایی درمانهای مختلف: جهت ارزیابی درمانهای مختلف میتوان از این ابزارجهت سنجش کیفیت زندگی بعنوان یک پیامد استفاده کرد.
- ارزیابی خدمات بهداشتی: در مورد کفایت وکیفیت خدمات پزشکی اولویتهای بیمار، قطعاً مهم هستند که این ابزارمکمل با ارزشی جهت این ارزیابی فراهم میکند.
- تحقیقات: این ابزار بوسیله تعیین اثرات بیماری در تمام وجوه بیمار بصیرت جدیدی در مورد سیر طبیعت بیماری ایجاد میکند.
- سیاستگذاری: در تعیین اثرات سیاستهای جدید برکیفیت زندگی افراد میتوان از این ابزارسودجست وسیاست گذاران با در نظر گرفتن این پیامد میتوانند تخصیص منابع محدود را با بینش وسیعتری انجام دهند.
منبع
طاهری کلانی،فریبا(1393)، مقایسه کیفیت زندگی وتن انگاره درمیان زنان با وضع حمل،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی ایلام
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید