نظريه هاي مربوط به سرمايه فكري

“دراكر” انديشمند معروف مديريت مي گويد: ما در حال وارد شدن به يك جامعه دانشي هستيم كه در آن منابع اقتصادي اصلي، ديگر سرمايه بيشتر، منابع طبيعي و نيروي كار بيشتر و… نيست. منابع اقتصادي اصلي دانش خواهد بود قرن 21، قرن اقتصادي دانشي است. قبل از اقتصاد دانشي، اقتصاد صنعتي حاكم بوده كه در اين اقتصاد عوامل توليد ثروت اقتصادي، يكسري دارايي هاي فيزيكي و مشهود مانند زمين، نيروي كار، پول و ماشين آلات و… بوده و از تركيب اين عوامل اقتصادي، ثروت توليد مي‌شود. در اين اقتصاد، استفاده از دانش به عنوان عامل توليد، نقش كمي داشته است اما در اقتصاد دانشي، دانش يا سرمايه فكري به عنوان يك عامل توليد ثروت در مقايسه با ساير دارايي‌هاي مشهود فيزيكي، ارجحيت بيشتري پيدا مي‌كند. در اين اقتصاد، دارايي هاي فكري بخصوص سرمايه هاي انساني جزو مهمترين دارايي‌هاي سازمان محسوب مي‌شود و موفقيت بالقوه سازمان‌ها ريشه در قابليت‌هاي فكري آنها دارد تا دارايي هاي مشهود .

با رشد اقتصادي دانشي يا اقتصاد مبتني بر دانش، بطور قابل ملاحظه اي شاهد اين موضوع هستيم كه دارايي‌هاي نامشهود شركتها عامل مهمي در حفظ و تحقيق مزيت رقابتي پايدار آنها مي شوند در مقايسه با ساير دارايي هاي مشهود. محيط كسب و كار به طور شگفت انگيزي تغيير مي‌كند، در كسب و كارها و اقتصاد قرن 21 بر روي اطلاعات، فناوري اطلاعات، تجارت الكترونيك، نرم افزارها، مارك ها، حق الاختراع، تحقيقات و نوآوري ها، و… سرمايه گذاري مي شود كه همگي جزئي از دارايي‌هاي نامشهود و سرمايه فكري و دانش هستند تا جزو دارايي‌هاي مشهود .

در پارادايم صنعتي قديم شركت‌ها تحت اصول اقتصاد كميابي عمل مي‌كردند. اقتصاد كميابي بدين معناست كه منابع و دارايي ها تحت سلطه و كنترل شركت ها محدود و كمياب هستند و استفاده بيشتر از آنها، از ارزش انها مي كاهد ولي در عصر اقتصاد اطلاعاتي و دانش، اين اصول صدق نمي كند. شركت ها در اقتصاد دانش تحت اصول اقتصاد فراواني عمل مي كنند، اقتصاد فراواني بدين معناست. كه منابع و دارايي هاي در اختيار شركت به ميزان فراوان وجود دارد.اين نوع دارايي ها از نوع نامشهود هستند و بيشتر در افراد قرار دارند كه ما به آنها دستيابي داريم مثالي از فراواني اين نوع دارايي ها در اقتصاد دانش، فراواني اطلاعات در اينترنت است.

بطور خلاصه در اقتصاد دانش ، مهمترين دارايي ها و عوامل توليد، نامشهود هستند كه استفاده از آنها از ارزش آنها كم نمي كند و حتي يه ارزش آنها مي افزايد. اين نوع دارايي ها نامشهود شامل دانش؛ سرمايه فكري و… هستند ولي اقتصاد صنعتي مهمترين عوامل توليد، دارايي هاي مشهود و فيزيكي هستند كه استفاده از آنها از ارزش آنها مي‌كاهد و اين دارايي ها شامل زمين، ماشين آلات و سرمايه پولي و… است.

“كندريك”،1990 كه يكي از مشهورترين اقتصاددانان مطرح امريكاست، مي گويد كه در سال 1925، نسبت سرمايه هاي تجاري نامشهود به سرمايه هاي تجاري مشهود 30 به 70 بوده است ولي اين نسبت در سال 1990 به ميزان 63 به 37 رسيده است؛ همچنين “لئو” مطرح مي سازد كه فقط در حدود 10 تا 15 درصد كل ارزش بازاري شركت ها را تشكيل مي دهند كه هنوز هيچ كاري در مورد اندازه گيري انها صورت نگرفته است .

همچنين يكسري مطالعات انجام شده در سال 1999 در زمينه تركيب دارايي هاي هزاران شركت غيرمالي در طي سال هاي 1978 تا 1998 نشان داد كه رابطه بين دارايي ها نامشهود و مشهود 20 به 80 بوده و در سال 1998، اين نسبت تقريبا به 80 به 20 رسيده است. اين تغييرات قابل ملاحظه باعث  ايجاد يكسري روش ها براي محاسبه ثروت شركت هايي شده است كه مهمترين دارايي هاي آنها، دارايي هاي نامشهود بويژه فكري و دانش بوده است.

در طي دهه گذشته كسب و كارها، اهميت مديريت دارايي هاي نامشهود خود را درك كرده اند و توسعه مارك ها، روابط سهامداران، شهرت و فرهنگ سازمان ها را به عنوان مهمترين منابع مزيت پايدار تجاري خود در نظر گرفته اند. در اين اقتصاد توانايي خلق و استفاده از ارزش اين دارايي هاي نامشهود، يك شايستگي اصلي را براي سازمان ها بوجود مي آورد .امروز سازمان ها نياز دارند تا بتوانند دارايي هاي خود را از نو و دوباره طبقه بندي كنند و بايد اين موضوع را درك كنند كه چگونه اين دارايي‌ها مي‌توانند اهداف استراتژيك آنها را حمايت كنند و سهم آنها را از ارزش سازمان بصورت كمي در آورند و بتوانند اين دارايي هاي خود را با دارايي هاي رقباي خود مقايسه كنند. براي اين منظور بايستي ابتدا طبقه بندي جديدي از دارايي هاي سازماني را در اين عصر ارائه كنيم.بي شك اين دارايي هاي نامشهود داراي ارزش هستند چون وقتي شركت ها (كسب و كارها) فروخته مي شوند و بخشي از ارزش آنها بصورت سرقفلي نامگذاري و برچسب مي خورد. بر طبق تفكر “هوريب” سرقفلي، تفاوت بين ارزش واقعي (بازاري) شركت و ارزش دفتري آن است.

شركت ها نه تنها نياز دارند تا دارايي هاي نامشهود خود را شناسايي، اندازه گيري و مديريت كنند بلكه بايد همواره سعي كنند تا اين دارايي هاي نامشهود را بطور مستمر ارتقاء و بهبود بخشند. سازمان هايي كه نتوانند دارايي هاي دانشي خود را بطور مستمر ارتقاء دهند بقاء خود را با خطر از دست دادن و فناي خود ، مبادله خواهند كرد.

منبع

عنايي، سيد حميد(1394)، رابطه بين سرمايه فكري و عملكرد مالي شركتها، پایان نامه کار شناسی ارشد، مديريت صنعتي، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید

0