نظریه‌های تیپ بندی شخصیت

مفهوم تیپ مستقیمأ از مفهوم پرسونا،یعنی ماسک مشتق می‌شود. در تئاتر قدیم تعداد محدودی نقش وجود داشت هر نقش از روی ماسک قابل شناسایی بود و هر ماسک رفتار خاصی ایجاب می‌کرد ودر حقیقت نمونه ای از آن بود بنابراین می‌توان گفت که تیپ یعنی مجموعه ی شیوه‌های واکنش یا مجموعه‌ی ساخت شخصیت. هدف از تشخیص تیپ‌های شخصیتی یا طبقه بندی انواع مختلف شخصیت‌ها این است که ویژگی‌های جسمی‌و روانی انسان‌ها مخصوصأ رابطه آنها مورد مطالعه قرار می‌گیرد نقطه شروع این طبقه بندی‌ها در بعضی موارد بر مشاهده‌ی افراد بیمار مثل طبقه بندی کرچمر و در بعضی موارد دیگر بر مشاهده ی افراد سالم مثل طبقه بندی شلدون استوار است در طبقه بندی افراد بر اساس مشاهده ی بیماران فرض بر این است که بیماری شخصیت را از حالت طبیعی منحرف می‌کند و امکان انجام دادن مشاهدات متعدد را فراهم می‌آورد.

 ساختار شخصیت از دیدگاه فروید

فروید دریافت که الگوهای کوه یخ زده ساده‌تر از آن است که بتواند شخصیت انسان را توصیف کند. بنابرین کوشید الگویی ساختاری از شخصیت ارائه دهد شامل سه سیستم که در ارتباط با یکدیگر اداره کننده ی رفتار بشر هستند. این سیستم عبارتند از :نهاد،خود،فراخود.

 نهاد

 طبق نظر فروید نهاد اولیه ترین بخش شخصیت و خاستگاه خود و فراخود می‌باشد. نهاد از بدو تولد کودک وجود دارد و شامل اولیه ترین تکانه‌های زیستی یا سایق‌هاست. نیاز به خوردن نوشیدن و دفع پرهیز از درد و دستیابی به لذت جنسی ؛ حسی  از آن جمله است. فروید پرخاشگری را نیز سایق زیستی به شمار می‌آورد در واقع او بر این باور بود که دو سایق جنسی و پرخاشگری مهم ترین عوامل ارضای غریزی شخصیت در تمام طول زندگی است نهاد ارضای فوری این تکانه‌ها را می‌طلبد و همانند کودکی خردسال براساس لذت فعالیت می‌کند نهاد دائمأ در طلب لذت و پرهیز از درد است و بی اعتنا به شرایط محیط .

خود

طولی نمی‌کشد که کودکان می‌آموزند غالبأ تکانه‌هایشان به فوریت قابل ارضا نیست تا غذا را کسی آماده نکند گرسنگی از بین نمی‌رود. بخش جدید شخصیت یعنی خود زمانی پدیدار می‌شود که کودک می‌آموزد به مقتضیات محیط توجه کند خود تابع اصل واقعیت است بدین معنا که ارضا خواسته‌ها باید تا موقع مناسب به تأخیر بیفتد.بنابرین خود مدیر اجرایی شخصیت است او تصمیم می‌گیرد که کدام یک از تکانه‌های نهاد ارضا شود و به چه نحو خود واسطه بین خواسته‌های نهاد واقعیت‌های جهان بیرون و فراخود است.

فراخود

سومین بخش شخصیت فراخود است که درباره درست یا غلط بودن اعمال انسان داوری می‌کند.به طور کلی فراخود درونی شده‌ی ارزش‌ها و اخلاقیات جامعه است. و شامل وجدان فرد و تصویری است که او از شخصیت اخلاقی آرمانی دارد.فراخود در پاسخ به پاداش و تنبیه والدین ایجاد می‌شود والدین در آغاز رفتار کودک را مستقیمأ از طریق پاداش و تنبیه کنترل می‌کنند. این سه بخش شخصیت غالبأ در تعارض با یکدیگرند :خود ازضای تمایلات فوری نهاد را به تأخیر می‌اندازد و فراخود با هر دو آنها مبارزه می‌کند زیرا رفتارهای آنها غابلأ با معیار هلی اخلاقی تطبیق نمی‌کند. در شخصیت متعادل خود دارای جدیت ولی انعطاف پذیر است یعنی اصل واقعیت بر آن حکومت می‌کند. براساس الگوی اولیه کوه یخ فروید معتقد بود که سراسر نهاد و قسمت اعظم خود و فراخود در ناخودآگاه فرورفته‌اند و تنها بخش‌های کوچکی از خود و فراخود در ضمیر آگاه و یا نیمه آگاه واقع شده‌اند.

منبع

واعظی،سارا(1394)، رابطه بین ویژگی‌های شخصیتی و تفکر انتقادی با صلاحیت اجتماعی در دانشجویان، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0