نظريههاي مربوط به سالمندي
جامعه شناسان، روانشناسان، متخصصان سالمندي الگوهاي گوناگوني از پير شدن فراهم آوردهاند تا تاثير عوامل فرهنگي و اجتماعي را بر پير شدن تعيين كنند بعضي از الگوها بشرح زير است:
نظريههاي جامعه شناخت
نظريه عدم تعهد
بر طبق اين نظريه سالمندي عبارت است از كنارهگيري متقابل بين فرد سالمند و افرادي كه در محيط او وجود دارند. اين كنارهگيري باعث دوري فرد سالمند از فشارهاي اجتماعي شده و تدريجاً تعداد اشخاصي كه با سالمند در ارتباط هستند، كاهش مييابد. بنابر نظرية عدم تعهد پير شدن با عدم تعهد متقابل فرد و جامعه همراه است فرد رفته رفته از مداخله درزندگي اجتماعي باز ميايستد و اجتماع نيز كمتر از پيش،انواع مختلف امتيازات را به او عرضه ميدارد.
نظريه فعاليت
اين نظريه رابطه مثبت ميان فعاليتهاي اجتماعي و رضايت از زندگي را بررسي مينمايد و اينكه هر چه نقشهاي اجتماعي فرد كاهش يابد. احساس عدم رضايت از زندگي افزايش مييابد (. نظريه فعاليت، نخست به منظور رفع نقايص نظريه عدم تعهد فراهم آمد. هدف اين نظريه مورد توجه قرار دادن مسائل اجتماعي و عمل دقيقي است كه در عدم سازگاري اشخاص مسن سهيماند.
اگر چه بعضي از نقشها از سالمندان سلب شده نقشهايي كه براي آنان باقيمانده به روشني تعريف نشده است. ابهامي كه از اين امر ناشي ميشود، فرد را به حالت بينظمي طبيعي ميكشاند. فرد ديگر نه هدفي دارد نه هويتي. بنابر نظريه فعاليت اگر نقشهاي جديد جانشين نقشهاي قديمي نشود، اين بينظمي دائمي خواهد شد و فرد نه تنها با موقعيت بلكه با خودش نيز ناسازگار و بيگانه خواهد بود پيري موفقيت آميز ايجاب ميكند كه نقشهاي تازهاي با توجه به توانمنديهاي سالمند كشف شود يا براي حفظ نقشهاي قديم، وسايل تازهاي بوجود آيد. براي آنكه اين آرمان تحقق يابد، لازم است كه در آينده ارزش سن را بازشناخته و سالمندان را عهدهدار نقشهاي جديدي كرد، نقشهايي كه از نظر اجتماع ارزشمند است.
نظريه استقرار تداوم
بر طبق اين نظريه،ارزشها،عادات و رفتار افراد در سن پيري تداوم مييابد، شخصي كه عادت به زندگي جمعي و برقراري ارتباط با ديگران دارد به اين كار ادامه ميدهد و كسي كه به ارتباط با ديگران علاقه نشان نمیدهند، بيشتر حالات كنارهگيري پيدا ميكنند.
بنابر نظريه تداوم، عادات،سليقهها و سبكهاي شخصي كه در جريان زندگي كسب و فراهم شده است تا زمان پيري باقي ميمانند. بهترين نشانهبراي پيشبيني رفتارهاي فرد در يك موقعيت معين، همواره رفتار قبلي اوست. سازگاري اجتماعي با پيري، يا بازنشستگي و با رويدادهايي از همين نوع،اصولاً توسط گذشته تعيين ميشود. رويدادهاي اجتماعي كه در جريان آخرين سالهاي زندگي رخ ميدهد، بيشك، فشارهايي وارد ميكند و پذيرش برخي رفتارها را به دنبال ميآورد، ولي اين رفتارها مسيري را دنبال ميكند كه قبلاً در زندگي انتخاب شده است.
نظريههاي روانشناختي:
اين تئوري در مورد تغييرات رفتاري سالمندان بحث ميكند .
يوريك ، نيز در اين مورد مينويسد:افرادي كه مايل به بررسي جوانب روانشناختي سالخوردگي و وظايف تكاملي آنها ميباشند بايد بر روي رفتار و تغييرات آن تمركز داشته باشند. وي ميافزايد دگرگونيهاي زيستي، فرهنگي و تاريخي، بيشتر اين اثرات را بر روي رفتار داشته و موجبات تغيير را فراهم ميكند .
نظريهرواني- اجتماعي اريكسون
از ميان نظريههاي تحولي،معروفترين آنها در رابطه باجوانب تحولي سالمندي، نظريه اريكسون است. براساس نظريه اريكسون،تطابق فرد با محيط در طي مراحل رشد صورت ميگيرد. او هشت مرحله را براي رشد قائل شده و معتقد است كه در هر مرحله يك كشمكش رواني وجود دارد كه در تكامل سن تاثير ميگذارد:
- مراحل تكامل دوران كودكي كه خود شامل 5 مرحله است:
- مرحله اعتماد بنيادي در مقابل بياعتمادي كه از تولد يك سالگي بوده و پايه و اساس ساير دورانهاست.
- خود مختاري در مقابل شك و شرم و ترديد كه از يك سالگي تا 3 سالگي ادمه مييابد.
- قوه ابتكار در مقابل تقصير گناه كه از 3 سالگي تا 5 سالگي ميباشد.
- سعي و كوشش در مقابل خودكم بيني كه از 6 سالگي تا 11 سالگي ادامه دارد.
- مرحله خودشناسي و يافتن هويت در برابر گيجي و ابهام نقش كه از 12 تا 18 سالگي ميباشد.
- مراحل تكامل بزرگسالي كه شامل سه دوره است:
- دوستي و صميميت در مقابل انزوا كه از 19 سالگي تا 25 سالگي را براي آن در نظر گرفتهاند.
- دورة بازدهي در مقابل ركود و بيحوصلگي، 35 تا 50 سالگي ميباشد.
- تماميت سن در مقابل يأس و نااميدي كه از 50 سالگي آغاز، تا پايان عمر ادامه دارد.
شخصي كه به سن سالمندي ميرسد ميبايست تكاليف تكاملي اين دوره را به انجام رسانده باشد. تكاليف تكاملي در مرحله كمال يافتگي در مقابل يأس و نااميدي از نظر اريكسون عبارتند از:
1- قبول كاهش توانايي و محدوديتها
2- تطابق با بازنشستگي
3- تطابق با تغيير الگوهاي زندگي
4- قبول مرگ و نيستي همراه با آرامش
نظريه مرحلهاي اريك اريكسون، مبنايي براي تفكر نظامدار درباره تحول شخصيت در بزرگسالي شد. نظريههاي مرحلهاي به طور غير مستقيم تحت تاثير نظريه اريكسون قرار گرفته اند.
نظریه روبرتهاويگهرست
رايتسمن ،دركتاب تحول شخصيت بزرگسالان با ارائه شرح مختصري ازنظريهها ويگهرست به مقايسه نظريه او با نظريه اريكسون ، ميپردازد، او مينويسد:
هاويگهرست، بعنوان يك روانشناس پرورشي به اين مفهوم توجه كرد كه در تمام جوامع، ظاهراً براي انجام تكاليف مختلف زندگي، برنامه زمانبندي شده. روشي مطرح است ، او تكاليف تحولي ويژه خود را براساس ساختاري كه در نظريه اريكسون مطرح بود توصيف كرد.
براساس نظريههاويگهرست يك تكليف تحولي در دوره معيني از زندگي، از تركيب رسيدگي بدني، فشار فرهنگي بوجود ميآيد. او براي هر دوره زندگي شش تا هشت تكليف را توصيف كرد. نظريههاويگهرست با نظريه اريكسون از اين جهت كه بر مبناي درجات سني است شباهت دارد، يعني در سن خاص رويدادهاي زندگي معيني از فرد انتظار ميرود.
شباهت بيشتر با نظريه اريكسون در اينست كههاويگهرست معتقد بود كه وقتي اين تكاليف انجام شوند، تحول مطمئن و پايداري را شكل ميدهند. يكي از مفيدترين جنبههاي نظريههاويگهرست، اين است كه تمام افراد در طول دوره زندگي با تكاليف معيني مواجه ميشوند.
البته مفاهيم مورد نظرهاويگهرست، خيلي ساده مطرح شدهاند .
بعلاوه بنظر ميرسد شبيه نظريه اريكسون،اين نظريه دريك وضعيت معمولي و طبيعي مطرح شده،مثلاً فرض شده است كه تمامي افراد ازدواج كرده صاحب فرزند ميشوند. جدول تكاليف تحولي مورد نظرهاويگهرست را در دوره بزرگسالي ارائه داده است.
جدول تكاليف تحولي مورد نظرهاويگهرست (تنها دوره بزرگسالي)
سن | تكاليف تحولي |
18 تا 30 سالگي | 1- وارد شدن در يك شغل 2-انتخاب همسر 3- يادگيري نحوه زندگي با همسر 4- تشكيل خانواده 5- پرورش فرزند 6- اداره منزل 7-تعهد نسبت به مسئوليتهاي اجتماعي 8- يافتن گروههاي اجتماعي هم مشرب |
30 تا 60 سالگي | 1- سازگاري با كاهش نيروي بدني و سلامتي 2- سازگاري با بازنشستگي و كاهش درآمد 3- سازگاري با مرگ همسر 4- برقراري پيوند با گروه سني 5- پذيرش و سازش با نقشهاي اجتماعي به شكل انعطاف پذير (همچون گسترش خانواده، اجتماع يا سرگرميها يا كندي در تمامي فعاليتها) 6- ايجاد ترتيب و برنامه ريزي براي زندگي بدني رضايت بخش |
60 سالگي تا پايان عمر | 1- همكاري با نوجوانان، تا بزرگسالي مسئول و شادمان باشند. 2- ورود به جامعه بزرگسالي و مسئوليت اجتماعي 3- كسب عملكرد رضايت بخش در يك شغل 4- گسترش فعاليتهاي مربوط به اوقات فراغت بزرگسالي 5- وابستگي همسر 6- پذيرش و سازش با تغييرات بدني ميانسالي 7- سازگاري با والدين مسن |
نظریه راجر گولد
گولد تحول بزرگسالي را در فاصله سني 16 تا 60 سالگي طي پنج دوره سازماندهي ميكند. سن براي گولد يك نشانه مهمي است. او ميگويد: دادههاي من نشان ميدهد كه نه تنها بزرگسالي شامل يكسري از وظايفي است كه بايد انجام شود بلكه يك ساعت واقعي وجود دارد كه كاملاً يكسان و كاملاً منظم وظايف هر وهله را مشخص ميكند. براي مثال 40تا 43 سالگي واقعاً شيوه نگرش شما را به زندگي و نحوه تصميمگيري شما را تحت تاثير قرار ميدهد. وقتي شما به 50 سالگي رسيديد نگرش شما تغيير ميكند. بنابراين مهمترين رويدادهاي زندگي (مرگ يك والد، طلاق، شكست در كار يا مايوس شدن از فرزند) در دورههاي مختلف بزرگسالي معاني متفاوتي دارند.
گولد ابتداي 40 سالگي را به عنوان يك سن بيثبات و ناآرام ميداند. فرد نسبت به اشتباهات خود در دوره كودكي تاسف ميخورد. برودِ، به فشارهاي رواني بيشماري در دوره ميانسالي (به ويژه براي زنان) اشاره ميكند. فشارهايي كه ناشي از والد مستقل شدن است. به ويژه اگر آنها بايد به عنوان شريك زندگي نقش ايفا كنند. همچنين مرگ يكي از والدين كه تضادها و مباحث حل نشدهاي را به جا ميگذارد ممكن است به سرعت فرا رسد.
طبق نظر گولد، پس از ميانسالي اوضاع بهتر ميشود. در سنين 43 تا 53 اين احساس كه مرگ دامي براي همه است، شكل ميگيرد. جهت دهيهاي دروني زندگي فائق ميشود، افراد كمتر اهل رقابت شده و بيشتر به جهتگيريهاي دروني رو ميكنند. در همان حال ممكن است آنها نسبت به همسر خود مانند سنين اوليه وابستهتر شوند. گولد درباره سنين ميانسالي به بعد كمتر مطلبي گفته است. معالوصف او معتقد است كه در سنين 53 تا 60 سالگي احساس منفي كه فرد در 40 سالگي داشت ميتواند كمتر يا بيشتر شود. ارتباط با دوستان،فرزندان و والدين (اگر در اين سنين هنوز زنده باشند) باعث گرمي و مطلوبيت بيشتر ميشود. همسر بيشتر از نقش والد بودن،يك رفيق با ارزش ميشود.
نظریه دانيل لوينسون
نظريه لوينسون درباره تحول دوره ميانسالي با زمينهنظري، روششناسي و نيتجهگيري متفاوتي،حدوداً همزمان با نظريه گولد مطرح شد. لوينسون صادقانه اعتراف كرد كه مطالعاتش، درباره تحول بزرگسالي تحت تاثير تمايل او براي فهميدن بهتر خودش بوده است. ويژگي عمده نظريه لوينسون توانايي او در تركيب ديدگاههاي مختلف است. در بين نظريه پردازان معاصر او از نظريه مرحلهاي اريكسون، مفهوم فرديت يونگ و نظريه عقايد جدلي استفاده كرده است. براي لوينسون ، تكليف عمده در دوره ميانسالي با چهار قطبيت يا انتخاب در تصور از خود كه او خود نيز با آن مواجه شده است. همراه است. لوينسون مينويسد: شخصيت، ساختار اجتماعي، فرهنگ،نقشههاي اجتماعي، حوادث عمده زندگي، شرايط زيستشناسي، در يك برهه از زمان بر ويژگيهاي واقعي ساختار زندگي فرد تاثير مهمي دارند.
لوينسون، تحليلهاي خاص خود را به دوره انتقالي ميانسالي اختصاص ميدهد. او نتيجه گيري ميكند كه سنين اوليه 40 سالگي شامل يك دوره بحراني براي اكثر افراد است و حالتي شبيه دوران بلوغ كه در آن شك و ترديد و سردرگمي وجود دارد پيش ميآيد. او گزارش ميكند كه 80 درصد از افرادي را كه مطالعه كرده است در اين دوره تجارب سردرگمي داشتهاند. لوينسون معتقد است كه در سنين ميانسالي فرد با چهار بحث مواجه است. اينها عبارتند از: وابستگي/ جدايي، ويرانسازي/ خلق، مردانه/ زنانه، جواني/ پيري. مثلاً درباره جواني/ پيري گفته است. اگر ما از فنا شدن و مرگمان اجتناب ميكنيم شديداً به حفظ جوانيمان علاقمند هستيم. حدود 40 سالگي انسان با شواهدي از سالمندي و كاهش توانايي، از خطوطي كه در صورتش ايجاد ميشود تا گسترش ناتواني مواجه ميشود. ديد چشمانش تحليل رفته، بنيه و مهارتهاي بدني قبلي او ممكن است از بين رفته و احتمالاً به مرور به فراموشي مبتلا ميشود. ممكن است دوستانش بيمار شده و يا والدينش بميرند. شناخت نسبت به اينكه او ممكن است بميرد سهم بيشتري در شخصيت او ايجاد ميكند. ممكن است تلاش كند تا جوانياش را دوباره بدست آورد. مثلاً برخي در اين سنين با تلاش در زمينه ورزش به موفقيتهايي ميرسند . براساس نظريه لوينسون مرحله بزرگسالي اوليه در حدود سنين 22تا 40 سالگي است كه دارا بودن انرژي فراوان توانايي مخالفت و فشار از مشخصههاي آن است. معمولاً افراد در اين مرحله در اوج شرايط بيولوژيكي قراردارند. آرزوهايشان جوان است. ممكن است موقعيت مناسبي در جامعه پيدا كرده وخانواده را گسترش داده و نهايتاً به وضعيت بهتري از دنياي بزرگسالي برسند. براي خيلي از افراد اين دوره، رضايت و خلاقيت فراوان به همراه دارد. اما اين دوره همچنين ميتواند، همراه با فشارهاي فراواني باشد. والد شدن،اشتغال، تعهدات جديد و ديگر تصميمگيريهاي حساس درباره ازدواج، خانواده، كار و روش زندگي اغلب براي همه مردم همراه با احساس اضطراب و تنش است. لوينسون ، مرحله بزرگسالي مياني را در حدود سني 45 تا 60 سالگي دانسته است. دورهاي كه هرچند عملكردهاي بيولوژيكي در سطح پايينتر از بهينه قرار ميگيرند اما همچنان زندگي توأم با انرژي، رضايتمندي شخصي و ارزش اجتماعي است. طي اين مرحله معمولاً افراد بزرگسال به عنوان عضوي از جامعه، براي كار خود و ديگران مسئوليتهايي را ميپذيرند. هر چند اين دوره نيز ميتواند يك دوره خوشايند و توأم با آرامش فكر باشد، اما مشكلات بيولوژيكي فرد مسئوليتها و پيشبينيهاي متعددي نسبت به سن پيري و همينطور فشارها و تنشها قابل ملاحظه و تا حدي اختلال عملكردي روانشناختي را ايجاد ميكند. هر چند مراحل بزرگسالي اوليه و مياني ممكن است منبع فشار باشند، اما لوينسون معتقد است كه دورههاي انتقالي كه مردم بايد از آن بگذرند تا به مرحله بعد برسند به طور نسبتاً فراواني ناپايدار و متغير هستند و احتمالاً ايجاد تنش و اختلال عملكردي روانشناختي دارند. در طي چنين دورههاي انتقال مردم بطور خاص با مشكلات شغل، زناشويي و مباحث خانوادگي مواجه ميشوند كه بر زندگي آنها منعكس شده و لازم است با آن سازگار شوند.
نظریه مك آدامز
مك آدامز ،الگوي داستان زندگي را ارائه داد. او اين بحث را مطرح ميكند كه احساس فرد از هويت نميتواند با استفاده از زبان، ويژگيهاي خلقي يا علايق فردي فهميده شود. آن نه مجموعهاي از صفات است، نه مجموعهاي از طرحها، راهبردها واهداف، در عوض آن براساس يك داستان است كه نشان ميدهد شخص چگونه است، كجا بوده است وكجا خواهد رفت و چه كسي خواهد شد.
مك آدامز، ميگويد كه مردم داستاني از زندگي را خلق ميكنند، آن حكايتي دروني شده است. با آغازي، مياني وپاياني كه قابل پيشبيني است. داستان زندگي در جريان بزرگسالي همچنان كه افراد تغيير ميكنند و همچنانكه تغييرات محيطي الزامات مختلفي را بر آنها اعمال ميكند. خلق شده و مورد تجديدنظر قرار ميگيرد. تحقيقات مك آدامز، نشان ميدهد كه مردم در جامعه غربي داستان زندگيشان را در اواخر بلوغ و ابتداي بزرگسالي شكل ميدهند اما ريشههاي آن به دلبستگي اوليه فرد در طفوليت بر ميگردد. براساس نظر مك آدامز هر داسان زندگي هفت ويژگي اساسي دارد:
حال و هواي داستاني، تخيل، موضوع، نظام عقيدهشناختي، هسته داستانهاي فرعي، ويژگي و پايان.
نظریه ويت بورن
كاوانف ، معتقد است نظريه هويت ويت بورن، دومين رويكردي است كه به فهم شكل دادن هويت در بزرگسالي ارتباط دارد. او مينويسد:
ويت بورن ، توضيح ميدهد كه چگونه افراد مفاهيم مورد نظر خويش را از زندگي به پيش ميبرند. نتيجه اين فرآيند ساختن فراخناي زندگي است. احساس يكتايي مشخص از گذشته، حال و آينده اش است. عوامل فراواني بر تحول ساخت فراخناي زندگي اثر ميگذارند. هويت، ارزشها و زمينه اجتماعي از آن جملهاند اينها با هم ساخت فراخناي زندگي و روشي كه از آن طريق اين ساخت بيان ميشود را شكل ميدهند. اولين مولفه آن سناريويي (طرح) است كه در بردارنده انتظارات نسبت به آينده است. اين سناريو جنبههايي از هويت ما را كه در نقاط خاصي از طرح آينده به طور خاص با اهميت هستند، منتقل ميكند. اين سناريو قوياً از هنجارهاي سني كه كليد نقاط انتقال تعريف ميشوند، متاثر ميشوند. براي مثال فارغالتحصيلي از دانشگاه،انتقالي است كه بطور طبيعي با سالهاي اوليه دهه 20 مرتبط است. انتظار رويدادهايي معين براي سنين خاص يا زمانهاي مختلف كه قرار است ما آنها را انجام داده يا تكميل نماييم، باعث خلق يك ساعت اجتماعي ميشود. هر فرد با انتقالي كه از يك موقعيت به موقعيت ديگر دارد، وضعيت خود را بررسي كرده تا ببيند اين وضعيت با آنچه در سناريو (طرح) خود داشته است چگونه است. اگر احساس كند او زودتر از آنچه انتظار داشته است به هدفش رسيده است او احساس غرور ميكند. اگر كارها كندتر از آنچه ميپنداشته است. پيش روند، ممكن است خودش را براي اين كندي ملامت كند. اگر خيلي از خودش انتقاد كند ممكن است طرحش را تماماً تغيير دهد.
دومين مولفه از ساخت فراخناي زندگي، خلق داستان زندگي است. داستان زندگي يك حكايت شخصي تاريخي است كه حوادث گذشته را در قالب يك توالي هماهنگ سازماندهي ميكند. داستان زندگي به حوادث معناي شخصي ميبخشد و احساسي از پيوستگي ايجاد ميكند. آن شرح زندگي است كه خودمان نوشتهايم. يك جنبه جالب داستان زندگي و حافظه خود شرح حال انگاري اين است كه با گذرزمان و بازگوييها، انحرافاتي پيش ميآید.
منبع
برقی ایرانی،زیبا(1392)، اثر بخشی شناخت_رفتار درمانگری سالمندی(CBTO)بربهبود نشانههای مرضی، همبستههای شناختی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید