نظريه هاي انگيزشي

پژوهشهای مزلو، هرزبرگ، آلدرفر، مک کل لند، ویکتور وروم، آدامز، واینر و …  بیانگر این مطلب اند که هر قدر کارمندان به ویژه کارمندان آموزشی و آموزشگاهی از انگیزش بیشتری برخوردار باشند، به همان میزان علاقمندی، رضایت شغلی، انگیزش، نگرش و پیشرفت تحصیلی و میل به ادامه تحصیل فراگیرانشان افزایش می یابد. در ادامه این نظریات را توضیح خواهیم داد:

 نظريه سلسله مراتب نيازهاي مازلو

آبراهام مازلو يكي از بنيانگذاران روان شناسي انسان گرا است. او در سال 1943 در مقاله اي با عنوان نظري هاي در انگيزش، پنج نياز اساسي را در انسان مطرح ساخت.به طور كلي اين نيازها از نيازهاي فيزيولوژيكي شروع و به بالاترين نيازها يعني خود شكوفايي ختم مي شوند از ديدگاه مازلو افراد تحريك مي گردند تا در هر زمان مهم ترين نياز را ارضا كنند. اهميت بالقوه يك نياز به وضع كنوني فرد و تجربيات اخير وي بستگي دارد. اين نيازها با نياز فيزيكي كه اساسي ترين هستند شروع مي شوند و هر نيازي بايد تا حدي تأمين گردد تا فرد درصدد تأمين نيازي بر آيد كه در سطح بالا قرار دارد .

نظریه مبتنی بر نیازهای سه گانه دیوید مک کللند

ديويد مك كللند و تعداد ديگري از پژوهشگران سه عامل انگيزشي مبتي بر نياز را پيشنهاد نمودند. آنها عبارت اند از:

  1. نياز به كسب موفقيت: يعني تلاش در راه درخشيدن و با توجه به رعايت استانداردهايي موفق شدن و در راه موفقيت تلاش نمودن؛
  2. نياز به كسب قدرت و اعمال آن: يعني صاحب قدرت افراد را وادار كند تا به گونه اي عمل نمايند كه اگر غير از اين بود به شيوه ديگري رفتار مي كردند؛
  3. نياز به ايجاد دوستي: يعني تمايل به كسب حمايت و ايجاد روابط صميمي با دیگران .

نظريه آلدرفرERG

 اين نظريه متعلق به «کلایتون آلدرفر» است. این نظریه از بسیاری جهات مشابه نظريه سلسله مراتب مازلو و فهرست نيازهاي مادي مي باشد و در واقع نظريه سلسله مراتب را اصلاح و كامل كرده است. او عقيده دارد كه در هر زمان بيش از يك نياز موجب ايجاد انگيزه در فرد مي شود، ولي فردي كه در ارضاي نيازهاي سطح بالاتر ناكام مانده است، در نهايت به سطح قبلي نيازهاي خود باز مي گردد و به عبارت ديگر داراي ويژگي برگشت به مرحله قبل مي باشد.

نظريه انتظار

مدل اساسي انتظار از كار تولمن و لوين پديدار شد. ولي به هر حال ويكتور وروم نخستين كسي است كه اين نظريه را در محيط كار به صورت عملي مورد استفاده قرار داد .در اصل در نظریع انتظار چنین استدلال مي شود كه گرايش به نوعي عمل يا اقدام در جهتي مشخص در گرو انتظاراتي است كه پيامد آن مشخص مي باشد و نتيجه مزبور مورد علاقه عامل يا فاعل مي باشد. اين نظريه شامل سه متغير يا رابطه مي گردد كه آنها از اين قرار اند:

  1. اهميت، يعني اهميتي كه فرد به نتيجه، دستاورد يا پاداش بالقوه اي مي دهد كه در اثر انجام كار مزبور به دست مي آيد. دراين فرآيند نيازهاي ارضا نشده فرد مورد توجه است.
  2. رابطة بين عملكرد و پاداش: ميزان يا حدود باور فرد، مبني بر اين كه سطح معيني از كار به نتيجه، دستاورد يا پاداش مورد نظر مي انجامد.
  3. رابطة بين تلاش و عملكرد: از نظر يا ديدگاه فرد، مقدار كوشش يا تلاشي است كه احتمالاً به عملكرد معيني بينجامد .

 نظریه دوگلاس مك گريگورy) و x )

 نظریه x را بر این فرض مي گيرد كه اغلب مردم ترجيح مي دهند جهت داده شوند، علاقه اي به قبول مسئوليت ندارند و بيش از هر چيز خواهان امنيت اند. همراه اين فلسفه اين اعتقاد وجود دارد كه پول، مزايا و تهديد به مساوات چيزهايي هستند كه مردم را به انگيزش وا مي دارد.

فرض نظریه y بر اين است كه مردم طبعاً تنبل و غير قابل اعتماد نيستند، مردم در اصل مي توانند در صورتی كه به طور صحيح انگيخه شوند خود را هدايت كرده و خلاق باشند؛ بنابراين كار اصلي مديريت بايد براي اين نيروي بالقوه در افراد اجازه خودنمايي دهد. افراديكه به طور مناسب انگيخته شوند مي توانند به بهترين وجه با هدايت تلاش هاي خود به سوي رسيدن به اهداف سازماني به اهداف خويش نايل شوند .

نظریه آمابیلی:

از نظر آمابلي، انگيزش تکليف از دو عنصر شامل نگرش اوليه فرد نسبت به تکليف که بر اساس ارزيابي شناختي فرد از تکليف مور دنظر صورت م يگيرد و بررسي آنکه تا چه حد و تا چه ميزان، تکليف با علائق و ترجيحات وي هماهنگ است و دوم ادراکات فرد از دلايلش براي تعهدي که نسبت به تکليف دارد که اين ادراکات تا حد زيادي به عاملهاي بيروني و محيطي بستگي دارد، تشکیل شده است. به باور وي مهارتهاي موضوعي و مهارتهاي خلاقانه نمايانگر آن است كه فرد چه ميزان توانايي انجام كاري را دارد، ولي انگيزش حاكي از آن است كه شخص چه كاري را انجام خواهد داد. در مدل ارائه شده از آمابلي در مراحل پنج گانه خلاقيت (تعيين مسأله، آمادگي، توليد پاسخ، بررسي پاسخ و پيامد)، انگيزش در مراحل تعيين مسأله، توليد پاسخ و پيامد نقهاي متفاوتي دارد.

درمرحله تعيين مسأله، فرد يا براساس تمايلات دروني و يا بر اساس تحريک عامل بيروني براي حل مسئله برانگيخته ميشود. در اين مرحله انگيزش نقش تعيين کنند هاي دارد، يعني تعيين ميکند که آيا جست وجوي راه حل آغاز خواهد شد و يا آنکه ادامه خواهد يافت؟ و از سوي ديگر برخي از جنبه هاي پاسخ نيز به اين انگيزش بستگي دارد. در هر صورت اگر فرد ميزان بالايي علاقه دروني به انجام فعاليت داشته باشد، فرآيند خلاقيت آغاز ميشود. در مرحله سوم که مرحله ارائة پاسخ است، اگر انگيزش دروني باشد، تمايل به پذيرش خطر و ارائة پاس خهاي بديع و نو افزايش م ييابد؛ در نهايت در مرحله پنجم که مرحلة پيامد است، انگيزش نقش تعیین کنند های خواهد داشت.

به عبارتی در این مرحله بر اساس نوع انگیزش، چرخة خلاقیت متوقف و یا ادامه می یابد. بدین صورت که اگر پاسخ ارائه شده موفقيت آميز باشد و منجر به حل مسئله يا مشکل شود، ضمن آنکه چرخة خلاقيت به انتها ميرسد انگیزش فرد برای شرکت در فعالی تهای مشابه و خلاقانه بالا میرود. اما اگر مسئله حل نشود و پاسخ ديگري نيز وجود نداشته باشد، باز هم چرخة خلاقيت به انتها ميرسد، لیکن اگر انگیزه فرد برای شروع مجدد کم باشد، دیگر چرخ های شروع نمیشود و در حالت سوم ممکن است پاسخ منجر به حل مسئله نشود، ولي انگيزش فرد براي تکرار دوبارة فرآيند ذکر شده بالا باشد، در اين حالت بازگشتي به مرحلة اول فرآيند خلاقيت صورت می گيرد. نکتة کليدي در اين بازگشت، ميزان انگيزش است. به گون هاي که اگر انگيزش پايين باشد فرآيند باز مي ايستد و اگر انگيزش بالا باشد تلاش فرد ادامه مي يابد و فرآيند بار ديگر آغاز ميشود. گفتني است که بر اساس نظر آمابلي، بعد تازگي در اولين مرحله از فرآيند خلاقيت (تعيين مسئله) و سومين مرحله (ايجاد ايده ها) تعیين ميشود.

منبع

سالاری، محدثه(1394)، رابطه میان خلاقیت مدیران و انگیزه کارکنان، پایان نامه کارشناسى ارشد، مدیریت دولتی، دانشگاه هرمزگان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0